خطبه۱۵۲ ترجمه شرح ابن میثم بحرانی

(خطبه۱۵۳صبحی صالح)

و من خطبه له ( علیه ‏السلام ) صفه الضال‏

وَ هُوَ فِی مُهْلَهٍ مِنَ اَللَّهِ یَهْوِی مَعَ اَلْغَافِلِینَ وَ یَغْدُو مَعَ اَلْمُذْنِبِینَ بِلاَ سَبِیلٍ قَاصِدٍ وَ لاَ إِمَامٍ قَائِدٍ

بخش اول

ترجمه

از خطبه ‏هاى آن حضرت علیه السّلام است :

«او ایّام مهلتى را که خداوند به وى داده با غافلان و بى‏خبران مى‏گذراند، و با گنهکاران شب را به صبح مى‏آورد، بى‏آن که به راهى رود که او را به مقصود رساند، و یا پیشوایى برگزیند که او را به سعادت کشاند.»

شرح

این بخش از خطبه مشتمل بر مطلق احوال کسى است که در وادى گمراهى در افتاده است، مقصود از مهلت، مدّت عمرى است که خداوند براى او مقدّر ساخته است، یهوى مع الغافلین اشاره به این است که بر اثر نادانى و غفلت از تکالیف خود، در جرگه بى ‏خبران در آمده و در این وادى سقوط کرده است، امام (ع) واژه هوى (در افتاد) را براى در آمدن او در زمره غافلان و پیروى وى از خواهشهاى نفس استعاره آورده است، وجه مشابهت این است: کسى که در گرداب غفلت فرو رفته، و در وادى نادانى و بى ‏خبرى سرگردان گشته، از جرگه اهل سلامت بیرون رفته، و در پرتگاه نابودى که همان صفات زشتى است که انسان را از خداوند دور مى ‏گرداند افتاده است، و به مانند چیزى که از بالا به پایین فرو افتد سقوط کرده است، مقصود از یغدوا مع المذنبین موافقت و همراهى این گمراه با گنهکاران و مبادرت او به ارتکاب معاصى است بى آن که در راهى‏ گام بردارد که او را به حقّ برساند، و از امام یا استاد راهنمایى که او را به سوى حقّ بکشاند متابعت، یا از کتاب و سنّتى پیروى کند. و توفیق از خداوند است.

 

از این خطبه است:

حَتَّى إِذَا کَشَفَ لَهُمْ عَنْ جَزَاءِ مَعْصِیَتِهِمْ- وَ اسْتَخْرَجَهُمْ مِنْ جَلَابِیبِ غَفْلَتِهِمُ- اسْتَقْبَلُوا مُدْبِراً وَ اسْتَدْبَرُوا مُقْبِلًا- فَلَمْ یَنْتَفِعُوا بِمَا أَدْرَکُوا مِنْ طَلِبَتِهِمْ- وَ لَا بِمَا قَضَوْا مِنْ وَطَرِهِمْ- إِنِّی أُحَذِّرُکُمْ وَ نَفْسِی هَذِهِ الْمَنْزِلَهَ- فَلْیَنْتَفِعِ امْرُؤٌ بِنَفْسِهِ- فَإِنَّمَا الْبَصِیرُ مَنْ سَمِعَ فَتَفَکَّرَ- وَ نَظَرَ فَأَبْصَرَ وَ انْتَفَعَ بِالْعِبَرِ- ثُمَّ سَلَکَ جَدَداً وَاضِحاً یَتَجَنَّبُ فِیهِ الصَّرْعَهَ فِی الْمَهَاوِی- وَ الضَّلَالَ فِی الْمَغَاوِی- وَ لَا یُعِینُ عَلَى نَفْسِهِ الْغُوَاهَ بِتَعَسُّفٍ فِی حَقٍّ- أَوْ تَحْرِیفٍ فِی نُطْقٍ أَوْ تَخَوُّفٍ مِنْ صِدْقٍ فَأَفِقْ أَیُّهَا السَّامِعُ مِنْ سَکْرَتِکَ- وَ اسْتَیْقِظْ مِنْ غَفْلَتِکَ وَ اخْتَصِرْ مِنْ عَجَلَتِکَ- وَ أَنْعِمِ الْفِکْرَ فِیمَا جَاءَکَ- عَلَى لِسَانِ النَّبِیِّ الْأُمِّیِّ ص مِمَّا لَا بُدَّ مِنْهُ- وَ لَا مَحِیصَ عَنْهُ- وَ خَالِفْ مَنْ خَالَفَ ذَلِکَ إِلَى غَیْرِهِ- وَ دَعْهُ وَ مَا رَضِیَ لِنَفْسِهِ وَ ضَعْ فَخْرَکَ- وَ احْطُطْ کِبْرَکَ وَ اذْکُرْ قَبْرَکَ فَإِنَّ عَلَیْهِ مَمَرَّکَ- وَ کَمَا تَدِینُ تُدَانُ وَ کَمَا تَزْرَعُ تَحْصُدُ- وَ مَا قَدَّمْتَ الْیَوْمَ تَقْدَمُ عَلَیْهِ غَداً- فَامْهَدْ لِقَدَمِکَ وَ قَدِّمْ لِیَوْمِکَ- فَالْحَذَرَ الْحَذَرَ أَیُّهَا الْمُسْتَمِعُ وَ الْجِدَّ الْجِدَّ أَیُّهَا الْغَافِلُ- وَ لا یُنَبِّئُکَ مِثْلُ خَبِیرٍ إِنَّ مِنْ عَزَائِمِ اللَّهِ فِی الذِّکْرِ الْحَکِیمِ- الَّتِی عَلَیْهَا یُثِیبُ وَ یُعَاقِبُ وَ لَهَا یَرْضَى

لغات

جلباب: ملحفه- پیراهن فراخ

جدد: راه روشن

وطر: نیاز

ترجمه

«… تا این که خداوند کیفر گناهانشان را به آنها بنمایاند، و آنان را از پشت پرده‏هاى غفلت بیرون آورد، در این هنگام به آنچه پشت کرده بودند رو مى‏آورند، و به آنچه رو آورده بودند پشت مى‏کنند، از خواستهاى خود که به آنها رسیدند سودى نبرند، و به آرزوهایى که بر آنها دست یافتند بهره‏ مند نشوند.

من شما و خود را از این موقعیّت بر حذر مى ‏دارم، هر کس باید از وجود خویش سود برد، همانا بینا کسى است که بشنود و بیندیشد و بنگرد و بینش یابد، و از آنچه مایه عبرت است بهره گیرد، سپس در راههاى روشن گام بردارد، و از آنچه مایه سقوط در وادى هلاکت، و افتادن در شبهات گمراه کننده است، دورى کند، و با بیراهه رفتن در امر حقّ و گفتار کژ، و بیم از راستگویى، گمراهان را بر ضدّ خود یارى ندهد.

اى شنونده از مستى خود به هوش آى، و از غفلت و بى‏ خبرى بیدار شو، و از شتابت بکاه، و در باره آنچه از زبان پیامبر امّى که درود خداوند بر او و خاندانش باد به تو رسیده و از آن گریز و گزیرى نیست نیکو اندیشه کن، و با آن کس که روشى خلاف آن، و گرایشى به سوى دیگر دارد مخالفت کن، و او را به آنچه بدان دلخوش است واگذار، فخر فروشى را از سر بنه، و کبر و خود پسندى را فرو گذار، و به یاد گور خویش باش که آن جا گذرگاه توست، و همان گونه که رفتار مى‏کنى با تو رفتار خواهد شد، و آنچه را مى‏کارى درو مى‏کنى، و هر چه را امروز پیشاپیش مى‏فرستى فردا بر آن وارد خواهى شد، پس در سراى دیگر جایى براى خود آماده کن، و براى آن روز خود توشه‏اى بفرست، اى شنونده بسیار بر حذر باش، و اى غفلت زده بسیار بکوش، هیچ کس مانند انسان آگاه، تو را با خبر نمى‏سازد (و لا ینبّئک مثل خبیر) همانا از جمله احکام خداوند در کتاب حکیمش، که بر پایه آن پاداش و کیفر مى‏دهد، و به سبب آن خشنود و خشمگین مى‏شود…»

 

شرح

آغاز این خطبه در بیان فرجام کار غافلان از آخرت و تلاش کنندگان در طلب دنیاست، فاعل فعل کشف ضمیرى است که به اللّه در خطبه پیش بر مى‏ گردد.
مى‏دانیم که نفس انسانى را دو هدف است، یکى تدبیر امور بدن، به وسیله قواى عملى، و دیگرى کامل گردانیدن خویش از طریق قواى نظرى، یعنى نیروهایى که نفس به وسیله آنها کمالات را از مبادى عالیه مى‏گیرد، و نیز مى‏دانیم‏ که نفس به همان اندازه که در تکمیل قواى عملى از حدّ اعتدال بیرون مى‏رود، همان مقدار از جنبه قواى نظرى منقطع مى‏شود، تا جایى که نفس تنها در قالب حالات بدنى و شهوانى ظهور مى‏کند، و از نظر قواى فکرى بکلّى محجوب مى‏گردد، پس از آن با شتافتن به تحصیل و گردآورى آنچه در دنیا خیر خود مى‏پندارد، پرده‏هاى غفلت او را فرو مى‏گیرد، و وى را از توجّه به جنبه نظرى نفس و تفکّر در امورى غیر از این، باز مى‏دارد، و به اندازه رو آوردن و سرازیر شدن در این سو، و چیره شدن قواى نفسانى و سلطه خواهشهاى حیوانى بر او از خداوند دور مى‏گردد، و از درجات نعیم، به درکات جحیم سقوط مى‏کند. عکس آن که اهتمام به جنبه نظرى نفس است نیز به همین منوال است. چنان که فرموده است (ص): دنیا و آخرت هووى یکدیگرند، به اندازه‏اى که به یکى از آنها نزدیک شوى از دیگرى دور مى ‏افتى«».
ظاهرا مرگ به این بى‏ توجّهى و غفلت پایان مى‏دهد، و این پرده ‏ها را از میان بر مى‏دارد، و در آن هنگام انسان، گذشته خود را به یاد مى‏آورد، امّا چه جاى یادآورى است (و أنّى له الذّکرى)، زیرا آنچه در این روز بر اثر فرو رفتن در گرداب غفلت، و آلودگى و تیرگى نفس، و سقوط از درجات کمال، و دیدن سلاسل و اغلال دامنگیر او مى‏شود، کیفر گناهان اوست که اکنون پرده از روى آنها برداشته شده و در پیش روى او قرار گرفته است، واژه جلابیب استعاره محسوس است براى معقول، وجه مناسبت این است که همان گونه که جلباب چهره را مى‏پوشاند، پرده غفلت نیز چشم بصیرت انسان را از روشن شدن به انوار إلهى محجوب و محروم مى‏دارد، مراد از مدبر نوع کسانى است که به آخرت پشت کرده، و اکنون به عذاب آخرت و اهوال قیامت، که از آنها پنهان بود رو مى‏آورند، و منظور از مقبل نوع کسانى است که دنیا به ایشان رو آورده و آرزوهاى‏ آنها را بر آورده ساخته و اکنون بدآنها پشت مى‏کنند، پیداست که در این هنگام از آنچه در دنیا به آن دست یافته و به آرزوهایى که رسیده، و بى‏ نیازى که پیدا کرده بودند سودى نمى‏برند.

امام (ع) پس از این سخنان شنوندگان را از این که در چنین موقعیّت و منزلتى باشند بیم مى‏دهد، منظور از منزلت در این جا، داشتن روش ارباب غفلت است که احوال آنها را بیان فرمود، زیرا غفلت و عدم توجّه، حالتى دشوار و منشأ لغزش و گناه مى‏باشد، سرّ این که امام (ع) در این تحذیر خود را نیز شریک ساخته و به خود نیز بیم مى‏دهد این است که در توجّه دادن شنوندگان به طاعت و فرمانبردارى خویش مؤثّرتر است، سپس دستور مى‏دهد که هر کسى باید از وجود خود سود برد، و چون تنها افراد با بینش مى‏توانند از وجود خود منتفع شوند با شرح حال افراد بصیر، کیفیّت این انتفاع را بیان فرموده و امورى را متذکّر شده است:

۱- این که انسان در باره آنچه از کلام خدا و سخنان پیامبرش (ص) مى‏شنود، و پندهاى مؤثّرى که از آنها به گوش او مى‏رسد اندیشه کند، زیرا چنان که مى‏دانیم بدون تفکّر، سودى از اینها نخواهد برد.

۲- به چشم سر و به دیده دل بنگرد، و مقاصد مفیدى را دنبال کند و پس از شناخت با هوشمندى از آنها اندرز گیرد.

۳- از عبرتها و دریافتهاى خود بهره بردارد، و این در هنگامى میسّر است که همواره بر طبق آنچه دانسته و دریافته است عمل کند.

۴- این که در صراط مستقیم گام بردارد، همان راهى که شرع آن را نشان داده است، و راههاى آن روشن است، و باید از عدول و انحراف از آن دورى کند، زیرا هر کس از راه دین منحرف شود، هر چند انحراف او کم باشد در پرتگاه نابودى مى‏افتد، و در وادى گمراهى سرگردان مى‏شود، و ما ضمن سطور گذشته مثلى را که در این باره پیامبر گرامى (ص) بیان کرده است ذکر کرده ‏ایم، در آن جا که فرموده است: «خداوند مثل درستى زده، که در دو سوى صراط،درهاى گشاده‏ اى است و بر این درها پرده‏ ها انداخته شده، و بر ابتداى صراط گوینده ‏اى است که مى‏گوید: بگذرید و درنگ نکنید«»» صراط عبارت از دین است و در این جا به راه روشن از آن تعبیر شده، گوینده قرآن است، و درهاى گشاده محرّمات الهى است که در این جا مهاوى و مغاوى گفته شده ‏اند و اسباب تباهى و گمراهیند، پرده‏ هاى انداخته شده حدود الهى و نواهى اوست.

سپس امام (ع) نهى مى‏کند از این که انسان، گمراهان را به سبب امورى که ذکر مى‏شود بر ضدّ خود برانگیزد، یعنى در امر حقّ بیراهه رود، و گمراهان را وادار کند که حقّ را تمام و کمال انجام دهند و یک باره همگى سختیها و دشواریهاى آن را بپذیرند، زیرا براى حقّ درجاتى است که برخى آسانتر از دیگرى است، و تحمیل مشکل‏ترین درجات آن به کسى که اهل آن نیست موجب پدید آمدن نفرت او از گفتار و دستورى است که به وى داده مى‏شود، و باعث برانگیختن دشمنى و اعتراض اوست، ممکن است مراد از جمله بتعسّف فى حقّ این باشد که کسى با تکلّف و دشوارى کار حقّى را انجام دهد، و در عین حال به گونه‏اى در آن کار مقصّر باشد، و چون گمراهان همان کسانى هستند که حقّ را رها کرده‏اند، هنگامى که چیز ناخوشایندى در این باره ببینند، یا کسى را مشاهده کنند که در عمل به حقّ، تکلّف به خرج مى‏دهد و کوتاهى مى‏کند زبان به باطل مى‏گشایند و سخن ناهنجار مى‏گویند، در این صورت او چنین افراد گمراهى را بر ضدّ خود برانگیخته است، همچنین است هنگامى که از او دروغ یا تحریف گفتارى را بشنوند، یا دریابند که او از گفتن سخن راست بیم دارد، که در این موقع اینها بیشتر از هر چیز به طمع مى‏افتند که او را تحت تأثیر باطل خود قرار دهند و او را در جرگه خود وارد سازند، در این صورت او آنان را در گمراه ساختن خود، بدین طریق کمک کرده است.
سپس امام (ع) دستورهاى خود را به شنوندگان، به شرح زیر ادامه مى‏دهد:

۱- این که از مستى جهل به هوش آیند، و از خواب غفلت بیدار شوند، واژه سکره (مستى) مستعار است و مناسبت آن این است که غفلت مانند مستى موجب پشت پا زدن به حکومت عقل است.

۲- این که از شتاب خود بکاهند، مراد از عجله سرعت حرکت و شتافتن در طلب دنیا و اهتمام نسبت به آن است و مقصود از اختصار، کاستن این حرکت و کم کردن آن است.

۳- این که در باره سخنان پیامبر گرامى (ص) که در آنها مرگ، و زمان حضور خلایق در پیشگاه خداوند متعال براى داورى، فراوان یاد شده است سخت بیندیشند. انعام فکر در این باره، عبارت از تدقیق نظر و سخت اندیشیدن در پیرامون مرگ و احوال پس از آن است، همچنین پند گرفتن و عبرت آموختن از حادثه‏اى که هیچ کس را در برابر آن چاره و گریزى نیست.

۴- با کسى که خلاف این سخنان رفتار مى‏کند، و نظر خود را متوجّه غیر از این ساخته، و دنیا و زیب و زیور آن را پناه خود در برابر مرگ قرار داده است، باید مخالفت کند، و او را به آنچه بدان خشنود است واگذارد، و به این که امور فانى را به جاى نعمتهاى باقى برگزیده، و شقاوتها و عذابهایى را که مستلزم این کار است براى خود پسندیده است او را رها سازد.

۵- باید فخر و به خود نازیدن را فرو گذارد، و تکبّر و خود بزرگ بینى را رها کند، ما پیش از این پیامدها و آفات تکبّر را بیان کرده‏ ایم، فخر و مباهات نیز مستلزم کبر است، زیرا هر کس که به خود مى‏بالد و فخر و مباهات مى‏کند متکبّر نیز هست و این دو ملازم یکدیگرند.

۶- این که انسان باید همواره گور خود را به یاد آورد، زیرا یاد آن مایه کمال عبرت است.

فرموده است: فإنّ علیه ممرّک.

این بیان، هشدارى است بر این که یادآورى مرگ و به خاطر داشتن خانه گور واجب است، زیرا کسى که ناگزیر از پیمودن راهى است، اگر در میان آن منزلگاهى مخوف و ظلمانى باشد، لازم است براى توقّف در آن خود را آماده کند و وسیله روشنایى با خود بردارد، بدیهى است انسان در سفر آخرت نیز ناگزیر به عبور از گذرگاه قبر است، و احکامى که در این باره از شارع مقدّس رسیده بسیار است.
پس از این امام (ع) دو مثلى را که مشهور است، براى وجوب حسن معامله با خداوند گوشزد مى‏فرماید که یکى کما تدین تدان مى‏باشد، زیرا حسن پاداش خداوند همواره متناسب با خوبى عمل فرد، و بدى کیفر او نیز به اندازه بدى کردار او است، دیگرى مثل کما تزرع تحصد است. واژه زرع (کشت کردن) براى کردار انسان که به سبب آن داراى ملکه خوبى یا بدى مى‏شود استعاره شده است همچنین واژه حصد (درویدن) براى ثمرات کشت و کار او و پاداش خوب یا بدى که بر اثر آن بدو تعلّق مى‏گیرد استعاره گردیده و مناسبت در هر دو روشن است.

فرموده است: و کما قدّمت الیوم تقدم علیه غدا.

معناى این عبارت آشکار است، زیرا حالات و کیفیّات نفسانى که ثمره اعمال خوب یا بدى است که انسان به سبب آنها مستوجب سعادت یا شقاوت مى‏شود، اگر چه در طول زندگانى دنیا نیز با نفس همراه بوده است، لیکن چنان که پیش از این توضیح داده‏ایم تنها پس از جدا شدن از بدن، صورت واقعى آن نمودار، و پرده از روى آن برداشته مى‏شود، و نفس در این هنگام که منکشف شده به منزله کسى است که با امرى روبرو گردیده که پیش از این با آن برخورد نکرده است، و چون فرجام کار این است سزاوار است انسان براى پاى خود در آن روز جایى فراهم کند، معناى فامهد لقدمک این است که با کردار شایسته جاى پاى خود را در آن جهان هموار و آماده سازد، و آنچه در مصلحت و توان اوست براى قیامت خود از پیش بفرستد.

پس از این امام (ع) به گفتار خود در تحذیر و پرهیز دادن کسانى که مواعظ او را استماع مى‏کنند باز مى‏گردد و آنچه را که در باره کوشش در عمل براى پس از مرگ، و بیدارى از خواب غفلت بیان فرموده بود تأکید مى‏کند، و با استشهاد به آیه قرآن به شنونده هشدار مى‏دهد که کسى که او را موعظه مى‏کند، به احوال و اهوال آخرت خبیر و آگاه است، و هیچ کس مانند کسى که به حقایق امور داناست نمى‏تواند از امور آگاهى دهد. پس از این بیم مى‏دهد که مبادا گناهان کبیره‏اى را که قرآن مجید به آنها تصریح کرده و ناگزیر مستلزم عقاب و عذاب است، مرتکب شوند، مراد از ذکر حکیم، قرآن است، و معناى عزائم پیش از این گفته شده است، و برخى آن را عبارت از لوح محفوظ دانسته‏ اند.

بقیّه خطبه پیش:

وَ یَسْخَطُ- أَنَّهُ لَا یَنْفَعُ عَبْداً- وَ إِنْ أَجْهَدَ نَفْسَهُ وَ أَخْلَصَ فِعْلَهُ- أَنْ یَخْرُجَ مِنَ الدُّنْیَا لَاقِیاً رَبَّهُ- بِخَصْلَهٍ مِنْ هَذِهِ الْخِصَالِ لَمْ یَتُبْ مِنْهَا- أَنْ یُشْرِکَ بِاللَّهِ فِیمَا افْتَرَضَ عَلَیْهِ مِنْ عِبَادَتِهِ- أَوْ یَشْفِیَ غَیْظَهُ بِهَلَاکِ نَفْسٍ- أَوْ یَعُرَّ بِأَمْرٍ فَعَلَهُ غَیْرُهُ- أَوْ یَسْتَنْجِحَ حَاجَهً إِلَى النَّاسِ بِإِظْهَارِ بِدْعَهٍ فِی دِینِهِ- أَوْ یَلْقَى النَّاسَ بِوَجْهَیْنِ أَوْ یَمْشِیَ فِیهِمْ بِلِسَانَیْنِ- اعْقِلْ ذَلِکَ فَإِنَّ الْمِثْلَ دَلِیلٌ عَلَى شِبْهِهِ- إِنَّ الْبَهَائِمَ هَمُّهَا بُطُونُهَا- وَ إِنَّ السِّبَاعَ هَمُّهَا الْعُدْوَانُ عَلَى غَیْرِهَا- وَ إِنَّ النِّسَاءَ هَمُّهُنَّ زِینَهُ الْحَیَاهِ الدُّنْیَا وَ الْفَسَادُ فِیهَا- إِنَّ الْمُؤْمِنِینَ مُسْتَکِینُونَ- إِنَّ الْمُؤْمِنِینَ مُشْفِقُونَ إِنَّ الْمُؤْمِنِینَ خَائِفُونَ

لغت

استنجح الحاجه: در خواست برآوردن حاجت کرد.

ترجمه

«… این است که بنده هر چند به خود رنج دهد و عمل خود را خالص گرداند، سودى براى او نیست، اگر پس از مرگ خداوند را با یکى از این صفات، بى‏ آن که توبه کرده باشد دیدار کند: این که در عبادتى که خداوندبر او واجب کرده به او شرک ورزد، دیگر این که با کشتن بى‏ گناهى خشم خویش را فرو نشاند، یا کار شخص دیگرى را مورد عیبجویى قرار دهد«»، یا براى بر آوردن نیازى که به مردم دارد، بدعتى در دین خود پدید آورد یا با مردم دورویى کند، و یا در میان آنان سخن به دو گونه گوید، در این گفتار بیندیش زیرا مثل، بیانگر مشابه خود مى‏باشد.
همه اندیشه چهار پایان براى شکمهایشان است، و هدف درّندگان ستیز و دشمنى با دیگران است و هدف زنان آرایش زندگى و تباهى در آن است، همانا مؤمنان فروتن، مهربان و ترسان از خداوند مى‏باشند.»

شرح

اسم إنّ در جمله إنّ من عزائم اللّه… جمله أنّه لا ینفع… مى‏باشد، و ضمیر أنّه… در جمله اخیر ضمیر شأن است، و فاعل ینفع… جمله ان یخرج… است، لاقیا بنا بر این که حال است منصوب شده است.
منظور امام (ع) در این گفتار این است که از جمله نصوص الهى که در قرآن مجید آمده، و اعتقاد و عمل به آنها موجب پاداشهاى خداوند و خشنودى او مى‏گردد، و ترک آنها باعث کیفر و خشم او مى‏شود، این که سودى عاید بنده نیست اگر هنگام بیرون رفتن از دنیا، خداوند را با یکى از صفاتى که در زیر ذکر مى‏شود دیدار کند هر چند به خود رنج فراوان داده و عمل خود را خالص کرده باشد.
اوّل: شرک به خداوند متعال، ما پیش از این درجات شرک را بیان کرده‏ایم، باید دانست که قوّت و شدّت عذاب و عقاب خداوند به اندازه شدّت و ضعف شرک به اوست، و گفتار خداوند متعال که فرموده است: «إِنَّ اللَّهَ لا یَغْفِرُ أَنْ‏ یُشْرَکَ بِهِ…«»» صریح است بر زیان شرک و بى حاصل بودن آن، از این که امام (ع) فرموده است: شرک در عبادتى که خداوند آن را واجب فرموده است، دانسته مى‏شود که مراد از آن، ریاى در عبادت است، نه این که خداى دوّمى اتّخاذ و آن را شریک حقّ تعالى قرار داده باشد، شرک به خدا گاهى در نتیجه غلبه جهل و استیلاى غفلت، و ترک تحصیل معرفت و عدم تفکّر در یگانگى خداوند در نفس پدید مى‏آید، و زمانى به علّت غلبه شهوت و خواهشهاى نفسانى است، چنان که شخص ریاکار در عبادت غرضى جز طلب دنیا ندارد.

دوّم: این که براى فرو نشانیدن خشم خود کسى را به هلاکت برساند، در یکى از نسخه‏هاى نهج البلاغه بهلاک نفسه آمده است لیکن نفس بدون الحاق ضمیر اعمّ است، هلاکت مذکور گاهى در دنیا واقع مى‏شود مانند این که از طریق سخن چینى و بدگویى نزد پادشاهان و حاکمان و مانند اینها باعث نابودى دیگرى گردد و زمانى در آخرت است و این به سبب گناهانى است که در نتیجه انتقامجویى و براى فرو نشانیدن خشم حاصل مى‏شود، چنان که صریح قول خداوند متعال است که: «وَ مَنْ یَقْتُلْ مُؤْمِناً مُتَعَمِّداً فَجَزاؤُهُ جَهَنَّمُ خالِداً فِیها«»» و این گناه به سبب قوّه غضبیّه دامنگیر آدمى مى‏شود.

۳- کارى را که دیگرى انجام داده مورد عیبجویى قرار دهد، منظور این است که با عیبجویى و بدگویى از عمل دیگرى موجبات آزار و نابودى او را فراهم کند، در این صورت در زمره کسانى خواهد بود که در روى زمین به فساد و تباهى کوشیده‏اند و صریح قول خداوند متعال است که: «إِنَّما جَزاءُ الَّذِینَ یُحارِبُونَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ یَسْعَوْنَ فِی الْأَرْضِ فَساداً أَنْ یُقَتَّلُوا…«»» برخى از شارحان فعل یعرّ را با عین مهمله‏ نقل کرده ‏اند که در این صورت معنایش این است که: در کارى که خود آن را انجام داده است دیگرى را مورد تهمت و بدگویى قرار دهد، و در این جا واژه غیره مفعول به و منصوب خواهد بود و عامل آن فعل یعرّ مى‏باشد، و فعل یعرّ از عرّ یعرّ عرّا مشتقّ است و معناى عیب کردن، و نسبت دادن به کار بد را دارد، بدیهى است چنین کسى بنا به این روایت در جرگه فاسقان و دروغگویان است، و مصداق آیه وَ الَّذِینَ یُؤْذُونَ الْمُؤْمِنِینَ وَ الْمُؤْمِناتِ بِغَیْرِ مَا اکْتَسَبُوا«» مى‏باشد. این آفت اخلاقى ناشى از مشارکت دو قوّه شهوت و غضب است.

۴- براى این که مردم نیاز او را بر آورند، بدعتى در دین خود پدید آورد، و ناروایى را مرتکب شود، مانند این که به دروغ گواهى دهد تا بر مقصودش دست یابد، یا در حکم و قضا رشوه بگیرد.

۵- این که با مردم دورویى کند، و در میان آنان به دو زبان سخن گوید، یعنى اگر مثلا به دو دوست برخورد کند آنچه به یکى از این دو مى‏گوید غیر از آن باشد که به دیگرى مى‏گوید، و هدفش در این کار ایجاد تفرقه میان دو دوست، و یا تشویق دو دشمن به دشمنى با یکدیگر باشد، بطور خلاصه آنچه را به زبان مى‏گوید خلاف آن را در دل داشته باشد، در این صورت در جرگه منافقان وارد شده، و در قرآن ضمن آیه «إِنَّ الْمُنافِقِینَ فِی الدَّرْکِ الْأَسْفَلِ مِنَ النَّارِ«»» وعده سخت‏ترین عذاب به منافقان داده شده است. عقل نیز حکم مى‏کند: کسى که بدى با صور مختلف آن در صفحه ضمیرش نقش بسته، و زشتیها جزء طبیعت او گشته، و با توبه و بازگشت به سوى خدا آنها را نزدوده و درون خود را پاکیزه نساخته است در زمره اهل دوزخ است.

فرموده است: اعقل ذلک،

یعنى: مثلى را که براى تو آورده مى‏شود، تعقّل، و نظایر و امثالش را بر آن قیاس کن، زیرا مثل، بر شبیه و مانند خود دلالت دارد و بیانگر آن است، منظور از مثل همان است که در جملات: إنّ البهائم… تا و الفساد فیها آمده است.

فرموده است: إنّ البهائم همّها بطونها.

این بیان اشاره به این است که انسانى که به دنبال شهوات نفسانى خویش است، از نظر متابعت از قواى شهوانى و اهتمام او به خوردن و آشامیدن، و عدم توجّه به حقایق، به منزله چهار پاست.

فرموده است: إنّ السّباع همّها العدوان على غیرها.

اشاره به این است که پیرو قوّه غضبیّه به سبب متابعت او از این قوّه، و میل به انتقامجویى و غلبه بر دیگران در حکم درّندگان است.

فرموده است: و إنّ النساء همهنّ زینه الحیاه الدّنیا و الفساد فیها.

توضیح مطلب این است که: زنان پیرو دو نیرویند، یکى نیروى شهویّه است، که اندیشه آنها را به زیب و زیور دنیا مشغول مى‏کند، دیگرى نیروى غضبیّه است که فکر آنها را متوجّه ایجاد فساد و تباهى در زندگى مى‏سازد، از این رو کسى که فرمانگزار این دو نیرو است باید در زمره زنان به شمار آید. و چون امام (ع) پیروان شرّ و بدى را در کسانى منحصر فرموده است که از نیروهاى شهوت و غضب متابعت مى‏کنند به ذکر صفات سه گانه مؤمنان که همگى سرکوب کننده و شکننده این دو نیرویند پرداخته است، این صفات یکى احساس زبونى و اظهار فروتنى در برابر خداوند، و دیگرى بیم از خشم او، و سوّم ترس از کیفر اوست روشن است که هر یک از این صفات، انسان را از زیاده روى در شهوت و غضب باز مى‏دارد، و مانع آن مى‏شود که انسان در به کارگیرى اینها از حدّ اعتدال بیرون رود، فایده‏اى که از بیان این نکات مورد نظر است، نفرت دادن مردم از اطاعت شهوت و غضب، و هشدار دادن به این است که هر کس در استفاده از این دو غریزه از حدّ اعتدال خارج شود به میزانى که شایسته و سزاوار است به چهار پایان‏ یا درّندگان و یا زنان شبیه مى‏گردد، و این چیزى است که هر خردمندى از آن روگردان است و همان است که آن بزرگوار با جمله اعقل ذلک امر به تعقّل و درک آن فرموده است. در این جا سزاوار است بنگریم که این سخنان چه اشاره‏ها و نکته‏هاى لطیفى را در بر دارد، و آن بزرگوار با دیده حقّ بین خود آن چنان که هست آنها را تذکّر داده است، و ما هنگامى که با این گونه سخنان که مشحون از دانش و حکمت است برخورد مى‏کنیم و به یاد مى‏آوریم که آن بزرگوار آن را در کتابى نخوانده و از بحثى استفاده نکرده است در مى‏یابیم که این فیض ربّانى است که از طریق سرور بشر و استاد و مرشدش (ص) به آن بزرگوار منتقل شده است.

عبد الحمید بن ابى الحدید«» شارح فاضل نهج البلاغه رحمه الله گفته است که باطن سخنان مذکور به سران جنگ جمل اشاره دارد، زیرا آنها در صدد بر آمدند با از میان بردن آن حضرت و کشتار مسلمانان، خشم خود را فرو نشانند، و همانها بودند که بر کارى که خود، آن را مرتکب شده بودند آن بزرگوار را سرزنش کردند، و این همان برانگیختن و گردآورى مردم بر ضدّ عثمان و محاصره خانه او بود، همچنین سران جنگ جمل بودند که براى رسیدن به مطامع خود، با اظهار بدعت و ایجاد فتنه به مردم بصره رو آوردند، و دورویى کردند، و به دو زبان با مردم سخن گفتند، زیرا آنها پیش از این با امام (ع) بیعت کرده و نسبت به آن حضرت اظهار خشنودى کردند، لیکن پس از آن چهره دیگرى از خود نشان داده بیعت خود را با او شکستند، از این رو امام (ع) این گناه آنان را به منزله شرک به خدا دانسته است که جز با توبه آمرزیده نخواهد شد. پس از این شارح مذکور گفته است که مراد از جمله اعقل ذلک تعقّل و درک همین موضوع است، زیرا مثل هر چیزى دلیل اشباه و نظایر خود مى‏باشد. و توفیق از خداوند است.

ترجمه‏ شرح ‏نهج ‏البلاغه ابن‏ میثم بحرانی ۳

بازدیدها: ۴۲

دیدگاه‌ها

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.