خطبه شماره ۱۶۹ (ترجمه و شرح فلسفی علامه محمد تقی جعفری)

۱۶۹

ومن خطبه له علیه السلام

و من خطبه له (علیه السلام) عند مسیر أصحاب الجمل إلى البصره:
الأمور الجامعه للمسلمین:
إِنَّ اللَّهَ بَعَثَ رَسُولًا هَادِیاً بِکِتَابٍ نَاطِقٍ وَ أَمْرٍ قَائِمٍ، لَا یَهْلِکُ عَنْهُ إِلَّا هَالِکٌ، وَ إِنَّ الْمُبْتَدَعَاتِ الْمُشَبَّهَاتِ هُنَّ الْمُهْلِکَاتُ إِلَّا مَا حَفِظَ اللَّهُ مِنْهَا، وَ إِنَّ فِی سُلْطَانِ اللَّهِ عِصْمَهً لِأَمْرِکُمْ، فَأَعْطُوهُ طَاعَتَکُمْ غَیْرَ مُلَوَّمَهٍ وَ لَا مُسْتَکْرَهٍ بِهَا؛ وَ اللَّهِ لَتَفْعَلُنَّ أَوْ لَیَنْقُلَنَّ اللَّهُ عَنْکُمْ سُلْطَانَ الْإِسْلَامِ، ثُمَّ لَا یَنْقُلُهُ إِلَیْکُمْ أَبَداً حَتَّى یَأْرِزَ الْأَمْرُ إِلَى غَیْرِکُمْ.

«ان الله بعث رسولا هادیا بکتاب ناطق و امر قائم لا یهلک عنه الا هالک، و ان المبتدعات المشبهات هن المهلکات الا ما حفظ الله منها» (خداوند سبحان پیامبری راهنما با کتاب گویا و دینی قائم برانگیخت. کسی جز تبهکاری ساقط و منحرف از آن راهنما، گمراه نگردد. قطعی است که بدعتهای ضد دین شباهت ساختگی به دین دارند عوامل تباهی انسانهایند مگر آنچه که خداوند مردم را از آنها حفظ نماید.)

 

خطرناکترین عامل تباهی مردم، همانا شعبده‌بازان ماهری هستند که حق و باطل را با یکدیگر مخلوط نموده با ظاهری عوام فریب، در جامعه مطرح نموده و به مقاصد پلید خود نائل می‌گردند:

قانون کلی اینست که اشاعه باطل و ترویج مطالب گمراه‌کننده در جوامعی که مردم آنها اطلاعی از حق و باطل دارند به وسیله آراستن باطل با حق و ارائه ماهرانه آن به مردم سطح‌نگر و بی‌اندیشه آنان می‌باشد. به طور کلی مردم جوامع دنیا در مقابل حق و باطل بر چند گروه تقسیم می‌شود:

گروه یکم- این گروه بر دو تقسیم می‌گردند:

دسته یکم را افرادی تشکیل می‌دهند که توانایی تشخیص حق از باطل را دارا می‌باشند، به این معنی که آنان اطلاعات و معارفی عمیق درباره هر یک از این دو مفهوم را دارند و حتی به درجه صاحب نظری هم درباره آن دو توفیق یافته‌اند. بدیهی است که اینان در برابر اغواگریهای شعبده‌بازان چشم‌بند گیج و کلافه نمی‌شوند، ولی متاسفانه افراد این دسته در همه جوامع در اقلیت می‌باشند.

دسته دوم کسانی هستند که شناخت و قدرت تشخیص آنان درباره حق و باطل اگر چه به قدر لازم برای زندگی، وجود دارد، ولی آنچنان صاحبنظر نیستند که توانایی تحقیق و نقد را درباره آنچه به نام حق یا باطل مطرح می‌گردد، داشته باشند.

گروه دوم- مردمی هستند که توانایی آنان در تشخیص حق و باطل بسیار محدود است، با اینحال، ولو به اجمال عظمت و شایستگی حق و برتری آن را بر باطل درک کرده‌اند.

گروه سوم- دو پدیده به نام حق و شایستگی آن را و باطل و ناشایستگی آن را در زندگی نمی‌شناسند، زیرا زندگی آنان که مستند به شخصیت مدیر درونی نیست، همواره تحت تاثیر عوامل جبری و شبه جبری حقوق و تکالیف مقرره سپری می‌شود.

افراد این گروه و گروه دوم اکثریت قریب به اتفاق جامعه را تشکیل می‌دهند، به همین جهت است که بازیگری شعبده‌بازان جوامع با مخلوط ساختن حق و باطل و ارائه آن، با سخنان جذاب پر از مغالطه و سفسطه، نقش بزرگی در جهل و انحراف اکثریت مردم دارد. آنان که با در آمیختن حق و باطل، به یکدیگر، و به راه انداختن چشم‌بندی، مردم ساده‌لوح و ناآگاه را از حقیقت محروم می‌سازند، در هر چشم‌بندی انحرافی در مردم و آتشی در درون خود شعله‌ور می‌سازند.
آری، حقیقت چنین است که کسانی که با درآمیختن حق و باطل به یکدیگر و به راه انداختن چشم‌بندی ساده‌لوحان ناآگاه، خود را یکه‌تاز میدان فهم و شعور علم قلمداد می‌کنند، آتشی سوزاننده‌تر از آتش انحرافی که در مردم شعله‌ور می‌سازند، و تباه کننده‌تر از آن را در درون خود به وجود می‌آورند. این تیره‌روزان خفاش صفت که از دیدن نور حقایق خود را محروم ساخته‌اند، قربانی تعجب و حیرت مردم، احسنت، آفرین، به‌به، چه مردی بزرگ! … و امثال این فریبکاری‌ها گشته و از نشاط این اعواگریها (اغواگریها)، آتش پنهانی این هیزمها را که آتش در جان خودپرستها شعله‌ور می‌سازند نمی‌بینید که:

هر که را مردم سجودی می‌کنند
زهرها در جان او می‌آکنند

(مولوی)
ای شعبده‌بازان بهم زننده حق و باطل، ای اسیران محور خودپرستی و خودنمایی‌ها بدانید که اقبال و ادبار بی‌اساس مردم را وفایی نیست، اگر چه در صورت اقبال، چند صباحی شما را شاد می‌سازد و در صورت ادبار مدتی شرنگ اندوه بر جانتان می‌ریزد- بشنوید، اگر چه با آن پنبه که شما با انگشتان خودپرستی به گوشتان فرو برده‌اید، نخواهید شنید، ولی ناشنوایی شما مانع آن نیست که این هشدارهای انسانساز و حکیمانه، برای مردمی که خورشید جان آنان به کلی در کسوف ابدی فرو نرفته است، مفید و آنان را از اغواگریهای شما در امان داشته باشد:

تن قفس‌شکل است زان شد خار جان
در فریب داخلان و خارجان

اینش گوید من شوم همراز تو
وانش گوید نی منم انباز تو

اینش گوید نیست چون تو در وجود!
در کمال و فضل و در احسان و جود!

آنش گوید هر دو عالم آن تست!
جمله جانهامان فدای جان تست!

آنش خواند گاه عیش و خرمی
اینش گوید گاه نوش و مرهمی!

او چو بیند خلق را سرمست خویش
از تکبر می‌رود از دست خویش!

او نداند که هزاران را چو او
دیو افکنده است اندر آب جو

لطف و سالوس جهان خوش لقمه‌ایست
کمترش خور کان پرآتش لقمه‌ایست

آتشش پنهان و ذوقش آشکار
دود او ظاهر شود پایان کار

تو مگو آن مدح را من کی خرم!
از طمع می‌گوید او من پی برم

مادحت گر هجو گوید بر ملا
روزها سوزد دلت زان سوزها

آن اثر می‌ماندت در اندرون
در مدیح این حالتت هست آزمون

آن اثر هم روزها باقی بود
مایه کبر و خداع جان شود

امیرالمومنین علیه‌السلام در خطبه ۳۸ چنین فرموده است: «و انما سمیت الشبهه شبهه لانها تشبه الحق فاما اولیاء الله فضیائهم فیها الیقین و دلیلهم سمت الهدی» (جز این نیست که شبه بدانجهت شبهه نامیده شده است که شبیه به حق است.

اما اولیای خداوندی، پس نور روشنگر آنان در آن شبهه، یقین است و جهت هدایت دلیل آنان) ملاحظه می‌کنید که افراد بشر با توانایی‌های متنوعی که دارند، به جای آن که آنها را در نمایاندن حق برای پیروی از آن و نمایاندن باطل برای اجتناب از آن، به کار ببندند، باطل‌ها را با آرایش پدیده‌های حق‌نما به مردم مطرح می‌کنند و حقوق جانهای آدمیان را پایمال می‌نمایند: به عبارت روشنتر سخنان حق‌نما می‌گویند و حق مردم را از مردم سلب می‌کنند!

و در خطبه ۵۰ می‌فرماید: «فلو ان الباطل خلص من مزاج الحق لم یخف علی المرتادین، و لو ان الحق خلص من لبس الباطل لا نقطعت عنه السن المعاندین ولکن یوخذ من هذا ضغث و من هذا ضغث فیمزجان فهنالک یستولی الشیطان علی اولیائه و ینجو الذین سبقت لهم من الله الحسنی». (اگر باطل از آمیختگی با حق تفکیک شود، بر طالبان حق و حقیقت مخفی نماند و اگر حق از اشتباه با باطل خالص شود زبانهای مردم معاند از متهم ساختن حق به باطل بریده گردد، ولی قدری از این (حق) و قدری از آن (باطل) گرفته می‌شود و با یکدیگر مخلوط می‌گردند. در این هنگام است که شیطان به دوستان خود پیروز می‌گردد و کسانی که از سوی خدا برای آنان عنایت زیبا سبقت داشته است، نجات پیدا می‌کنند.)

 

علل و انگیزه‌های در هم آمیختن حق و باطل:

مسلم است که این نابکاری ویرانگر معلول علل و انگیزه‌های مختلف می‌باشد. ما به برخی از آنها در این مبحث اشاره می‌کنیم:

۱. جهل و یا غفلت و یا فراموشی- این هر سه پدیده روانی بر دو قسم مهم تقسیم می‌گردند:

قسم یکم- غیر اختیاری، یعنی کسی حق را با باطل در هم آمیخته است، ولی از روی جهل و یا غفلت و یا فراموشی غیر اختیاری، به این معنی که اگر می‌خواست درباره حق و باطل و لزوم تفکیک میان آنها و وقاحت درآمیختن آن دو با یکدیگر اطلاعی به دست آورد یا از آن امور غفلت نورزد و یا آنها را به فراموشی نسپارد، برای او امکان‌پذیر نبود.

بدیهی است که چنین شخصی در کار خود مسئول نیست، ولی وظیفه قطعی مدیران جامعه است که از اشتباهات و انحرافات چنین شخصی و نتابج ویرانگر کارهای او جلوگیری به عمل بیاورند.

قسم دوم- جهل یا غفلت یا فراموشی مستند به اختیار، یعنی اگر شخص جاهل می‌خواست به حق و باطل و ضرورت تفکیک آن دو از یکدیگر علم پیدا کند، یا به جهت اهتمام شدید به آن دو غفلت نورزد، می‌توانست، ولی در تحصیل علم و آگاهی و تذکر تقصیر ورزیده است. قطعی است که چنین شخصی در نزد خداوند سبحان مسئول و در صفحات حساس تاریخ به بدنامی ثبت خواهد گشت.

۲. خودخواهی با نمودها و وسایل گوناگونش- که از آغاز تاریخ تاکنون، اکثر مردم را از رویارویی با واقعیات و حقایق ناب محروم ساخته و آنانرا با نمودهایی ساختگی و ظواهر آراسته تحت سلطه (من مجازی) قرار داده است. این وضع نابخردانه که بیماران خودخواهی برای بشریت پیش آورده‌اند، باعث شده است که تاریخ طولانی بشری اینهمه عقاید و تمایلات بدبینی قلم زده است.

اگر مشیت خداوندی و حکمت آن ذات اقدس بر اصالت هویت مستقل هر یک از افراد بشر نبود، قطعا عرصه جوامع انسانی (اگر صورت انسانی باقی می‌ماند) به جنگل‌های وحوش تبدیل می‌گشت. ولی این لطف الهی است که هر اندازه هم بیماران خودخواهی برای اشباع خود جست و جو کنند و هیاهو راه بیندازند، نمی‌توانند از جریان آن لطف الهی بر بندگانش جلوگیری نمایند. یکی از بزرگترین مفاسد خودخواهی این است که مغالطه‌ها و سفسطه‌ها و ضد و نقیض‌هایی که موجود خودخواه به راه می‌اندازد، خود او را هم فریب می‌دهد، حتی برای خود با آن عمل تبهکارانه‌اش رسالتی احساس می‌کند!

در یک جمله منحصر می‌توان لازمه بیماری خودخواهی را چنین توصیف کرد: هنگامی که یک انسان به این بیماری مبتلاگشت، هر اندازه دارای استعدادها و قوای موثر در زندگی مردم باشد، به همان اندازه از درآمیختن حق و باطل و شورش علیه ارزش‌ها و تباه ساختن جانهای آدمیان بهره‌مند خواهد بود.

۱- اگر صاحب اندیشه قوی باشد در بر هم زدن خطوط حق و باطل از راه اندیشه، ماهرتر خواهد بود. حتی اگر مقامات و قضایایی که با اندیشه‌اش می‌خواهد از آنها نتیجه‌گیری کند، دارای محتوی و قابلیت استنتاج حق باشند، آنها را به سوی اغرض پلید خود توجیه خواهد کرد.

ما در شعار خوارج این توجیه را سراغ داریم که برای مبارزه با یگانه حامی حق و حقیقت علی بن ابیطالب علیه‌السلام (که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم درباره او فرمود: (علی مع الحق و الحق مع علی) (علی با حق و حق با علی است) سر داده بودند: لا حکم الا لله (حکم نیست مگر از خدا یا از آن خدا) این قضیه دارای محتوی صحیح و ماخوذ از قرآن مجید است که: ان الحکم الا لله (نیست حکم مگر از آن خدا). وقتی امیرالمومنین علیه‌السلام این شعار را شنید، فرمود:

«کلمه حق یراد بها الباطل نعم انه لا حکم الا لله ولکن هولاء یقولون لا امره الا لله، و انه لابد للناس من امیر برّ او فاجر یعمل فی امرته المومن و یتمتع فیها الکافر …» (سخنی است حق، ولی از این سخن باطل اراده شده است. آری، حکمی نیست مگر از آن خدا، ولی این نابخردان مقصود دیگری دارند. اینان می‌گویند حاکم و حاکمیت نیست مگر از آن خدا، یعنی باید حکومت را خدا تعیین کند، در صورتی که برای مردم، حاکم لازم است، چه نیکوکار باشد چه فاسق، که انسان باایمان بتواند با اعمال صالحه زندگی کند و کافر هم برای خود، بهره‌مند گردد … ).

۲- اگر صاحب حافظه نیرومند باشد (من تورم یافته آن بیمار) در مخلوط کردن حق و باطل، از آن واحدها و قضایای موجود در حافظه استفاده می‌کند که چند پهلو و جذب‌کننده نشاط و شگفتی مردم باشد.

۳- در صورت تسلط بر الفاظ و هنر بیان، مخصوصا هنر شعری در آن جوامع که تحت تاثیر و احساسات شعری قرار می‌گیرند، برای آرایش باطل از این وسیله استفاده می‌کنند. البته می‌دانید که اندک اشخاصی هستند که می‌دانند:

راه هموار است و زیرش دامها
قحطی معنا میان نامها

لفظها و نامها چون دامهاست
لفظ شیرین ریگ آب عمر ماست
(مولوی)

آری، سخن‌بازان لفظ پرداز اغلب نمی‌دانند که:

ما چو خود را در سخن آغشته‌ایم
از حکایت‌ها حکایت گشته‌ایم
(مولوی)

۴- چهره علمی و قیافه فلسفی به خود گرفتن که در اغوای ساده‌لوحان مخصوصا نوباوگان کاروان معرفت تاثیر بسزایی دارد و این چهره گرفتن‌ها گاهی خود آن جوفروشان گندم‌نما را هم وادار به باور کردن می‌نماید، که واقعا دارند به مردم جامعه گندم می‌فروشند! چشم باز و گوش باز و این عما، حیرتم از چشم‌بندی خدا!

۵- اینان مهارت فراوانی در نشان دادن اشراف به حقایق عالم هستی در هر دو قلمرو (چنان که هست) و (چنان که باید) دارند. موقع سخن گفتن و نوشتن چنان ارائه می‌دهند که خدا در آفرینش عالم هستی و مخصوصا انسانها با این آرایشگران مشورت نموده و مطابق تمایلات آنان دست به کار خلقت زده است! برای همین است که با یک نوع قیمومت و فرمانروایی که در آشنایی نهایی با ارتباطات چهار گانه (۱- ارتباط انسان با خویشتن ۲- با خدا، ۳- با جهان هستی، ۴- با همنوع خود)، برای خویشتن قائلند! و با این خودفریبی‌ها چه دستورات و فرمانها که حتی برای صاحبنظران و دانشمندان صادر نمی‌کنند! در این حال است که ساده‌دلان ناآگاه در برابر آن نمایشگران اشراف از قله هستی که در قعر چاه طبیعت، جز عکس ساختگی خود چیزی را نمی‌بینند، خود را باخته، در شعاع جذابیت آنان، همانند لوحه بی‌اختیار زیردست نقاش چیره‌دست، قرار می‌گیرند. خدایا، بندگان خود را از شر این حق‌نمایان باطل‌فروش رها فرما.

«و ان فی سلطان الله عصمه لامرکم، فاعطوه طاعتکم غیر ملومه و لا مستکره بها. و الله لتفعلن او لینقلن الله عنکم سلطان الاسلام. ثم لا ینقله الیکم ابدا حتی یارز الامر الی غیرکم» (و جز این نیست که تنها سلطه و حمایت خداوندیست که نگهبان شئون حیات شما است. پس اطاعت کنید آن ذات اقدس را بدون استحقاق سرزنش (به جهت ریا یا نفاق) و بدون اکراه به آن. سوگند به خدا، یا باید خدا را از صمیم قلب اطاعت کنید و بدعتها را از میان خود بردارید و یا در انتظار باشید که خداوند عظمت و قدرت اسلام را از شما به دیگران منتقل نماید، سپس آنرا به شما برنمی‌گرداند تا این حکومت و دولت به مردمی غیر از شما برگردد و در میان آنان مستقر شود.)

بیایید در پناه قدرت خداوندی و اطاعت از او، هویت و استقلال خود را حفظ نمایید:

حتما چنین کنید و الا خداوند قدرت و عظمت اسلام را از شما می‌گیرد و به دیگران منتقل می‌سازد. امیرالمومنین علیه‌السلام نظیر این هشدار اعجازانگیز را در وصیت به دو فرزند معصومش امام حسن و امام حسین علیهماالسلام چنین فرموده است: «الله الله فی القرآن لا یسبقکم بالعمل به غیرکم» (نامه‌ها، شماره ۴۷) (خدا را در نظر بگیرید، خدا را، در تمسک و عمل به قرآن (مبادا) دیگران در عمل به آن بر شما سبقت بگیرند).

درباره علوم غیبی امیرالمومنین علیه‌السلام مطالب و شواهد فراوانی گفته شده است، ولی متاسفانه درباره جمله فوق که یک خبر غیبی را به طور هشدار فرموده است، کسی تحقیق لازم را ننموده است. به نظر می‌رسد آن حضرت، رفتار منظم و متکی به علم و تلاش در اقتصاد و حقوق و نظم اجتماعی را که در تعدادی از کشورهای امروزه حاکم است، اعلام می‌فرماید که می‌توان گفت:

از جهات زیادی شباهت به اسلام دارند. امروزه نظم و قانونگرایی و پرهیز از دروغ و خیانت و نقشه‌کشی‌ها و ریشه‌کن شدن فقر و فلاکت و آینده‌نگری هر یک از آن کشورها برای مردم جامعه خویش (نه دیگران) معمولا مشابهت کامل به دین مقدس اسلام دارد، متاسفانه همین جریان، (تنظیم تفکرات و رفتار اسلامی در زندگی دنیوی که آن کشورها پیش گرفته‌اند) موجب احساس حقارت خود مردم جوامع اسلامی گشته و در هنگام بررسی وضع زندگی اجتماعی خویشتن، هر گونه تحقیر را به خویشتن متوجه می‌سازند!

بازدیدها: ۹

دیدگاه‌ها

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.