حکمت ۱۰۳ صبحی صالح
۱۰۳- وَ رُئِیَ عَلَیْهِ إِزَارٌ خَلَقٌ مَرْقُوعٌ فَقِیلَ لَهُ فِی ذَلِکَ فَقَالَ
یَخْشَعُ لَهُ الْقَلْبُ وَ تَذِلُّ بِهِ النَّفْسُ وَ یَقْتَدِی بِهِ الْمُؤْمِنُونَ
إِنَّ الدُّنْیَا وَ الْآخِرَهَ عَدُوَّانِ مُتَفَاوِتَانِ وَ سَبِیلَانِ مُخْتَلِفَانِ فَمَنْ أَحَبَّ الدُّنْیَا وَ تَوَلَّاهَا أَبْغَضَ الْآخِرَهَ وَ عَادَاهَا
وَ هُمَا بِمَنْزِلَهِ الْمَشْرِقِ وَ الْمَغْرِبِ وَ مَاشٍ بَیْنَهُمَا کُلَّمَا قَرُبَ مِنْ وَاحِدٍ بَعُدَ مِنَ الْآخَرِ وَ هُمَا بَعْدُ ضَرَّتَانِ
حکمت ۹۹ شرح ابن أبی الحدید ج ۱۸
۹۹ وَ قَالَ ع: وَ قَدْ رُئِیَ عَلَیْهِ إِزَارٌ خَلَقٌ مَرْقُوعٌ فَقِیلَ لَهُ فِی ذَلِکَ- فَقَالَ یَخْشَعُ لَهُ الْقَلْبُ وَ تَذِلُّ بِهِ النَّفْسُ- وَ یَقْتَدِی بِهِ الْمُؤْمِنُونَ قد تقدم القول فی هذا الباب- و ذکرنا أن الحکماء و العارفین فیه على قسمین- منهم من آثر لبس الأدنى على الأعلى- و منهم من عکس الحال- و کان عمر بن الخطاب من أصحاب المذهب الأول- و کذلک أمیر المؤمنین- و هو شعار عیسى ابن مریم ع کان یلبس الصوف و غلیظ الثیاب- و کان رسول الله ص یلبس النوعین جمیعا- و أکثر لبسه کان الجید من الثیاب مثل أبراد الیمن- و ما شاکل ذلک- و کانت ملحفته مورسه حتى أنها لتردع على جلده- کما جاء فی الحدیث- .
و رئی محمد بن الحنفیه ع- واقفا بعرفات على برذون أصفر- و علیه مطرف خز أصفر- وجاء فرقد السبخی إلى الحسن و على الحسن مطرف خز- فجعل ینظر إلیه و على فرقد ثیاب صوف- فقال الحسن ما بالک تنظر إلی و علی ثیاب أهل الجنه-و علیک ثیاب أهل النار- إن أحدکم لیجعل الزهد فی ثیابه و الکبر فی صدره- فلهو أشد عجبا بصوفه من صاحب المطرف- .
و قال ابن السماک لأصحاب الصوف- إن کان لباسکم هذا موافقا لسرائرکم- فلقد أحببتم أن یطلع الناس علیها- و لئن کان مخالفا لها لقد هلکتم- . و کان عمر بن عبد العزیز- على قاعده عمر بن الخطاب فی ملبوسه- و کان قبل الخلافه یلبس الثیاب المثمنه جدا- کان یقول لقد خفت أن یعجز ما قسم الله لی- من الرزق عما أریده من الکسوه- و ما لبست ثوبا جدیدا قط- إلا و خیل لی حین یراه الناس أنه سمل أو بال- فلما ولی الخلافه ترک ذلک کله- .
و روى سعید بن سوید قال- صلى بنا عمر بن عبد العزیز الجمعه- ثم جلس و علیه قمیص مرقوع الجیب من بین یدیه و من خلفه- فقال له رجل إن الله أعطاک یا أمیر المؤمنین- فلو لبست فنکس ملیا ثم رفع رأسه فقال- إن أفضل القصد ما کان عند الجده- و أفضل العفو ما کان عند المقدره- .
و روى عاصم بن معدله- کنت أرى عمر بن عبد العزیز قبل الخلافه- فأعجب من حسن لونه و جوده ثیابه و بزته- ثم دخلت علیه بعد أن ولی- و إذا هو قد احترق و اسود و لصق جلده بعظمه- حتى لیس بین الجلد و العظم لحم- و إذا علیه قلنسوه بیضاء- قد اجتمع قطنها و یعلم أنها قد غسلت- و علیه سحق أنبجانیه قد خرج سداها- و هو على شاذکونه- قد لصقت بالأرض تحت الشاذکونه عباءه- قطوانیه من مشاقه الصوف- و عنده رجل یتکلم فرفع صوته- فقال له عمر اخفض قلیلا من صوتک- فإنما یکفی الرجل من الکلام قدر ما یسمع صاحبه- . و روى عبید بن یعقوب- أن عمر بن عبد العزیز کان یلبس الفرو الغلیظ من الثیاب- و کان سراجه على ثلاث قصبات فوقهن طین
ترجمه فارسی شرح ابن ابی الحدید
حکمت (۹۹)
و قد رئى علیه ازار خلق مرقوع، فقیل له فى ذلک، فقال: یخشع له القلب، و تذل به النفس، و یقتدى به المؤمنون. بر تن او پیراهن کهنه پینه دارى دیده شد سبب را پرسیدند، آن حضرت فرمود: «دل را خاشع و نفس را زبون مى کند و مؤمنان هم به این کار اقتداء مى کنند.» در این باره قبلا سخن گفته شد و گفتیم که حکیمان و عارفان در این مورد دو گونه اند، برخى از ایشان پوشیدن جامه هاى ارزان را ترجیح داده اند و برخى بر عکس.
عمر بن خطاب از دسته نخست بوده است، همچنین امیر المؤمنین على علیه السّلام و این کار شعار عیسى علیه السّلام بوده است که آن حضرت جامه هاى خشن و پشمینه مى پوشید.
پیامبر صلّى اللّه علیه و آله و سلّم هر دو نوع را مى پوشید و بیشتر جامه هاى آن حضرت از نوع خوب و بردهاى یمنى و نظایر آن بود و ملحفه آن حضرت هم چنان با دانه ورس رنگ شده بود که رنگ آن بر پوستش اثر مى گذاشت. همچنان که این موضوع در حدیث آمده است.
محمد بن حنفیه را دیدند که در عرفات بر مادیانى زرد ایستاده و جامه خز زرد بر تن دارد. فرقد سبخى به حضور امام حسن آمد و بر تن آن حضرت جامه خز بود، فرقد که جامه پشمینه پوشیده بود شروع به خیره نگریستن به جامه امام حسن کرد. امام فرمود: تو را چه مىشود که چنین بر من مى نگرى و حال آنکه بر تن من جامه بهشتیان است و بر تو جامه دوزخیان همانا برخى از شما زهد را در جامه خود و تکبر را در سینه خویش قرار مى دهد، و به جامه پشمینه خویش شیفته تر است از صاحب جامه خز به جامه اش.
ابن سماک به پشمینه پوشان گفت: اگر این جامه شما موافق با اندیشه هاى پوشیدهشماست چرا دوست مىدارید مردم بر آن آگاه شوند و اگر مخالف با سریرت شماست که هلاک شده اید.
عمر بن عبد العزیز هم همچون عمر بن خطاب جامه مى پوشید ولى پیش از خلافت خویش جامه هاى به راستى گران قیمت مى پوشید و مى گفت: بیم آن دارم که آنچه خداوند از جامه بهره من مى فرماید، در قبال آنچه مى خواهم بپوشم اندک باشد و هیچ جامه نوى نمى پوشم مگر همین که مردم آن را مى بینند چنین مى پندارم که کهنه و فرسوده است. ولى همین که به خلافت رسید همه آن جامه ها را کنار گذاشت.
سعید بن سوید مىگوید: عمر بن عبد العزیز با ما نماز جمعه گزارد و سپس نشست در حالى که پیراهنى بر تن داشت که گریبانش هم از جلو و هم از پشت پینه داشت. مردى به او گفت: اى امیر المؤمنین خداوند که به تو ارزانى فرموده است، کاش جامه خوب مى پوشیدى عمر بن عبد العزیز لختى سر به زیر افکند و سپس سر برداشت و گفت: بهترین اقتصاد و میانه روى، اقتصادى است که در توانگرى انجام شود و بهترین عفو، عفوى است که به هنگام قدرت صورت پذیرد.
عاصم بن معدله مىگوید: عمر بن عبد العزیز را پیش از آن که خلیفه شود مى دیدم و از خوبى رنگ چهره و لباس و سر و وضع او شگفت مىکردم، پس از اینکه خلیفه شد پیش او رفتم، دیدم سیاه و سوخته شده است آن چنان که پوستش به استخوان چسبیده و گویى میان پوست و استخوان هیچ گوشتى وجود نداشت، شب کلاهى سپید که پنبه هایش جمع شده بود و نشان مى داد شسته شده است بر سر و جامه هاى کهنه که رنگ و رویش رفته بود بر تن داشت، روى گلیمى خشن که بر زمین پهن شده بود و زیر آن هم عبایى از پشم هاى خشن گسترده شده بود، نشسته بود. مردى هم در حضورش بود و سخن مى گفت، آن مرد صدایش را بلند کرد، عمر بن عبد العزیز گفت: کمى صدایت را کوتاه کن، بلندى صداى انسان همان قدر که همنشین او بشنود کافى است.
عبید بن یعقوب روایت مى کند که عمر بن عبد العزیز معمولا پارچه پشمینه و مویینه خشن مى پوشید، چراغ او هم عبارت از سه قطعه نى بود که روى آن گل مالیده بودند.
جلوه تاریخ در شرح نهج البلاغه ابن ابى الحدیدجلد ۷ //دکتر محمود مهدوى دامغانى
بازدیدها: ۲۳