نهج البلاغه کلمات قصار حکمت شماره 76 متن عربی با ترجمه فارسی (شرح ابن ابی الحدید)قضا وقدر

حکمت 78 صبحی صالح

78- وَ مِنْ كَلَامٍ لَهُ ( عليه‏السلام  ) لِلسَّائِلِ الشَّامِيِّ لَمَّا سَأَلَهُ أَ كَانَ مَسِيرُنَا إِلَى الشَّامِ بِقَضَاءٍ مِنَ اللَّهِ وَ قَدَرٍ بَعْدَ كَلَامٍ طَوِيلٍ هَذَا مُخْتَارُهُ

وَيْحَكَ لَعَلَّكَ ظَنَنْتَ قَضَاءً لَازِماً وَ قَدَراً حَاتِماً لَوْ كَانَ ذَلِكَ كَذَلِكَ لَبَطَلَ الثَّوَابُ وَ الْعِقَابُ وَ سَقَطَ الْوَعْدُ وَ الْوَعِيدُ

إِنَّ اللَّهَ سُبْحَانَهُ أَمَرَ عِبَادَهُ تَخْيِيراً وَ نَهَاهُمْ تَحْذِيراً وَ كَلَّفَ يَسِيراً وَ لَمْ يُكَلِّفْ عَسِيراً وَ أَعْطَى عَلَى الْقَلِيلِ كَثِيراً وَ لَمْ يُعْصَ مَغْلُوباً وَ لَمْ يُطَعْ مُكْرِهاًوَ لَمْ يُرْسِلِ الْأَنْبِيَاءَ لَعِباً وَ لَمْ يُنْزِلِ الْكُتُبَ لِلْعِبَادِ عَبَثاً وَ لَا خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضَ وَ مَا بَيْنَهُمَا بَاطِلًا ذلِكَ ظَنُّ الَّذِينَ كَفَرُوا فَوَيْلٌ لِلَّذِينَ كَفَرُوا مِنَ النَّارِ

حکمت 76 شرح ابن ‏أبي ‏الحديد ج 18   

76: وَ مِنْ كَلَامِهِ ع لِلسَّائِلِ الشَّامِيِّ لَمَّا سَأَلَهُ-  أَ كَانَ مَسِيرُنَا إِلَى الشَّامِ بِقَضَاءٍ مِنَ اللَّهِ وَ قَدَرِهِ-  بَعْدَ كَلَامٍ طَوِيلٍ هَذَا مُخْتَارُهُ-  وَيْحَكَ لَعَلَّكَ ظَنَنْتَ قَضَاءً لَازِماً وَ قَدَراً حَاتِماً-  لَوْ كَانَ ذَلِكَ كَذَلِكَ لَبَطَلَ الثَّوَابُ وَ الْعِقَابُ-  وَ سَقَطَ الْوَعْدُ وَ الْوَعِيدُ-  إِنَّ اللَّهَ سُبْحَانَهُ أَمَرَ عِبَادَهُ تَخْيِيراً وَ نَهَاهُمْ تَحْذِيراً-  وَ كَلَّفَ يَسِيراً وَ لَمْ يُكَلِّفْ عَسِيراً-  وَ أَعْطَى عَلَى الْقَلِيلِ كَثِيراً وَ لَمْ يُعْصَ مَغْلُوباً-  وَ لَمْ يُطَعْ مُكْرِهاً وَ لَمْ يُرْسِلِ الْأَنْبِيَاءَ لَعِباً-  وَ لَمْ يُنْزِلِ الْكُتُبَ لِلْعِبَادِ عَبَثاً-  وَ لَا خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضَ وَ مَا بَيْنَهُمَا بَاطِلًا-  ذلِكَ ظَنُّ الَّذِينَ كَفَرُوا فَوَيْلٌ لِلَّذِينَ كَفَرُوا مِنَ النَّارِ

 قد ذكر شيخنا أبو الحسين رحمه الله هذا الخبر-  في كتاب الغرر و رواه عن الأصبغ بن نباتة قال قام شيخ إلى علي ع فقال-  أخبرنا عن مسيرنا إلى الشام-  أ كان بقضاء الله و قدره-  فقال و الذي فلق الحبة و برأ النسمة-  ما وطئنا موطئا و لا هبطنا واديا إلا بقضاء الله و قدره-  فقال الشيخ فعند الله أحتسب عنائي-  ما أرى لي من الأجر شيئا-  فقال مه أيها الشيخ-  لقد عظم الله أجركم في مسيركم و أنتم سائرون-  و في منصرفكم و أنتم منصرفون-  و لم تكونوا في شي‏ء من حالاتكم مكرهين-و لا إليها مضطرين-   

فقال الشيخ و كيف القضاء و القدر ساقانا-  فقال ويحك لعلك ظننت قضاء لازما و قدرا حتما-  لو كان ذلك كذلك لبطل الثواب و العقاب-  و الوعد و الوعيد و الأمر و النهي-  و لم تأت لائمة من الله لمذنب و لا محمدة لمحسن-  و لم يكن المحسن أولى بالمدح من المسي‏ء-  و لا المسي‏ء أولى بالذم من المحسن-  تلك مقالة عباد الأوثان و جنود الشيطان-  و شهود الزور و أهل العمى عن الصواب-  و هم قدرية هذه الأمة و مجوسها-  إن الله سبحانه أمر تخييرا و نهى تحذيرا-  و كلف يسيرا و لم يعص مغلوبا و لم يطع مكرها-  و لم يرسل الرسل إلى خلقه عبثا-  و لم يخلق السماوات و الأرض و ما بينهما باطلا-  ذلك ظن الذين كفروا فويل للذين كفروا من النار-  فقال الشيخ-  فما القضاء و القدر اللذان ما سرنا إلا بهما-  فقال هو الأمر من الله و الحكم-  ثم تلا قوله سبحانه وَ قَضى‏ رَبُّكَ أَلَّا تَعْبُدُوا إِلَّا إِيَّاهُ-  فنهض الشيخ مسرورا و هو يقول- 

أنت الإمام الذي نرجو بطاعته
يوم النشور من الرحمن رضوانا

أوضحت من ديننا ما كان ملتبسا
جزاك ربك عنا فيه إحسانا

ذكر ذلك أبو الحسين في بيان-  أن القضاء و القدر قد يكون بمعنى الحكم و الأمر-  و أنه من الألفاظ المشتركة

ترجمه فارسی شرح ابن‏ ابی الحدید

حكمت (76)

و من كلامه عليه السّلام للسائل الشامى لما ساله: ا كان مسيرنا الى الشام بقضاء من الله و قدر بعد كلام طويل هذا مختاره: ويحك لعلك ظننت قضاء لازما، و قدرا حاتما لو كان ذلك كذلك، لبطل الثواب و العقاب، و سقط الوعد و الوعيد، انّ الله سبحانه امر عباده تخييرا، و نهاهم تحذيرا، و كلف يسيرا، و لم يكلف عسيرا، و اعطى على القليل كثيرا، و لم يعص مغلوبا، و لم يطع مكرها، و لم يرسل الانبياء لعبا، و لم ينزل الكتب للعباد عبثا، و لا خلق السماوات و الارض و ما بينهما باطلا، «ذلِكَ ظَنُّ الَّذِينَ كَفَرُوا فَوَيْلٌ لِلَّذِينَ كَفَرُوا مِنَ النَّارِ». و از سخنان آن حضرت به آن مرد شامى است كه چون پرسيد: آيا اين رفتن ما به شام از قضا و قدر خداوند بود پس از سخنى طولانى كه اين گزيده آن است، گفت: «واى بر تو شايد قضا و قدر لازم و حتمى را پنداشته ‏اى اگر چنين بود كه ديگر پاداش و عقاب باطل است و وعد و وعيد از ميان برداشته است، خداوند سبحان بندگان خود را در حالى كه داراى اختيار هستند، امر فرموده است و براى ترس و بيم نهى فرموده است.

خداوند آنچه را آسان است تكليف فرموده و كار دشوار را تكليف قرار نداده است و در قبال كار اندك پاداش فراوان عنايت مى‏ كند. خداوند را هرگز در حالى كه مغلوب باشد، عصيان نمى‏ كنند و با زور و ناگزير اطاعت نمى ‏شود، پيامبران را به ياوه و بازيچه گسيل نفرموده است و براى بندگان كتابها را بيهوده نازل نكرده است، آسمانها و زمين و آنچه را ميان آنهاست باطل نيافريده است، «اين گمان كسانى است كه كافر شده‏ اند، واى بر آنان كه كافر شده‏ اند از آتش».

شيخ ما ابو الحسين كه خدايش رحمت كناد اين خبر را در كتاب الغرر از اصبغ بن نباته نقل كرده و چنين آورده است كه پيرمردى برخاست و از على عليه السّلام پرسيد كه به ما بگو آيا اين رفتن ما به شام به قضا و قدر خداوند بوده است على فرمود: سوگند بدان كس كه دانه را مى‏ شكافد و جان را پرورش مى‏ دهد، بر هيچ جا گام ننهاديم و بر هيچ جا فرود نيامديم مگر به قضا و قدر خداوند. آن مرد گفت: من رنج خود را در پيشگاه خدا حساب مى‏ كنم هر چند در اين صورت براى خود پاداشى نمى‏ بينم. على فرمود: اى شيخ خاموش باش كه خداوند متعال پاداش شما را در مسيرتان و هنگامى كه مى‏ رفتيد و هم در بازگشت شما هنگامى كه باز مى‏ گشتيد بسيار بزرگ قرار داده است، شما در هيچ يك از حالات خود مجبور نبوده‏ ايد و اضطرارى نداشته ‏ايد.

شيخ پرسيد: پس چگونه قضا و قدر ما را برده‏ اند فرمود: اى واى بر تو، شايد قضاى لازم و قدر محتوم را گمان كرده ‏اى اگر چنان مى‏ بود كه پاداش و عقاب باطل مى‏ شد و بيم و اميد و امر و نهى ياوه مى‏ بود و هرگز از جانب خداوند سرزنشى براى گنهكار و ستايشى براى نيكوكار نمى ‏آمد و نيكوكار از تبهكار شايسته ‏تر براى ستايش و تبهكار از نيكوكار سزاواتر به نكوهش نبودند.

اين اعتقاد بت پرستان و سپاهيان شيطان و دروغگويان و كوردلان است كه قدريه و مجوس اين امت‏اند، خداوند سبحان بندگان خود را در حالى كه مختار هستند به كارى فرمان داده است و آنان را با بيم دادن از كارى نهى كرده است. كار آسان را تكليف قرار داده است و با او در حالى كه مغلوب باشد، عصيان نمى‏ شود و به زور هم فرمان برده نمى ‏شود. او پيامبران را ياوه براى خلق خود گسيل نفرموده است و آسمانها و زمين و آنچه را ميان آنهاست بيهوده نيافريده است «اين پندار كسانى است كه كافر شده ‏اند واى بر آنان كه كافر شده ‏اند از آتش».

آن شيخ پرسيد: پس آن قضا و قدرى كه ما به سبب آن‏ رفته ‏ايم چيست فرمود: امر و حكم خداوند و سپس اين آيه را تلاوت فرمود: «و خدايت فرمان داده است كه پرستش مكنيد مگر او را.»، شيخ خشنود برخاست و اين دو بيت را مى‏ خواند: «تو همان امامى هستى كه ما با اطاعت از او، روز رستاخيز از خداى رحمان رضوان را آرزو مى ‏كنيم، آنچه از دين را كه بر ما مشتبه بود واضح ساختى، خدايت از جانب ما پاداش و نيكى ارزانى دارد.» ابو الحسين اين خبر را در اين مورد آورده است كه كلمه قضا و قدر گاه به معنى حكم و امر و از الفاظ مشترك است.

جلوه تاريخ در شرح نهج البلاغه ابن ابى الحديدجلد 7 //دكتر محمود مهدوى دامغانى

 

دیدگاه‌ها

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.