شرح :
این بخشى است از نامه طولانى امام ( ع ) به حارث همدانى ، که اوامرى در آن فرموده ، و از چیزهایى نیز او را منع کرده است ، محور سخن بر اساس تعلیم اخلاق پسندیده و آداب نیکو است :
۱ به ریسمان قرآن چنگ زند . کلمه الحبل ( ریسمان ) استعاره است ،همان طورى که قبلا گذشت ، مقصود آن است که باید مطابق قرآن عمل کرد .
۲ از قرآن پند بگیرد : یعنى او را به گونهاى پند دهنده خود بداند که فرمان و نظر او را بپذیرد ، زیرا او راهنماى به حق و به راه راست است .
۳ حلال قرآن را حلال و حرامش را حرام شمارد . توضیح آن که آنچه در قرآن از حلال و حرام وجود دارد باور داشته باشد که حلال و حرام است و پایبندبدین عقیده باشد و بدان عمل کند .
۴ امور حقى که پیش از او بوده است یعنى جریان گذشته روزگاران و حالات پیامبران با امتهایشان که قرآن کریم نقل کرده است ، باور و تصدیق کند ، تا بخوبى از آن درس عبرت بیاموزد .
۵ از گذشته دنیا براى آیندهاش عبرت بگیرد و گذشته را اصل و باقیمانده را فرعى از آن بداند و قدر مشترک بین آنها را به عنوان برهانى در نظر بگیرد ، یعنى همان دگرگونى و ناپایدارى دنیا ، تا درباره فرع ، به حکم اصل ، به حتمى بودن زوال و ناپایدارىاش داورى کند ، امام ( ع ) به همین قدر مشترک توجه داده است آنجا که فرموده : برخى از دنیا همسان برخى دیگر است و به آنچه که در فرع هم حتمى است ، با این عبارت هشدار داده است : پایان آن به آغازش پیوسته است و تمامش از بین رفتنى و جدایى پذیر است .
۶ نام خدا را بزرگ شمارد ، مبادا جز به حق به نام خدا سوگند یاد کند .
۷ بسیار به یاد مرگ و پس از مرگ باشد ، زیرا یاد آنها بزرگترین پند دهنده و بازدارنده از دنیا پرستى است .
۸ او را نهى کرده است از این که مرگ را آرزو کند مگر با شرط محکمى از جانب خود که به اطاعت و دوستى خدا اطمینان حاصل کند ، زیرا بدون آن آرزوى مرگ از ابلهى و نادانى است .
۹ او را مأمور ساخته تا از هر کارى که براى خود مىپسندد و براى دیگر مسلمانان نمىپسندد دورى کند ، و این مطلب در حقیقت نهى از آن است که در بدیها دیگران را و در خوبیها خودش را مقدم بدارد و این سخن مانند سخن دیگر امام است : « براى مردم بخواه آنچه را که براى خود مىخواهى و براى آنها مپسند آنچه را که بر خود نمىپسندى » [ ۱ ] .
۱۰ مبادا کارى را در پنهانى انجام دهد که در حضور مردم از آن شرمنده باشد . اشاره دارد به نافرمانى از اوامر خداوند و دورى جستن از کارهاى مباحى که پست است ، و همچنین هر کارى که چنین زمینهاى دارد که اگر بپرسند ، انکار کند و از آن پوزش بطلبد .
۱۱ آبروى خود را حفظ کند و مبادا آن را هدف دیگران قرار دهد . کلمه :الغرض ( هدف ) النّبال ( تیر ) استعاره براى هر سخنى است که بگویند ، و جهت استعاره بودن آن قبلا گذشت .
۱۲ مبادا هر چه را شنید ، براى مردم بازگو کند ، به این ترتیب که بگوید :
چنین و چنان بود ، نه آن که بگوید از فلانى شنیدم که این طور مىگفت ، زیرا بین این دو نوع سخن تفاوت است ، به همین جهت فرموده است : این خود براى دروغگویى تو کافى است . زیرا ممکن است آنچه شنیده در واقع دروغ باشد ، در آن صورت ، سخنى که گفته است : چنان بود ، دروغ بوده است ، اما سخنى که مىگوید : این طور شنیدم ، دروغ نمىباشد ، مگر به دلیل دیگرى .
۱۳ مبادا هر چه را که مردم به او گفتند ، مردود شمارد ، و در برابر آن با نسبت به دروغ و انکار بایستد زیرا ممکن است آن گفته راست باشد ، و نتیجه انکار او ، ناآگاهى از حقیقت باشد . عبارت امام ( ع ) فکفى ، در هر دو مورد ،صغراى قیاس مضمرى است ، که کبراى مقدّر نخستین قیاس چنین است : و هر چیزى که بر دروغگویى دلیل کافى باشد ، شایسته گفتن نیست . و تقدیر کبراى دوم نیز چنین است : و هر آنچه مردود شمردنش ، دلیل کافى بر نادانى باشد ، نباید آن را مردود شمرد .
۱۴ او را مأمور به فروخوردن خشم کرده است . بردبارى ، گذشت و بخشش فضیلتهایى هستند در تحت عنوان خوى شجاعت ، و همین سه خصلت با وجود خشم ، قدرت و سلطه ، به نام بردبارى ، گذشت و بخشش موسومند ، اگرنه این نام بر آنها صادق نیست . قول امام ( ع ) : « تکن لک العاقبه » یعنى پاداش نیک نصیبت گردد ، و این جمله ، صغراى قیاس مضمرى است که در حقیقت چنین است : زیرا صاحب این خصلتهاست که پاداش نیک این خصال عایدش مىگردد ، و کبراى مقدّر آن نیز چنین است و هر کس که پاداش نیک این خصلتها عایدش شود باید پایبند بدانها باشد .
۱۵ هر نعمتى از نعمتهاى خداوندى را با سپاس دائم پاس دارد .
۱۶ هیچ نعمتى از نعمتهاى خداوند متعال را تباه نسازد . یعنى با کوتاهى از شکرگزارى و غفلت از آن .
۱۷ اثر نعمت الهى را وانمود کند به طورى که مردم آن را ببینند . وانمود کردن اثر نعمت به این ترتیب است که آن را بر خود و بر خویشاوندان آشکار سازد و مازاد آن را به مستحقان صرف کند . ضرورت این کار را به دو دلیل بازگو کرده است :۱ بهترین مؤمنان کسانى هستند که از دیگران جلوتر باشند ، یعنى با گفتار ، رفتار و اموال و همچنین خاندانش از دیگران جلوتر اقدام به صدقه دادن نماید . امام ( ع ) او را واداشته است تا خود را با صدقه دادن از بالاترین مؤمنان سازد .
۲ عبارت : و انّک . . . خیره ، یعنى آنچه از مال و ثروت پیش مىفرستى و یا به جاى مىگذارى و اندوخته مىکنى . و این عبارت صغراى قیاس مضمرى است که کبرایش چنین است : و هر چه که پیش از خود فرستى ، اندوخته مىماند ، و هر گاه واگذارى ، سودش براى دیگران است ، بنابر این باید پیش از خود بفرستى .
۱۸ از مصاحبت کسى که سست اندیشه و بدکردار است بپرهیزد . و دلیل این پرهیز داشتن را چنین بیان کرده است : فانّ . . . بصاحبه ، یعنى چون تو را با او مقایسه مى کنند ، تا کار تو و او را به هم مربوط سازند ، زیرا خوى انسانى بارفاقت ، عمل را پذیراتر است تا گفتار ، پس اگر با وى مصاحبت کرد ، عملش با وى همسان مى شود .
۱۹ ساکن شهرهاى بزرگ شود ، مقصود اجتماعى است که بر اساس دین خدا باشد ، مانند این سخن پیامبر ( ص ) « علیکم بالسّواد الاعظم » [ ۲ ] و به همین جهت امام ( ع ) براى سکونت در شهرهاى بزرگ به این نکته استدلال کرده است که محل آنها اجتماع مسلمین مىباشند و اسم مصدر را بر اسم مکان از باب مجاز اطلاق کرده است ، و این جمله صغراى قیاس مضمرى است که کبراى مقدّر آن چنین است : و هر جایى که چنان باشد ، آنجا مناسب براى سکونت است .
۲۰ از جاهایى که نسبت به مردم خداپرست غفلت و ستم مىشود ، بپرهیزد .
۲۱ اندیشه اش را در راهى که مورد نظر اوست متمرکز کند ، زیرا این کار او را از آنچه به او مربوط نیست منصرف مى گرداند ، چرا که پرداختن بدان ، نادانى است .
۲۲ از نشستن سربازارها بپرهیزد . و به دلیل بد بودن این کار ، با این عبارت اشاره فرموده است : فانّها . . . الفتن ، و معناى این که آنجا جایگاه شیطان است ، این است که آنجا ، محل هواها و جاى دشمنیهایى است که آغازگر آنها شیطان است .
معاریض جمع معرض ، یعنى جاى بروز آشوبها و فتنهها . و این جمله صغراى قیاس مضمرى است که کبراى مقدّر آن چنین است : و هر جا که چنان باشد ، نشستن در آنجا روا نیست .
۲۳ درباره زیردستان ، کسانى که او نسبت بدانها از نعمت بیشترى برخوردار است ، بیشتر فکر کند . و دلیل آن را چنین بیان کرده است : فانّ . . .الشّکر . و علت این که آن ، راهى است براى سپاسگویى ، همان است که این اندیشه باعث ورود به سپاسگزارى مى گردد . و همین عبارت صغراى قیاس مضمرى است که کبراى مقدّر آن چنین است : و هر چیزى که درى از درهاى سپاسگزارى باشد ، نباید از آن غفلت کرد .
۲۴ در روز جمعه مسافرت نکند ، مگر این که سفر به خاطر جهاد و یا به بهانه و عذر واضحى باشد . راز مطلب آن است که نماز جمعه در دین اسلام با اهمیت است و جمعه وقت نماز و عبادت است .
بنابر این ، مسافرت کردن در آن روز ، کارى نابجاست .
۲۵ در تمام کارهایش ، فرمانبردار خدا باشد . و بر این امر ، وسیله قیاس مضمرى او را تشویق کرده است که صغراى آن ، عبارت : فانّ . . . سواها ، و کبراى مقدّر آن نیز چنین است : و هر کارى که برتر از دیگر کارها باشد ، باید بدان پایبند شود و آن را بر دیگر کارها مقدّم بدارد .
۲۶ نفسش را در راه عبادت بفریبد ، از آنرو که روش نفس پیروى از هوا و همسویى با طبیعت است پس شایسته آن است که آن را گاهى با وعده خوب دادن و گاهى با ترساندن از خواسته خود به چیز دیگرى بفریبند ، و گاهى هم به وسیله مشاهده کسانى که زیردست اویند ،یعنى آن کسانى که مهیّا براى عبادتند ، و گاهى هم با سرزنش نفس بر این که او در برابر خدا کوتاهى مىکند .
امّا اگر نفس راه بندگى را پیمود ،سزاوار است که با مدارا بدون اجبار بر عبادت رفتار شود ، زیرا اجبار باعث افسردگى و بریدن است ، همان طورى که سرور رسولان ( ص ) فرموده است : « براستى که این دین ، ژرف و پر محتواست ، با مدارا در آن وارد شو ، و نفست را به عبادت خدا به زور وادار نکن ، زیرا کسى که در اثر سرعت خسته و مانده است نه مسافت را پیموده و نه براى خود ، مرکبى باقى مى گذارد » [ ۳ ] بلکه به هنگام گذشت و نشاط نفس ، آن را به عبادت وابدارد ، مگر در عبادت واجب که سهل انگارى در آن جایز نیست .
۲۷ او را از این که مرگش فرا رسد در حالى که از پروردگارش گریزان باشد ، بر حذر داشته است . کلمه آبق گریزان را به اعتبار سرباز زدن وى از امر و نهى الهى در پى دنیا ، استعاره آورده است .
۲۸ از همدمى با بدان دورى کند ، و از آن کار به وسیله قیاس مضمرى بر حذر داشته است که صغراى آن جمله فان الشّرّ بالشّرّ ملحق است ، یعنى از آنرو که براى تو نیز هم چون دیگر مردم رفیق بد ، شرّى خواهد بود ، زیرا رفیق دنبالهرو ، رفیق است . و کبراى مقدّر آن نیز چنین است : و هر چیزى که براى تو چنان پیامدى داشته باشد ، نباید آن را انجام دهى .
۲۹ بزرگداشت و تعظیم خداوند و محبّت دوستان و اولیایش را در خود جمع کند که این دو ، اصولى به هم پیوسته اند .
۳۰ از خشم بپرهیزد ، و او را با این عبارت از خشم برحذر داشته است :
« فانّه . . . تا آخر » . و خشم از آن جهت سپاه شیطان است که از جمله چیزهایى است که شیطان را بر قلب انسان وارد مىکند و از این راه زمام اختیار او را به دست مىگیرد و در اختیاردارى او هم چون پادشاهى مىگردد که با سپاهى بزرگ وارد شهر شود ، و این عبارت صغراى قیاس مضمرى است که کبراى مقدّر آن چنین است : و هر آنچه ، این خصوصیّت را داشته باشد ، باید از آن دورى جست و توفیق به دست خداست .
________________________________________
[ ۱ ] أرد للناس ما ترید لنفسک و اکره لهم ما تکرهه لها .
[ ۲ ] در میان جامعه بزرگ باشید .
[ ۳ ] انّ هذا الدین متین ، فاوغل فیه برفق و لا تبغّض فیه الى نفسک عباده اللّه فانّ المنبتّ لا ارضا قطع و لا ظهرا ابقى . در مجمع البحرین بجاى : لا تبغض ، لا تکرّه آمده است م .
ترجمه شرح نهج البلاغه ابن میثم جلد ۵