نهج البلاغه کلمات قصار حکمت شماره ۴۸۸ متن عربی با ترجمه فارسی (شرح ابن ابی الحدید)الحکم المنسوبه إلى أمیر المؤمنین علی بن أبی طالب

حکمت ۴۸۰ صبحی صالح

۴۸۰-وَ قَالَ ( علیه ‏السلام  )إِذَا احْتَشَمَ الْمُؤْمِنُ أَخَاهُ فَقَدْ فَارَقَهُ‏

قال الرضی یقال حشمه و أحشمه إذا أغضبه و قیل أخجله أو احتشمه طلب ذلک له و هو مظنه مفارقته‏ و هذا حین انتهاء الغایه بنا إلى قطع المختار من کلام أمیر المؤمنین ( علیه ‏السلام  )، حامدین للّه سبحانه على ما منّ به من توفیقنا لضم ما انتشر من أطرافه، و تقریب ما بعد من أقطاره. و تقرر العزم کما شرطنا أولا على تفضیل أوراق من البیاض فی آخر کل باب من الأبواب، لیکون لاقتناص الشارد، و استلحاق الوارد، و ما عسى أن یظهر لنا بعد الغموض، و یقع إلینا بعد الشذوذ، و ما توفیقنا إلا باللّه علیه توکلنا، و هو حسبنا و نعم الوکیل. و ذلک فی رجب سنه أربع مائه من الهجره، و صلى اللّه على سیدنا محمد خاتم الرسل، و الهادی إلى خیر السبل، و آله الطاهرین، و أصحابه نجوم الیقین.

حکمت ۴۸۸ شرح ابن ‏أبی ‏الحدید ج ۲۰

۴۸۸ وَ قَالَ ع فِی کَلَامٍ لَهُ: إِذَا احْتَشَمَ الْمُؤْمِنُ أَخَاهُ فَقَدْ فَارَقَهُ لیس یعنی أن الاحتشام عله الفرقه-  بل هو دلاله و أماره على الفرقه-  لأنه لو لم یحدث عنه ما یقتضی الاحتشام-  لانبسط على عادته الأولى-  فالانقباض أماره المباینه- . هذا آخر ما دونه الرضی أبو الحسن رحمه الله-  من کلام أمیر المؤمنین ع فی نهج البلاغه-  قد أتینا على شرحه بمعونه الله تعالى- .

و نحن الآن ذاکرون ما لم یذکره الرضی مما نسبه قوم إلیه-  فبعضه مشهور عنه و بعضه لیس بذلک المشهور-  لکنه قد روی عنه و عزی إلیه-  و بعضه من کلام غیره من الحکماء-  و لکنه کالنظیر لکلامه و المضارع لحکمته-  و لما کان ذلک متضمنا فنونا من الحکمه نافعه-  رأینا ألا نخلی هذا الکتاب عنه-  لأنه کالتکمله و التتمه لکتاب نهج البلاغه- .

و ربما وقع فی بعضه تکرار یسیر-  شذ عن أذهاننا التنبه له-  لطول الکتاب و تباعد أطرافه-  و قد عددنا ذلک کلمه کلمه فوجدناه ألف کلمه- . فإن اعترضنا معترض و قال-  فإذا کنتم قد أقررتم بأن بعضها لیس بکلام له-  فلما ذا ذکرتموه و هل ذلک إلا نوع من التطویل- .

أجبناه و قلنا لو کان هذا الاعتراض لازما-  لوجب ألا نذکر شیئا من الأشباه و النظائر لکلامه-  فالعذر هاهنا هو العذر هناک-  و هو أن الغرض بالکتاب الأدب و الحکمه-  فإذا وجدنا ما یناسب کلامه ع-  و ینصب فی قالبه و یحتذی حذوه و یتقبل منهاجه-  ذکرناه على قاعدتنا فی ذکر النظیر-  عند الخوض فی شرح نظیره- . و هذا حین الشروع فیها خالیه عن الشرح-  لجلائها و وضوحها-  و إن أکثرها قد سبقت نظائره و أمثاله و بالله التوفیق

ترجمه فارسی شرح ابن‏ ابی الحدید

حکمت (۴۸۸)

و قال علیه السّلام فى کلام له: اذا احتشم المؤمن اخاه فقد فارقه.

«و آن حضرت ضمن گفتارى فرموده است: هرگاه مؤمن نسبت به برادر خود حشمت و جاه بفروشد-  او را خشمگین سازد-  همانا که میان خود و او جدایى افکند.»

ابن ابى الحدید در شرح این سخن مى‏گوید: مقصود و معنى این نیست که این کار علت جدایى است بلکه مقصود این است که نشانه و دلیلى براى جدایى است که اگر آنچه مقتضى حشمت و جاه است از او سر نزند به همان شیوه نخست حالت صمیمیت خواهد بود و حال آنکه خود را گرفتن نشانه جدایى و دورى است.

ابن ابى الحدید سپس چنین آورده است: این آخرین سخنان امیر المؤمنین علیه السّلام است که ابو الحسن رضى که خدایش رحمت کناد تدوین فرموده است و ما به یارى خداوند متعال آن را شرح زدیم.

و ما اینک دیگر سخنانى را که گروهى به آن حضرت نسبت داده‏ اند و سید رضى آنها را نیاورده است مى ‏آوریم، پاره‏ اى از این سخنان از قول او مشهور است و پاره ‏اى دیگر بدان شهرت نیست ولى از قول آن حضرت روایت و به او نسبت داده شده است.

پاره ‏اى از آنها سخنان حکیمان دیگر است ولى شبیه سخن او و همانند حکمت اوست و چون این سخنان متضمن انواعى از حکمتهاى سودمند است چنین مصلحت دیدیم که این کتاب از آنها خالى نباشد که به هر حال متمم و تکمله‏اى براى کتاب نهج البلاغه است.

و ممکن است گاه اندک تکرارى در آن واقع شده باشد که به سبب بزرگى و گسترش کتاب ذهن ما متوجه آن نشده است، ما این سخنان را یک به یک شمردیم و شمار آن را هزار کلمه یافتیم. و اگر کسى بر ما اعتراض کند و بگوید اینک که خود اقرار مى‏کنید که پاره‏اى از این سخنان از على علیه السّلام نیست و چه سبب آنها را آورده‏اید و آیا این نوعى از تطویل کلام نیست به او پاسخ مى‏دهیم که اگر رعایت این اعتراض لازم مى‏بود بر عهده ما بود که هیچ یک از اشتباه و نظایر سخن آن حضرت را هم نیاوریم و همان عذر ما در آن مورد در این جا هم صادق است که مقصود اصلى از این شرح ادب و حکمت است و ما هرگاه چیزى را که مناسب گفتار آن حضرت و در همان قالب و راه و روش بوده است یافته‏ایم بر طبق قاعده خودمان که آوردن آن در شرح کلمه نظیر آن بوده است، آورده‏ایم. و به سبب واضح و روشن بودن آن کلمات و اینکه براى بیشتر آنها پیش از این شبیه و نظیرى بوده است از شرح آن خوددارى شد و ارزانى داشتن توفیق به عنایت خداوند است.

پس از آوردن سخنان منسوب چنین نوشته است. این جا پایان گفتار ما در شرح نهج البلاغه است، توفیقى که بدان نایل شدیم و به آنچه که رسیدیم به نیرو و یاراى خودمان نبود که ما را از انجام دادن کارهاى کوچکتر از آن هم ناتوانیم.

هنگامى که آغاز به این کار کردیم خود را در قبال کوه برافراشته صاف و تیزى مى‏دیدیم که بزهاى کوهى خوش خط و خال هم در پرتگاههاى آن گرفتار لغزش مى‏شوند و نه این چنین که خود را برابر فلک اطلس مى‏دیدیم که اندیشه و گمان را به شناخت مرز و پایان آن راهى نیست، ولى همواره یارى خداوند سبحان و متعال، دشواریهاى آن را براى ما آسان و ناهمواریهاى آن را هموار کرد و شتر چموش آن را رام و سرکشیهاى آن را به فرمانبردارى مبدل ساخت و به سبب حسن نیت و اخلاص عقیدت در تصنیف این کتاب دروازه‏هاى برکت بر ما گشوده و مطالب خیرات فراهم آمد تا آنجا که سخن بر ما به صورت بدیهى فرو مى ‏بارید. و سپاس خداى را که تصنیف آن در مدت چهار سال و هشت ماه پایان پذیرفت که آغاز آن نخستین روز ماه رجب سال ششصد و چهل و چهار و پایان آن آخرین روز صفر سال ششصد و چهل و نه بود و این مدت همان مقدار مدت خلافت امیر المؤمنین على علیه السّلام است. و هرگز گمان و سنجش نمى‏رفت که در کمتر از ده سال بتوان آن را به پایان رساند جز اینکه الطاف خداوند و عنایات آسمانى موانع و گرفتاریها را برطرف فرمود و بینش ما را در آن تیز و روشن و همت ما را در استوار ساختن مبانى آن و مرتب کردن الفاظ و معانى پایدار فرمود.

وزیر کامیاب و خردمند موید الدین-  ابن العلقمى-  را که خداوند قلمهاى او را به نگارش فرمانهاى خیر روان دارد و شمشیر برنده‏اش را در زدودن دشمنان به کار دارد، بهترین و افزونترین بهره‏ها در یارى دادن بر این کار است که این کتاب براى گنجینه کتابهاى او ساخته و پرداخته شده است و به نام او زیور یافته است، و همت بلند او که خدایش فراتر دارد همواره براى به پایان رساندن آن تشویق و ترغیب فرمود و چه همتى بود که کارى بس دشوار و بارى به این گرانى را سبک کرد و دشوارى را آسان و زمان‏دراز را به روزگار کوتاه مبدل ساخت.

و من در بسیارى از فصلهاى این کتاب که به بیان سخن متکلمان و حکیمان اختصاص داشت الفاظ و اصطلاحات ویژه آن قوم را به کار بردم با آنکه مى‏دانستم زبان سلیس عربى آن کلمات را روا نمى‏دارد نظیر «محسوسات، کل و بعض، صفات ذاتیه، جسمانیات، اما، اولا، فالحال کذا» و امثال این کلمات را که بر هر کس که اندک انسى به ادب دارد ناهمگونى این کلمات پوشیده نیست ولى ما تغییر دادن اصطلاحات و الفاظ ایشان را سبک شمردیم و خوش نداشتیم که هر کس با هر قومى سخن گوید با اصطلاحات خودشان باید سخن بگوید و آن کس که به شهر ظفار رود باید با زبان و لهجه حمیرى سخن گوید.

نسخه‏ایى که این شرح بر مبناى آن صورت گرفت کامل‏ترین نسخه نهج البلاغه است که من آن را یافته ‏ام که مشتمل بر افزونیهایى است که بسیارى از نسخه‏ ها از آن خالى است. و اینک از پروردگار بزرگ از هر گناهى که آدمى را از رحمت او دور مى‏کند و از هر اندیشه‏اى که انگیزه خروج از فرمانبردارى او را برمى ‏انگیزد آمرزش مى‏ خواهم، و همان کسى را شفیع خود به درگاهش قرار مى ‏دهم که در شرح کلام او و بزرگداشت منزلت و مقام او به قصد تقرب به خداوند خویشتن را به رنج افکندم و چشم خود را شب‏ زنده ‏دارى و بى‏ خوابى دادم و اندیشه خویش را به کار بستم و بخشى از عمر خود را بر سر آن کار نهادم، تا خداوند به حرمت او گردن مرا از آتش آزاد فرماید و مرا در این جهان به بلا و آزمونى که تاب و توانم از آن فرو ماند گرفتار نسازد و آبرویم را از مردمان مصون بدارد و ستم ستمگران را از من باز دارد که خداوند متعال شنواى برآورنده نیاز است و همان خداى یگانه ما را بسنده است و سلام و درودهاى او بر سرور ما محمد نبى و آل او باد.

پایان جزء بیستم که با آن کتاب پایان یافت.

سپاس و ستایش فراوان پروردگار بزرگ را که به عنایت خویش توفیق ترجمه مباحث تاریخى و اجتماعى کتاب گران سنگ شرح نهج البلاغه ابن ابى الحدید را به این بنده ناتوان و گنهکار خود ارزانى فرمود و در مدت سه سال و دو ماه و یازده روز که‏ آغاز آن دوشنبه بیست و پنجم مهرماه ۱۳۶۷ و پایان آن جمعه ششم دى ماه ۱۳۷۰ خورشیدى است انجام یافت.

شک نیست که این ترجمه به هیچ روى خالى از سهو و اشتباه و لغزشهاى فراوان نیست و آرزومندم راهنماییهاى اهل فضل راه‏گشاى اصلاح آن در چاپهاى بعدى باشد.

همان سخنان پایانى ابن ابى الحدید که خدایش قرین آرامش ابدى بدارد زبان حال این بنده ناتوان هم هست، کمترین بنده درگاه علوى محمود مهدوى دامغانى مشهد مقدس: جمعه ششم دى ماه ۱۳۷۰ خورشیدى، بیستم جمادى الثانیه ۱۴۱۲ قمرى «میلاد فرخنده زهراى اطهر سلام الله علیها» و بیست و هفتم دسامبر ۱۹۹۱ میلادى.

جلوه تاریخ در شرح نهج البلاغه ابن ابى الحدیدجلد ۸ //دکتر محمود مهدوى دامغانى

ادامه متن عربی حکمت

الحکم المنسوبه

الحکم المنسوبه إلى أمیر المؤمنین علی بن أبی طالب

۱ کان کثیرا ما یقول إذا فرغ من صلاه اللیل أشهد أن السماوات و الأرض و ما بینهما آیات تدل علیک-  و شواهد تشهد بما إلیه دعوت-  کل ما یؤدی عنک الحجه و یشهد لک بالربوبیه-  موسوم بآثار نعمتک و معالم تدبیرک-  علوت بها عن خلقک-  فأوصلت إلى القلوب من معرفتک ما آنسها من وحشه الفکر-  و کفاها رجم الاحتجاج-  فهی مع معرفتها بک و ولهها إلیک-  شاهده بأنک لا تأخذک الأوهام-  و لا تدرکک العقول و لا الأبصار-  أعوذ بک أن أشیر بقلب أو لسان أو ید إلى غیرک-  لا إله إلا أنت واحدا أحدا فردا صمدا و نحن لک مسلمون

۲ إلهی کفانی فخرا أن تکون لی ربا-  و کفانی عزا أن أکون لک عبدا-  أنت کما أرید فاجعلنی کما ترید

۳ ما خاف امرؤ عدل فی حکمه و أطعم من قوته-  و ذخر من دنیاه لآخرته

۴ أفضل على من شئت تکن أمیره و استغن عمن شئت تکن نظیره-  و احتج إلى من شئت تکن أسیره

۵ لو لا ضعف الیقین ما کان لنا أن نشکو محنه یسیره-  نرجو فی العاجل سرعه زوالها و فی الآجل عظیم ثوابها-  بین أضعاف نعم-  لو اجتمع أهل السماوات و الأرض على إحصائها-  ما وفوا بها فضلا عن القیام بشکرها

۶ من علامات المأمون على دین الله بعد الإقرار و العمل-  الحزم فی أمره و الصدق فی قوله-  و العدل فی حکمه و الشفقه على رعیته-  لا تخرجه القدره إلى خرق و لا اللین إلى ضعف-  و لا تمنعه العزه من کرم عفو-  و لا یدعوه العفو إلى‏إضاعه حق-  و لا یدخله الإعطاء فی سرف و لا یتخطى به القصد إلى بخل-  و لا تأخذه نعم الله ببطر

۷ الفسق نجاسه فی الهمه و کلب فی الطبیعه

۸ قلوب الجهال تستفزها الأطماع-  و ترتهن بالأمانی و تتعلق بالخدائع-  و کثره الصمت زمام اللسان و حسم الفطنه-  و إماطه الخاطر و عذاب الحس

۹ عداوه الضعفاء للأقویاء-  و السفهاء للحلماء و الأشرار للأخیار-  طبع لا یستطاع تغییره

۱۰ العقل فی القلب و الرحمه فی الکبد و التنفس فی الرئه

۱۱ إذا أراد الله بعبد خیرا حال بینه و بین شهوته-  و حجز بینه و بین قلبه-  و إذا أراد به شرا وکله إلى نفسه

۱۲ الصبر مطیه لا تکبو و القناعه سیف لا ینبو

۱۳ رحم الله عبدا اتقى ربه و ناصح نفسه-  و قدم توبته و غلب شهوته-  فإن أجله مستور عنه و أمله خادع له-  و الشیطان موکل به

۱۴ مر بمقبره فقال-  السلام علیکم یا أهل الدیار الموحشه و المحال المقفره-  من المؤمنین و المؤمنات و المسلمین و المسلمات-  أنتم لنا فرط و نحن لکم تبع-  نزورکم عما قلیل و نلحق بکم بعد زمان قصیر-  اللهم اغفر لنا و لهم و تجاوز عنا و عنهم-الحمد لله الذی جعل الأرض کفاتا أحیاء و أمواتا-  و الحمد لله الذی منها خلقنا و علیها ممشانا-  و فیها معاشنا و إلیها یعیدنا-  طوبى لمن ذکر المعاد و قنع بالکفاف و أعد للحساب

۱۵ إنکم مخلوقون اقتدارا و مربوبون اقتسارا-  و مضمنون أجداثا و کائنون رفاتا-  و مبعوثون أفرادا و مدینون حسابا-  فرحم الله امرأ اقترف فاعترف و وجل فعقل-  و حاذر فبادر و عمر فاعتبر و حذر فازدجر-  و أجاب فأناب و راجع فتاب و اقتدى فاحتذى-  و تأهب للمعاد و استظهر بالزاد لیوم رحیله-  و وجه سبیله و لحال حاجته و موطن فاقته-  فقدم أمامه لدار مقامه-  فمهدوا لأنفسکم على سلامه الأبدان و فسحه الأعمار-  فهل ینتظر أهل غضاره الشباب إلا حوانی الهرم-  و أهل بضاضه الصحه إلا نوازل السقم-  و أهل مده البقاء إلا مفاجأه الفناء و اقتراب الفوت-  و مشارفه الانتقال و إشفاء الزوال-  و حفز الأنین و رشح الجبین و امتداد العرنین-  و علز القلق و قیظ الرمق و شده المضض و غصص الجرض

۱۶ ثلاث منجیات خشیه الله فی السر و العلانیه-  و القصد فی الفقر و الغنى و العدل فی الغضب و الرضا

۱۷ إیاکم و الفحش فإن الله لا یحب الفحش-  و إیاکم و الشح فإنه أهلک من کان قبلکم-  هو الذی سفک دماء الرجال و هو الذی قطع أرحامها-  فاجتنبوه

۱۸ إذا مات الإنسان انقطع عنه عمله إلا من ثلاث-  صدقه جاریه و علم کان علمه الناس فانتفعوا به-  و ولد صالح یدعو له

۱۹ إذا فعلت کل شی‏ء فکن کمن لم یفعل شیئا

۲۰ سأله رجل فقال بما ذا أسوء عدوی-  فقال بأن تکون على غایه الفضائل-  لأنه إن کان یسوءه أن یکون لک فرس فاره أو کلب صیود-  فهو لأن تذکر بالجمیل و ینسب إلیک أشد مساءه

۲۱ إذا قذفت بشی‏ء فلا تتهاون به و إن کان کذبا-  بل تحرز من طرق القذف جهدک-  فإن القول و إن لم یثبت یوجب ریبه و شکا

۲۲ عدم الأدب سبب کل شر

۲۳ الجهل بالفضائل عدل الموت

۲۴ ما أصعب على من استعبدته الشهوات أن یکون فاضلا

۲۵ من لم یقهر حسده کان جسده قبرا لنفسه

۲۶ احمد من یغلظ علیک و یعظک لا من یزکیک و یتملقک

۲۷ اختر أن تکون مغلوبا و أنت منصف-  و لا تختر أن تکون غالبا و أنت ظالم

۲۸ لا تهضمن محاسنک بالفخر و التکبر

۲۹ لا تنفک المدنیه من شر-  حتى یجتمع مع قوه السلطان قوه دینه و قوه حکمته

۳۰ إذا أردت أن تحمد فلا یظهر منک حرص على الحمد

۳۱ من کثر همه سقم بدنه و من ساء خلقه عذب نفسه-  و من لاحى الرجال سقطت مروءته و ذهبت کرامته-  و أفضل إیمان العبد أن یعلم أن الله معه حیث کان

۳۲ کن ورعا تکن من أعبد الناس-  و ارض بما قسم الله لک تکن من أغنى الناس-  و أحسن جوار من جاورک تکن مسلما-  و لا تکثرن الضحک فإن کثرته تمیت القلب-  و أخرس لسانک و اجلس فی بیتک و ابک على خطیئتک

۳۳ إن الرجل لیحرم الرزق بالذنب یصیبه-  و لا یرد القدر إلا الدعاء و لا یزید فی العمر إلا البر-  و لا یزول قدم ابن آدم یوم القیامه-  حتى یسأل عن عمره فیم أفناه و عن شبابه فیم أبلاه-  و عن ماله من أین اکتسبه و فیم أنفقه-  و عما عمل فیما علم

۳۴ فی التجارب علم مستأنف و الاعتبار یفیدک الرشاد-  و کفاک أدبا لنفسک ما کرهته من غیرک-  و علیک لأخیک مثل الذی علیه لک

۳۵ الغضب یثیر کامن الحقد-  و من عرف الأیام لم یغفل الاستعداد-  و من أمسک عن الفضول عدلت رأیه العقول

۳۶ اسکت و استر تسلم-  و ما أحسن العلم یزینه العمل و ما أحسن العمل یزینه الرفق

۳۷ أکبر الفخر ألا تفخر

۳۸ ما أصعب اکتساب الفضائل و أیسر إتلافها

۳۹ لا تنازع جاهلا و لا تشایع مائقا و لا تعاد مسلطا

۴۰ الموت راحه للشیخ الفانی من العمل-  و للشاب السقیم من السقم-  و للغلام‏ الناشئ من استقبال الکد و الجمع لغیره-  و لمن رکبه الدین لغرمائه و للمطلوب بالوتر-  و هو فی جمله الأمر أمنیه کل ملهوف مجهود

۴۱ ما کنت کاتمه عدوک من سر فلا تطلعن علیه صدیقک-  و اعرف قدرک یستعل أمرک-  و کفى ما مضى مخبرا عما بقی

۴۲ لا تعدن عده تحقرها قله الثقه بنفسک-  و لا یغرنک المرتقى السهل إذا کان المنحدر وعرا

۴۳ اتق العواقب عالما بأن للأعمال جزاء و أجرا-  و احذر تبعات الأمور بتقدیم الحزم فیها

۴۴ من استرشد غیر العقل أخطأ منهاج الرأی-  و من أخطأته وجوه المطالب خذلته الحیل-  و من أخل بالصبر أخل به حسن العاقبه-  فإن الصبر قوه من قوى العقل-  و بقدر مواد العقل و قوتها یقوى الصبر

۴۵ الخطأ فی إعطاء من لا یبتغی و منع من یبتغی واحد

۴۶ العشق مرض لیس فیه أجر و لا عوض

۴۷ أعظم الخطایا عند الله اللسان الکذوب-  و قائل کلمه الزور و من یمد بحبلها فی الإثم سواء

۴۸ الخصومه تمحق الدین

۴۹ الجهاد ثلاثه-  جهاد بالید و جهاد باللسان و جهاد بالقلب-  فأول ما یغلب علیه من الجهاد یدک ثم لسانک-  ثم یصیر إلى القلب-  فإن کان لا یعرف معروفا و لا ینکر منکرا-  نکس فجعل أعلاه أسفله

۵۰ ما أنعم الله على عبد نعمه فشکرها بقلبه-  إلا استوجب المزید علیها قبل ظهورها على لسانه

۵۱ الحاجه مسأله و الدعاء زیاده-  و الحمد شکر و الندم توبه

۵۲ لن و احلم تنبل-  و لا تکن معجبا فتمقت و تمتهن

۵۳ ما لی أرى الناس إذا قرب إلیهم الطعام لیلا-  تکلفوا إناره المصابیح لیبصروا ما یدخلون بطونهم-  و لا یهتمون بغذاء النفس-  بأن ینیروا مصابیح ألبابهم بالعلم-  لیسلموا من لواحق الجهاله و الذنوب-  فی اعتقاداتهم و أعمالهم

۵۴ الفقر هو أصل حسن سیاسه الناس-  و ذلک أنه إذا کان من حسن السیاسه-  أن یکون بعض الناس یسوس و بعضهم یساس-  و کان من یساس-  لا یستقیم أن یساس من غیر أن یکون فقیرا محتاجا-  فقد تبین أن الفقر هو السبب الذی به یقوم حسن السیاسه

۵۵ لا تتکلم بین یدی أحد من الناس دون أن تسمع کلامه-  و تقیس ما فی نفسک من العلم إلى ما فی نفسه-  فإن وجدت ما فی نفسه أکثر-  فحینئذ ینبغی لک أن تروم زیاده الشی‏ء-  الذی به یفضل على ما عندک

۵۶ إذا کان اللسان آله لترجمه ما یخطر فی النفس-  فلیس ینبغی أن تستعمله فیما لم یخطر فیها

۵۷ إذا کان الآباء هم السبب فی الحیاه-  فمعلمو الحکمه و الدین هم السبب فی جودتها

۵۸ و شکا إلیه رجل تعذر الرزق-  فقال مه لا تجاهد الرزق جهاد المغالب-  و لا تتکل على القدر اتکال المستسلم-  فإن ابتغاء الفضل من السنه-  و الإجمال‏فی الطلب من العفه-  و لیست العفه دافعه رزقا و لا الحرص جالبا فضلا-  لأن الرزق مقسوم و فی شده الحرص اکتساب المآثم

۵۹ إذا استغنیت عن شی‏ء فدعه و خذ ما أنت محتاج إلیه

۶۰ العمر أقصر من أن تعلم کل ما یحسن بک علمه-  فتعلم الأهم فالأهم

۶۱ من رضی بما قسم له استراح قلبه و بدنه

۶۲ أبعد ما یکون العبد من الله إذا کان همه بطنه و فرجه

۶۳ لیس فی الحواس الظاهره شی‏ء أشرف من العین-  فلا تعطوها سؤلها فیشغلکم عن ذکر الله

۶۴ ارحموا ضعفاءکم فالرحمه لهم سبب رحمه الله لکم

۶۵ إزاله الجبال أسهل من إزاله دوله قد أقبلت-  فاستعینوا بالله و اصبروا-  ف إِنَّ الْأَرْضَ لِلَّهِ یُورِثُها مَنْ یَشاءُ

۶۶ قال له عثمان فی کلام تلاحیا فیه-  حتى جرى ذکر أبی بکر و عمر-  أبو بکر و عمر خیر منک-  فقال أنا خیر منک و منهما-  عبدت الله قبلهما و عبدته بعدهما

۶۷ أوثق سلم یتسلق علیه إلى الله تعالى أن یکون خیرا

۶۸ لیس الموسر من کان یساره باقیا عنده زمانا یسیرا-  و کان یمکن أن یغتصبه غیره منه و لا یبقى بعد موته له-  لکن الیسار على الحقیقه هو الباقی دائما عند مالکه-  و لا یمکن أن یؤخذ منه و یبقى له بعد موته-  و ذلک هو الحکمه

۶۹ الشرف اعتقاد المنن فی أعناق الرجال

۷۰ یضر الناس أنفسهم فی ثلاثه أشیاء-  الإفراط فی الأکل اتکالا على الصحه-  و تکلف حمل ما لا یطاق اتکالا على القوه-  و التفریط فی العمل اتکالا على القدر

۷۱ أحزم الناس من ملک جده هزله و قهر رأیه هواه-  و أعرب عن ضمیره فعله و لم یخدعه رضاه عن حظه-  و لا غضبه عن کیده

۷۲ من لم یصلح خلائقه لم ینفع الناس تأدیبه

۷۳ من اتبع هواه ضل و من حاد ساد-  و خمود الذکر أجمل من ذمیم الذکر

۷۴ لهب الشوق أخف محملا من مقاساه الملاله

۷۵ بالرفق تنال الحاجه و بحسن التأنی تسهل المطالب

۷۶ عزیمه الصبر تطفئ نار الهوى-  و نفی العجب یؤمن به کید الحساد

۷۷ ما شی‏ء أحق بطول سجن من لسان

۷۸ لا نذر فی معصیه و لا یمین فی قطیعه

۷۹ لکل شی‏ء ثمره و ثمره المعروف تعجیل السراح

۸۰ إیاکم و الکسل فإنه من کسل لم یؤد لله حقا

۸۱ احسبوا کلامکم من أعمالکم و أقلوه إلا فی الخیر

۸۲ أحسنوا صحبه النعم فإنها تزول-  و تشهد على صاحبها بما عمل فیها

۸۳ أکثروا ذکر الموت و یوم خروجکم من قبورکم-  و یوم وقوفکم بین یدی الله عز و جل-  یهن علیکم المصاب

۸۴ بحسب مجاهده النفوس و ردها عن شهواتها-  و منعها عن مصافحه لذاتها-  و منع ما أدت إلیه العیون الطامحه من لحظاتها-  تکون المثوبات و العقوبات-  و الحازم من ملک هواه فکان بملکه له قاهرا-  و لما قدحت الأفکار من سوء الظنون زاجرا-  فمتى لم ترد النفس عن ذلک-  هجم علیها الفکر بمطالبه ما شغفت به-  فعند ذلک تأنس بالآراء الفاسده-  و الأطماع الکاذبه و الأمانی المتلاشیه-  و کما أن البصر إذا اعتل-  رأى أشباحا و خیالات لا حقیقه لها-  کذلک النفس إذا اعتلت بحب الشهوات-  و انطوت على قبیح الإرادات رأت الآراء الکاذبه-  فإلى الله سبحانه نرغب فی إصلاح ما فسد من قلوبنا-  و به نستعین على إرشاد نفوسنا-  فإن القلوب بیده یصرفها کیف شاء

۸۵ لا تؤاخین الفاجر فإنه یزین لک فعله-  و یود لو أنک مثله و یحسن لک أقبح خصاله-  و مدخله و مخرجه من عندک شین و عار و نقص-  و لا الأحمق فإنه یجهد لک نفسه و لا ینفعک-  و ربما أراد أن ینفعک فضرک-  سکوته خیر لک من نطقه و بعده خیر لک من قربه-  و موته خیر لک من حیاته-  و لا الکذاب فإنه لا ینفعک معه شی‏ء-  ینقل حدیثک و ینقل الحدیث إلیک-  حتى إنه لیحدث بالصدق فلا یصدق

۸۶ ما استقصى کریم قط قال تعالى فی وصف نبیه-  عَرَّفَ بَعْضَهُ وَ أَعْرَضَ عَنْ بَعْضٍ‏

۸۷ رب کلمه یخترعها حلیم مخافه ما هو شر منها-  و کفى بالحلم ناصرا

۸۸ من جمع ست خصال لم یدع للجنه مطلبا-  و لا عن النار مهربا-  من عرف الله فأطاعه و عرف الشیطان فعصاه-  و عرف الحق فاتبعه و عرف الباطل فاتقاه-  و عرف الدنیا فرفضها و عرف الآخره فطلبها

۸۹ من استحیا من الناس و لم یستحی من نفسه-  فلیس لنفسه عند نفسه قدر

۹۰ غایه الأدب أن یستحی الإنسان من نفسه

۹۱ البلاغه النصر بالحجه و المعرفه بمواضع الفرصه-  و من البصر بالحجه أن تدع الإفصاح بها إلى الکنایه عنها-  إذا کان الإفصاح أوعر طریقه-  و کانت الکنایه أبلغ فی الدرک و أحق بالظفر

۹۲ إیاک و الشهوات-  و لیکن مما تستعین به على کفها-  علمک بأنها ملهیه لعقلک مهجنه لرأیک-  شائنه لغرضک شاغله لک عن معاظم أمورک-  مشتده بها التبعه علیک فی آخرتک-  إنما الشهوات لعب فإذا حضر اللعب غاب الجد-  و لن یقام الدین و تصلح الدنیا إلا بالجد-  فإذا نازعتک نفسک إلى اللهو و اللذات-  فاعلم أنها قد نزعت بک إلى شر منزع-  و أرادت بک أفضح الفضوح-  فغالبها مغالبه ذلک و امتنع منها امتناع ذلک-  و لیکن مرجعک منها إلى الحق-  فإنک مهما تترک من الحق لا تترکه إلا إلى الباطل-  و مهما تدع من الصواب لا تدعه إلا إلى الخطإ-  فلا تداهنن هواک فی الیسیر فیطمع منک فی الکثیر-  و لیس شی‏ء مما أوتیت فاضلا عما یصلحک-  و لیس لعمرک و إن طال فضل عما ینوبک من الحق اللازم لک-  و لا بمالک و إن کثر فضل عما یجب علیک فیه-  و لا بقوتک و إن تمت فضل عن أداء حق الله علیک-  و لا برأیک و إن حزم فضل عما لا تعذر بالخطإ فیه-  فلیمنعنک علمک بذلک من أن تطیل لک عمرا فی غیر نفع-  أو تضیع لک مالا فی غیر حق-  أو أن تصرف لک قوه فی غیر عباده-  أو تعدل لک رأیا فی غیر رشد-فالحفظ الحفظ لما أوتیت-  فإن بک إلى صغیر ما أوتیت الکثیر منه أشد الحاجه-  و علیک بما أضعته منه أشد الرزیه-  و لا سیما العمر الذی کل منفذ سواه مستخلف-  و کل ذاهب بعده مرتجع-  فإن کنت شاغلا نفسک بلذه-  فلتکن لذتک فی محادثه العلماء و درس کتبهم-  فإنه لیس سرورک بالشهوات بالغا منک مبلغا-  إلا و إکبابک على ذلک و نظرک فیه بالغه منک-  غیر أن ذلک یجمع إلى عاجل السرور تمام السعاده-  و خلاف ذلک یجمع إلى عاجل الغی و خامه العاقبه-  و قدیما قیل أسعد الناس أدرکهم لهواه-  إذا کان هواه فی رشده-  فإذا کان هواه فی غیر رشده فقد شقی بما أدرک منه-  و قدیما قیل عود نفسک الجمیل-  فباعتیادک إیاه یعود لذیذا

۹۳ وکل ثلاث بثلاث-  الرزق بالحمق و الحرمان بالعقل و البلاء بالمنطق-  لیعلم ابن آدم أن لیس له من الأمر شی‏ء

۹۴ ثلاثه إن لم تظلمهم ظلموک-  عبدک و زوجتک و ابنکو قد روینا هذه الکلمه لعمر فیما تقدم

۹۵ للمنافقین علامات یعرفون بها-  تحیتهم لعنه و طعامهم تهمه و غنیمتهم غلول-  لا یعرفون المساجد إلا هجرا-  و لا یأتون الصلاه إلا دبرا-  مستکبرون لا یألفون و لا یؤلفون-  خشب باللیل صخب بالنهار

۹۶ الحسد حزن لازم و عقل هائم و نفس دائم-  و النعمه على المحسود نعمه و هی على الحاسد نقمه

۹۷ یا حمله العلم أ تحملونه-  فإنما العلم لمن علم ثم عمل و وافق عمله علمه-  و سیکون أقوام یحملون العلم لا یجاوز تراقیهم-  تخالف سریرتهم علانیتهم و یخالف عملهم علمهم-  یقعدون حلقا فیباهی بعضهم بعضا-  حتى إن الرجل لیغضب على جلیسه أن یجلس إلى غیره-  أولئک لا تصعد أعمالهم فی مجالسهم تلک إلى الله سبحانه

۹۸ تعلموا العلم صغارا تسودوا به کبارا-  تعلموا العلم و لو لغیر الله فإنه سیصیر لله-  العلم ذکر لا یحبه إلا ذکر من الرجال

۹۹ لیس شی‏ء أحسن من عقل زانه علم-  و من علم زانه حلم و من حلم زانه صدق-  و من صدق زانه رفق و من رفق زانه تقوى-  إن ملإک العقل و مکارم الأخلاق صون العرض-  و الجزاء بالفرض و الأخذ بالفضل-  و الوفاء بالعهد و الإنجاز للوعد-  و من حاول أمرا بالمعصیه کان أقرب إلى ما یخاف-  و أبعد مما یرجو

۱۰۰ إذا جرت المقادیر بالمکاره-  سبقت الآفه إلى العقل فحیرته-  و أطلقت الألسن بما فیه تلف الأنفس

۱۰۱ لا تصحبوا الأشرار فإنهم یمنون علیکم بالسلامه منهم

۱۰۲ لا تقسروا أولادکم على آدابکم-  فإنهم مخلوقون لزمان غیر زمانکم

۱۰۳ لا تطلب سرعه العمل و اطلب تجویده-  فإن الناس لا یسألون فی کم فرغ من العمل-  إنما یسألون عن جوده صنعته

۱۰۴ لیس کل ذی عین یبصر و لا کل ذی أذن یسمع-  فتصدقوا على أولی العقول الزمنه-  و الألباب الحائره بالعلوم التی هی أفضل صدقاتکم-  ثم تلا إِنَّ الَّذِینَ‏یَکْتُمُونَ ما أَنْزَلْنا مِنَ الْبَیِّناتِ وَ الْهُدى‏-  مِنْ بَعْدِ ما بَیَّنَّاهُ لِلنَّاسِ فِی الْکِتابِ-  أُولئِکَ یَلْعَنُهُمُ… اللَّاعِنُونَ‏

۱۰۵ من أتت علیه الأربعون من السنین قیل له-  خذ حذرک من حلول المقدور فإنک غیر معذور-  و لیس أبناء الأربعین بأحق بالحذر من أبناء العشرین-  فإن طالبهما واحد و لیس عن الطلب براقد و هو الموت-  فاعمل لما أمامک من الهول و دع عنک زخرف القول

۱۰۶ سئل عن القدر فقال أقصر أم أطیل قیل بل تقصر-  فقال جل الله أن یرید الفحشاء-  و عز عن أن یکون له فی الملک إلا ما یشاء

۱۰۷ من علم أنه یفارق الأحباب و یسکن التراب-  و یواجه الحساب و یستغنی عما ترک و یفتقر إلى ما قدم-  کان حریا بقصر الأمل و طول العمل

۱۰۸ المؤمن لا تختله کثره المصائب-  و تواتر النوائب عن التسلیم لربه و الرضا بقضائه-  کالحمامه التی تؤخذ فراخها من وکرها ثم تعود إلیه

۱۰۹ ما مات من أحیا علما و لا افتقر من ملک فهما

۱۱۰ العلم صبغ النفس-  و لیس یفوق صبغ الشی‏ء حتى ینظف من کل دنس

۱۱۱ اعلم أن الذی مدحک بما لیس فیک-  إنما هو مخاطب غیرک و ثوابه و جزاؤه قد سقطا عنک

۱۱۲ إحسانک إلى الحر یحرکه على المکافأه-  و إحسانک إلى النذل یبعثه على معاوده المسأله

۱۱۳ الأشرار یتتبعون مساوئ الناس و یترکون محاسنهم-  کما یتتبع الذباب المواضع الفاسده

۱۱۴ موت الرؤساء أسهل من رئاسه السفله

۱۱۵ ینبغی لمن ولی أمر قوم أن یبدأ بتقویم نفسه-  قبل أن یشرع فی تقویم رعیته-  و إلا کان بمنزله من رام استقامه ظل العود-  قبل أن یستقیم ذلک العود

۱۱۶ إذا قوی الوالی فی عمله-  حرکته ولایته على حسب ما هو مرکوز فی طبعه-  من الخیر و الشر

۱۱۷ ینبغی للوالی أن یعمل بخصال ثلاث-  تأخیر العقوبه منه فی سلطان الغضب-  و الأناه فیما یرتئیه من رأی-  و تعجیل مکافأه المحسن بالإحسان-  فإن فی تأخیر العقوبه إمکان العفو-  و فی تعجیل المکافأه بالإحسان طاعه الرعیه-  و فی الأناه انفساح الرأی و حمد العاقبه و وضوح الصواب

۱۱۸ من حق العالم على المتعلم ألا یکثر علیه السؤال-  و لا یعنته فی الجواب و لا یلح علیه إذا کسل-  و لا یفشی له سرا و لا یغتاب عنده أحدا و لا یطلب عثرته-  فإذا زل تأنیت أوبته و قبلت معذرته-  و أن تعظمه و توقره ما حفظ أمر الله و عظمه-  و ألا تجلس أمامه-  و إن کانت له حاجه سبقت غیرک إلى خدمته فیها-  و لا تضجرن من صحبته-  فإنما هو بمنزله النخله-  ینتظر متى یسقط علیک منها منفعه-  و خصه بالتحیه و احفظ شاهده و غائبه-  و لیکن ذلک کله لله عز و جل-  فإن العالم أفضل من الصائم القائم المجاهد فی سبیل الله-  و إذا مات العالم ثلم فی الإسلام ثلمه لا یسدها إلا خلف منه-  و طالب العلم تشیعه الملائکه حتى یرجع

۱۱۹ وصول معدم خیر من جاف مکثر-  و من أراد أن ینظر ما له عند الله فلینظر ما لله عنده

۱۲۰ لقد سبق إلى جنات عدن أقوام-  ما کانوا أکثر الناس صلاه و لا صیاما و لا حجا و لا اعتمارا-  و لکن عقلوا عن الله أمره فحسنت طاعتهم-  و صح ورعهم و کمل یقینهم-  ففاقوا غیرهم بالحظوه و رفیع المنزله

۱۲۱ ما من عبد إلا و معه ملک یقیه ما لم یقدر له-  فإذا جاء القدر خلاه و إیاه

۱۲۲ إن الله سبحانه أدب نبیه ص بقوله-  خُذِ الْعَفْوَ وَ أْمُرْ بِالْعُرْفِ وَ أَعْرِضْ عَنِ الْجاهِلِینَ-  فلما علم أنه قد تأدب قال له-  وَ إِنَّکَ لَعَلى‏ خُلُقٍ عَظِیمٍ-  فلما استحکم له من رسوله ما أحب قال-  وَ ما آتاکُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَ ما نَهاکُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا

۱۲۳ کنت أنا و العباس و عمر نتذاکر المعروف-  فقلت أنا خیر المعروف ستره-  و قال العباس خیره تصغیره-  و قال عمر خیره تعجیله-  فخرج علینا رسول الله فقال فیم أنتم فذکرنا له-  فقال خیره أن یکون هذا کله فیه

۱۲۴ العفو یفسد من اللئیم بقدر ما یصلح من الکریم

۱۲۵ إذا خبث الزمان کسدت الفضائل و ضرت-  و نفقت الرذائل و نفعت-  و کان خوف الموسر أشد من خوف المعسر

۱۲۶ انظر إلى المتنصح إلیک-  فإن دخل من حیث یضار الناس-  فلا تقبل‏نصیحته و تحرز منه-  و إن دخل من حیث العدل و الصلاح فاقبلها منه

۱۲۷ أعداء الرجل قد یکونوا أنفع من إخوانه-  لأنهم یهدون إلیه عیوبه فیتجنبها و یخاف شماتتهم به-  فیضبط نعمته و یتحرز من زوالها بغایه طوقه

۱۲۸ المرآه التی ینظر الإنسان فیها إلى أخلاقه هی الناس-  لأنه یرى محاسنه من أولیائه منهم-  و مساویه من أعدائه فیهم

۱۲۹ انظر وجهک کل وقت فی المرآه-  فإن کان حسنا فاستقبح أن تضیف إلیه فعلا قبیحا و تشینه به-  و إن کان قبیحا فاستقبح أن تجمع بین قبحین

۱۳۰ موقع الصواب من الجهال مثل موقع الخطإ من العلماء

۱۳۱ ذک قلبک بالأدب کما تذکى النار بالحطب

۱۳۲ کفر النعمه لؤم و صحبه الجاهل شؤم

۱۳۳ عادیت من ماریت

۱۳۴ لا تصرم أخاک على ارتیاب و لا تقطعه دون استعتاب

۱۳۵ خیر المقال ما صدقه الفعال

۱۳۶ إذا لم ترزق غنى فلا تحرمن تقوى

۱۳۷ من عرف الدنیا لم یحزن للبلوى

۱۳۸ دع الکذب تکرما إن لم تدعه تأثما

۱۳۹ الدنیا طواحه طراحه فضاحه آسیه جراحه

۱۴۰ الدنیا جمه المصائب مره المشارب-  لا تمتع صاحبا بصاحب

۱۴۱ المعتذر من غیر ذنب یوجب على نفسه الذنب

۱۴۲ من کسل لم یؤد حقا

۱۴۳ کثره الجدال تورث الشک

۱۴۴ خیر القلوب أوعاها

۱۴۵ الحیاء لباس سابغ و حجاب مانع-  و ستر من المساوئ واق و حلیف للدین-  و موجب للمحبه-  و عین کالئه تذود عن الفساد و تنهى عن الفحشاء-  و العجله فی الأمور مکسبه للمذله و زمام للندامه-  و سلب للمروءه و شین للحجى و دلیل على ضعف العقیده

۱۴۶ إذا بلغ المرء من الدنیا فوق قدره-  تنکرت للناس أخلاقه

۱۴۷ لا تصحب الشریر-  فإن طبعک یسرق من طبعه شرا و أنت لا تعلم

۱۴۸ موت الصالح راحه لنفسه و موت الطالح راحه للناس

۱۴۹ ینبغی للعاقل أن یتذکر عند حلاوه الغذاء مراره الدواء

۱۵۰ إن حسدک أخ من إخوانک على فضیله ظهرت منک-  فسعى فی مکروهک فلا تقابله بمثل ما کافحک به-  فتعذر نفسه فی الإساءه إلیک-  و تشرع له طریقا إلى ما یحبه فیک-  لکن اجتهد فی التزید من تلک الفضیله التی حسدک علیها-  فإنک تسوءه من غیر أن توجده حجه علیک

۱۵۱ إذا أردت أن تعرف طبع الرجل فاستشره-  فإنک تقف من مشورته على عدله و جوره و خیره و شره

۱۵۲ یجب علیک أن تشفق على ولدک أکثر من إشفاقه علیک

۱۵۳ زمان الجائر من السلاطین و الولاه أقصر من زمان العادل-  لأن الجائر مفسد و العادل مصلح-  و إفساد الشی‏ء أشرع من إصلاحه

۱۵۴ إذا خدمت رئیسا فلا تلبس مثل ثوبه-  و لا ترکب مثل مرکوبه و لا تستخدم کخدمه-  فعساک تسلم منه

۱۵۵ لا تحدث بالعلم السفهاء فیکذبوک-  و لا الجهال فیستثقلوک-  و لکن حدث به من یتلقاه من أهله بقبول و فهم-  یفهم عنک ما تقول و یکتم علیک ما یسمع-  فإن لعلمک علیک حقا-  کما أن علیک فی مالک حقا-  بذله لمستحقه و منعه عن غیر مستحقه

۱۵۶ الیقین فوق الإیمان و الصبر فوق الیقین-  و من أفرط رجاؤه غلبت الأمانی على قلبه و استعبدته

۱۵۷ إیاک و صاحب السوء-  فإنه کالسیف کالمسلول یروق منظره و یقبح أثره

۱۵۸ یا ابن آدم احذر الموت فی هذه الدار-  قبل أن تصیر إلى دار تتمنى الموت فیها فلا تجده

۱۵۹ من أخطأه سهم المنیه قیده الهرم

۱۶۰ من سمع بفاحشه فأبداها کان کمن أتاها

۱۶۱ العاقل من اتهم رأیه و لم یثق بما سولته له نفسه

۱۶۲ من سامح نفسه فیما یحب أتعبها فیما لا یحب

۱۶۳ کفى ما مضى مخبرا عما بقی-  و کفى عبرا لذوی الألباب ما جربوا

۱۶۴ أمر لا تدری متى یغشاک-  ما یمنعک أن تستعد له قبل أن یفجأک

۱۶۵ لیس فی البرق الخاطف مستمتع-  لمن یخوض فی الظلمه

۱۶۶ إذا أعجبک ما یتواصفه الناس من محاسنک-  فانظر فیما بطن من مساوئک-  و لتکن معرفتک بنفسک أوثق عندک-  من مدح المادحین لک

۱۶۷ من مدحک بما لیس فیک من الجمیل و هو راض عنک-  ذمک بما لیس فیک من القبیح و هو ساخط علیک

۱۶۸ إذا تشبه صاحب الریاء بالمخلصین فی الهیئه-  کان مثل الوارم الذی یوهم الناس أنه سمین-  فیظن الناس ذلک فیه-  و هو یستر ما یلقى من الألم التابع للورم

۱۶۹ إذا قویت نفس الإنسان انقطع إلى الرأی-  و إذ ضعفت انقطع إلى البخت

۱۷۰ الرغبه إلى الکریم تحرکه على البذل-  و إلى الخسیس تغریه بالمنع

۱۷۱ خیار الناس یترفعون عن ذکر معایب الناس-  و یتهمون المخبر بها-  و یأثرون الفضائل و یتعصبون لأهلها-  و یستعرضون مآثر الرؤساء و إفضالهم علیهم-  و یطالبون أنفسهم بالمکافأه علیها و حسن الرعایه لها

۱۷۲ لکل شی‏ء قوت و أنتم قوت الهوام-  و من مشى على ظهر الأرض فإن مصیره إلى بطنها

۱۷۳ من کرم المرء بکاؤه على ما مضى من زمانه-  و حنینه إلى أوطانه و حفظه قدیم إخوانه

۱۷۴ و من دعائه اللهم إن کنا قد قصرنا عن بلوغ طاعتک-  فقد تمسکنا من طاعتک بأحبها إلیک-  لا إله إلا أنت جاءت بالحق من عندک

۱۷۵ أصابت الدنیا من أمنها و أصاب الدنیا من حذرها

۱۷۶ و وقف على قوم أصیبوا بمصیبه فقال-  إن تجزعوا فحق الرحم بلغتم-  و إن تصبروا فحق الله أدیتم

۱۷۷ مکارم الأخلاق عشر خصال-  السخاء و الحیاء و الصدق و أداء الأمانه و التواضع-  و الغیره و الشجاعه و الحلم و الصبر و الشکر

۱۷۸ من أداء الأمانه المکافأه على الصنیعه-  لأنها کالودیعه عندک

۱۷۹ الخیر النفس-  تکون الحرکه فی الخیر علیه سهله متیسره-  و الحرکه فی الإضرار عسره بطیئه-  و الشریر بالضد من ذلک

۱۸۰ البخلاء من الناس یکون تغافلهم عن عظیم الجرم-  أسهل علیهم من المکافأه على یسیر الإحسان

۱۸۱ مثل الإنسان الحصیف مثل الجسم الصلب الکثیف-  یسخن بطیئا و تبرد تلک السخونه بأطول من ذلک الزمان

۱۸۲ ثلاثه یرحمون عاقل یجری علیه حکم جاهل-  و ضعیف فی ید ظالم قوی-  و کریم قوم احتاج إلى لئیم

۱۸۳ من صحب السلطان-  وجب أن یکون معه کراکب البحر-  إن سلم بجسمه من الغرق لم یسلم بقلبه من الفرق

۱۸۴ لا تقبلن فی استعمال عمالک و أمرائک شفاعه-  إلا شفاعه الکفایه و الأمانه

۱۸۵ إذا استشارک عدوک فجرد له النصیحه-  لأنه باستشارتک قد خرج من عدواتک و دخل فی مودتک

۱۸۶ العدل صوره واحده و الجور صور کثیره-  و لهذا سهل ارتکاب الجور و صعب تحری العدل-  و هما یشبهان الإصابه فی الرمایه و الخطأ فیها-  و إن الإصابه تحتاج إلى ارتیاض و تعهد-  و الخطأ لا یحتاج إلى شی‏ء من ذلک

۱۸۷ لا یخطئ المخلص فی الدعاء إحدى ثلاث-  ذنب یغفر أو خیر یعجل أو شر یؤجل

۱۸۸ لا ینتصف ثلاثه من ثلاثه-  بر من فاجر و عاقل من جاهل و کریم من لئیم

۱۸۹ أشرف الملوک من لم یخالطه البطر و لم یحل عن الحق-  و أغنى الأغنیاء من لم یکن للحرص أسیرا-  و خیر الأصدقاء من لم یکن على إخوانه مستصعبا-  و خیر الأخلاق أعونها على التقى و الورع

۱۹۰ أربع القلیل منهن کثیر-  النار و العداوه و المرض و الفقر

۱۹۱ أربعه من الشقاء جار السوء و ولد السوء-  و امرأه السوء و المنزل الضیق

۱۹۲ أربعه تدعو إلى الجنه کتمان المصیبه و کتمان الصدقه-  و بر الوالدین و الإکثار من قول لا إله إلا الله

۱۹۳ لا تصحب الجاهل فإن فیه خصالا فاعرفوه بها-  یغضب من غیر غضب و یتکلم فی غیر نفع-  و یعطی فی غیر موضع الإعطاء-  و لا یعرف صدیقه من عدوه و یفشی سره إلى کل أحد

۱۹۴ إیاک و مواقف الاعتذار-  فرب عذر أثبت الحجه على صاحبه و إن کان بریئا

۱۹۵ الصراط میدان یکثر فیه العثار-  فالسالم ناج و العاثر هالک

۱۹۶ لا یعرف الفضل لأهل الفضل إلا أولو الفضل

۱۹۷ إن لله عبادا فی الأرض-  کأنما رأوا أهل الجنه فی جنتهم و أهل النار فی نارهم-  الیقین و أنواره لامعه على وجوههم-  قلوبهم محزونه و شرورهم مأمونه-  و أنفسهم عفیفه و حوائجهم خفیفه-  صبروا أیاما قلیله لراحه طویله-  أما اللیل فصافون أقدامهم تجری دموعهم على خدودهم-  یجأرون إلى الله سبحانه بأدعیتهم-  قد حلا فی أفواههم-  و حلا فی قلوبهم طعم مناجاته و لذیذ الخلوه به-  قد أقسم الله على نفسه بجلال عزته-  لیورثنهم المقام الأعلى فی مقعد صدق عنده-  و أما نهارهم فحلماء علماء برره أتقیاء-  کالقداح ینظر إلیهم الناظر فیقول-  مرضى و ما بالقوم من مرض-  أو یقول قد خولطوا و لعمری لقد خالطهم أمر عظیم جلیل

۱۹۸ عاتبه عثمان فأکثر و هو ساکت-  فقال ما لک لا تقول قال إن قلت لم أقل إلا ما تکره-  و لیس لک عندی إلا ما تحب

۱۹۹ بلیت فی حرب الجمل بأشد الخلق شجاعه-  و أکثر الخلق ثروه و بذلا-  و أعظم الخلق فی الخلق طاعه-  و أوفى الخلق کیدا و تکثرا-  بلیت بالزبیر لم یرد وجهه قط-و بیعلى بن منیه یحمل المال على الإبل الکثیره-  و یعطی کل رجل ثلاثین دینارا و فرسا على أن یقاتلنی-  و بعائشه ما قالت قط بیدها هکذا إلا و اتبعها الناس-  و بطلحه لا یدرک غوره و لا یطال مکره

۲۰۰ بعث عثمان بن حنیف إلى طلحه و الزبیر-  فعاد فقال یا أمیر المؤمنین جئتک بالخیبه-  فقال کلا أصبت خیرا و أجرت-  ثم قال إن من العجب-  انقیادهما لأبی بکر و عمر و خلافهما علی-  أما و الله إنهما لیعلمان أنی لست بدون واحد منهما-  اللهم علیک بهما

۲۰۱ الرزق مقسوم و الأیام دول-  و الناس شرع سواء آدم أبوهم و حواء أمهم

۲۰۲ قوت الأجسام الغذاء و قوت العقول الحکمه-  فمتى فقد واحد منهما قوته بار و اضمحل

۲۰۳ الصبر على مشقه العباد یترقى بک إلى شرف الفوز الأکبر

۲۰۴ الروح حیاه البدن و العقل حیاه الروح

۲۰۵ حقیق بالإنسان أن یخشى الله بالغیب-  و یحرس نفسه من العیب و یزداد خیرا مع الشیب

۲۰۶ أفضل الولاه من بقی بالعدل ذکره-  و استمده من یأتی بعده

۲۰۷ قدم العدل على البطش تظفر بالمحبه-  و لا تستعمل الفعل حیث ینجع القول

۲۰۸ البخیل یسخو من عرضه بمقدار ما یبخل به من ماله-  و السخی یبخل من عرضه بمقدار ما یسخو به من ماله

۲۰۹ فضل العقل على الهوى-  لأن العقل یملکک الزمان-  و الهوى یستعبدک للزمان

۲۱۰ کل ما حملت علیه الحر احتمله و رآه زیاده فی شرفه-  إلا ما حطه جزءا من حریته فإنه یأباه و لا یجیب إلیه

۲۱۱ إذا منعک اللئیم البر مع إعظامه حقک-  کان أحسن من بذل السخی لک إیاه مع الاستخفاف بک

۲۱۲ الملک کالنهر العظیم تستمد منه الجداول-  فإن کان عذبا عذبت و إن کان ملحا ملحت

۲۱۳ الفرق بین السخاء و التبذیر-  أن السخی یسمح بما یعرف مقداره و مقدار الرغبه فیه إلیه-  و یضعه بحیث یحسن وضعه و تزکو عارفته-  و المبذر یسمح بما لا یوازن به رغبه الراغب-  و لا حق القاصد و لا مقدار ما أولى-  و یستفزه لذلک خطره من خطراته-  و التصدی لإطراء مطر له بینهما بون بعید

۲۱۴ لا تلاج الغضبان فإنک تقلقه باللجاج-  و لا ترده إلى الصواب

۲۱۵ لا تفرح بسقطه غیرک-  فإنک لا تدری ما تتصرف الأیام بک

۲۱۶ قلیل العلم إذا وقر فی القلب-  کالطل یصیب الأرض المطمئنه فتعشب

۲۱۷ مثل المؤمن الذی یقرأ القرآن-  کمثل الأترجه ریحها طیب و طعمهاطیب-  و مثل المؤمن الذی لا یقرأ القرآن کمثل الریحانه-  ریحها طیب و طعمها مر-  و مثل الفاجر الذی لا یقرأ القرآن-  مثل الحنظله طعمها مر و لا ریح لها

۲۱۸ المؤمن إذا نظر اعتبر و إذا سکت تفکر-  و إذا تکلم ذکر و إذا استغنى شکر-  و إذا أصابته شده صبر فهو قریب الرضا-  بعید السخط یرضیه عن الله الیسیر-  و لا یسخطه البلاء الکثیر-  قوته لا تبلغ به و نیته تبلغ مغموسه فی الخیر یده-  ینوی کثیرا من الخیر و یعمل بطائفه منه-  و یتلهف على ما فاته من الخیر کیف لم یعمل به-  و المنافق إذا نظر لها و إذا سکت سها-  و إذا تکلم لغا و إذا أصابه شده شکا-  فهو قریب السخط بعید الرضا-  یسخطه على الله الیسیر و لا یرضیه الکثیر-  قوته تبلغ و نیته لا تبلغ-  مغموسه فی الشر یده ینوی کثیرا من الشر-  و یعمل بطائفه منه فیتلهف على ما فاته من الشر-  کیف لم یأمر به و کیف لم یعمل به-  على لسان المؤمن نور یسطع-  و على لسان المنافق شیطان ینطق

۲۱۹ سوء الظن یدوی القلوب-  و یتهم المأمون و یوحش المستأنس-  و یغیر موده الإخوان

۲۲۰ إذا لم یکن فی الدنیا إلا محتاج-  فأغنى الناس أقنعهم بما رزق

۲۲۱ قیل له إن درعک صدر لا ظهر لها-  إنا نخاف أن تؤتى من قبل ظهرک-  فقال إذا ولیت فلا واءلت

۲۲۲ أشد الأشیاء الإنسان-  لأن أشدها فیما یرى الجبل و الحدید-ینحت الجبل و النار تأکل الحدید-  و الماء یطفی النار و السحاب یحمل الماء-  و الریح یفرق السحاب و الإنسان یتقی من الریح

۲۲۳ إنما الناس فی نفس معدود-  و أمل ممدود و أجل محدود-  فلا بد للأجل أن یتناهى و للنفس أن یحصى-  و للأمل إن ینقضی-  ثم قرأ وَ إِنَّ عَلَیْکُمْ لَحافِظِینَ کِراماً کاتِبِینَ‏

۲۲۴ اللهم لا تجعل الدنیا لی سجنا-  و لا فراقها علی حزنا-  أعوذ بک من دنیا تحرمنی الآخره-  و من أمل یحرمنی العمل-  و من حیاه تحرمنی خیر الممات

۲۲۵ تعطروا بالاستغفار لا تفضحکم رائحه الذنوب

۲۲۶ للنکبات غایات تنتهی إلیها-  و دواؤها الصبر علیها و ترک الحیله فی إزالتها-  فإن الحیله فی إزالتها قبل انقضاء مدتها سبب لزیادتها

۲۲۷ لا یرضى عنک الحاسد حتى یموت أحدکما

۲۲۸ لا یکون الرجل سید قومه-  حتى لا یبالی أی ثوبیه لبس

۲۲۹ کتب إلى عامل له-  اعمل بالحق لیوم لا یقضى فیه إلا بالحق

۲۳۰ نظر إلى رجل یغتاب آخر عند ابنه الحسن-  فقال یا بنی نزه سمعک عنه-  فإنه نظر إلى أخبث ما فی وعائه فأفرغه فی وعائک

۲۳۱ احذروا الکلام فی مجالس الخوف-  فإن الخوف یذهل العقل الذی منه نستمد-  و یشغله بحراسه النفس عن حراسه المذهب الذی نروم نصرته-  و احذر الغضب ممن یحملک علیه-  فإنه ممیت للخواطر مانع من التثبت-  و احذر من تبغضه فإن بغضک له یدعوک إلى الضجر به-  و قلیل الغضب کثیر فی أذى النفس و العقل-  و الضجر مضیق‏ للصدر مضعف لقوى العقل-  و احذر المحافل التی لا إنصاف لأهلها-  فی التسویه بینک و بین خصمک فی الإقبال و الاستماع-  و لا أدب لهم یمنعهم من جور الحکم لک و علیک-  و احذر حین تظهر العصبیه لخصمک بالاعتراض علیک-  و تشیید قوله و حجته-  فإن ذلک یهیج العصبیه-  و الاعتراض على هذا الوجه یخلق الکلام-  و یذهب بهجه المعانی-  و احذر کلام من لا یفهم عنک فإنه یضجرک-  و احذر استصغار الخصم فإنه یمنع من التحفظ-  و رب صغیر غلب کبیر

۲۳۲ لا تقبل الرئاسه على أهل مدینتک-  فإنهم لا یستقیمون لک إلا بما تخرج به من شرط الرئیس الفاضل

۲۳۳ لا تهزأ بخطإ غیرک فإن المنطق لا یملکه-  و أقلل من الخطإ الذی أنت فیه بقدر الصبر-  و اجعل العقل و الحق إمامیک تنل البغیه بهما

۲۳۴ الرأی یریک غایه الأمر مبدأه

۲۳۵ الخیر من الناس من قدر على أن یصرف نفسه کما یشاء-  و یدفعها عن الشرور-  و الشریر من لم یکن کذلک

۲۳۶ السلطان الفاضل هو الذی یحرس الفضائل-  و یجود بها لمن دونه و یرعاها من خاصته و عامته-  حتى تکثر فی أیامه و یتحسن بها من لم تکن فیه

۲۳۷ للکریم رباطان-  أحدهما الرعایه لصدیقه و ذوی الحرمه به-  و الآخر الوفاء لمن ألزمه الفضل ما یجب له علیه

۲۳۸ إذا تحرکت صوره الشر و لم تظهر ولدت الفزع-  فإذا ظهرت ولدت الألم-  و إذا تحرکت صوره الخیر و لم تظهر ولدت الفرج-  فإذا ظهرت ولدت اللذه

۲۳۹ الفرق بین الاقتصاد و البخل-  أن الاقتصاد تمسک الإنسان بما فی یده-  خوفا على حریته و جاهه من المسأله-  فهو یضع الشی‏ء موضعه و یصبر عما لا تدعو ضروره إلیه-  و یصل صغیر بره بعظیم بشره-  و لا یستکثر من المودات خوفا من فرط الإجحاف به-  و البخیل لا یکافئ على ما یسدى إلیه-  و یمنع أیضا الیسیر من استحق الکثیر-  و یصبر لصغیر ما یجری علیه على کثیر من الذله

۲۴۰ لا تحتقرن صغیرا یمکن أن یکبر-  و لا قلیلا یمکن أن یکثر

۲۴۱ ما زلت مظلوما منذ قبض الله نبیه حتى یوم الناس هذا-  و لقد کنت أظلم قبل ظهور الإسلام-  و لقد کان أخی عقیل یذنب أخی جعفر فیضربنی

۲۴۲ لو کسرت لی الوساده لقضیت بین أهل التوراه بتوراتهم-  و بین أهل الإنجیل بإنجیلهم-  و بین أهل الفرقان بفرقانهم-  حتى تزهر تلک القضایا إلى الله عز و جل-  و تقول یا رب إن علیا قضى بین خلقک بقضائک

۲۴۳ مر بدار بالکوفه فی مراد تبنى فوقعت منها شظیه-  على صلعته فأدمتها-  فقال ما یومی من مراد بواحد اللهم لا ترفعها-  قالوا فو الله لقد رأینا تلک الدار بین الدور-  کالشاه الجماء بین الغنم ذوات القرون

۲۴۴ أقتل الأشیاء لعدوک ألا تعرفه أنک اتخذته عدوا

۲۴۵ الخیره فی ترک الطیره

۲۴۶ قیل له فی بعض الحروب-  إن جالت الخیل أین نطلبک قال حیث ترکتمونی

۲۴۷ شفیع المذنب إقراره و توبته اعتذاره

۲۴۸ قصم ظهری رجلان جاهل متنسک و عالم متهتک

۲۴۹ أ لا أخبرکم بذات نفسی-  أما الحسن ففتى من الفتیان و صاحب جفنه و خوان-  و لو التقت حلقتا البطان-  لم یغن عنکم فی الحرب غناء عصفور-  و أما عبد الله بن جعفر فصاحب لهو و ظل باطل-  و أما أنا و الحسین فنحن منکم و أنتم منا

۲۵۰ قال فی المنبریه-  صار ثمنها تسعا على البدیهه و هذا من العجائب

۲۵۱ جاء الأشعث إلیه و هو على المنبر-  فجعل یتخطى رقاب الناس حتى قرب منه-  ثم قال یا أمیر المؤمنین غلبتنا هذه الحمراء على قربک-  یعنی العجم-  فرکض المنبر برجله-  حتى قال صعصعه بن صوحان ما لنا و للأشعث-  لیقولن أمیر المؤمنین ع الیوم فی العرب-  قولا لا یزال یذکر-  فقال ع من یعذرنی من هؤلاء الضیاطره-  یتمرغ أحدهم على فراشه تمرغ الحمار-  و یهجر قوما للذکر-  أ فتأمروننی أن أطردهم-  ما کنت لأطردهم فأکون من الجاهلین-  أما و الذی فلق الحبه و برأ النسمه-  لیضربنکم على الدین عودا کما ضربتموهم علیه بدءا

۲۵۲ کان إذا رأى ابن ملجم یقول-  أرید حیاته البیت-  فیقال له فاقتله فیقول کیف أقتل قاتلی

۲۵۳ إلهی ما قدر ذنوب أقابل بها کرمک-  و ما قدر عباده أقابل بها نعمک-  و إنی لأرجو أن تستغرق ذنوبی فی کرمک-  کما استغرقت أعمالی فی نعمک

۲۵۴ إذا غضب الکریم فألن له الکلام-  و إذا غضب اللئیم فخذ له العصا

۲۵۵ غضب العاقل فی فعله و غضب الجاهل فی قوله

۲۵۶ رأى رجلا یحدث منکر الحدیث-  فقال یا هذا أنصف أذنیک من فمک-  فإنما جعل الأذنان اثنتین و الفم واحدا-  لتسمع أکثر مما تقول

۲۵۷ إیاک و کثره الاعتذار-  فإن الکذب کثیرا ما یخالط المعاذیر

۲۵۸ اشکر لمن أنعم علیک و أنعم على من شکرک

۲۵۹ سل مسأله الحمقى و احفظ حفظ الأکیاس

۲۶۰ مروا الأحداث بالمراء و الجدال-  و الکهول بالفکر و الشیوخ بالصمت

۲۶۱ عود نفسک الصبر على جلیس السوء-  فلیس یکاد یخطئک

۲۶۲ یا بنی إن الشر تارکک إن ترکته

۲۶۳ لا تطلبوا الحاجه إلى ثلاثه-  إلى الکذوب فإنه یقربها و إن کانت بعیده-  و لا إلى أحمق فإنه یرید أن ینفعک فیضرک-  و لا إلى رجل له إلى صاحب الحاجه حاجه-  فإنه یجعل حاجتک وقایه لحاجته

۲۶۴ إیاک و صدر المجلس فإنه مجلس قلعه

۲۶۵ احذروا صوله الکریم إذا جاع-  و صوله اللئیم إذا شبع

۲۶۶ سرک دمک فلا تجرینه إلا فی أوداجک

۲۶۷ و سئل عن الفرق بین الغم و الخوف-  فقال الخوف مجاهده الأمر المخوف قبل وقوعه-  و الغم ما یلحق الإنسان من وقوعه

۲۶۸ المعروف کنز فانظر عند من تودعه

۲۶۹ إذا أرسلت لبعر فلا تأت بتمر-  فیؤکل تمرک و تعنف على خلافک

۲۷۰ إذا وقع فی یدک یوم السرور فلا تخله-  فإنک إذا وقعت فی ید یوم الغم لم یخلک

۲۷۱ إذا أردت أن تصادق رجلا فانظر من عدوه

۲۷۲ الانقباض من الناس مکسبه للعداوه-  و الانبساط مجلبه لقرین السوء-  فکن بین المنقبض و المسترسل-  فإن خیر الأمور أوساطها

۲۷۳ إنا عبد الله و أخو رسول الله لا یقولها بعدی إلا کذاب

۲۷۴ أخذ رسول الله ص بیدی فهزها-  و قال ما أول نعمه أنعم الله بها علیک-  قلت أن خلقنی حیا و أقدرنی-  و أکمل حواسی و مشاعری و قوای-  قال ثم ما ذا قلت أن جعلنی ذکرا و لم یجعلنی أنثى-  قال و الثالثه قلت أن هدانی للإسلام-  قال و الرابعه قلت وَ إِنْ تَعُدُّوا نِعْمَهَ اللَّهِ لا تُحْصُوها

۲۷۵ اللهم إنی أسألک إخبات المخبتین-  و إخلاص الموقنین و مرافقه الأبرار-  و العزیمه فی کل بر و السلامه من کل إثم-  و الفوز بالجنه و النجاه من النار

۲۷۶ لما ضربه ابن ملجم و أوصى ابنیه بما أوصاهما-  قال لابن الحنفیه هل فهمت ما أوصیت به أخویک-  قال نعم قال فإنی أوصیک بمثله و بتوقیر أخویک-  و اتباع أمرهما و ألا تبرم أمرا دونهما-  ثم قال لهما أوصیکما به فإنه شقیقکما و ابن أبیکما-  و قد علمتما أن أباکما کان یحبه فأحباه

۲۷۷ أما هذا الأعور یعنی الأشعث-  فإن الله لم یرفع شرفا إلا حسده-  و لا أظهر فضلا إلا عابه و هو یمنی نفسه و یخدعها-  یخاف و یرجو فهو بینهما لا یثق‏بواحد منهما-  و قد من الله علیه بأن جعله جبانا-  و لو کان شجاعا لقتله الحق-  و أما هذا الأکثف عند الجاهلیه-  یعنی جریر بن عبد الله البجلی-  فهو یرى کل أحد دونه-  و یستصغر کل أحد و یحتقره-  قد ملئ نارا و هو مع ذلک یطلب رئاسه و یروم إماره-  و هذا الأعور یغویه و یطغیه-  إن حدثه کذبه و إن قام دونه نکص عنه-  فهما کالشیطان إذ قال للإنسان-  اکفر فلما کفر قال إنی بری‏ء منک-  إنی أخاف الله رب العالمین

۲۷۸ بلوغ أعلى المنازل بغیر استحقاق-  من أکبر أسباب الهلکه

۲۷۹ الکلمه إذا خرجت من القلب وقعت فی القلب-  و إذا خرجت من اللسان لم تجاوز الآذان

۲۸۰ الکرم حسن الفطنه و اللؤم سوء التغافل

۲۸۱ أسوأ الناس حالا من اتسعت معرفته-  و بعدت همته و ضاقت قدرته

۲۸۲ أمران لا ینفکان من الکذب-  کثره المواعید و شده الاعتذار

۲۸۳ عاده النوکى الجلوس فوق القدر-  و المجی‏ء فی غیر الوقت

۲۸۴ العافیه الملک الخفی

۲۸۵ سوء حمل الغنى یورث مقتا-  و سوء حمل الفاقه یضع شرفا

۲۸۶ لا ینبغی لأحد أن یدع الحزم لظفر ناله عاجز-  و لا یسامح نفسه فی التفریط لنکبه دخلت على حازم

۲۸۷ لیس من حسن التوکل أن یقال العاشر عثره-  ثم یرکبها ثانیه

۲۸۸ سوء القاله فی الإنسان إذا کان کذبا-  نظیر الموت لفساد دنیاه-  فإن کان صدقا فأشد من الموت لفساد آخرته

۲۸۹ ترضى الکرام بالکلام-  و تصاد اللئام بالمال-  و تستصلح السفله بالهوان

۲۹۰ لا یزال المرء مستمرا ما لم یعثره-  فإذا عثر مره لج به العثار و لو کان فی جدد

۲۹۱ المتواضع کالوهده یجتمع فیها قطرها و قطر غیرها-  و المتکبر کالربوه لا یقر علیها قطرها و لا قطر غیرها

۲۹۲ لا یصبر على الحرب و یصدق فی اللقاء إلا ثلاثه-  مستبصر فی دین أو غیران على حرمه-  أو ممتعض من ذل

۲۹۳ مجاوزتک ما یکفیک فقر لا منتهى له

۲۹۴ قیل له أی الأمور أعجل عقوبه-  و أسرع لصاحبها صرعه-  فقال ظلم من لا ناصر له إلا الله-  و مجازاه النعم بالتقصیر-  و استطاله الغنی على الفقیر

۲۹۵ الجماع للمحن جماع و للخیرات مناع-  حیاء یرتفع و عورات تجتمع-  أشبه شی‏ء بالجنون و لذلک حجب عن العیون-  نتیجته ولد فتون إن عاش کد و إن مات هد

۲۹۶ ما شی‏ء أهون من ورع و إذا رابک أمر فدعه

۲۹۷ إذا أتى علی یوم لا ازداد فیه عملا یقربنی إلى الله-  فلا بورک لی فی طلوع شمس ذلک الیوم

۲۹۸ أشرف الأشیاء العلم و الله تعالى عالم یحب کل عالم

۲۹۹ لیت شعری أی شی‏ء أدرک من فاته العلم-  بل أی شی‏ء فات من أدرک العلم

۳۰۰ لا یسود الرجل حتى لا یبالی فی أی ثوبیه ظهر

۳۰۱ سمع رجلا یدعو لصاحبه-  فقال لا أراک الله مکروها-  فقال إنما دعوت له بالموت-  لأن من عاش فی الدنیا لا بد أن یرى المکروه

۳۰۲ من صفه العاقل ألا یتحدث بما یستطاع تکذیبه فیه

۳۰۳ السعید من وعظ بغیره و الشقی من اتعظ به غیره

۳۰۴ ذو الهمه و إن حط نفسه یأبى إلا علوا-  کالشعله من النار یخفیها صاحبها و تأبى إلا ارتفاعا

۳۰۵ الدین غل الله فی أرضه-  إذا أراد أن یذل عبدا جعله فی عنقه

۳۰۶ العاقل إذا تکلم بکلمه أتبعها حکمه و مثلا-  و الأحمق إذا تکلم بکلمه أتبعها حلفا

۳۰۷ الحرکه لقاح الجد العظیم

۳۰۸ ثلاثه لا یستحی من الختم علیها-  المال لنفی التهمه و الجوهر لنفاسته-  و الدواء للاحتیاط من العدو

۳۰۹ إذا أیسرت فکل الرجال رجالک-  و إذا أعسرت أنکرک أهلک

۳۱۰ من الحکمه جعل المال فی أیدی الجهال-  فإنه لو خص به العقلاء لمات‏الجهال جوعا-  و لکنه جعل فی أیدی الجهال-  ثم استنزلهم عنه العقلاء بلطفهم و فطنتهم

۳۱۱ ما رد أحد أحدا عن حاجه-  إلا و تبین العز فی قفاه و الذل فی وجهه

۳۱۲ ابتداء الصنیعه نافله و ربها فریضه

۳۱۳ الحاسد المبطن للحسد کالنحل یمج الدواء و یبطن الداء

۳۱۴ الحاسد یرى زوال نعمتک نعمه علیه

۳۱۵ التواضع إحدى مصاید الشرف

۳۱۶ تواضع الرجل فی مرتبته-  ذب للشماته عنه عند سقطته

۳۱۷ رب صلف أدى إلى تلف

۳۱۸ سوء الخلق یعدی-  و ذاک أنه یدعو صاحبک إلى أن یقابلک بمثله

۳۱۹ المروءه التامه مباینه العامه

۳۲۰ أسوأ ما فی الکریم أن یمنعک نداه-  و أحسن ما فی اللئیم أن یکف عنک أذاه

۳۲۱ السفله إذا تعلموا تکبروا-  و إذا تمولوا استطالوا-  و العلیه إذا تعلموا تواضعوا و إذا افتقروا صالوا

۳۲۲ ثلاث لا یستصلح فسادهن بحیله أصلا-  العداوه بین الأقارب و تحاسد الأکفاء و رکاکه الملوک

۳۲۳ السخی شجاع القلب و البخیل شجاع الوجه

۳۲۴ العزله توفر العرض و تستر الفاقه-  و ترفع ثقل المکافأه

۳۲۵ ما احتنک أحد قط إلا أحب الخلوه و العزله

۳۲۶ خیر الناس من لم تجربه

۳۲۷ الکریم لا یلین على قسر-  و لا یقسو على یسر

۳۲۸ المرأه إذا أحبتک آذتک-  و إذا أبغضتک خانتک و ربما قتلتک-  فحبها أذى و بغضها داء بلا دواء

۳۲۹ المرأه تکتم الحب أربعین سنه-  و لا تکتم البغض ساعه واحده

۳۳۰ الممتحن کالمختنق کلما ازداد اضطرابا ازداد اختناقا

۳۳۱ کل ما لا ینتقل بانتقالک من مالک فهو کفیل بک

۳۳۲ أجل ما ینزل من السماء التوفیق-  و أجل ما یصعد من الأرض الإخلاص

۳۳۳ اثنان یهون علیهما کل شی‏ء-  عالم عرف العواقب-  و جاهل یجهل ما هو فیه

۳۳۴ شر من الموت ما إذا نزل تمنیت بنزوله الموت-  و خیر من الحیاه ما إذا فقدته أبغضت لفقده الحیاه

۳۳۵ ما وضع أحد یده فی طعام أحد إلا ذل له

۳۳۶ المرأه کالنعل یلبسها الرجل إذا شاء لا إذا شاءت

۳۳۷ أبصر الناس لعوار الناس المعور

۳۳۸ العجب ممن یخاف عقوبه السلطان و هی منقطعه-  و لا یخاف عقوبه الدیان و هی دائمه

۳۳۹ من عرف نفسه فقد عرف ربه

۳۴۰ من عجز عن معرفه نفسه فهو عن معرفه خالقه أعجز

۳۴۱ لو تکاشفتم لما تدافنتم

۳۴۲ شیطان کل إنسان نفسه

۳۴۳ إن لم تعلم من أین جئت لم تعلم إلى أین تذهب

۳۴۴ غایه کل متعمق فی معرفه الخالق سبحانه-  الاعتراف بالقصور عن إدراکها

۳۴۵ الکمال فی خمس ألا یعیب الرجل أحدا بعیب فیه مثله-  حتى یصلح ذلک العیب من نفسه-  فإنه لا یفرغ من إصلاح عیب من عیوبه حتى یهجم على آخر-  فتشغله عیوبه عن عیوب الناس-  و ألا یطلق لسانه و یده-  حتى یعلم أ فی طاعه ذلک أم فی معصیه-  و ألا یلتمس من الناس إلا ما یعطیهم من نفسه مثله-  و أن یسلم من الناس باستشعار مداراتهم-  و توفیتهم حقوقهم-  و أن ینفق الفضل من ماله و یمسک الفضل من قوله

۳۴۶ صدیق البخیل من لم یجربه

۳۴۷ من الخیط الضعیف یفتل الحبل الحصیف-  و من مقدحه صغیره تحترق مدینه کبیره-  و من لبنه لبنه تبنى قریه حصینه

۳۴۸ محب الدراهم معذور و إن أدنته من الدنیا-  لأنها صانته عن أبناء الدنیا

۳۴۹ عجبا لمن قیل فیه الخیر و لیس فیه کیف یفرح-  و عجبا لمن قیل فیه الشر و لیس فیه کیف یغضب

۳۵۰ ثلاث موبقات الکبر فإنه حط إبلیس عن مرتبته-  و الحرص فإنه أخرج آدم من الجنه-  و الحسد فإنه دعا ابن آدم إلى قتل أخیه

۳۵۱ الفطام عن الحطام شدید

۳۵۲ إذا أقبلت الدنیا أقبلت على حمار قطوف-  و إذا أدبرت أدبرت على البراق

۳۵۳ أصاب متأمل أو کاد و أخطأ مستعجل أو کاد

۳۵۴ سته لا تخطئهم الکآبه-  فقیر حدیث عهد بغنى و مکثر یخاف على ماله-  و طالب مرتبه فوق قدره و الحسود و الحقود-  و مخالط أهل الأدب و لیس بأدیب

۳۵۵ طلبت الراحه لنفسی-  فلم أجد شیئا أروح من ترک ما لا یعنینی-  و توحشت فی القفر البلقع-  فلم أر وحشه أشد من قرین السوء-  و شهدت الزحوف و لقیت الأقران-  فلم أر قرنا أغلب من المرأه-  و نظرت إلى کل ما یذل العزیز و یکسره-  فلم أر شیئا أذل له و لا أکسر من الفاقه

۳۵۶ أول رأی العاقل آخر رأی الجاهل

۳۵۷ المسترشد موقى و المحترس ملقى

۳۵۸ الحر عبد ما طمع و العبد حر ما قنع

۳۵۹ ما أحسن حسن الظن إلا أن فیه العجز-  و ما أقبح سوء الظن إلا أن فیه الحزم

۳۶۰ ما الحیله فیما أعنى إلا الکف عنه-  و لا الرأی فیما ینال إلا الیأس منه

۳۶۱ الأحمق إذا حدث ذهل و إذا حدث عجل-  و إذا حمل على القبیح فعل

۳۶۲ إثبات الحجه على الجاهل سهل و لکن إقراره بها صعب

۳۶۳ کما تعرف أوانی الفخار بامتحانها بأصواتها-  فیعلم الصحیح منها من المکسور-  کذلک یمتحن الإنسان بمنطقه فیعرف ما عنده

۳۶۴ احتمال الفقر أحسن من احتمال الذل لأن الصبر على الفقر قناعه و الصبر على الذل ضراعه

۳۶۵ الدنیا حمقاء لا تمیل إلا إلى أشباهها

۳۶۶ السفر میزان الأخلاق

۳۶۷ العقل ملک و الخصال رعیته-  فإذا ضعف عن القیام علیها وصل الخلل إلیها

۳۶۸ الکذاب یخیف نفسه و هو آمن

۳۶۹ لو لا ثلاث لم یسلل سیف سلک أدق من سلک-  و وجه أصبح من وجه و لقمه أسوغ من لقمه

۳۷۰ قد یحسن الامتنان بالنعمه و ذلک عند کفرانها-  و لو لا أن بنی إسرائیل‏ کفروا النعمه-  لما قال الله لهم اذْکُرُوا نِعْمَتِیَ الَّتِی أَنْعَمْتُ عَلَیْکُمْ‏

۳۷۱ إذا تناهى الغم انقطع الدمع

۳۷۲ إذا ولی صدیقک ولایه-  فأصبته على العشر من صداقته فلیس بصاحب سوء

۳۷۳ أعجب الأشیاء بدیهه أمن وردت فی مقام خوف

۳۷۴ الحرص محرمه و الجبن مقتله-  و إلا فانظر فیمن رأیت و سمعت-  أ من قتل فی الحرب مقبلا أکثر أم من قتل مدبرا-  و انظر أ من یطلب بالإجمال و التکرم-  أحق أن تسخو نفسک له-  أم من یطلب بالشره و الحرص

۳۷۵ إذا کان العقل تسعه أجزاء-  احتاج إلى جزء من جهل لیقدم به صاحبه على الأمور-  فإن العاقل أبدا متوان مترقب متخوف

۳۷۶ عمل الرجل بما یعلم أنه خطأ هوى-  و الهوى آفه العفاف-  و ترک العمل بما یعلم أنه صواب تهاون-  و التهاون آفه الدین-  و إقدامه على ما لا یدری أ صواب هو أم خطأ لجاج-  و اللجاج آفه العقل

۳۷۷ ضعف العقل أمان من الغم

۳۷۸ لا ینبغی للعاقل أن یمدح امرأه حتى تموت-  و لا طعاما حتى یستمرئه و لا صدیقا حتى یستقرضه-  و لیس من حسن الجوار ترک الأذى-  و لکن حسن الجوار الصبر على الأذى

۳۷۹ لا یتأدب العبد بالکلام إذا وثق بأنه لا یضرب

۳۸۰ الفرق بین المؤمن و الکافر الصلاه-  فمن ترکها و ادعى الإیمان کذبه فعله-  و کان علیه شاهد من نفسه

۳۸۱ من خاف الله خافه کل شی‏ء

۳۸۲ من النقص أن یکون شفیعک شیئا خارجا عن ذاتک و صفاتک

۳۸۳ و یلی على العبد اللئیم عبد بنی ربیعه-  نزع به عرق الشرک العبشمی إلى مساءتی-  و تذکر دم الولید و عتبه و شیبه أولى له-  و الله لیرینی فی موقف یسوءه-  ثم لا یجد هناک فلانا و فلانا یعنی سالما مولى حذیفه

۳۸۴ أنا قاتل الأقران و مجدل الشجعان-  أنا الذی فقأت عین الشرک و ثللت عرشه-  غیر ممتن على الله بجهادی و لا مدل إلیه بطاعتی-  و لکن أحدث بنعمه ربی

۳۸۵ الصوم عباده بین العبد و خالقه لا یطلع علیها غیره-  و کذلک لا یجازی عنها غیره

۳۸۶ طوبى لمن شغله عیبه عن عیوب الناس-  طوبى لمن لا یعرف الناس و لا یعرفه الناس-  طوبى لمن کان حیا کمیت و موجودا کمعدوم-  قد کفى جاره خیره و شره-  لا یسأل عن الناس و لا یسأل الناس عنه

۳۸۷ ما السیف الصارم فی کف الشجاع بأعز له من الصدق

۳۸۸ لا یکن فقرک کفرا و غناک طغیانا

۳۸۹ ثمره القناعه الراحه و ثمره التواضع المحبه

۳۹۰ الکریم یلین إذا استعطف و اللئیم یقسو إذا لوطف

۳۹۱ أنکى لعدوک ألا تریه أنک اتخذته عدوا

۳۹۲ عذابان لا یأبه الناس لهما-  السفر البعید و البناء الکثیر

۳۹۳ ثلاثه یؤثرون المال على أنفسهم-  تاجر البحر و صاحب السلطان و المرتشی فی الحکم

۳۹۴ أعجز الناس من قصر فی طلب الصدیق-  و أعجز منه من وجده فضیعه

۳۹۵ أشد المشاق وعد کذاب لحریص

۳۹۶ العادات قاهرات-  فمن اعتاد شیئا فی سره و خلوته فضحه فی جهره و علانیته

۳۹۷ الأخ البار مغیض الأسرار

۳۹۸ عدم المعرفه بالکتابه زمانه خفیه

۳۹۹ قدیم الحرمه و حدیث التوبه-  یمحقان ما بینهما من الإساءه

۴۰۰ رکوب الخیل عز و رکوب البراذین لذه-  و رکوب البغال مهرمه و رکوب الحمیر مذله

۴۰۱ العقل یظهر بالمعامله و شیم الرجال تعرف بالولایه

۴۰۲ قال له قائل علمنی الحلم-  فقال هو الذل فاصطبر علیه إن استطعت

۴۰۳ قلتم إن فلانا أفاد مالا عظیما فهل أفاد أیاما ینفقه فیها

۴۰۴ عیاده النوکى أشد على المریض من وجعه

۴۰۵ المریض یعاد و الصحیح یزار

۴۰۶ الشی‏ء الذی لا یحسن أن یقال و إن کان حقا-  مدح الإنسان نفسه

۴۰۷ الشی‏ء الذی لا یستغنى عنه بحال من الأحوال التوفیق

۴۰۸ أوسع ما یکون الکریم مغفره-  إذا ضاقت بالذنب المعذره

۴۰۹ ستر ما عاینت أحسن من إشاعه ما ظننت

۴۱۰ التکبر على المتکبرین هو التواضع بعینه

۴۱۱ إذا رفعت أحدا فوق قدره-  فتوقع منه أن یحط منک بقدر ما رفعت منه

۴۱۲ إساءه المحسن أن یمنعک جدواه-  و إحسان المسی‏ء أن یکف عنک أذاه

۴۱۳ اللهم إنی أستعدیک على قریش-  فإنهم أضمروا لرسولک ص ضروبا من الشر و الغدر-  فعجزوا عنها و حلت بینهم و بینها-  فکانت الوجبه بی و الدائره علی-  اللهم احفظ حسنا و حسینا-  و لا تمکن فجره قریش منهما ما دمت حیا-  فإذا توفیتنی فأنت الرقیب علیهم-  و أنت على کل شی‏ء شهید

۴۱۴ قال له قائل یا أمیر المؤمنین-  أ رأیت لو کان رسول الله ص-  ترک ولدا ذکرا قد بلغ الحلم و آنس منه الرشد-  أ کانت العرب تسلم إلیه أمرها-  قال لا بل کانت تقتله إن لم یفعل ما فعلت-  إن العرب کرهت أمر محمد ص-  و حسدته على ما آتاه الله من فضله-  و استطالت أیامه حتى قذفت زوجته و نفرت به ناقته-  مع عظیم إحسانه إلیها و جسیم مننه عندها-  و أجمعت مذ کان حیا-  على صرف الأمر عن أهل بیته بعد موته-  و لو لا أن قریشا جعلت اسمه ذریعه إلى الرئاسه-  و سلما إلى العز و الإمره-  لما عبدت الله بعد موته یوما واحدا-و لارتدت فی حافرتها و عاد قارحها جذعا-  و بازلها بکرا ثم فتح الله علیها الفتوح-  فأثرت بعد الفاقه و تمولت بعد الجهد و المخمصه-  فحسن فی عیونها من الإسلام ما کان سمجا-  و ثبت فی قلوب کثیر منها من الدین ما کان مضطربا-  و قالت لو لا أنه حق لما کان کذا-  ثم نسبت تلک الفتوح إلى آراء ولاتها-  و حسن تدبیر الأمراء القائمین بها-  فتأکد عند الناس نباهه قوم و خمول آخرین-  فکنا نحن ممن خمل ذکره و خبت ناره-  و انقطع صوته وصیته حتى أکل الدهر علینا و شرب-  و مضت السنون و الأحقاب بما فیها-  و مات کثیر ممن یعرف و نشأ کثیر ممن لا یعرف-  و ما عسى أن یکون الولد لو کان-  إن رسول الله ص لم یقربنی بما تعلمونه من القرب-  للنسب و اللحمه بل للجهاد و النصیحه-  أ فتراه لو کان له ولد هل کان یفعل ما فعلت-  و کذاک لم یکن یقرب ما قربت-  ثم لم یکن عند قریش و العرب سببا للحظوه و المنزله-  بل للحرمان و الجفوه-  اللهم إنک تعلم أنی لم أرد الإمره-  و لا علو الملک و الرئاسه-  و إنما أردت القیام بحدودک و الأداء لشرعک-  و وضع الأمور فی مواضعها و توفیر الحقوق على أهلها-  و المضی على منهاج نبیک-  و إرشاد الضال إلى أنوار هدایتک

۴۱۵ البر ما سکنت إلیه نفسک و اطمأن إلیه قلبک-  و الإثم ما جال فی نفسک و تردد فی صدرک

۴۱۶ الزکاه نقص فی الصوره و زیاده فی المعنى

۴۱۷ لیس الصوم الإمساک عن المأکل و المشرب-  الصوم الإمساک عن کل ما یکرهه الله سبحانه

۴۱۸ إذا کان الراعی ذئبا فالشاه من یحفظها

۴۱۹ کل شی‏ء یعصیک إذا أغضبته إلا الدنیا-  فإنها تطیعک إذا أغضبتها

۴۲۰ رب مغبوط بنعمه هی داؤه و مرحوم من سقم هو شفاؤه

۴۲۱ إذا أراد الله أن یسلط على عبد عدوا-  لا یرحمه سلط علیه حاسدا

۴۲۲ شرب الدواء للجسد کالصابون للثوب-  ینقیه و لکن یخلقه

۴۲۳ الحسد خلق دنئ و من دناءته أنه موکل بالأقرب فالأقرب

۴۲۴ لو کان أحد مکتفیا من العلم لاکتفى نبی الله موسى-  و قد سمعتم قوله هَلْ أَتَّبِعُکَ عَلى‏ أَنْ تُعَلِّمَنِ مِمَّا عُلِّمْتَ رُشْداً

۴۲۵ أستغفر الله مما أملک و أستصلحه فیما لا أملک

۴۲۶ إذا قعدت و أنت صغیر حیث تحب-  قعدت و أنت کبیر حیث تکره

۴۲۷ الولد العاق کالإصبع الزائده-  إن ترکت شانت و إن قطعت آلمت

۴۲۸ خرج العز و الغنى یجولان فلقیا القناعه فاستقرا

۴۲۹ الصدیق نسیب الروح و الأخ نسیب الجسم

۴۳۰ جزیه المؤمن کراء منزله و عذابه سوء خلق زوجته

۴۳۱ الوعد وجه و الإنجاز محاسنه

۴۳۲ أنعم الناس عیشا من عاش فی عیشه غیره

۴۳۳ لا تشاتمن أحدا و لا تردن سائلا-  إما هو کریم تسد خلته أو لئیم تشتری عرضک منه

۴۳۴ النمام سهم قاتل

۴۳۵ ثلاثه أشیاء لا دوام لها-  المال فی ید المبذر و سحابه الصیف و غضب العاشق

۴۳۶ الزاهد فی الدینار و الدرهم أعز من الدینار و الدرهم

۴۳۷ رب حرب أحییت بلفظه و رب ود غرس بلحظه

۴۳۸ إذا تزوج الرجل فقد رکب البحر فإن ولد له فقد کسر به

۴۳۹ صلاح کل ذی نعمه فی خلاف ما فسد علیه

۴۴۰ أنعم الناس عیشه من تحلى بالعفاف-  و رضی بالکفاف و تجاوز ما یخاف إلى ما لا یخاف

۴۴۱ التواضع نعمه لا یفطن لها الحاسد

۴۴۲ ینبغی للعاقل أن یمنع معروفه الجاهل و اللئیم و السفیه-  أما الجاهل فلا یعرف المعروف و لا یشکر علیه-  و أما اللئیم فأرض سبخه لا تنبت-  و أما السفیه فیقول إنما أعطانی فرقا من لسانی

۴۴۳ خیر العیش ما لا یطغیک و لا یلهیک

۴۴۴ ما ضرب الله العباد بسوط أوجع من الفقر

۴۴۵ إذا أراد الله أن یزیل عن عبد نعمه-  کان أول ما یغیر منه عقله

۴۴۶ خیر الدنیا و الآخره فی خصلتین الغنى و التقى-  و شر الدنیا و الآخره فی خصلتین الفقر و الفجور

۴۴۷ ثمانیه إذا أهینوا فلا یلوموا إلا أنفسهم-  الآتی طعاما لم یدع إلیه-و المتأمر على رب البیت فی بیته-  و طالب المعروف من غیر أهله-  و الداخل بین اثنین لم یدخلاه-  و المستخف بالسلطان و الجالس مجلسا لیس له بأهل-  و المقبل بحدیثه على من لا یسمعه و من جرب المجرب

۴۴۸ أنفس الأعلاق عقل قرن إلیه حظ

۴۴۹ اللطافه فی الحاجه أجدى من الوسیله

۴۵۰ احتمال نخوه الشرف أشد من احتمال بطر الغنى-  و ذله الفقر مانعه من الصبر-  کما أن عز الغنى مانع من کرم الإنصاف-  إلا لمن کان فی غریزته فضل قوه-  و أعراق تنازعه إلى بعد الهمه

۴۵۱ أبعد الناس سفرا من کان فی طلب صدیق یرضاه

۴۵۲ استشاره الأعداء من باب الخذلان

۴۵۳ الجاهل یعرف بست خصال-  الغضب من غیر شی‏ء و الکلام فی غیر نفع-  و العطیه فی غیر موضعها-  و ألا یعرف صدیقه من عدوه-  و إفشاء السر و الثقه بکل أحد

۴۵۴ سوء العاده کمین لا یؤمن

۴۵۵ العاده طبیعه ثانیه غالبه

۴۵۶ التجنی وافد القطیعه

۴۵۷ صدیقک من نهاک و عدوک من أغراک

۴۵۸ یا عجبا من غفله الحساد عن سلامه الأجساد

۴۵۹ من سعاده المرء أن یطول عمره و یرى فی أعدائه ما یسره

۴۶۰ الضغائن تورث کما تورث الأموال

۴۶۱ رب عزیز أذله خرقه و ذلیل أعزه خلقه

۴۶۲ لا یصلح اللئیم لأحد و لا یستقیم إلا من فرق أو حاجه-  فإذا استغنى أو ذهب خوفه عاد إلیه جوهره

۴۶۳ ثلاثه فی المجلس و لیسوا فیه-  الحاقن و الضیق الخف و السیئ الظن بأهله

۴۶۴ و سئل ما أبقى الأشیاء فی نفوس الناس-  فقال أما فی أنفس العلماء فالندامه على الذنوب-  و أما فی نفوس السفهاء فالحقد

۴۶۵ إذا انقضى ملک قوم خیبوا فی آرائهم

۴۶۶ الضعیف المحترس من العدو القوی-  أقرب إلى السلامه من القوی المغتر بالعدو الضعیف

۴۶۷ الحزن سوء استکانه و الغضب لؤم قدره

۴۶۸ کل ما یؤکل ینتن و کل ما یوهب یأرج

۴۶۹ الطرش فی الکرام و الهوج فی الطوال-  و الکیس فی القصار و النبل فی الربعه-  و حسن الخلق فی الحول و الکبر فی العور-  و البهت فی العمیان و الذکاء فی الخرس

۴۷۰ ألأم الناس من سعى بإنسان ضعیف إلى سلطان جائر

۴۷۱ أعسر الحیل تصویر الباطل فی صوره الحق عند العاقل الممیز

۴۷۲ الغدر ذل حاضر و الغیبه لؤم باطن

۴۷۳ القلب الفارغ یبحث عن السوء-  و الید الفارغه تنازع إلى الإثم

۴۷۴ لا کثیر مع إسراف و لا قلیل مع احتراف-  و لا ذنب مع اعتراف

۴۷۵ المتعبد على غیر فقه کحمار الرحى یدور و لا یبرح

۴۷۶ المحروم من طال نصبه و کان لغیره مکسبه

۴۷۷ فی الاعتبار غنى عن الاختبار

۴۷۸ غیظ البخیل على الجواد أعجب من بخله

۴۷۹ أذل الناس معتذر إلى اللئیم

۴۸۰ أشجع الناس أثبتهم عقلا فی بداهه الخوف

۴۸۱ المعتذر منتصر و المعاتب مغاضب

۴۸۲ المروءه بلا مال کالأسد الذی یهاب و لم یفترس-  و کالسیف الذی یخاف و هو مغمد-  و المال بلا مروءه کالکلب الذی یجتنب عقرا و لم یعقر

۴۸۳ علیکم بالأدب فإن کنتم ملوکا برزتم-  و إن کنتم وسطا فقتم-  و إن أعوزتکم المعیشه عشتم بأدبکم

۴۸۴ الملوک حکام على الناس و العلماء حکام على الملوک

۴۸۵ لا ینبغی للعاقل أن یکون إلا فی إحدى منزلتین-  أما فی الغایه القصوى من مطالب الدنیا-  و أما فی الغایه القصوى من الترک لها

۴۸۶ من أفضل أعمال البر الجود فی العسر-  و الصدق فی الغضب و العفو عند القدره

۴۸۷ إن الله أنعم على العباد بقدر قدرته-  و کلفهم من الشکر بقدر قدرتهم

۴۸۸ العیش فی ثلاث-  صدیق لا یعد علیک فی أیام صداقتک-  ما یرضى به أیام عداوتک-  و زوجه تسرک إذا دخلت علیها-  و تحفظ غیبک إذا غبت عنها-  و غلام یأتی على ما فی نفسک کأنه قد علم ما ترید

۴۸۹ تحتاج القرابه إلى موده و لا تحتاج الموده إلى قرابه

۴۹۰ الصابر على مخالطه الأشرار و صحبتهم-  کراکب البحر إن سلم ببدنه من التلف-  لم یسلم بقلبه من الحذر

۴۹۱ لأخیک علیک إذا حزبه أمر-  أن تشیر علیه بالرأی ما أطاعک-  و تبذل له النصر إذا عصاک

۴۹۲ الغیبه ربیع اللئام

۴۹۳ أطول الناس نصبا الحریص إذا طمع و الحقود إذا منع

۴۹۴ الشریف دون حقه یقتل و یعطی نافله فوق الحق علیه

۴۹۵ اجعل عمرک کنفقه دفعت إلیک-  فکما لا تحب أن یذهب ما تنفق ضیاعا-  فلا تذهب عمرک ضیاعا

۴۹۶ من أظهر شکرک فیما لم تأت إلیه-  فاحذر أن یکفرک فیما أسدیت إلیه

۴۹۷ لا تستعن فی حاجتک بمن هو للمطلوب إلیه أنصح منه لک

۴۹۸ لا یؤمننک من شر جاهل قرابه و لا جوار-  فإن أخوف ما تکون لحریق النار أقرب ما تکون إلیها

۴۹۹ کن فی الحرص على تفقد عیوبک کعدوک

۵۰۰ علیک بسوء الظن فإن أصاب فالحزم و إلا فالسلامه

۵۰۱ رضا الناس غایه لا تدرک فتحر الخیر بجهدک-  و لا تبال بسخط من یرضیه الباطل

۵۰۲ لا تماکس فی البیع و الشراء-  فما یضیع من عرضک أکثر مما تنال من عرضک

۵۰۳ الدین رق فلا تبذل رقک لمن لا یعرف حقک

۵۰۴ احذر کل الحذر أن یخدعک الشیطان-  فیمثل لک التوانی فی صوره التوکل-  و یورثک الهوینى بالإحاله على القدر-  فإن الله أمر بالتوکل عند انقطاع الحیل-  و بالتسلیم للقضاء بعد الإعذار-  فقال خُذُوا حِذْرَکُمْ-  وَ لا تُلْقُوا بِأَیْدِیکُمْ إِلَى التَّهْلُکَهِ-  و قال النبی ص اعقلها و توکل

۵۰۵ لا تصحب فی السفر غنیا-  فإنک إن ساویته فی الإنفاق أضر بک-  و إن تفضل علیک استذلک

۵۰۶ إذا سألت کریما حاجه فدعه یفکر فإنه لا یفکر إلا فی خیر-  و إذا سألت لئیما حاجه فغافصه-  فإنه إذا فکر عاد إلى طبعه

۵۰۷ ما أقبح بالصبیح الوجه أن یکون جاهلا-  کدار حسنه البناء و ساکنها شر-  و کجنه یعمرها بوم أو صرمه یحرسها ذئب

۵۰۸ قبیح بذی العقل أن یکون بهیمه-  و قد أمکنه أن یکون إنسانا و قد أمکنه أن یکون ملکا-  و أن یرضى لنفسه بقنیه معاره و حیاه مسترده-  و له أن یتخذ قنیه مخلده و حیاه مؤبده

۵۰۹ الذی یستحق اسم السعاده على الحقیقه سعاده الآخره-  و هی أربعه أنواع بقاء بلا فناء و علم بلا جهل-  و قدره بلا عجز و غنى بلا فقر

۵۱۰ ما خاب من استخار

۵۱۱ الدین قد کشف عن غطاء قلبه-  یرى مطلوبه قد طبق الخافقین-  فلا یقع بصره على شی‏ء إلا رآه فیه

۵۱۲ من غرس النخل أکل الرطب-  و من غرس الصفصاف و العلیق عدم ثمرته-  و ذهبت ضیاعا خدمته

۵۱۳ إذا أردت العلم و الخیر-  فانفض عن یدک أداه الجهل و الشر-  فإن الصائغ لا یتهیأ له الصیاغه-  إلا إذا ألقى أداه الفلاحه عن یده

۵۱۴ الصبر مفتاح الفرج

۵۱۵ غایه کل متعمق فی علمنا أن یجهل

۵۱۶ ستعرف الحال على حقیقتها-  و لکن حیث لا تستطیع أن تذاکر أحدا بها

۵۱۷ السعاده التامه بالعلم و السعاده الناقصه بالزهد-  و العباده من غیر علم و لا زهاده تعب الجسد

۵۱۸ الآمال مطایا و ربما حسرت و نقبت أخفافها

۵۱۹ حب الرئاسه شاغل عن حب الله سبحانه

۵۲۰ یا أبا عبیده طال علیک العهد فنسیت-  أم نافست فأنسیت-  لقد سمعتها و وعیتها فهلا رعیتها

۵۲۱ قال لما سمعت خطبه عمر بالمدینه-  التی شرح فیها قصه السقیفه-  معذره و رب الکعبه و لکن بعد ما ذا-  هیهات علقت معالقها و صر الجندب

۵۲۲ أول من جرأ الناس علینا سعد بن عباده-  فتح بابا ولجه‏غیره-  و أضرم نارا کان لهبها علیه و ضوءها لأعدائه

۵۲۳ ما لنا و لقریش یخضمون الدنیا باسمنا و یطئون على رقابنا-  فیا لله و للعجب من اسم جلیل لمسمى ذلیل

۵۲۴ الخیر کله فی السیف و ما قام هذا الدین إلا بالسیف-  أ تعلمون ما معنى قوله تعالى-  وَ أَنْزَلْنَا الْحَدِیدَ فِیهِ بَأْسٌ شَدِیدٌ هذا هو السیف

۵۲۵ لم یفت من لم یمت

۵۲۶ من فسدت بطانته کان کمن غص بالماء-  فإنه لو غص بغیره لأساغ الماء غصته

۵۲۷ من ضن بعرضه فلیدع المراء

۵۲۸ من أیقظ فتنه فهو آکلها

۵۲۹ من أثرى کرم على أهله و من أملق هان على ولده

۵۳۰ من أمل أحدا هابه و من جهل شیئا عابه

۵۳۱ أسوأ الناس حالا من لا یثق بأحد لسوء ظنه-  و لا یثق به أحد لسوء أثره

۵۳۲ أحب الناس إلیک من کثرت أیادیه عندک-  فإن لم یکن فمن کثرت أیادیک عنده

۵۳۳ من طال صمته اجتلب من الهیبه ما ینفعه-  و من الوحشه ما لا یضره

۵۳۴ من زاد عقله نقص حظه-  و ما جعل الله لأحد عقلا وافرا-  إلا احتسب به علیه من رزقه

۵۳۵ من عمل بالعدل فیمن دونه رزق العدل ممن فوقه

۵۳۶ من طلب عزا بظلم و باطل أورثه الله ذلا بإنصاف و حق

۵۳۷ من وطئته الأعین وطئته الأرجل

۵۳۸ ینادی مناد یوم القیامه-  من کان له أجر على الله فلیقم-  فیقوم العافون عن الناس-  ثم تلا فَمَنْ عَفا وَ أَصْلَحَ فَأَجْرُهُ عَلَى اللَّهِ‏

۵۳۹ اصحب الناس بأی خلق شئت یصحبوک بمثله

۵۴۰ کأنک بالدنیا لم تکن و کأنک بالآخره لم تزل

۵۴۱ قال لمریض أبل من مرضه-  إن الله ذکرک فاذکره و أقالک فاشکره

۵۴۲ الدار دار من لا دار له-  و بها یفرح من لا عقل له فأنزلوها منزلتها

۵۴۳ لا تستصغرن أمر عدوک إذا حاربته-  فإنک إن ظفرت به لم تحمد و إن ظفر بک لم تعذر-  و الضعیف المحترس من العدو القوی أقرب إلى السلامه-  من القوی المغتر بالضعیف

۵۴۴ لا تصحب من تحتاج إلى أن تکتمه ما یعرف الله منک

۵۴۵ لا تسأل غیر الله فإنه إن أعطاک أغناک

۵۴۶ الصاحب کالرقعه فی الثوب فاتخذه مشاکلا

۵۴۷ إیاک و کثره الإخوان فإنه لا یؤذیک إلا من یعرفک

۵۴۸ دع الیمین لله إجلالا و للناس إجمالا

۵۴۹ العادات قاهرات-  فمن اعتاد شیئا فی سره فضحه فی علانیته

۵۵۰ إذا کان لک صدیق و لم تحمد إخاءه و مودته-  فلا تظهر ذلک للناس-  فإنما هو بمنزله السیف الکلیل فی منزل الرجل-  یرهب به عدوه-  و لا یعلم العدو أ صارم هو أم کلیل

۵۵۱ دع الذنوب قبل أن تدعک

۵۵۲ إذا نزل بک مکروه فانظر-  فإن کان لک حیله فلا تعجز-  و إن لم یکن فیه حیله فلا تجزع

۵۵۳ تعلموا العلم فإنه زین للغنی و عون للفقیر-  و لست أقول إنه یطلب به و لکن یدعوه إلى القناعه

۵۵۴ لا ترضین قول أحد حتى ترضى فعله-  و لا ترض فعله حتى ترضى عقله-  و لا ترض عقله حتى ترضى حیاءه-  فإن الإنسان مطبوع على کرم و لؤم-  فإن قوی الحیاء عنده قوی الکرم-  و إن ضعف الحیاء قوی اللؤم

۵۵۵ تعلموا العلم و إن لم تنالوا به حظا-  فلأن یذم الزمان لکم أحسن من أن یذم بکم

۵۵۶ اجعل سرک إلى واحد و مشورتک إلى ألف

۵۵۷ إن الله خلق النساء من عی و عوره-  فداووا عیهن بالسکوت و استروا العوره بالبیوت

۵۵۸ لا تعدن عده لا تثق من نفسک بإنجازها-  و لا یغرنک المرتقى السهل إذا کان المنحدر وعرا-  و اعلم أن للأعمال جزاء فاتق العواقب-  و أن للأمور بغتات فکن على حذر

۵۵۹ لا تجاهد الطلب جهاد المغالب-  و لا تتکل على القدر اتکال المستسلم-  فإن ابتغاء الفضل من السنه-  و الإجمال فی الطلب من العفه-  و لیست العفه برافعه رزقا و لا الحرص بجالب فضلا

۵۶۰ من لم تستقم له نفسه فلا یلومن من لم یستقم له

۵۶۱ من رجی الرزق لدیه صرفت أعناق الرجال إلیه

۵۶۲ من انتجعک مؤملا فقد أسلفک حسن الظن

۵۶۳ إذا شئت أن تطاع فاسأل ما یستطاع

۵۶۴ من أعذر کمن أنجح

۵۶۵ من کانت الدنیا همه کثر فی القیامه غمه

۵۶۶ من أجمل فی الطلب أتاه رزقه من حیث لا یحتسب

۵۶۷ من رکب العجله لم یأمن الکبوه

۵۶۸ من لم یثق لم یوثق به

۵۶۹ من أفاده الدهر أفاد منه

۵۷۰ من أکثر ذکر الضغائن اکتسب العداوه

۵۷۱ من لم یحمد صاحبه على حسن النیه-  لم یحمده على حسن الصنیعه

۵۷۲ تأمل ما تتحدث به-  فإنما تملی على کاتبیک صحیفه یوصلانها إلى ربک-  فانظر على من تملی و إلى من تکتب

۵۷۳ أقم الرغبه إلیک مقام الحرمه بک-  و عظم نفسک عن التعظم و تطول و لا تتطاول

۵۷۴ عاملوا الأحرار بالکرامه المحضه-  و الأوساط بالرغبه و الرهبه و السفله بالهوان

۵۷۵ کن للعدو المکاتم أشد حذرا منک للعدو المبارز

۵۷۶ احفظ شیئک ممن تستحیی أن تسأله-  عن مثل ذلک الشی‏ء إذا ضاع لک

۵۷۷ إذا کنت فی مجلس و لم تکن المحدث و لا المحدث فقم

۵۷۸ لا تستصغرن حدثا من قریش-  و لا صغیرا من الکتاب-  و لا صعلوکا من الفرسان-  و لا تصادقن ذمیا و لا خصیا و لا مؤنثا فلا ثبات لموداتهم

۵۷۹ لا تدخل فی مشورتک بخیلا فیقصر بفعلک-  و لا جبانا فیخوفک ما لا تخاف-  و لا حریصا فیعدک ما لا یرجى-  فإن الجبن و البخل و الحرص طبیعه واحده-  یجمعها سوء الظن بالله تعالى

۵۸۰ لا تکن ممن تغلبه نفسه على ما یظن-  و لا یغلبها على ما یستیقن

۵۸۱ أعص هواک و النساء و افعل ما بدا لک

۵۸۲ ما کنت کاتمه من عدوک فلا تظهر علیه صدیقک

۵۸۳ کل من الطعام ما تشتهی-  و البس من الثیاب ما یشتهی الناس

۵۸۴ و لتکن دارک أول ما یبتاع و آخر ما یباع

۵۸۵ من کان فی یده شی‏ء من رزق الله سبحانه فلیصلحه-  فإنکم فی زمان إذا احتاج المرء فیه إلى الناس-  کان أول ما یبذله لهم دینه

۵۸۶ ابذل لصدیقک مالک-  و لمعرفتک رفدک و محضرک-  و للعامه بشرک و تحننک-  و لعدوک عدلک و إنصافک-  و اضنن بدینک و عرضک عن کل أحد

۵۸۷ جالس العقلاء أعداء کانوا أو أصدقاء-  فإن العقل یقع على العقل

۵۸۸ کن فی الحرب بحیلتک أوثق منک بشدتک-  و بحذرک أفرح منک بنجدتک-  فإن الحرب حرب المتهور و غنیمه المتحذر

۵۸۹ النعم وحشیه فقیدوها بالمعروف

۵۹۰ إذا أخطأتک الصنیعه إلى من یتقی الله-  فاصنعها إلى من یتقی العار

۵۹۱ لا تشتغل بالرزق المضمون عن العمل المفروض

۵۹۲ إذا أکرمک الناس لمال أو سلطان فلا یعجبنک ذاک-  فإن زوال الکرامه بزوالهما-  و لکن لیعجبک إن أکرمک الناس لدین أو أدب

۵۹۳ ینبغی لمن لم یکرم وجهه عن مسألتک-  أن تکرم وجهک عن رده

۵۹۴ إیاک و مشاوره النساء فإن رأیهن إلى أفن-  و عزمهن إلى وهن-  و اکفف من أبصارهن بحجابک إیاهن-  فإن شده الحجاب خیر لک من الارتیاب-  و لیس خروجهن بأشد علیک من دخول من لا تثق به علیهن-  و إن استطعت ألا یعرفن غیرک فافعل-  و لا تمکن امرأه من الأمر ما جاوز نفسها-  فإن ذلک أنعم لبالها و أرخى لحالها-  و إنما المرأه ریحانه و لیست بقهرمانه-  فلا تعد بکرامتها نفسها و لا تعطها أن تشفع لغیرها-  و لا تطل الخلوه معهن فیملنک و تملهن-  و استبق من نفسک بقیه-  فإن إمساکک عنهن و هن یردنک ذلک باقتدار-  خیر من أن یهجمن منک على انکسار-  و إیاک و التغایر فی غیر موضع الغیره-  فإن ذلک یدعو الصحیحه منهن إلى السقم

۵۹۵ إذا أردت أن تختم على کتاب فأعد النظر فیه-  فإنما تختم على عقلک

۵۹۶ إن یوما أسکر الکبار و شیب الصغار لشدید

۵۹۷ کم من مبرد له الماء و الحمیم یغلى له

۵۹۸ الصلاه صابون الخطایا

۵۹۹ إن امرأ عرف حقیقه الأمر-  و زهد فیه لأحمق-  و إن امرأ جهل حقیقه الأمر مع وضوحه لجاهل

۶۰۰ إذا قال أحدکم و الله فلینظر ما یضیف إلیها

۶۰۱ رأیک لا یتسع لکل شی‏ء-  ففرغه للمهم من أمورک-  و مالک لا یغنی الناس کلهم فاخصص به أهل الحق-  و کرامتک لا تطیق بذلها فی العامه-  فتوخ بها أهل الفضل-  و لیلک و نهارک لا یستوعبان حوائجک-  فأحسن القسمه بین عملک و دعتک

۶۰۲ أحی المعروف بإماتته

۶۰۳ اصحبوا من یذکر إحسانکم إلیه-  و ینسى أیادیه عندکم

۶۰۴ جاهدوا أهواءکم کما تجاهدون أعداءکم

۶۰۵ إذا رغبت فی المکارم فاجتنب المحارم

۶۰۶ لا تثقن کل الثقه بأخیک-  فإن سرعه الاسترسال لا تقال

۶۰۷ انتقم من الحرص بالقناعه کما تنتقم من العدو بالقصاص

۶۰۸ إذا قصرت یدک عن المکافأه فلیطل لسانک بالشکر

۶۰۹ من لم ینشط لحدیثک فارفع عنه مؤنه الاستماع منک

۶۱۰ الزمان ذو ألوان و من یصحب الزمان یر الهوان

۶۱۱ لا تزهدن فی معروف فإن الدهر ذو صروف-  کم من راغب أصبح مرغوبا إلیه و متبوع أمسى تابعا

۶۱۲ إن غلبت یوما على المال-  فلا تغلبن على الحیله على کل حال

۶۱۳ کن أحسن ما تکون فی الظاهر حالا-  أقل ما تکون فی الباطن مالا

۶۱۴ لا تکونن المحدث من لا یسمع منه-  و الداخل فی سر اثنین لم یدخلاه‏ فیه-  و لا الآتی ولیمه لم یدع إلیها-  و لا الجالس فی مجلس لا یستحقه-  و لا طالب الفضل من أیدی اللئام-  و لا المتحمق فی الداله و لا المتعرض للخیر من عند العدو

۶۱۵ اطبع الطین ما دام رطبا-  و اغرس العود ما دام لدنا

۶۱۶ خف الله حتى کأنک لم تطعه-  و ارج الله حتى کأنک لم تعصه

۶۱۷ لا تبلغ فی سلامک على الإخوان حد النفاق-  و لا تقصرهم عن درجه الاستحقاق

۶۱۸ انصح لکل مستشیر-  و لا تستشیر إلا الناصح اللبیب

۶۱۹ ما أقبح بک أن ینادی غدا-  یا أهل خطیئه کذا فتقوم معهم-  ثم ینادی ثانیا یا أهل خطیئه کذا فتقوم معهم-  ما أراک یا مسکین إلا تقوم مع أهل کل خطیئه

۶۲۰ ما أصاب أحد ذنبا لیلا إلا أصبح و علیه مذلته

۶۲۱ الاستغفار یحت الذنوب حت الورق-  ثم تلا قوله تعالى وَ مَنْ یَعْمَلْ سُوءاً أَوْ یَظْلِمْ نَفْسَهُ-  ثُمَّ یَسْتَغْفِرِ اللَّهَ یَجِدِ اللَّهَ غَفُوراً رَحِیماً

۶۲۲ أیها المستکثر من الذنوب-  إن أباک أخرج من الجنه بذنب واحد

۶۲۳ إذا عصى الرب من یعرفه سلط علیه من لا یعرفه

۶۲۴ لقاء أهل الخیر عماره القلوب

۶۲۵ أنا من رسول الله ص کالعضد من المنکب-  و کالذراع‏ من العضد و کالکف من الذراع-  ربانی صغیرا و آخانی کبیرا-  و لقد علمتم أنی کان لی منه مجلس سر-  لا یطلع علیه غیری-  و أنه أوصى إلی دون أصحابه و أهل بیته-  و لأقولن ما لم أقله لأحد قبل هذا الیوم-  سألته مره أن یدعو لی بالمغفره فقال أفعل-  ثم قام فصلى فلما رفع یده للدعاء استمعت علیه-  فإذا هو قائل اللهم بحق علی عندک اغفر لعلی-  فقلت یا رسول الله ما هذا-  فقال أ واحد أکرم منک علیه فأستشفع به إلیه

۶۲۶ و الله ما قلعت باب خیبر-  و دکدکت حصن یهود بقوه جسمانیه بل بقوه إلهیه

۶۲۷ یا ابن عوف کیف رأیت صنیعک مع عثمان-  رب واثق خجل-  و من لم یتوخ بعمله وجه الله عاد مادحه من الناس له ذاما

۶۲۸ لو رأیت ما فی میزانک لختمت على لسانک

۶۲۹ لیس الحلم ما کان حال الرضا-  بل الحلم ما کان حال الغضب

۶۳۰ لیس شی‏ء أقطع لظهر إبلیس-  من قول لا إله إلا الله کلمه التقوى

۶۳۱ لا تحملوا ذنوبکم و خطایاکم على الله-  و تذروا أنفسکم و الشیطان

۶۳۲ إن أخوف ما أخاف على هذه الأمه من الدجال-  أئمه مضلون و هم رؤساء أهل البدع

۶۳۳ إذا زللت فارجع و إذا ندمت فاقلع-  و إذا أسأت فاندم و إذا مننت فاکتم-  و إذا منعت فأجمل-  و من یسلف المعروف یکن ربحه الحمد

۶۳۴ استشر عدوک تجربه لتعلم مقدار عداوته

۶۳۵ لا تطلبن من نفسک العام ما وعدتک عاما أول

۶۳۶ أطول الناس عمرا من کثر علمه-  فتأدب به من بعده أو کثر معروفه فشرف به عقبه

۶۳۷ استهینوا بالموت فإن مرارته فی خوفه

۶۳۸ لا دین لمن لا نیه له-  و لا مال لمن لا تدبیر له-  و لا عیش لمن لا رفق له

۶۳۹ من اشتغل بتفقد اللفظه-  و طلب السجعه نسی الحجه

۶۴۰ الدنیا مطیه المؤمن علیها یرتحل إلى ربه-  فأصلحوا مطایاکم تبلغکم إلى ربکم

۶۴۱ من رأى أنه مسی‏ء فهو محسن-  و من رأى أنه محسن فهو مسی‏ء

۶۴۲ سیئه تسوءک خیر من حسنه تعجبک

۶۴۳ اطلبوا الحاجات بعزه الأنفس-  فإن بید الله قضاءها

۶۴۴ عذب حسادک بالإحسان إلیهم

۶۴۵ إظهار الفاقه من خمول الهمه

۶۴۶ یا عالم قد قام علیک حجه العلم-  فاستیقظ من رقدتک

۶۴۷ الرفق یفل حد المخالفه

۶۴۸ أرجح الناس عقلا و أکملهم فضلا-  من صحب أیامه بالموادعه و إخوانه بالمسالمه-  و قبل من الزمان عفوه

۶۴۹ الوجوه إذا کثر تقابلها-  اعتصر بعضها ماء بعض

۶۵۰ أداء الأمانه مفتاح الرزق

۶۵۱ حصن علمک من العجب و وقارک من الکبر-  و عطاءک من السرف و صرامتک من العجله-  و عقوبتک من الإفراط-  و عفوک من تعطیل الحدود-  و صمتک من العی-  و استماعک من سوء الفهم و استئناسک من البذاء-  و خلواتک من الإضاعه-  و غراماتک من اللجاجه و روغانک من الاستسلام-  و حذراتک من الجبن

۶۵۲ لا تجد للموتور المحقود أمانا من أذاه-  أوثق من البعد عنه و الاحتراس منه

۶۵۳ احذر من أصحابک و مخالطیک الکثیر المسأله-  الخشن البحث اللطیف الاستدراج-  الذی یحفظ أول کلامک على آخره-  و یعتبر ما أخرت بما قدمت-  و لا تظهرن له المخافه فیرى أنک قد تحرزت و تحفظت-  و اعلم أن من یقظه الفطنه إظهار الغفله مع شده الحذر-  فخالط هذا مخالطه الآمن و تحفظ منه تحفظ الخائف-  فإن البحث یظهر الخفی و یبدی المستور الکامن

۶۵۴ من سره الغنى بلا سلطان و الکثره بلا عشیره-  فلیخرج من ذل معصیه الله إلى عز طاعته-  فإنه واجد ذلک کله

۶۵۵ الشیب إعذار الموت

۶۵۶ من ساس نفسه بالصبر على جهل الناس-  صلح أن یکون سائسا

۶۵۷ لله تعالى کل لحظه ثلاثه عساکر-  فعسکر ینزل من الأصلاب إلى الأرحام-  و عسکر ینزل من الأرحام إلى الأرض-  و عسکر یرتحل من الدنیا إلى الآخره

۶۵۸ اللهم ارحمنی رحمه الغفران-  إن لم ترحمنی رحمه الرضا

۶۵۹ إلهی کیف لا یحسن منی الظن و قد حسن منک المن-  إلهی إن عاملتنا بعدلک لم یبق لنا حسنه-  و إن أنلتنا فضلک لم یبق لنا سیئه

۶۶۰ العلم سلطان من وجده صال به و من لم یجده صیل علیه

۶۶۱ یا ابن آدم إنما أنت أیام مجموعه-  فإذا مضى یوم مضى بعضک

۶۶۲ حیث تکون الحکمه تکون خشیه الله-  و حیث تکون خشیته تکون رحمته

۶۶۳ اللهم إنی أرى لدی من فضلک ما لم أسألک-  فعلمت أن لدیک من الرحمه ما لا أعلم-  فصغرت قیمه مطلبی فیما عاینت-  و قصرت غایه أملی عند ما رجوت-  فإن ألحفت فی سؤالی فلفاقتی إلى ما عندک-  و إن قصرت فی دعائی فبما عودت من ابتدائک

۶۶۴ من کان همته ما یدخل جوفه کانت قیمته ما یخرج منه

۶۶۵ یقول الله تعالى: یا ابن آدم لم أخلقک لأربح علیک إنما خلقتک لتربح علی-  فاتخذنی بدلا من کل شی‏ء فإنی ناصر لک من کل شی‏ء

۶۶۶ الرجاء للخالق سبحانه أقوى من الخوف-  لأنک تخافه لذنبک-  و ترجوه لجوده فالخوف لک و الرجاء له

۶۶۷ أسألک بعزه الوحدانیه و کرم الإلهیه-  ألا تقطع عنی برک بعد مماتی-  کما لم تزل ترانی أیام حیاتی-  أنت الذی تجیب من دعاک-  و لا تخیب من رجاک-  ضل من یدعو إلا إیاک-  فإنک لا تحجب من أتاک-  و تفضل على من‏عصاک و لا یفوتک من ناواک-  و لا یعجزک من عاداک-  کل فی قدرتک و کل یأکل رزقک

۶۶۸ لا تطلبن إلى أحد حاجه لیلا فإن الحیاء فی العینین

۶۶۹ من ازداد علما فلیحذر من توکید الحجه علیه

۶۷۰ العاقل ینافس الصالحین لیلحق بهم-  و یحبهم لیشارکهم بمحبته-  و إن قصر عن مثل عملهم-  و الجاهل یذم الدنیا و لا یسخو بإخراج أقلها-  یمدح الجود و یبخل بالبذل-  یتمنى التوبه بطول الأمل-  و لا یعجلها لخوف حلول الأجل-  یرجو ثواب عمل لم یعمل به و یفر من الناس لیطلب-  و یخفى شخصه لیشتهر و یذم نفسه لیمدح-  و ینهى عن مدحه و هو یحب ألا ینتهی من الثناء علیه

۶۷۱ الأنس بالعلم من نبل الهمه

۶۷۲ اللهم کما صنت وجهی عن السجود لغیرک-  فصن وجهی عن مسأله غیرک

۶۷۳ من الناس من ینقصک إذا زدته-  و یهون علیک إذا خاصصته-  لیس لرضاه موضع تعرفه-  و لا لسخطه مکان تحذره-  فإذا لقیت أولئک فابذل لهم موضع الموده العامه-  و احرمهم موضع الخاصه-  لیکون ما بذلت لهم من ذلک حائلا دون شرهم-  و ما حرمتهم من هذا قاطعا لحرمتهم

۶۷۴ من شبع عوقب فی الحال ثلاث عقوبات-  یلقى الغطاء على قلبه-  و النعاس على عینه و الکسل على بدنه

۶۷۵ ذم العقلاء أشد من عقوبه السلطان

۶۷۶ یقطع البلیغ عن المسأله أمران-  ذل الطلب و خوف الرد

۶۷۷ المؤمن محدث

۶۷۸ قل أن ینطق لسان الدعوى-  إلا و یخرسه کعام الامتحان

۶۷۹ انظر ما عندک فلا تضعه إلا فی حقه-  و ما عند غیرک فلا تأخذه إلا بحقه

۶۸۰ إذا صافاک عدوک ریاء منه فتلق ذلک بأوکد موده-  فإنه إن ألف ذلک و اعتاده خلصت لک مودته

۶۸۱ لا تألف المسأله فیألفک المنع

۶۸۲ لا تسأل الحوائج غیر أهلها-  و لا تسألها فی غیر حینها-  و لا تسأل ما لست له مستحقا فتکون للحرمان مستوجبا

۶۸۳ إذا غشک صدیقک فاجعله مع عدوک

۶۸۴ لا تعدن من إخوانک من آخاک فی أیام مقدرتک للمقدره-  و اعلم أنه ینتقل عنک فی أحوال ثلاث-  یکون صدیقا یوم حاجته إلیک-  و معرضا یوم غناه عنک و عدوا یوم حاجتک إلیه

۶۸۵ لا تسرن بکثره الإخوان ما لم یکونوا أخیارا-  فإن الإخوان بمنزله النار التی قلیلها متاع و کثیرها بوار

۶۸۶ کفاک خیانه أن تکون أمینا للخونه

۶۸۷ لا تحقرن شیئا من الخیر و إن صغر-  فإنک إذا رأیته سرک مکانه-  و لا تحقرن شیئا من الشر و إن صغر-  فإنک إذا رأیته ساءک مکانه

۶۸۸ یا ابن آدم لیس بک غناء عن نصیبک من الدنیا-  و أنت إلى نصیبک من الآخره أفقر

۶۸۹ معصیه العالم إذا خفیت لم تضر إلا صاحبها-  و إذا ظهرت ضرت صاحبها و العامه

۶۹۰ یجب على العاقل أن یکون بما أحیا عقله من الحکمه-  أکلف منه بما أحیا جسمه من الغذاء

۶۹۱ أعسر العیوب صلاحا العجب و اللجاجه

۶۹۲ لکل نعمه مفتاح و مغلاق-  فمفتاحها الصبر و مغلاقها الکسل

۶۹۳ الحزن و الغضب أمیران-  تابعان لوقوع الأمر بخلاف ما تحب-  إلا أن المکروه إذا أتاک ممن فوقک-  نتج علیک حزنا-  و إن أتاک ممن دونک نتج علیک غضبا

۶۹۴ أول المعروف مستخف و آخره مستثقل-  تکاد أوائله تکون للهوى دون الرأی-  و أواخره للرأی دون الهوى-  و لذلک قیل رب الصنیعه أشد من الابتداء بها

۶۹۵ لا تدع الله أن یغنیک عن الناس-  فإن حاجات الناس بعضهم إلى بعض متصله کاتصال الأعضاء-  فمتى یستغنی المرء عن یده أو رجله-  و لکن ادع الله أن یغنیک عن شرارهم

۶۹۶ احترس من ذکر العلم عند من لا یرغب فیه-  و من ذکر قدیم الشرف عند من لا قدیم له-  فإن ذلک مما یحقدهما علیک

۶۹۷ ینبغی لذوی القرابات أن یتزاوروا و لا یتجاوروا

۶۹۸ لا تواخ شاعرا فإنه یمدحک بثمن و یهجوک مجانا

۶۹۹ لا تنزل حوائجک بجید اللسان-  و لا بمتسرع إلى الضمان

۷۰۰ کل شی‏ء طلبته فی وقته فقد فات وقته

۷۰۱ إذا شککت فی موده إنسان فاسأل قلبک عنه

۷۰۲ العقل لم یجن على صاحبه قط-  و العلم من غیر عقل یجنی على صاحبه

۷۰۳ یا ابن آدم هل تنتظر إلا هرما حائلا-  أو مرضا شاغلا أو موتا نازلا

۷۰۴ ابنک یأکلک صغیرا و یرثک کبیرا-  و ابنتک تأکل من وعائک-  و ترث من أعدائک-  و ابن عمک عدوک و عدو عدوک-  و زوجتک إذا قلت لها قومی قامت

۷۰۵ إذا ظفرتم فأکرموا الغلبه-  و علیکم بالتغافل فإنه فعل الکرام-  و إیاکم و المن فإنه مهدمه للصنیعه منبهه للضغینه

۷۰۶ من لم یرج إلا ما یستوجبه أدرک حاجته

۷۰۷ بلغ من خدع الناس-  أن جعلوا شکر الموتى تجاره عند الأحیاء-  و الثناء على الغائب استماله للشاهد

۷۰۸ من احتاج إلیک ثقل علیک-  و من لم یصلحه الخیر أصلحه الشر-  و من لم یصلحه الطالی أصلحه الکاوی

۷۰۹ من أکثر من شی‏ء عرف به و من زنى زنی به-  و من طلب عظیما خاطر بعظمته-  و من أحب أن یصرم أخاه فلیقرضه ثم لیتقاضه-  و من أحبک لشی‏ء ملک عند انقضائه-  و من عرف بالحکمه لاحظته العیون بالوقار

۷۱۰ من بلغ السبعین اشتکى من غیر عله

۷۱۱ فی المال ثلاث خصال مذمومه-  إما أن یکتسب من غیر حله-  أو یمنع إنفاقه فی حقه-  أو یشغل بإصلاحه عن عباده الله تعالى

۷۱۲ یباعدک من غضب الله ألا تغضب

۷۱۳ لا تستبدلن بأخ لک قدیم أخا مستفادا ما استقام لک-  فإنک إن فعلت فقد غیرت-  و إن غیرت تغیرت نعم الله علیک

۷۱۴ أشد من البلاء شماته الأعداء

۷۱۵ لیس یزنی فرجک إن غضضت طرفک

۷۱۶ کما ترک لکم الملوک الحکمه و العلم فاترکوا لهم الدنیا

۷۱۷ الهدیه تفقأ عین الحکیم

۷۱۸ لیکن أصدقاؤک کثیرا و اجعل سرک منهم إلى واحد

۷۱۹ یا عبید الدنیا کیف تخالف فروعکم أصولکم-  و عقولکم أهواءکم قولکم شفاء یبرئ الداء-  و عملکم داء لا یقبل الدواء-  و لستم کالکرمه التی حسن ورقها-  و طاب ثمرها و سهل مرتقاها-  و لکنکم کالشجره التی قل ورقها-  و کثر شوکها و خبث ثمرها و صعب مرتقاها-  جعلتم العلم تحت أقدامکم و الدنیا فوق رءوسکم-  فالعلم عندکم مذال ممتهن و الدنیا لا یستطاع تناولها-  فقد منعتم کل أحد من الوصول إلیها-  فلا أحرار کرام أنتم و لا عبید أتقیاء-  ویحکم یا أجراء السوء-  أما الأجر فتأخذون و أما العمل فلا تعملون-  إن عملتم فللعمل تفسدون و سوف تلقون ما تفعلون-  یوشک رب العمل أن ینظر فی عمله الذی أفسدتم-  و فی أجره الذی أخذتم-  یا غرماء السوء تبدءون بالهدیه قبل قضاءالدین-  تتطوعون بالنوافل و لا تؤدون الفرائض-  إن رب الدین لا یرضى بالهدیه حتى یقضى دینه

۷۲۰ الدنیا مزرعه إبلیس و أهلها أکره حراثون له فیها

۷۲۱ وا عجبا ممن یعمل للدنیا و هو یرزق فیها بغیر عمل-  و لا یعمل للآخره و هو لا یرزق فیها إلا بالعمل

۷۲۲ لا تجالسوا إلا من یذکرکم الله رؤیته-  و یزید فی عملکم منطقه و یرغبکم فی الآخره عمله

۷۲۳ کثره الطعام تمیت القلب کما تمیت کثره الماء الزرع

۷۲۴ ضرب الوالد الولد کالسماد للزرع

۷۲۵ إذا أردت أن تصادق رجلا فأغضبه-  فإن أنصفک فی غضبه و إلا فدعه

۷۲۶ إذا أتیت مجلس قوم فارمهم بسهم الإسلام-  ثم اجلس یعنی السلام-  فإن أفاضوا فی ذکر الله فأجل سهمک مع سهامهم-  و إن أفاضوا فی غیره فخلهم و انهض

۷۲۷ الأوطار تکسب الأوزار-  فارفض وطرک و اغضض بصرک

۷۲۸ إذا قعدت عند سلطان-  فلیکن بینک و بینه مقعد رجل-  فلعله أن یأتیه من هو آثر عنده منک-  فیرید أن تتنحى عن مجلسک-  فیکون ذلک نقصا علیک و شینا

۷۲۹ ارحم الفقراء لقله صبرهم و الأغنیاء لقله شکرهم-  و ارحم الجمیع لطول غفلتهم

۷۳۰ العالم مصباح الله فی الأرض-  فمن أراد الله به خیرا اقتبس منه

۷۳۱ لا یهونن علیک من قبح منظره و رث لباسه-  فإن الله تعالى ینظر إلى القلوب و یجازی بالأعمال

۷۳۲ من کذب ذهب بماء وجهه-  و من ساء خلقه کثر غمه-  و نقل الصخور من مواضعها أهون من تفهیم من لا یفهم

۷۳۳ کنت فی أیام رسول الله ص-  کجزء من رسول الله ص-  ینظر إلی الناس کما ینظر إلى الکواکب فی أفق السماء-  ثم غض الدهر منی فقرن بی فلان و فلان-  ثم قرنت بخمسه أمثلهم عثمان-  فقلت وا ذفراه ثم لم یرض الدهر لی بذلک حتى أرذلنی-  فجعلنی نظیرا لابن هند و ابن النابغه-  لقد استنت الفصال حتى القرعى

۷۳۴ أما و الذی فلق الحبه و برأ النسمه-  إنه لعهد النبی الأمی إلی أن الأمه ستغدر بک من بعدی

۷۳۵ لامته فاطمه على قعوده و أطالت تعنیفه-  و هو ساکت حتى أذن المؤذن-  فلما بلغ إلى قوله أشهد أن محمدا رسول الله-  قال لها أ تحبین أن تزول هذه الدعوه من الدنیا-  قالت لا قال فهو ما أقول لک

۷۳۶ قال لی رسول الله ص-  إن اجتمعوا علیک فاصنع ما أمرتک-  و إلا فألصق کلکلک بالأرض-  فلما تفرقوا عنی جررت على المکروه ذیلی-  و أغضیت على القذى جفنی و ألصقت بالأرض کلکلی

۷۳۷ الدنیا حلم و الآخره یقظه و نحن بینهما أضغاث أحلام

۷۳۸ لما عرف أهل النقص حالهم عند أهل الکمال-  استعانوا بالکبر لیعظم صغیرا-  و یرفع حقیرا و لیس بفاعل

۷۳۹ لو تمیزت الأشیاء کان الکذب مع الجبن-  و الصدق مع الشجاعه و الراحه مع الیأس-  و التعب مع الطمع و الحرمان مع الحرص-  و الذل مع الدین

۷۴۰ المعروف غل لا یفکه إلا شکر أو مکافأه

۷۴۱ کثره مال المیت تسلی ورثته عنه

۷۴۲ من کرمت علیه نفسه هان علیه ماله

۷۴۳ من کثر مزاحه لم یسلم من استخفاف به أو حقد علیه

۷۴۴ کثره الدین تضطر الصادق إلى الکذب-  و الواعد إلى الإخلاف

۷۴۵ عار النصیحه یکدر لذتها

۷۴۶ أول الغضب جنون و آخره ندم

۷۴۷ انفرد بسرک و لا تودعه حازما فیزل و لا جاهلا فیخون

۷۴۸ لا تقطع أخاک إلا بعد عجز الحیله عن استصلاحه-  و لا تتبعه بعد القطیعه وقیعه فیه-  فتسد طریقه عن الرجوع إلیک-  و لعل التجارب أن ترده علیک و تصلحه لک

۷۴۹ من أحس بضعف حیلته عن الاکتساب بخل

۷۵۰ الجاهل صغیر و إن کان شیخا و العالم کبیر و إن کان حدثا

۷۵۱ المیت یقل الحسد له و یکثر الکذب علیه

۷۵۲ إذا نزلت بک النعمه فاجعل قراها الشکر

۷۵۳ الحرص ینقص من قدر الإنسان و لا یزید فی حظه

۷۵۴ الفرصه سریعه الفوت بطیئه العود

۷۵۵ أبخل الناس بماله أجودهم بعرضه

۷۵۶ لا تتبع الذنب العقوبه و اجعل بینهما وقتا للاعتذار

۷۵۷ اذکر عند الظلم عدل الله فیک-  و عند القدره قدره الله علیک

۷۵۸ لا یحملنک الحنق على اقتراف الإثم-  فتشفی غیظک و تسقم دینک

۷۵۹ الملک بالدین یبقى و الدین بالملک یقوى

۷۶۰ کأن الحاسد إنما خلق لیغتاظ

۷۶۱ عقل الکاتب فی قلمه

۷۶۲ اقتصر من شهوه خالفت عقلک بالخلاف علیها

۷۶۳ اللهم صن وجهی بالیسار و لا تبذل جاهی بالإقتار-  فأسترزق طالبی رزقک و أستعطف شرار خلقک-  و أبتلى بحمد من أعطانی و أفتتن بذم من منعنی-  و أنت من وراء ذلک ولی الإعطاء و المنع-  إنک على کل شی‏ء قدیر

۷۶۴ کل حقد حقدته قریش على رسول الله ص أظهرته فی-  و ستظهره فی ولدی من بعدی-  ما لی و لقریش إنما وترتهم بأمر الله و أمر رسوله-  أ فهذا جزاء من أطاع الله و رسوله إن کانوا مسلمین

۷۶۵ عجبا لسعد و ابن عمر یزعمان أنی أحارب على الدنیا-  أ فکان رسول الله ص یحارب على الدنیا-  فإن زعما أن رسول الله ص حارب لتکسیر الأصنام-  و عباده الرحمن-  فإنما حاربت لدفع الضلال و النهی عن‏الفحشاء و الفساد-  أ فمثلی یزن بحب الدنیا-  و الله لو تمثلت لی بشرا سویا لضربتها بالسیف

۷۶۶ اللهم أنت خلقتنی کما شئت فارحمنی کیف شئت-  و وفقنی لطاعتک حتى تکون ثقتی کلها بک-  و خوفی کله منک

۷۶۷ لا تسبن إبلیس فی العلانیه و أنت صدیقه فی السر

۷۶۸ من لم یأخذ أهبه الصلاه قبل وقتها فما وقرها

۷۶۹ لا تطمع فی کل ما تسمع

۷۷۰ من عاتب و وبخ فقد استوفى حقه

۷۷۱ الجود الذی یستطاع أن یتناول به کل أحد-  هو أن ینوی الخیر لکل أحد

۷۷۲ من صحب السلطان بالصحه و النصیحه-  کان أکثر عدوا ممن صحبه بالغش و الخیانه

۷۷۳ من عاب سفله فقد رفعه-  و من عاب کریما فقد وضع نفسه

۷۷۴ الموالی ینصرون و بنو العم یحسدون

۷۷۵ الصدق عز و الکذب مذله-  و من عرف بالصدق جاز کذبه-  و من عرف بالکذب لم یجز صدقه

۷۷۶ إذا سمعت الکلمه تؤذیک فطأطئ لها فإنها تتخطاک

۷۷۷ نحن نرید ألا نموت حتى نتوب-  و نحن لا نتوب حتى نموت

۷۷۸ أنزل الصدیق منزله العدو فی رفع المئونه عنه-  و أنزل العدو منزله الصدیق فی تحمل المئونه له

۷۷۹ أول عقوبه الکاذب أن صدقه یرد علیه

۷۸۰ الأدب عند الأحمق کالماء العذب فی أصول الحنظل-  کلما ازداد ریا ازداد مراره

۷۸۱ إیاکم و حمیه الأوغاد فإنهم یرون العفو ضیما

۷۸۲ الکریم لا یستقصی فی محاقه المعتذر-  خوفا أن یجزی من لا یجد مخرجا من ذنبه

۷۸۳ العفو عن المقر لا عن المصر

۷۸۴ ما استغنى أحد بالله إلا افتقر الناس إلیه

۷۸۵ من جاد بماله فقد جاد بنفسه-  فإن لم یکن جاد بها بعینها فقد جاد بقوامها

۷۸۶ الدین میسم الکرام و طالما وقر الکرام بالدین

۷۸۷ الماضی قبلک هو الباقی بعدک-  و التهنئه بآجل الثواب-  أولى من التعزیه بعاجل المصاب

۷۸۸ مما تکتسب به المحبه أن تکون عالما کجاهل-  و واعظا کموعوظ

۷۸۹ لا تحمدن الصبی إذا کان سخیا-  فإنه لا یعرف فضیله السخاء و إنما یعطی ما فی یده ضعفا

۷۹۰ خیر الإخوان من إذا استغنیت عنه لم یزدک فی الموده-  و إن احتجت إلیه لم ینقصک منها

۷۹۱ عجبا للسلطان کیف یحسن-  و هو إذا أساء وجد من یزکیه و یمدحه

۷۹۲ إذا صادقت إنسانا وجب علیک أن تکون صدیق صدیقه-  و لیس یجب علیک أن تکون عدو عدوه-  لأن هذا إنما یجب على خادمه-  و لیس یجب على مماثل له

۷۹۳ لیس تکمل فضیله الرجل حتى یکون صدیقا لمتعادیین

۷۹۴ من سعاده الحدث ألا یتم له فضیله فی رذیله

۷۹۵ إذا منعت من شی‏ء قد التمسته-  فلیکن غیظک منه على نفسک فی المسأله-  أکثر من غیظک على من منعک

۷۹۶ الأسخیاء یشمتون بالبخلاء عند الموت-  و البخلاء یشمتون بالأسخیاء عند الفقر

۷۹۷ لیس یضبط العدد الکثیر من لا یضبط نفسه الواحده

۷۹۸ إذا أحسن أحد من أصحابک فلا تخرج إلیه بغایه برک-  و لکن اترک منه شیئا تزیده إیاه-  عند تبینک منه الزیاده فی نصیحته

۷۹۹ الوقوع فی المکروه أسهل من توقع المکروه

۸۰۰ الحسود ظالم ضعفت یده عن انتزاع ما حسدک علیه-  فلما قصر علیک بعث إلیک تأسفه

۸۰۱ أعم الأشیاء نفعا موت الأشرار

۸۰۲ الشی‏ء المعزی للناس عن مصائبهم علم العلماء-  أنها نقعاء اضطراریه و تأسی العامه بعضها ببعض

۸۰۳ العقل الإصابه بالظن و معرفه ما لم یکن بما کان

۸۰۴ یا عجبا للناس قد مکنهم الله من الاقتداء به-  فیدعون ذلک إلى الاقتداء بالبهائم

۸۰۵ سلوا القلوب عن المودات فإنها شهود لا تقبل الرشا

۸۰۶ إنما یحزن الحسده أبدا لأنهم لا یحزنون-  لما ینزل بهم من الشر فقط-  بل و لما ینال الناس من الخیر

۸۰۷ العشق جهد عارض صادف قلبا فارغا

۸۰۸ تعرف خساسه المرء بکثره کلامه فیما لا یعنیه-  و إخباره عما لا یسأل عنه

۸۰۹ لا تؤخر إناله المحتاج إلى غد-  فإنک لا تعرف ما یعرض فی غد

۸۱۰ إن تتعب فی البر فإن التعب یزول و البر یبقى

۸۱۱ أجهل الجهال من عثر بحجر مرتین

۸۱۲ کفاک موبخا على الکذب علمک بأنک کاذب-  و کفاک ناهیا عنه خوفک من تکذیبک حال إخبارک

۸۱۳ العالم یعرف الجاهل لأنه کان جاهلا-  و الجاهل لا یعرف العالم لأنه لم یکن عالما

۸۱۴ لا تتکلوا على البخت فربما لم یکن و ربما کان و زال-  و لا على الحسب فطالما کان بلاء على أهله-  یقال للناقص هذا ابن فلان الفاضل-  فیتضاعف غمه و عاره-  و لکن علیکم بالعلم و الأدب-  فإن العالم یکرم و إن لم ینتسب-  و یکرم و إن کان فقیرا و یکرم و إن کان حدثا

۸۱۵ خیر ما عوشر به الملک قله الخلاف و تخفیف المئونه-  و أصعب الأشیاء على الإنسان أن یعرف نفسه-  و أن یکتم سره

۸۱۶ العدل أفضل من الشجاعه-  لأن الناس لو استعملوا العدل عموما-  فی جمیعهم لاستغنوا عن الشجاعه

۸۱۷ أولى الأشیاء أن یتعلمها الأحداث-  الأشیاء التی إذا صاروا رجالا احتاجوا إلیها

۸۱۸ لا ترغب فی اقتناء الأموال-  و کیف ترغب فیما ینال بالبخت لا بالاستحقاق-  و یأمر البخل و الشره بحفظه و الجود و الزهد بإخراجه

۸۱۹ إذا عاتبت الحدث فاترک له موضعا من ذنبه-  لئلا یحمله الإخراج على المکابره

۸۲۰ ما انتقم الإنسان من عدوه-  بأعظم من أن یزداد من الفضائل

۸۲۱ إنما لم تجتمع الحکمه و المال لعزه وجود الکمال

۸۲۲ یمنع الجاهل أن یجد ألم الحمق المستقر فی قلبه-  ما یمنع السکران أن یجد مس الشوکه فی یده

۸۲۳ القنیه مخدومه و من خدم غیر نفسه فلیس بحر

۸۲۴ لا تطلب الحیاه لتأکل بل اطلب الأکل لتحیا

۸۲۵ إذا رأت العامه منازل الخاصه من السلطان-  حسدتها علیها و تمنت أمثالها-  فإذا رأت مصارعها بدا لها

۸۲۶ الشی‏ء الذی لا یستغنی عنه أحد هو التوفیق

۸۲۷ لیس ینبغی أن یقع التصدیق إلا بما یصح-  و لا العمل إلا بما یحل-  و لا الابتداء إلا بما تحسن فیه العاقبه

۸۲۸ الوحده خیر من رفیق السوء

۸۲۹ لکل شی‏ء صناعه و حسن الاختبار صناعه العقل

۸۳۰ من حسدک لم یشکرک على إحسانک إلیه

۸۳۱ البغی آخر مده الملوک

۸۳۲ لأن یکون الحر عبدا لعبیده-  خیر من أن یکون عبدا لشهواته

۸۳۳ من أمضى یومه فی غیر حق قضاه-  أو فرض أداه أو مجد بناه-  أو حمد حصله أو خیر أسسه-  أو علم اقتبسه فقد عق یومه

۸۳۴ أرسل إلیه عمرو بن العاص یعیبه بأشیاء-  منها أنه یسمی حسنا و حسینا ولدی رسول الله ص-  فقال لرسوله قل للشانئ ابن الشانئ-  لو لم یکونا ولدیه لکان أبتر کما زعمه أبوک

۸۳۵ قال معاویه لما قتل عمار-  و اضطرب أهل الشام لروایه عمرو بن العاص کانت لهم-  تقتله الفئه الباغیه-  إنما قتله من أخرجه إلى الحرب و عرضه للقتل-  فقال أمیر المؤمنین ع فرسول الله ص إذن قاتل حمزه

۸۳۶ هذا یدی یعنی محمد بن الحنفیه-  و هذان عینای یعنی حسنا و حسینا-  و ما زال الإنسان یذب بیده عن عینیه-  قالها لمن قال له إنک تعرض محمدا للقتل-  و تقذف به فی نحور الأعداء دون أخویه

۸۳۷ شکرت الواهب و بورک لک فی الموهوب-  و رزقت خیره و بره خذ إلیک أبا الأملاک-  قالها لعبد الله بن العباس لما ولد ابنه علی بن عبد الله

۸۳۸ ما یسرنی أنی کفیت أمر الدنیا کله-  لأنی أکره عاده العجز

۸۳۹ اجتماع المال عند الأسخیاء أحد الخصبین-  و اجتماع المال عند البخلاء أحد الجدبین

۸۴۰ من عمل عمل أبیه کفی نصف التعب

۸۴۱ المصطنع إلى اللئیم کمن طوق الخنزیر تبرا-  و قرط الکلب درا و ألبس الحمار وشیا-  و ألقم الأفعى شهدا

۸۴۲ الحازم إذا أشکل علیه الرأی بمنزله من أضل لؤلؤه-  فجمع ما حول مسقطها من التراب-  ثم التمسها حتى وجدها-  و لذلک الحازم یجمع وجوه الرأی فی الأمر المشکل-  ثم یضرب بعضه ببعض حتى یخلص إلیه الصواب

۸۴۳ الأشراف یعاقبون بالهجران لا بالحرمان

۸۴۴ الشح أضر على الإنسان من الفقر-  لأن الفقیر إذا وجد اتسع و الشحیح لا یتسع و إن وجد

۸۴۵ أحب الناس إلى العاقل أن یکون عاقلا عدوه-  لأنه إذا کان عاقلا کان منه فی عافیه

۸۴۶ علیک بمجالسه أصحاب التجارب-  فإنها تقوم علیهم بأغلى الغلاء-  و تأخذها منهم بأرخص الرخص

۸۴۷ من لم یحمدک على حسن النیه-  لم یشکرک على جمیل العطیه

۸۴۸ لا تنکحوا النساء لحسنهن فعسى حسنهن أن یردیهن-  و لا لأموالهن‏ فعسى أموالهن أن تطغیهن-  و انکحوهن على الدین-  و لأمه سوداء خرماء ذات دین أفضل

۸۴۹ أفضل العباده الإمساک عن المعصیه و الوقوف عند الشبهه

۸۵۰ ذم الرجل نفسه فی العلانیه مدح لها فی السر

۸۵۱ من عدم فضیله الصدق فی منطقه-  فقد فجع بأکرم أخلاقه

۸۵۲ لیس یضرک أن ترى صدیقک عند عدوک-  فإنه إن لم ینفعک لم یضرک

۸۵۳ قل أن ترى أحدا تکبر على من دونه-  إلا و بذلک المقدار یجود بالذل لمن فوقه

۸۵۴ من عظمت علیه مصیبه فلیذکر الموت-  فإنها تهون علیه-  و من ضاق به أمر فلیذکر القبر فإنه یتسع

۸۵۵ خیر الشعر ما کان مثلا و خیر الأمثال ما لم یکن شعرا

۸۵۶ الق الناس عند حاجتهم إلیک بالبشر و التواضع-  فإن نابتک نائبه و حالت بک حال لقیتهم-  و قد أمنت ذله التنصل إلیهم و التواضع

۸۵۷ إن الله یحب أن یعفى عن زله السری

۸۵۸ من طال لسانه و حسن بیانه-  فلیترک التحدث بغرائب ما سمع-  فإن الحسد لحسن ما یظهر منه-  یحمل أکثر الناس على تکذیبه-  و من عرف أسرار الأمور الإلهیه فلیترک الخوض فیها-  و إلا حملتهم المنافسه على تکفیره

۸۵۹ لیس کل مکتوم یسوغ إظهاره لک-  و لا کل معلوم یجوز أن تعلمه غیرک

۸۶۰ لیس یفهم کلامک من کان کلامه لک-  أحب إلیه من الاستماع منک-  و لا یعلم نصیحتک من غلب هواه على رأیک-  و لا یسلم لک من اعتقد-  أنه أتم معرفه بما أشرت علیه به منک

۸۶۱ خف الضعیف إذا کان تحت رایه الإنصاف-  أکثر من خوفک القوی تحت رایه الجور-  فإن النصر یأتیه من حیث لا یشعر و جرحه لا یندمل

۸۶۲ إخافه العبید و التضییق علیهم-  یزید فی عبودیتهم و صیانتهم-  و إظهار الثقه بهم یکسبهم أنفه و جبریه

۸۶۳ أضر الأشیاء علیک أن تعلم رئیسک-  أنک أعرف بالرئاسه منه

۸۶۴ عداوه العاقلین أشد العداوات و أنکاها-  فإنها لا تقع إلا بعد الإعذار و الإنذار-  و بعد أن یئس إصلاح ما بینهما

۸۶۵ لا تخدمن رئیسا کنت تعرفه بالخمول-  وسمت به الحال و یعرف منک أنک تعرف قدیمه-  فإنه و أن سر بمکانک من خدمته-  إلا إنه یعلم العین التی تراه بها-  فینقبض عنک بحسب ذلک

۸۶۶ إذا احتجت إلى المشوره فی أمر قد طرأ علیک-  فاستبده ببدایه الشبان-  فإنهم أحد أذهانا و أسرع حدسا-  ثم رده بعد ذلک إلى رأی الکهول و الشیوخ-  لیستعقبوه و یحسنوا الاختیار له فإن تجربتهم أکثر

۸۶۷ الإنسان فی سعیه و تصرفاته کالعائم فی اللجه-  فهو یکافح الجریه فی إدباره و یجری معها فی إقباله

۸۶۸ ینبغی للعاقل أن یستعمل فیما یلتمسه الرفق-  و مجانبه الهذر-فإن العلقه تأخذ بهدوئها من الدم-  ما لا تأخذه البعوضه باضطرابها و فرط صیاحها

۸۶۹ أقوى ما یکون التصنع فی أوائله-  و أقوى ما یکون التطبع فی أواخره

۸۷۰ غایه المروءه أن یستحیی الإنسان من نفسه-  و ذلک أنه لیس العله فی الحیاء من الشیخ-  کبر سنه و لا بیاض لحیته-  و إنما عله الحیاء منه عقله-  فینبغی إن کان هذا الجوهر فینا-  أن نستحیی منه و لا نحضره قبیحا

۸۷۱ من ساس رعیه حرم علیه السکر عقلا-  لأنه قبیح أن یحتاج الحارس إلى من یحرسه

۸۷۲ لا تبتاعن مملوکا قوی الشهوه-  فإن له مولى غیرک و لا غضوبا-  فإنه یؤذیک فی استخدامک له-  و لا قوی الرأی فإنه یستعمل الحیله علیک-  لکن اطلب من العبید من کان قوی الجسم-  حسن الطاعه شدید الحیاء

۸۷۳ لا تعادوا الدول المقبله-  و تشربوا قلوبکم بغضها فتدبروا بإقبالها

۸۷۴ الغریب کالفرس الذی زایل شربه و فارق أرضه-  فهو ذاو لا یتقد و ذابل لا یثمر

۸۷۵ السفر قطعه من العذاب و الرفیق السوء قطعه من النار

۸۷۶ کل خلق من الأخلاق-  فإنه یکسد عند قوم من الناس إلا الأمانه-  فإنها نافقه عند أصناف الناس-  یفضل بها من کانت فیه-  حتى أن الآنیه إذا لم تنشف-و بقی ما یودع فیها على حاله لم ینقص-  کانت أکثر ثناء من غیرها مما یرشح أو ینشف

۸۷۷ اصبر على سلطانک فی حاجاتک-  فلست أکبر شغله و لا بک قوام أمره

۸۷۸ قوه الاستشعار من ضعف الیقین

۸۷۹ إذا أحسست من رأیک بإکداد و من تصورک بفساد-  فاتهم نفسک بمجالستک لعامی الطبع-  أو لسیئ الفکر-  و تدارک إصلاح مزاج تخیلک بمکاثره أهل الحکمه-  و مجالسه ذوی السداد-  فإن مفاوضتهم تریح الرأی المکدود-  و ترد ضاله الصواب المفقود

۸۸۰ من جلس فی ظل الملق لم یستقر به موضعه-  لکثره تنقله و تصرفه مع الطباع و عرفه الناس بالخدیعه

۸۸۱ کثیر من الحاجات تقضى برما لا کرما

۸۸۲ أصحاب السلطان فی المثل کقوم رقوا جبلا ثم سقطوا منه-  فأقربهم إلى الهلکه و التلف أبعدهم کان فی المرتقى

۸۸۳ لا تضع سرک عند من لا سر له عندک

۸۸۴ سعه الأخلاق کیمیاء الأرزاق

۸۸۵ العلم أفضل الکنوز و أجملها-  خفیف المحمل عظیم الجدوى-  فی الملإ جمال و فی الوحده أنس

۸۸۶ السباب مزاح النوکى و لا بأس بالمفاکهه-  یروح بها الإنسان عن نفسه و یخرج عن حد العبوس

۸۸۷ ثلاثه أشیاء تدل على عقول أربابها-  الهدیه و الرسول و الکتاب

۸۸۸ التعزیه بعد ثلاث تجدید للمصیبه-  و التهنئه بعد ثلاث استخفاف بالموده

۸۸۹ أنت مخیر فی الإحسان إلى من تحسن إلیه-  و مرتهن بدوام الإحسان إلى من أحسنت إلیه-  لأنک إن قطعته فقد أهدرته و إن أهدرته فلم فعلته

۸۹۰ الناس من خوف الذل فی ذل

۸۹۱ إذا کان الإیجاز کافیا کان الإکثار عیا-  و إذا کان الإیجاز مقصرا کان الإکثار واجبا

۸۹۲ بئس الزاد إلى المعاد العدوان على العباد

۸۹۳ الخلق عیال الله و أحب الناس إلى الله أشفقهم على عیاله

۸۹۴ تحریک الساکن أسهل من تسکین المتحرک

۸۹۵ العاقل بخشونه العیش مع العقلاء-  آنس منه بلین العیش مع السفهاء

۸۹۶ الانقباض بین المنبسطین ثقل-  و الانبساط بین المنقبضین سخف

۸۹۷ السخاء و الجود بالطعام لا بالمال-  و من وهب ألفا و شح بصحفه طعام فلیس بجواد

۸۹۸ إن بقیت لم یبق الهم

۸۹۹ لا یقوم عز الغضب بذله الاعتذار

۹۰۰ الشفیع جناح الطالب

۹۰۱ الأمل رفیق مؤنس إن لم یبلغک فقد استمتعت به

۹۰۲ إعاده الاعتذار تذکیر بالذنب

۹۰۳ الصبر فی العواقب شاف أو مریح

۹۰۴ من طال عمره رأى فی أعدائه ما یسره

۹۰۵ لا نعمه فی الدنیا أعظم من طول العمر و صحه الجسد

۹۰۶ الناس رجلان-  أما مؤجل بفقد أحبابه أو معجل بفقد نفسه

۹۰۷ العقل غریزه تربیها التجارب

۹۰۸ النصح بین الملأ تقریع

۹۰۹ لا تنکح خاطب سرک

۹۱۰ من زاد أدبه على عقله کان کالراعی الضعیف مع الغنم الکثیر

۹۱۱ الدار الضیقه العمى الأصغر

۹۱۲ النمام جسر الشر

۹۱۳ لا تشن وجه العفو بالتقریع

۹۱۴ کثره النصح تهجم بک على کثره الظنه

۹۱۵ لکل ساقطه لاقطه

۹۱۶ ستساق إلى ما أنت لاق

۹۱۷ عاداک من لاحاک

۹۱۸ جدک لا کدک

۹۱۹ تذکر قبل الورد الصدر-  و الحذر لا یغنی من القدر-  و الصبر من أسباب الظفر

۹۲۰ عار النساء باق یلحق الأبناء بعد الآباء

۹۲۱ أعجل العقوبه عقوبه البغی و الغدر و الیمین الکاذبه-  و من إذا تضرع إلیه و سئل العفو لم یغفر

۹۲۲ لا ترد بأس العدو القوی و غضبه بمثل الخضوع و الذل-  کسلامه الحشیش من الریح العاصف بانثنائه معها کیفما مالت

۹۲۳ قارب عدوک بعض المقاربه تنل حاجتک-  و لا تفرط فی مقاربته فتذل نفسک و ناصرک-  و تأمل حال الخشبه المنصوبه فی الشمس التی إن أملتها زاد ظلها-  و إن أفرطت فی الإماله نقص الظل

۹۲۴ إذا زال المحسود علیه علمت أن الحاسد کان یحسد على غیر شی‏ء

۹۲۵ العجز نائم و الحزم یقظان

۹۲۶ من تجرأ لک تجرأ علیک

۹۲۷ ما عفا عن الذنب من قرع به

۹۲۸ عبد الشهوه أذل من عبد الرق

۹۲۹ لیس ینبغی للعاقل أن یطلب طاعه غیره-  و طاعه نفسه علیه ممتنعه

۹۳۰ الناس رجلان واجد لا یکتفی و طالب لا یجد

۹۳۱ کلما کثر خزان الأسرار زادت ضیاعا

۹۳۲ کثره الآراء مفسده کالقدر لا تطیب إذ کثر طباخوها

۹۳۳ من اشتاق خدم و من خدم اتصل-  و من اتصل وصل و من وصل عرف

۹۳۴ عجبا لمن یخرج إلى البساتین للفرجه على القدره-  و هلا شغلته رؤیه القادر عن رؤیه القدره

۹۳۵ کل الناس أمروا بأن یقولوا لا إله إلا الله إلا رسول الله-  فإنه رفع قدره عن ذلک-  و قیل له فاعلم أنه لا إله إلا الله فأمر بالعلم لا بالقول

۹۳۶ کل مصطنع عارفه فإنما یصنع إلى نفسه-  فلا تلتمس من غیرک شکر ما أتیته إلى نفسک-  و تممت به لذتک-  و وقیت به عرضک

۹۳۷ ولدک ریحانتک سبعا و خادمک سبعا-  ثم هو عدوک أو صدیقک

۹۳۸ من قبل معروفک فقد باعک مروءته

۹۳۹ إلى الله أشکو بلاده الأمین و یقظه الخائن

۹۴۰ من أکثر المشوره لم یعدم عند الصواب مادحا-  و عند الخطإ عاذرا

۹۴۱ من کثر حقده قل عتابه

۹۴۲ الحازم من لم یشغله البطر بالنعمه عن العمل للعاقبه-  و الهم بالحادثه عن الحیله لدفعها

۹۴۳ کلما حسنت نعمه الجاهل ازداد قبحا فیها

۹۴۴ من قبل عطاءک فقد أعانک على الکرم-  و لو لا من یقبل الجود لم یکن من یجود

۹۴۵ إخوان السوء کشجره النار یحرق بعضها بعضا

۹۴۶ زله العالم کانکسار السفینه تغرق و یغرق معها خلق

۹۴۷ أهون الأعداء کیدا أظهرهم لعداوته

۹۴۸ أبق لرضاک من غضبک و إذا طرت فقع قریبا

۹۴۹ لا تلتبس بالسلطان فی وقت اضطراب الأمور علیه-  فإن البحر لا یکاد یسلم صاحبه فی حال سکونه-  فکیف یسلم مع اختلاف ریاحه و اضطراب أمواجه

۹۵۰ إذا خلی عنان العقل و لم یحبس على هوى نفس-  أو عاده دین أو عصبیه لسلف ورد بصاحبه على النجاه

۹۵۱ إذا زادک الملک تأنیسا فزده إجلالا

۹۵۲ من تکلف ما لا یعنیه فاته ما یعنیه

۹۵۳ قلیل یترقى منه إلى کثیر-  خیر من کثیر ینحط عنه إلى قلیل

۹۵۴ جنبوا موتاکم فی مدافنهم جار السوء-  فإن الجار الصالح ینفع فی الآخره کما ینفع فی الدنیا

۹۵۵ زر القبور تذکر بها الآخره-  و غسل الموتى یتحرک قلبک-  فإن الجسد الخاوی عظه بلیغه-  و صل على الجنائز لعله یحزنک-  فإن الحزین قریب من الله

۹۵۶ الموت خیر للمؤمن و الکافر-  أما المؤمن فیتعجل له النعیم-  و أما الکافر فیقل عذابه-  و آیه ذلک من کتاب الله تعالى-  وَ ما عِنْدَ اللَّهِ خَیْرٌ لِلْأَبْرارِ وَ لا یَحْسَبَنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا-  أَنَّما نُمْلِی لَهُمْ خَیْرٌ لِأَنْفُسِهِمْ-  إِنَّما نُمْلِی لَهُمْ لِیَزْدادُوا إِثْماً

۹۵۷ جزعک فی مصیبه صدیقک أحسن من صبرک-  و صبرک فی مصیبتک أحسن من جزعک

۹۵۸ من خاف إساءتک اعتقد مساءتک-  و من رهب صولتک ناصب دولتک

۹۵۹ من فعل ما شاء لقی ما شاء

۹۶۰ یسرنی من القرآن کلمه أرجوها لمن أسرف على نفسه-  قالَ عَذابِی أُصِیبُ بِهِ مَنْ أَشاءُ-  وَ رَحْمَتِی وَسِعَتْ کُلَّ شَیْ‏ءٍ-  فجعل الرحمه عموما و العذاب خصوصا

۹۶۱ الاستئثار یوجب الحسد و الحسد یوجب البغضه-  و البغضه توجب الاختلاف و الاختلاف یوجب الفرقه-  و الفرقه توجب الضعف و الضعف یوجب الذل-  و الذل یوجب زوال الدوله و ذهاب النعمه

۹۶۲ لا یکاد یصح رؤیا الکذاب-  لأنه یخبر فی الیقظه بما لم یکن-  فأحر به أن یرى فی المنام ما لا یکون

۹۶۳ یفسدک الظن على صدیق قد أصلحک الیقین له

۹۶۴ لا تکاد الظنون تزدحم على أمر مستور إلا کشفته

۹۶۵ المشوره راحه لک و تعب على غیرک

۹۶۶ حق کل سر أن یصان-  و أحق الأسرار بالصیانه سرک مع مولاک-  و سره معک و اعلم أن من فضح فضح-  و من باح فلدمه أباح

۹۶۷ یا من ألم بجناب الجلال احفظ ما عرفت-  و اکتم ما استودعت-  و اعلم أنک قد رشحت لأمر فافطن له-  و لا ترض لنفسک أن تکون خائنا-  فمن یؤد الأمانه فیما استودع-  أخلق الناس بسمه الخیانه-  و أجدر الناس بالإبعاد و الإهانه

۹۶۸ لا تعامل العامه فیما أنعم به علیک من العلم-  کما تعامل الخاصه-  و اعلم أن لله سبحانه رجالا أودعهم أسرارا خفیه-  و منعهم عن إشاعتها-  و اذکر قول العبد الصالح لموسى و قد قال له-  هل أتبعک على أن تعلمن مما علمت رشدا-  قال إنک لن تستطیع معی صبرا-  و کیف تصبر على ما لم تحط به خبرا

۹۶۹ لکل دار باب و باب دار الآخره الموت

۹۷۰ إن لک فیمن مضى من آبائک و إخوانک لعبره-  و إن ملک الموت دخل‏على داود النبی-  فقال من أنت قال من لا یهاب الملوک-  و لا تمنع منه القصور و لا یقبل الرشا-  قال فإذن أنت ملک الموت جئت و لم أستعد بعد-  فقال فأین فلان جارک-  أین فلان نسیبک قال ماتوا-  قال أ لم یکن لک فی هؤلاء عبره لتستعد

۹۷۱ ما أخسر صفقه الملوک إلا من عصم الله-  باعوا الآخره بنومه

۹۷۲ إن هذا الموت قد أفسد على الناس نعیم الدنیا-  فما لکم لا تلتمسون نعیما لا موت بعده

۹۷۳ انظر العمل الذی یسرک أن یأتیک الموت-  و أنت علیه فافعله الآن فلست تأمن أن تموت الآن

۹۷۴ لا تستبطئ القیامه-  فتسکن إلى طول المده الآتیه علیک بعد الموت-  فإنک لا تفرق بعد عودک بین ألف سنه و بین ساعه واحده-  ثم قرأ وَ یَوْمَ یَحْشُرُهُمْ کَأَنْ لَمْ یَلْبَثُوا إِلَّا ساعَهً مِنَ النَّهارِ الآیه

۹۷۵ لا بد لک من رفیق فی قبرک-  فاجعله حسن الوجه طیب الریح-  و هو العمل الصالح

۹۷۶ رب مرتاح إلى بلد و هو لا یدری أن حمامه فی ذلک البلد

۹۷۷ الموت قانص یصمی و لا یشوی

۹۷۸ ما من یوم إلا یتصفح ملک الموت فیه وجوه الخلائق-  فمن رآه على معصیه أو لهو أو رآه ضاحکا فرحا-  قال له یا مسکین ما أغفلک عما یراد بک-  اعمل ما شئت فإن لی فیک غمره أقطع بها وتینک

۹۷۹ إذا وضع المیت فی قبره اعتورته نیران أربع-  فتجی‏ء الصلاه فتطفئ واحده-  و یجی‏ء الصوم فیطفئ واحده-  و تجی‏ء الصدقه فتطفئ واحده-  و یجی‏ء العلم فیطفئ الرابعه-  و یقول لو أدرکتهن لأطفأتهن کلهن-  فقر عینا فأنا معک و لن ترى بؤسا

۹۸۰ استجیروا بالله تعالى و استخیروه فی أمورکم-  فإنه لا یسلم مستجیرا و لا یحرم مستخیرا

۹۸۱ أ لا أدلکم على ثمره الجنه لا إله إلا الله بشرط الإخلاص

۹۸۲ من شرف هذه الکلمه و هی الحمد لله-  أن الله تعالى جعلها فاتحه کتابه-  و جعلها خاتمه دعوى أهل جنته-  فقال و آخر دعواهم أن الحمد لله رب العالمین

۹۸۳ ذاکر الله فی الغافلین کالشجره الخضراء فی وسط الهشیم-  و کالدار العامره بین الربوع الخربه

۹۸۴ أفضل الأعمال أن تموت و لسانک رطب بذکر الله سبحانه

۹۸۵ الذکر ذکران أحدهما ذکر الله و تحمیده-  فما أحسنه و أعظم أجره-  و الثانی ذکر الله عند ما حرم الله و هو أفضل من الأول

۹۸۶ ما أضیق الطریق على من لم یکن الحق تعالى دلیله-  و ما أوحشها على من لم یکن أنیسه-  و من اعتز بغیر عز الله ذل و من تکثر بغیر الله قل

۹۸۷ اللهم إن فههت عن مسألتی أو عمهت عن طلبتی-  فدلنی على مصالحی و خذ بناصیتی إلى مراشدی-  اللهم احملنی على عفوک و لا تحملنی على عدلک

۹۸۸ مخ الإیمان التقوى و الورع و هما من أفعال القلوب-  و أحسن أفعال الجوارح ألا تزال مالئا فاک بذکر الله سبحانه

۹۸۹ اللهم فرغنی لما خلقتنی له و لا تشغلنی بما تکفلت لی به-  و لا تحرمنی و أنا أسألک و لا تعذبنی و أنا أستغفرک

۹۹۰ سبحان من ندعوه لحظنا فیسرع-  و یدعونا لحظنا فنبطئ-  خیره إلینا نازل و شرنا إلیه صاعد و هو مالک قادر

۹۹۱ اللهم إنا نعوذ بک من بیات غفله و صباح ندامه

۹۹۲ اللهم إنی أستغفرک لما تبت منه إلیک ثم عدت فیه-  و أستغفرک لما وعدتک من نفسی ثم أخلفتک-  و أستغفرک للنعم التی أنعمت بها علی-  فتقویت بها على معصیتک

۹۹۳ اللهم إنی أعوذ بک أن أقول حقا لیس فیه رضاک-  ألتمس به أحدا سواک-  و أعوذ بک أن أتزین للناس بشی‏ء یشیننی عندک-  و أعوذ بک أن أکون عبره لأحد من خلقک-  و أعوذ بک أن یکون أحد من خلقک أسعد بما علمتنی منی

۹۹۴ یا من لیس إلا هو یا من لا یعلم ما هو إلا هو اعف عنی

۹۹۵ اللهم إن الآمال منوطه بکرمک-  فلا تقطع علائقها بسخطک-  اللهم إنی أبرأ من الحول و القوه إلا بک-  و أدرأ بنفسی عن التوکل على غیرک

۹۹۶ اللهم صل على محمد و آل محمد کلما ذکره الذاکرون-  و صل على محمد و آل محمد کلما غفل عن ذکره الغافلون-  اللهم صل على محمد و آل محمد عدد کلماتک-  و عدد معلوماتک-  صلاه لا نهایه لها و لا غایه لأمدها

۹۹۷ سبحان الواحد الذی لیس غیره-  سبحان الدائم الذی لا نفاد له-  سبحان القدیم الذی لا ابتداء له-  سبحان الغنی عن کل شی‏ء-  و لا شی‏ء من الأشیاء یغنی عنه

۹۹۸ یا الله یا رحمان یا رحیم یا حی یا قیوم-  یا بدیع السماوات و الأرض-  یا ذا الجلال و الإکرام اعف عنی

و هذا حین انتهاء قولنا فی شرح نهج البلاغه-  و لم ندرک ما أدرکناه منه بقوتنا و حولنا-  فإنا عاجزون عما هو دونه-  و لقد شرعنا فیه و إنه لفی أنفسنا کالطود الأملس-  تزل الوعول العصم عن قذفاته-  بل کالفلک الأطلس-  لا تبلغ الأوهام و العقول إلى حدود غایاته-  فما زالت معونه الله سبحانه و تعالى تسهل لنا حزنه-  و تذلل لنا صعبه-  حتى أصحب أبیه و أطاع عصیه-  و فتحت علینا بحسن النیه و إخلاص الطویه-  فی تصنیفه أبواب البرکات-  و تیسرت علینا مطالب الخیرات-  حتى لقد کان الکلام ینثال علینا انثیالا-  و یؤاتینا بدیهه و ارتجالا-  فتم تصنیفه فی مده قدرها أربع سنین و ثمانیه أشهر-  و أولها غره شهر رجب من سنه أربع و أربعین و ستمائه-  و آخرها سلخ صفر من سنه تسع و أربعین و ستمائه-  و هو مقدار مده خلافه أمیر المؤمنین ع-  و ما کان فی الظن و التقدیر أن الفراغ منه-  یقع فی أقل من عشر سنین-  إلا أن الألطاف الإلهیه و العنایه السماویه-  شملتنا بارتفاع العوائق و انتفاء الصوارف-  و شحذت بصیرتنا فیه-  و أرهفت همتنا فی تشیید مبانیه-  و تنضید ألفاظه و معانیه- . و کان لسعاده المجلس المولوی المؤیدی الوزیری-  أجرى الله بالخیر أقلامه-  و أمضى‏فی طلى الأعداء حسامه-  فی المعونه علیه أوفر قسط و أوفى نصیب و حظ-  إذ کان مصنوعا لخزانته و موسوما بسمته-  و لأن همته أعلاها الله ما زالت تتقاضى عنده بإتمامه-  و تحثه على إنجازه و إبرامه-  و ناهیک بها من همه راضت الصعب الجامح-  و خففت العب‏ء الفادح و یسرت الأمر العسیر-  و قطعت المدى الطویل فی الزمن القصیر- .

و قد استعملت فی کثیر من فصوله-  فیما یتعلق بکلام المتکلمین و الحکماء خاصه-  ألفاظ القوم-  مع علمی بأن العربیه لا تجیزها نحو قولهم المحسوسات-  و قولهم الکل و البعض و قولهم الصفات الذاتیه-  و قولهم الجسمانیات و قولهم أما أولا فالحال کذا-  و نحو ذلک مما لا یخفى عمن له أدنى أنس بالأدب-  و لکنا استهجنا تبدیل ألفاظهم و تغییر عباراتهم-  فمن کلم قوما کلمهم باصطلاحهم-  و من دخل ظفار حمر- . و النسخه التی بنی هذا الشرح على نصها-  أتم نسخه وجدتها بنهج البلاغه-  فإنها مشتمله على زیادات تخلو عنها أکثر النسخ- .

و أنا أستغفر الله العظیم من کل ذنب یبعد من رحمته-  و من کل خاطر یدعو إلى الخروج عن طاعته-  و أستشفع إلیه بمن أنصبت جسدی-  و أسهرت عینی و أعملت فکری-  و استغرقت طائفه من عمری فی شرح کلامه-  و التقرب إلى الله بتعظیم منزلته و مقامه-  أن یعتق رقبتی من النار-  و ألا یبتلینی فی الدنیا ببلاء تعجز عنه قوتی-  و تضعف عنه طاقتی و أن یصون وجهی عن المخلوقین-  و یکف عنی عادیه الظالمین-  إنه سمیع مجیب و حسبنا الله وحده-  و صلواته على سیدنا محمد النبی و آله و سلامه

بازدیدها: ۹۲۶۴

نهج البلاغه کلمات قصار حکمت شماره ۴۸۷ متن عربی با ترجمه فارسی (شرح ابن ابی الحدید)

حکمت ۴۷۹ صبحی صالح

۴۷۹-وَ قَالَ ( علیه‏ السلام  )شَرُّ الْإِخْوَانِ مَنْ تُکُلِّفَ لَهُ

قال الرضی لأن التکلیف مستلزم للمشقه و هو شر لازم عن الأخ المتکلف له فهو شر الإخوان

حکمت ۴۸۷ شرح ابن ‏أبی ‏الحدید ج ۲۰

۴۸۷ وَ قَالَ ع: شَرُّ الْإِخْوَانِ مَنْ تَکَلَّفُ لَهُ إنما کان کذلک-  لأن الإخاء الصادق بینهما یوجب الانبساط-  و ترک التکلف-  فإذا احتیج إلى التکلف له-  فقد دل ذلک على أن لیس هناک إخاء صادق-  و من لیس بأخ صادق فهو من شر الإخوان- .

و روى ابن ناقیا فی کتاب ملح الممالحه-  قال دخل الحسن بن سهل على المأمون-  فقال له کیف علمک بالمروءه-  قال ما أعلم ما یرید أمیر المؤمنین فأجیبه-  قال علیک بعمرو بن مسعده-  قال فوافیت عمرا و فی داره صناع-  و هو جالس على آجره ینظر إلیهم-  فقلت إن أمیر المؤمنین یأمرک أن تعلمنی المروءه-  فدعا بآجره فأجلسنی علیها-  و تحدثنا ملیا و قد امتلأت غیظا من تقصیره بی-  ثم قال یا غلام عندک شی‏ء یؤکل فقال نعم-  فقدم طبقا لطیفا علیه رغیفان و ثلاث سکرجات-  فی إحداهن خل و فی الأخرى مری‏ء-  و فی الأخرى ملح فأکلنا-  و جاء الفراش فوضأنا-  ثم قال إذا شئت فنهضت متحفظا و لم أودعه-  فقال لی إن رأیت أن تعود إلی فی یوم مثله-  فلم أذکر للمأمون شیئا مما جرى-  فلما کان فی الیوم الذی وعدنی فیه لقیاه-سرت إلیه فاستؤذن لی علیه-  فتلقانی على باب الدار فعانقنی-  و قبل بین عینی و قدمنی أمامه-  و مشى خلفی حتى أقعدنی فی الدست-  و جلس بین یدی و قد فرشت الدار-  و زینت بأنواع الزینه-  و أقبل یحدثنی و یتنادر معی إلى أن حضرت وقت الطعام-  فأمر فقدمت أطباق الفاکهه فأصبنا منها-  و نصبت الموائد فقدم علیها أنواع الأطعمه-  من حارها و باردها و حلوها و حامضها-  ثم قال أی الشراب أعجب إلیک-  فاقترحت علیه و حضر الوصائف للخدمه-  فلما أردت الانصراف-  حمل معی جمیع ما أحضر من ذهب و فضه و فرش و کسوه-  و قدم إلى البساط فرس بمرکب ثقیل-  فرکبته و أمر من بحضرته من الغلمان الروم و الوصائف-  حتى سعوا بین یدی-  و قال علیک بهم فهم لک-  ثم قال إذا زارک أخوک فلا تتکلف له-  و اقتصر على ما یحضرک-  و إذا دعوته فاحتفل به و احتشد-  و لا تدعن ممکنا کفعلنا إیاک عند زیارتک إیانا-  و فعلنا یوم دعوناک

ترجمه فارسی شرح ابن‏ ابی الحدید

حکمت (۴۸۷)

و قال علیه السّلام: شرّ الاخوان من تکلّف له.

«و آن حضرت فرمود: بدترین برادران کسى است که براى او به رنج و تکلف افتند.»

بدون تردید همین گونه است زیرا دوستى صادقانه موجب انبساط و ترک تکلف است و هرگاه براى دوستى نیاز به تکلف و رودربایستى باشد دلیل بر آن است که دوستى و برادرى صادقانه نیست و هر کس برادر راستین نباشد از بدترین برادران است.

ابن ناقیا در کتاب ملح الممالحه مى‏ گوید: حسن بن سهل پیش مأمون رفت، مأمون به او گفت: از مروت چه مى‏ دانى گفت: نمى‏ دانم، امیر المؤمنین چه اراده فرموده است که پاسخش دهم. مأمون گفت: ملازم عمرو بن مسعده شو-  از او بیاموز.

حسن بن سهل گوید: به خانه عمرو رفتم، گروهى از صنعتگران در خانه‏ اش به کار مشغول بودند و او روى آجرى نشسته بود و به ایشان مى‏ نگریست. به او گفتم: امیر المؤمنین به تو فرمان مى‏ دهد که مروت را بر من بیاموزى.

او آجرى خواست و مرا بر آن نشاند و مدتى گفتگو کردیم و من از کوتاهى کردن او نسبت به خود سخت خشمگین بودم، عمرو آن گاه به غلام خود گفت: آیا چیزى که خورده شود پیش تو یافت مى ‏شود گفت: آرى و سینى ظریف و کوچکى آورد که در آن دو گرده نان و سه پیاله بود یکى سرکه و دومى سیرابى و سومى نمک و هر دو از آن خوردیم و خدمتکار آمد و دستهاى خود را شستیم. عمرو به من گفت: هرگاه بخواهى مى‏ توانى بروى و من در حالى که از او پرهیز مى‏ کردم برخاستم و با او خداحافظى نکردم.

او به من گفت: اگر مصلحت بدانى فلان روز پیش من بیا. من از آنچه گذشت چیزى به مأمون نگفتم و چون روزى که مرا دعوت‏ کرده بود فرا رسید به خانه ‏اش رفتم، همین که براى من از او اجازه ورود خواستند تا در خانه به استقبال من آمد و مرا در آغوش کشید و میان دو چشم مرا بوسید و مرا جلو انداخت و خود پشت سرم حرکت مى‏ کرد تا مرا بر مسند نشاند و خود روبه‏ روى من نشست.

خانه را به انواع فرش و زینت آراسته بودند، او با من شروع به سخن گفتن و تبادل نظر کرد تا هنگام خوراک فرا رسید، دستور داد انواع سینی هاى میوه حاضر آوردند که خوردیم سپس سفره ‏ها گسترده شد و انواع خوراکیهاى سرد و گرم و ترش و شیرین بر آنها نهادند. از من پرسید چه شرابى را خوشتر مى ‏دارى گفتم. کنیزکان براى ساقى گرى و خدمت آمدند، و چون خواستم برگردم همه چیز را که آن جا بود و فراهم آورده بود از سیمینه و زرینه و جامه و فرش همراه من ساخت و مرکبى گرانبها را کنار بساط آوردند و من سوار شدم. او به همه غلامان رومى و کنیزکانى که در حضورش بودند فرمان داد که پیشاپیش مرکب من بدوند و گفت همه اینها از آن توست و آنان را براى خود بگیر.

عمرو بن مسعده آن گاه به من گفت: هرگاه دوست و برادر تو بدون دعوت قبلى به دیدن تو آمد، براى او تکلف مکن و به هر چه آماده است قناعت کن ولى هرگاه او را دعوت مى‏ کنى آنچه مى‏ توانى میزبانى و تکلف کن و از هیچ کار ممکن فروگذار مشو همان گونه که ما انجام دادیم چه آن روزى که به دیدن ما آمدى و چه روزى که تو را دعوت کردیم.

جلوه تاریخ در شرح نهج البلاغه ابن ابى الحدیدجلد ۸ //دکتر محمود مهدوى دامغانى

بازدیدها: ۲۵۷

نهج البلاغه کلمات قصار حکمت شماره ۴۸۶ متن عربی با ترجمه فارسی (شرح ابن ابی الحدید)

حکمت ۴۷۸ صبحی صالح

۴۷۸-وَ قَالَ ( علیه ‏السلام  )مَا أَخَذَ اللَّهُ عَلَى أَهْلِ الْجَهْلِ أَنْ یَتَعَلَّمُوا حَتَّى أَخَذَ عَلَى أَهْلِ الْعِلْمِ أَنْ یُعَلِّمُوا

حکمت ۴۸۶ شرح ابن ‏أبی ‏الحدید ج ۲۰

۴۸۶ وَ قَالَ ع: مَا أَخَذَ اللَّهُ عَلَى أَهْلِ الْجَهْلِ أَنْ یَتَعَلَّمُوا-  حَتَّى أَخَذَ عَلَى أَهْلِ الْعِلْمِ أَنْ یُعَلِّمُوا تعلیم العلم فرض کفایه-  و فی الخبر المرفوع من علم علما و کتمه-  ألجمه الله یوم القیامه بلجام من نار وروى معاذ بن جبل عن النبی ص قال تعلموا العلم فإن تعلمه خشیه الله و دراسته تسبیح-  و البحث عنه جهاد و طلبه عباده-  و تعلیمه صدقه و بذله لأهله قربه-  لأنه معالم الحلال و الحرام و بیان سبیل الجنه-  و المؤنس فی الوحشه و المحدث فی الخلوه-  و الجلیس فی الوحده و الصاحب فی الغربه-  و الدلیل على السراء و المعین على الضراء-  و الزین عند الأخلاء و السلاح على الأعداء- .

و رئی واصل بن عطاء یکتب من صبی حدیثا-  فقیل له مثلک یکتب من هذا-  فقال أما إنی أحفظ له منه-  و لکنی أردت أن أذیقه کأس الرئاسه-  لیدعوه ذلک إلى الازدیاد من العلم- .

و قال الخلیل العلوم أقفال و السؤالات مفاتیحها- . و قال بعضهم-  کان أهل العلم یضنون بعلمهم عن أهل الدنیا-  فیرغبون فیه و یبذلون لهم دنیاهم-  و الیوم قد بذل أهل العلم علمهم لأهل الدنیا-  فزهدوا فیه و ضنوا عنهم بدنیاهم- . و قال بعضهم-  ابذل علمک لمن یطلبه و ادع إلیه من لا یطلبه-  و إلا کان مثلک کمن أهدیت له فاکهه-  فلم یطعمها و لم یطعمها حتى فسدت

ترجمه فارسی شرح ابن‏ ابی الحدید

حکمت (۴۸۶)

ما اخذ الله على اهل الجهل ان یتعلموا حتى اخذ على اهل العلم ان یعلّموا.

«خداوند از نادانان پیمان نگرفت که بیاموزند تا نخست بر عهده دانایان نهاد که آموزش دهند.»

آموزش دادن علم واجب کفایى است و در خبر مرفوع آمده است: «هر کس دانشى بیاموزد و آن را پوشیده دارد، خداوند به روز رستاخیز او را لگامى از آتش مى‏ زند.» معاذ بن جبل از قول پیامبر صلّى اللّه علیه و آله و سلّم نقل مى‏ کند که فرموده است: «علم بیاموزید که آموختن آن موجب بیم از خداوند و تدریس آن تسبیح و کاوش درباره آن جهاد و طلب آن عبادت و آموزش دادن آن صدقه و بخشیدن آن به اهلش مایه قربت است که راههاى دانستن حلال و حرام و بیان راه بهشت است و مونس هنگام وحشت و یار سخنگوى در خلوت و همنشین تنهایى و دوست هنگام غربت است، راهنماى آسایش و یاور به گاه سختى و مایه زیور نزد دوستان و اسلحه در قبال دشمنان است.» واصل بن عطاء را دیدند که حدیثى را از کودکى مى‏ پرسد و مى‏ نویسد. او را گفتند: آیا کسى چون تو گفته چنین کودکى را مى‏ نویسد گفت: من خود این حدیث را از او بهتر در حفظ دارم ولى خواستم بدین گونه طعم جام ریاست را به او بچشانم تا این کار او را وادار به بیشتر فراگرفتن دانش سازد.

خلیل گفته است: دانشها قفلهایى است که پرسشها کلیدهاى آن است.

یکى از حکیمان گفته است: دانش خود را براى کسى که در جستجوى آن است بذل کن و کسى را هم که در جستجوى آن نیست به آن فراخوان، و گرنه همچون کسى هستى که میوه‏اى به او داده شود که نه خود خورد و نه به کس دهد تا تباه گردد.

جلوه تاریخ در شرح نهج البلاغه ابن ابى الحدیدجلد ۸ //دکتر محمود مهدوى دامغانى

بازدیدها: ۲۰۷

نهج البلاغه کلمات قصار حکمت شماره ۴۸۵ متن عربی با ترجمه فارسی (شرح ابن ابی الحدید)

حکمت ۴۷۷ صبحی صالح

۴۷۷-وَ قَالَ ( علیه ‏السلام  )أَشَدُّ الذُّنُوبِ مَا اسْتَخَفَّ بِهَا صَاحِبُهُ

حکمت ۴۸۵ شرح ابن ‏أبی ‏الحدید ج ۲۰

۴۸۵ وَ قَالَ ع: أَشَدُّ الذُّنُوبِ مَا اسْتَخَفَّ بِهَا صَاحِبُهَا عظم المصیبه على حسب نعمه العاصی-  و لهذا کان لطم الولد وجه الوالد کبیرا-  لیس کلطمه وجه غیر الوالد- . و لما کان البارئ تعالى أعظم المنعمین-  بل لا نعمه إلا و هی فی الحقیقه من نعمه و منسوبه إلیه-  کانت مخالفته و معصیته عظمه جدا-  فلا ینبغی لأحد أن یعصیه فی أمر و إن کان قلیلا فی ظنه-  ثم یستقله و یستهین به-  و یظهر الاستخفاف و قله الاحتفال بمواقعته-  فإنه یکون قد جمع إلى المعصیه معصیه أخرى-  و هی الاستخفاف بقدر تلک المعصیه-  التی لو أمعن النظر لعلم أنها عظیمه-  ینبغی له لو کان رشیدا أن یبکی علیها الدم فضلا عن الدمع-  فلهذا قال ع أشد الذنوب ما استخف بها صاحبها

ترجمه فارسی شرح ابن‏ ابی الحدید

حکمت (۴۸۵)

و قال علیه السّلام: اشدّ الذنوب ما استخف بها صاحبها.

و آن حضرت فرمود: «سخت ‏ترین گناهان، گناهى بود که گنهکار آن را سبک شمارد.»

بزرگى مصیبت معصیت به میزان برخوردارى گنهکار از نعمت کسى است که نسبت به او گناه مى‏ ورزد و به همین سبب سیلى زدن فرزند به چهره پدر در بزرگى گناه قابل مقایسه با سیلى زدن به چهره دیگرى نیست.

و چون بارى تعالى بزرگترین نعمت دهندگان است بلکه هیچ نعمتى نیست مگر اینکه در حقیقت از نعمتهاى خداوندى است و همه نعمتها منسوب به اوست، بنابراین مخالفت با خداوند و انجام دادن معصیت به راستى بزرگ است و براى هیچ کس سزاوار نیست که در کارى هر چند در گمان او کوچک باشد معصیت کند، وانگهى آن را اندک و بى ‏ارزش بداند و این موضوع را آشکار کند و به آن گناه اعتنا نکند که در این صورت علاوه بر گناه مرتکب گناهى دیگر هم شده است که همان بى‏اعتنایى به اهمیت آن است، و حال آنکه اگر امعان نظر کند مى‏ داند که آن کارى بزرگ است چندان که اگر خردمند باشد باید بر آن به جاى اشک خون گریه کند. به همین سبب است که امیر المؤمنین علیه السّلام فرموده است: «سخت‏ ترین گناهان، گناهى بود که گنهکار آن را سبک شمارد.»

جلوه تاریخ در شرح نهج البلاغه ابن ابى الحدیدجلد ۸ //دکتر محمود مهدوى دامغانى

بازدیدها: ۱۷۷

نهج البلاغه کلمات قصار حکمت شماره ۴۸۴ متن عربی با ترجمه فارسی (شرح ابن ابی الحدید)

حکمت ۴۷۶ صبحی صالح

۴۷۶-وَ قَالَ ( علیه‏ السلام  )لِزِیَادِ ابْنِ أَبِیهِ وَ قَدِ اسْتَخْلَفَهُ لِعَبْدِ اللَّهِ بْنِ الْعَبَّاسِ عَلَى فَارِسَ وَ أَعْمَالِهَا فِی کَلَامٍ طَوِیلٍ کَانَ بَیْنَهُمَا نَهَاهُ فِیهِ عَنْ تَقَدُّمِ الْخَرَاجِ.

اسْتَعْمِلِ الْعَدْلَ وَ احْذَرِ الْعَسْفَ وَ الْحَیْفَ فَإِنَّ الْعَسْفَ یَعُودُ بِالْجَلَاءِ وَ الْحَیْفَ یَدْعُو إِلَى السَّیْفِ

حکمت ۴۸۴ شرح ابن ‏أبی ‏الحدید ج ۲۰

۴۸۴: وَ قَالَ ع لِزِیَادِ بْنِ أَبِیهِ-  وَ قَدِ اسْتَخْلَفَهُ لِعَبْدِ اللَّهِ بْنِ الْعَبَّاسِ عَلَى فَارِسَ وَ أَعْمَالِهَا-  فِی کَلَامٍ طَوِیلٍ کَانَ بَیْنَهُمَا نَهَاهُ فِیهِ عَنْ تَقْدِیمِ الْخَرَاجِ- . اسْتَعْمِلِ الْعَدْلَ وَ احْذَرِ الْعَسْفَ وَ الْحَیْفَ-  فَإِنَّ الْعَسْفَ یَعُودُ بِالْجَلَاءِ وَ الْحَیْفَ یَدْعُو إِلَى السَّیْفِ قد سبق الکلام فی العدل و الجور-  و کانت عاده أهل فارس فی أیام عثمان-  أن یطلب الوالی منهم خراج أملاکهم-  قبل بیع الثمار على وجه الاستسلاف-  أو لأنهم کانوا یظنون أن أول السنه القمریه-  هو مبتدأ وجوب الخراج-  حملا للخراج التابع لسنه الشمس على الحقوق الهلالیه-  التابعه لسنه القمر-  کأجره العقار و جوالی أهل الذمه-  فکان ذلک یجحف بالناس و یدعو إلى عسفهم و حیفهم- . و قد غلط فی هذا المعنى جماعه من الملوک-  فی کثیر من الأعصار-  و لم یعلموا فرق ما بین السنتین-  ثم تنبه له قوم من أذکیاء الناس-  فکبسوا و جعلوا السنین واحده-  ثم أهمل الناس الکبس-  و انفرج ما بین السنه القمریه و السنه الخراجیه-  التی هی سنه الشمس انفراجا کثیرا- . و استقصاء القول فی ذلک لا یلیق بهذا الموضع-  لأنه خارج عن فن الأدب-  الذی هو موضوع کتابنا هذا

ترجمه فارسی شرح ابن‏ ابی الحدید

حکمت (۴۸۴)

و قال علیه السّلام لزیاد بن ابیه و قد استخلفه لعبد الله بن العباس على فارس و اعمالها، فى کلام طویل کان بینهما نهاه فیه عن تقدیم الخراج: استعمل العدل، و احذر العسف و الحیف، فانّ العسف یعود بالجلاء، و الحیف یدعو الى السیف.

هنگامى که زیاد بن ابیه را قائم مقام ابن عباس بر حکومت فارس و شهرهاى تابع آن قرار داد در گفتارى دراز که میان آن دو صورت گرفت او را از گرفتن خراج پیش از رسیدن وقت آن نهى کرد و به او چنین فرمود: «دادگرى را به کار بند و از بیداد و ستم پرهیز کن که بیداد سبب آوارگى گردد و ستم شمشیر در میانه آرد.»

ابن ابى الحدید در شرح این سخن مى‏ گوید: پیش از این درباره دادگرى و ستم سخن گفته شد و سپس مى‏ افزاید که به روزگار عثمان چنین مرسوم بود که حاکم خراج مردم فارس را پیش از فروش میوه‏ ها و خواربار و به صورت پیش پرداخت دریافت مى‏ کرد. یا سبب این کار آن بود که حاکم اول سال قمرى را آغاز وجوب گرفتن خراج مى ‏دانستند و به سال شمسى توجه نداشتند و این موضوع موجب ظلم و بیداد نسبت به مردم مى‏ شد و گروهى بسیار از حاکمان در این مسأله به صورت نادرست عمل مى‏ کردند و فرق میان دو سال شمسى و قمرى را نمى ‏دانستند تا آنکه گروهى از افراد زیرک متوجه شدند و موضوع کبیسه را پیش آوردند و هر دو سال را یکى قرار دادند. پس از آن بازاین موضوع را مهمل گذاشتند و فاصله میان سال قمرى و سال پرداخت خراج که سال شمسى بود، بسیار شد.

بحث کامل در این مسأله در خور این جا نیست که خارج از موضوع ادب است که مبناى این کتاب ما بر آن است.

جلوه تاریخ در شرح نهج البلاغه ابن ابى الحدیدجلد ۸ //دکتر محمود مهدوى دامغانى

بازدیدها: ۱۵۰

نهج البلاغه کلمات قصار حکمت شماره ۴۸۳ متن عربی با ترجمه فارسی (شرح ابن ابی الحدید)

حکمت ۴۷۵ صبحی صالح

۴۷۵-وَ قَالَ ( علیه ‏السلام  )الْقَنَاعَهُ مَالٌ لَا یَنْفَدُ

قال الرضی و قد روى بعضهم هذا الکلام لرسول الله ( صلى ‏الله ‏علیه ‏وآله‏ وسلم  )

حکمت ۴۸۳ شرح ابن ‏أبی ‏الحدید ج ۲۰

۴۸۳ وَ قَالَ ع: الْقَنَاعَهُ مَالٌ لَا یَنْفَدُ قال و قد روى بعضهم هذا الکلام عن رسول الله ص قد تقدم القول فی هذا المعنى-  و قد تکررت هذه اللفظه بذاتها فی کلامه ع- . و من جید القول فی القناعه قول الغزی-

أنا کالثعبان جلدی ملبسی
لست محتاجا إلى ثوب الجمال‏

فالخمول العز و الیأس الغنى‏
و القنوع الملک هذا ما بدا لی‏

و قال أیضا

لا تعجبن لمن یهوى و یصعد فی
دنیاه فالخلق فی أرجوحه القدر

و اقنع بما قل فالأوشال صافیه
و لجه البحر لا تخلو من الکدر

ترجمه فارسی شرح ابن‏ ابی الحدید

حکمت (۴۸۳)

و قال علیه السّلام: القناعه مال لا ینفد. قال: و قد روى بعضهم هذا الکلام عن رسول الله صلى الله علیه و آله.

«و آن حضرت فرمود: قناعت مالى است که پایان نمى‏ پذیرد.» سید رضى گوید: برخى از محدثان این سخن را از پیامبر صلّى اللّه علیه و آله و سلّم روایت کرده ‏اند.

ابن ابى الحدید نوشته است پیش از این در این مورد سخن گفته شد و این سخن همین گونه در سخنان على علیه السّلام مکرر آمده است.

جلوه تاریخ در شرح نهج البلاغه ابن ابى الحدیدجلد ۸ //دکتر محمود مهدوى دامغانى

بازدیدها: ۱۰۹

نهج البلاغه کلمات قصار حکمت شماره ۴۸۲ متن عربی با ترجمه فارسی (شرح ابن ابی الحدید)

حکمت ۴۷۴ صبحی صالح

۴۷۴-وَ قَالَ ( علیه ‏السلام  )مَا الْمُجَاهِدُ الشَّهِیدُ فِی سَبِیلِ اللَّهِ بِأَعْظَمَ أَجْراً مِمَّنْ قَدَرَ فَعَفَّ لَکَادَ الْعَفِیفُ أَنْ یَکُونَ مَلَکاً مِنَ الْمَلَائِکَهِ

حکمت ۴۸۲ شرح ابن ‏أبی ‏الحدید ج ۲۰

۴۸۲ وَ قَالَ ع: مَا الْمُجَاهِدُ الشَّهِیدُ فِی سَبِیلِ اللَّهِ بِأَعْظَمَ أَجْراً-  مِمَّنْ قَدَرَ فَعَفَّ-  لَکَادَ الْعَفِیفُ أَنْ یَکُونَ مَلَکاً مِنَ الْمَلَائِکَهِ

نبذ و حکایات حول العفه

قد تقدم القول فی العفه و هی ضروب-  عفه الید و عفه اللسان و عفه الفرج و هی العظمى-  وقد جاء فی الحدیث المرفوع من عشق فکتم و عف و صبر فمات-  مات شهیدا و دخل الجنه و فی حکمه سلیمان بن داود أن الغالب لهواه أشد من الذی یفتح المدینه وحده- .

نزل خارجی على بعض إخوانه منهم مستترا من الحجاج-  فشخص المنزول علیه لبعض حاجاته و قال لزوجته-  یا ظمیاء أوصیک بضیفی هذا خیرا-  و کانت من أحسن الناس-  فلما عاد بعد شهر قال لها کیف کان ضیفک-  قالت ما أشغله بالعمى عن کل شی‏ء-  و کان الضیف أطبق جفنیه فلم ینظر إلى المرأه-  و لا إلى منزلها إلى أن عاد زوجها- .

و قال الشاعر-

إن أکن طامح اللحاظ فإنی
و الذی یملک القلوب عفیف‏

 خرجت امرأه من صالحات نساء قریش إلى بابها لتغلقه-  و رأسها مکشوف-  فرآها رجل أجنبی فرجعت و حلقت شعرها-  و کانت من أحسن النساء شعرا فقیل لها فی ذلک-  قالت ما کنت لأدع على رأسی شعرا رآه من لیس لی بمحرم- . کان ابن سیرین یقول-  ما غشیت امرأه قط فی یقظه و لا نوم-  غیر أم عبد الله-  و إنی لأرى المرأه فی المنام و أعلم أنها لا تحل لی-  فأصرف بصری عنها- . و قال بعضهم-

و إنی لعف عن فکاهه جارتی
و إنی لمشنوء إلی اغتیابها

إذا غاب عنها بعلها لم أکن لها
صدیقا و لم تأنس إلی کلابها

و لم أک طلابا أحادیث سرها
و لا عالما من أی حوک ثیابها

دخلت بثینه على عبد الملک بن مروان فقال-  ما أرى فیک یا بثینه شیئا مما کان یلهج به جمیل-  فقالت إنه کان یرنو إلی بعینین-  لیستا فی رأسک یا أمیر المؤمنین-  قال فکیف صادفته فی عفته-  قالت کما وصف نفسه إذ قال-

لا و الذی تسجد الجباه له
ما لی بما ضم ثوبها خبر

و لا بفیها و لا هممت به‏
ما کان إلا الحدیث و النظر

و قال أبو سهل الساعدی دخلت على جمیل فی مرض موته-  فقال یا أبا سهل رجل یلقى الله و لم یسفک دما حراما-  و لم یشرب خمرا و لم یأت فاحشه-  أ ترجو له الجنه قلت إی و الله فمن هو-  قال إنی لأرجو أن أکون أنا ذلک فذکرت له بثینه- فقال إنی لفی آخر یوم من أیام الدنیا-  و أول یوم من أیام الآخره-  لا نالتنی شفاعه محمد-  إن کنت حدثت نفسی بریبه معها أو مع غیرها قط- .

قال الشاعر

قالت و قلت ترفقی فصلی
حبل امرئ بوصالکم صب‏

صادق إذا بعلی فقلت لها
الغدر شی‏ء لیس من شعبی‏

ثنتان لا أصبو لوصلهما
عرس الصدیق و جاره الجنب‏

أما الصدیق فلست خائنه‏
و الجار أوصانی به ربی‏

یقال إن امرأه ذات جمال- دعت عبد الله بن عبد المطلب إلى نفسها- لما کانت ترى على وجهه من النور- فأبى و قال

أما الحرام فالممات دونه
و الحل لا حل فأستبینه‏

فکیف بالأمر الذی تبغینه‏
یحمی الکریم عرضه و دینه‏

راود توبه بن الحمیر لیلى الأخیلیه مره عن نفسها- فاشمأزت منه و قالت-

و ذی حاجه قلنا له لا تبح بها
فلیس إلیها ما حییت سبیل‏

لنا صاحب لا ینبغی أن نخونه‏
و أنت لأخرى صاحب و خلیل‏

ابن میاده

موانع لا یعطین حبه خردل
و هن زوان فی الحدیث أوانس‏

و یکرهن أن یسمعن فی اللهو ریبه
کما کرهت صوت اللجام الشوامس‏

آخر-

بیض أوانس ما هممن بریبه
کظباء مکه صیدهن حرام‏

یحسبن من لین الکلام زوانیا
و یصدهن عن الخنا الإسلام‏

فی الحدیث المرفوع لا تکونن حدید النظر إلى ما لیس لک-  فإنه لا یزنی فرجک ما حفظت عینیک-  و إن استطعت ألا تنظر إلى ثوب المرأه التی لا تحل لک فافعل-  و لن تستطیع ذلک إلا بإذن الله – . کان ابن المولى الشاعر المدنی موصوفا بالعفه و طیب الإزار-  فأنشد عبد الملک شعرا له من جملته-

و أبکی فلا لیلى بکت من صبابه
لباک و لا لیلى لذی البذل تبذل‏

و أخنع بالعتبى إذا کنت مذنبا
و إن أذنبت کنت الذی أتنصل‏

 فقال عبد الملک من لیلى هذه- إن کانت حره لأزوجنکها- و إن کانت أمه لأشترینها لک بالغه ما بلغت- فقال کلا یا أمیر المؤمنین- ما کنت لأصعر وجه حر أبدا فی حرته و لا فی أمته- و ما لیلى التی أنست بها إلا قوسی هذه- سمیتها لیلى لأن الشاعر لا بد له من النسیب- .

ابن الملوح المجنون

کأن على أنیابها الخمر مجه
بماء الندى من آخر اللیل غابق‏

و ما ذقته إلا بعینی تفرسا
کما شیم من أعلى السحابه بارق‏

هذا مثل بیت الحماسه

بأعذب من فیها و ما ذقت طعمه
و لکننی فیما ترى العین فارس‏

 شاعر

ما إن دعانی الهوى لفاحشه
إلا نهانی الحیاء و الکرم‏

و لا إلى محرم مددت یدی
و لا مشت بی لریبه قدم‏

 العباس بن الأحنف

أ تأذنون لصب فی زیارتکم
فعندکم شهوات السمع و البصر

لا یضمر السوء إن طال الجلوس به‏
عف الضمیر و لکن فاسق النظر

 قال بعضهم رأیت امرأه مستقبله البیت فی الموسم- و هی فی غایه الضر و النحافه رافعه یدیها تدعو- فقلت لها هل لک من حاجه- قالت حاجتی إن تنادی فی الموقف بقولی-

تزود کل الناس زادا یقیمهم
و ما لی زاد و السلام على نفسی‏

 ففعلت و إذا أنا بفتى منهوک فقال أنا الزاد- فمضیت به إلیها فما زادوا على النظر و البکاء- ثم قالت له انصرف مصاحبا- فقلت ما علمت أن التقاء کما یقتصر فیه على هذا- فقالت أمسک یا فتى- أ ما علمت أن رکوب العار و دخول النار شدید- . قال بعضهم-

کم قد ظفرت بمن أهوى فیمنعنی
منه الحیاء و خوف الله و الحذر

و کم خلوت بمن أهوى فیقنعنی‏
منه الفکاهه و التحدیث و النظر

أهوى الملاح و أهوى أن أجالسهم
و لیس لی فی حرام منهم وطر

کذلک الحب لا إتیان معصیه
لا خیر فی لذه من بعدها سقر

قال محمد بن عبد الله بن طاهر لبنیه- اعشقوا تظرفوا و عفوا تشرفوا- . وصف أعرابی امرأه طرقها فقال- ما زال القمر یرینیها فلما غاب أرتنیه- فقیل فما کان بینکما- قال ما أقرب ما أحل الله مما حرم- إشاره فی غیر بأس و دنو من غیر مساس- و لا وجع أشد من الذنوب- .

کثیر عزه

و إنی لأرضى منک یا عز بالذی
لو أبصره الواشی لقرت بلابله‏

بلا و بألا أستطیع و بالمنى‏
و بالوعد حتى یسأم الوعد آمله‏

و بالنظره العجلی و بالحول ینقضی
أواخره لا نلتقی و أوائله‏

و قال بعض الظرفاء- کان أرباب الهوى یسرون فیما مضى- و یقنعون بأن یمضغ أحدهم لبانا قد مضغته محبوبته- أو یستاک بسواکها و یرون ذاک عظیما- و الیوم یطلب أحدهم الخلوه و إرخاء الستور- کأنه قد أشهد على نکاحها أبا سعید و أبا هریره- .

و قال أحمد بن أبی عثمان الکاتب

و إنی لیرضینی المرور ببابها
و أقنع منها بالوعید و بالزجر

قال یوسف بن الماجشون- أنشدت محمد بن المنکدر قول وضاح الیمن-

إذا قلت هاتی نولینی تبسمت
و قالت معاذ الله من فعل ما حرم‏

فما نولت حتى تضرعت حولها
و عرفتها ما رخص الله فی اللمم‏

فضحک و قال إن کان وضاح لفقیها فی نفسه- .

قال آخر

فقالت بحق الله إلا أتیتنا
إذا کان لون اللیل لون الطیالس‏

فجئت و ما فی القوم یقظان غیرها
و قد نام عنها کل وال و حارس‏

فبتنا مبیتا طیبا نستلذه
جمیعا و لم أمدد لها کف لامس‏

 مرت امرأه حسناء بقوم من بنی نمیر- مجتمعین فی ناد لهم فرمقوها بأبصارهم- . و قال قائل منهم ما أکملها لو لا أنها رسحاء- فالتفتت إلیهم و قالت و الله‏ یا بنی نمیر- ما أطعتم الله و لا الشاعر قال الله تعالى- قُلْ لِلْمُؤْمِنِینَ یَغُضُّوا مِنْ أَبْصارِهِمْ- .

و قال الشاعر

فغض الطرف إنک من نمیر
فلا کعبا بلغت و لا کلابا

 فأخجلتهم- . و قال أبو صخر الهذلی من شعر الحماسه-

للیله منها تعود لنا
من غیر ما رفث و لا إثم‏

أشهى إلى نفسی و لو برحت‏
مما ملکت و من بنی سهم‏

 آخر

و ما نلت منها محرما غیر أننی
أقبل بساما من الثغر أفلجا

و الثم فاها آخذا بقرونها
و أترک حاجات النفوس تحرجا

و أعف من هذا الشعر قول عبد بنی الحسحاس على فسقه-

لعمر أبیها ما صبوت و لا صبت
إلی و إنی من صبا لحلیم‏

سوى قبله أستغفر الله ذنبها
سأطعم مسکینا لها و أصوم‏

و قال آخر

و مجدوله جدل العناق کأنما
سنا البرق فی داجی الظلام ابتسامها

ضربت لها المیعاد لیست بکنه
و لا جاره یخشى على ذمامها

فلما التقینا قالت الحکم فاحتکم
سوى خله هیهات منک مرامها

فقلت معاذ الله أن أرکب التی‏
تبید و یبقى فی المعاد أثامها

قوله لیست بکنه و لا جاره یخشى علی ذمامها- مأخوذ من قول قیس بن الخطیم-

و مثلک قد أحببت لیست بکنه
و لا جاره و لا حلیله صاحب‏

و هذا الشاعر قد زاد علیه بقوله و لا حلیله صاحب- .

و أنشد ابن مندویه لبعضهم

أنا زانی اللسان و الطرف إلا
أن قلبی یعاف ذاک و یأبى‏

لا یرانی الإله أشرب إلا
کل ما حل شربه لی و طابا

آخر-

نلهو بهن کذا من غیر فاحشه
لهو الصیام بتفاح البساتین‏

بشار بن برد

قالوا حرام تلاقینا فقلت لهم
ما فی التزام و لا فی قبله حرج‏

من راقب الناس لم یظفر بحاجته‏
و فاز بالطیبات الفاتک اللهج‏

 البیت الآخر مثل قول القائل

من راقب الناس مات هما
و فاز باللذه الجسور

 أبو الطیب المتنبی

و ترى الفتوه و المروءه و الأبوه
فی کل ملیحه ضراتها

هن الثلاث المانعاتی لذتی‏
فی خلوتی لا الخوف من تبعاتها

إنی على شغفی بما فی خمرها
لأعف عما فی سراویلاتها

کان الصاحب رحمه الله یستهجن قوله-  عما فی سراویلاتها-  و یقول إن کثیرا من العهر أحسن من هذه العفه-  و معنى البیت الأول-  أن هذه الخلال الثلاث تراهن الملاح ضرائر لهن-  لأنهن یمنعنه عن الخلوه بالملاح و التمتع بهن-  ثم قال إن هذه الخلال هی التی تمنعه-  لا الخوف من تبعاتها-  و قال قوم هذا تهاون بالدین و نوع من الإلحاد-  و عندی أن هذا مذهب للشعراء معروف-  لا یریدون به التهاون بالدین-  بل المبالغه فی وصف سجایاهم و أخلاقهم بالطهاره-  و أنهم یترکون القبیح لأنه قبیح-  لا لورود الشرع به و خوف العقاب منه-  و یمکن أیضا أن یرید بتبعاتها تبعات الدنیا-  أی لا أخاف من قوم هذه المحبوبه التی أنست بها-  و لا أشفق من حربهم و کیدهم-  فأما عفه الید و عفه اللسان فهما باب آخر-  و قد ذکرنا طرفا صالحا من ذلک-  فی الأجزاء المتقدمه عند ذکرنا الورع- . و فی الحدیث المرفوع لا یبلغ العبد أن یکون من المتقین-  حتى یترک ما لا بأس به حذار ما به البأس – .

و قال أبو بکر فی مرض موته-  إنا منذ ولینا أمر المسلمین-  لم نأخذ لهم درهما و لا دینارا-  و أکلنا من جریش الطعام-  و لبسنا من خشن الثیاب-  و لیس عندنا من فی‏ء المسلمین إلا هذا الناضح-  و هذا العبد الحبشی و هذه القطیفه-  فإذا قبضت فادفعوا ذلک إلى عمر-  لیجعله فی بیت مال المسلمین-  فلما مات حمل ذلک إلى عمر فبکى کثیرا ثم قال-  رحم الله أبا بکر لقد أتعب من بعده- . قال سلیمان بن داود-  یا بنی إسرائیل أوصیکم بأمرین أفلح من فعلهما-  لا تدخلوا أجوافکم إلا الطیب-  و لا تخرجوا من أفواهکم إلا الطیب- .

و قال بعض الحکماء-  إذا شئت أن تعرف ربک معرفه یقینیه-  فاجعل بینک و بین المحارم حائطا من حدید-  فسوف یفتح علیک أبواب معرفته- . و مما یحکى من ورع حسان بن أبی سنان-  أن غلاما له کتب إلیه من الأهواز-  أن قصب السکر أصابته السنه آفه-  فابتع ما قدرت علیه من السکر-  فإنک تجد له ربحا کثیرا فیما بعد-  فابتاع و طلب منه ما ابتاعه بعد قلیل-  بربح ثلاثین ألف درهم-  فاستقال البیع من صاحبه-  و قال إنه لم یعلم ما کنت أعلم حین اشتریته منه-  فقال البائع قد علمت الآن مقدار الربح-  و قد طیبته لک و أحللتک-  فلم یطمئن قلبه و ما زال حتى رده علیه- . یقال إن غنم الغاره اختلطت بغم أهل الکوفه-  فتورع أبو حنیفه أن یأکل اللحم-  و سأل کم تعیش الشاه قالوا سبع سنین-  فترک أکل لحم الغنم سبع سنین- .

و یقال إن المنصور حمل إلیه بدره-  فرمى بها إلى زاویه البیت-  فلما مات جاء بها ابنه حماد بن أبی حنیفه-  إلى أبی الحسن بن أبی قحطبه-  و قال إن أبی أوصانی أن أرد هذه علیک-  و قال إنها کانت عندی کالودیعه-  فاصرفها فیما أمرک الله به-  فقال أبو الحسن رحم الله أبا حنیفه-  لقد شح بدینه إذ سخت به نفوس أقوام- . و قال سفیان الثوری-  انظر درهمک من أین هو و صل فی الصف الأخیر- .

جابر سمعت النبی ص یقول لکعب بن عجره لا یدخل الجنه لحم نبت من السحت النار أولى به- . الحسن لو وجدت رغیفا من حلال لأحرقته-  ثم سحقته ثم جعلته ذرورا-  ثم داویت به المرضى- .

عائشه قالت یا رسول الله من المؤمن-  قال من إذا أصبح نظر إلى رغیفیه کیف یکتسبهما-  قالت یا رسول الله أما إنهم لو کلفوا ذلک لتکلفوه-  فقال لها إنهم قد کلفوه و لکنهم یعسفون الدنیا عسفا

حذیفه بن الیمان یرفعه أن قوما یجیئون یوم القیامه-  و لهم من الحسنات کأمثال الجبال-  فیجعلها الله هباء منثورا-  ثم یؤمر بهم إلى النار-  فقیل خلهم لنا یا رسول الله-  قال إنهم کانوا یصلون و یصومون-  و یأخذون أهبه من اللیل-  و لکنهم کانوا إذا عرض علیهم الحرام وثبوا علیه

ترجمه فارسی شرح ابن‏ ابی الحدید

حکمت (۴۸۲)

و قال علیه السّلام: ما المجاهد الشهید فى سبیل الله باعظم اجرا ممن قدر فعفّ، لکاد العفیف ان یکون ملکا من الملائکه.

«و آن حضرت فرمود: پیکارکننده کشته شده در راه خدا از لحاظ پاداش بزرگتر از کسى نیست که (به انجام دادن حرام) توانا باشد و پارسایى ورزد، و چنان است که گویى پارسا فرشته‏ اى از فرشتگان است.»

ابن ابى الحدید در شرح این سخن چنین آورده است: سخن درباره پارسایى و پاکدامنى پیش از این گذشت که بر چند نوع است، پارسایى دست، پارسایى زبان و پارسایى شهوت جنسى که این یکى از همه برتر است و در حدیث مرفوع آمده است: «هر کس عاشق شود و عشق خود را نهان دارد و پاکدامنى ورزد و بر آن حال بمیرد شهید مرده است و به بهشت در مى‏ آید.» و از جمله سخنان حکمت آمیز سلیمان بن داود علیه السّلام این است آن کس که به هواى خود چیره شود دلیرتر و استوارتر از کسى است که به تنهایى شهرى را مى ‏گشاید.

ابن ابى الحدید سپس داستانهایى درباره عفت و پاکدامنى آورده است و به اشعارى در این مورد استشهاد کرده است که به ترجمه یکى دو مورد بسنده مى‏ شود.

یکى از خوارج پوشیده از حجاج به خانه یکى از هم کیشان خود وارد شد، میزبان براى انجام دادن کارهاى خود به سفرى رفت و به همسر خود گفت: اى گندم‏گون تو را در مورد این میهمان خود به انجام دادن خیر و نیکى سفارش مى‏ کنم، و آن زن از زیباترین مردم بود. چون میزبان پس از یک ماه از سر برگشت به زن گفت: میهمان تو چگونه بود گفت: کورى او را از هر کارى باز داشته بود، و میهمان در آن مدت پلکهاى خود را بر هم نهاده بود و نه به آن زن نگریسته بود و نه به چیزى از خانه و اسباب آن تا همسرش از سفر برگشته بود.

زنى از زنان پارساى قریش بر در خانه خویش رفت تا آن را ببندد و سر برهنه بود، مردى بیگانه او را دید، آن زن به خانه برگشت و موهاى خود را که از بهترین موها بود تراشید و چون در آن باره از او پرسیدند، گفت: من مویى را که نامحرم دیده است بر سرخود باقى نمى ‏گذارم.

توبه بن حمیّر یک بار از لیلى اخیلیه کام خواست، لیلى را سخت از او کراهیت آمد و در پاسخ تقاضاى او چنین سرود: چه بسیار نیازمند که گفتیمش نیاز خود را آشکار مساز که تا هنگامى که زنده باشى براى برآوردن آن راهى نیست، ما را صاحبى است که سزاوار نیست او را خیانت کنیم تو هم همسر و دوست زنى دیگرى.

محمد بن عبد الله بن طاهر به پسرانش مى‏ گفت: عشق بورزید تا ظریف شوید و در همان حال پاکدامنى کنید تا شریف شوید.

سلیمان بن داود علیه السّلام فرموده است: اى بنى اسرائیل شما را به دو چیز سفارش مى‏ کنم که هر کس آن دو را انجام دهد رستگار مى‏ شود، به درون خود چیزى جز حلال وارد مسازید-  چیزى جز حلال مخورید-  و از دهان خود به جز سخن پسندیده بیرون میاورید.

جابر گوید: از پیامبر صلّى اللّه علیه و آله و سلّم شنیدم که به کعب بن عجره مى فرمود: «گوشتى که از حرام روییده باشد به بهشت درنمى‏آید که آتش آن را سزاوارتر است.» حذیفه بن الیمان در حدیثى مرفوع گوید: به روز قیامت گروهى مى‏ آیند که حسنات ایشان همچون کوههاست ولى خداوند آنها را چون گردى پراکنده مى‏ سازد و سپس فرمان داده مى‏ شود آنان را به دوزخ برند، گفته شد: اى رسول خدا آنان را براى ما توصیف فرماى. فرمود: آنان نماز و روزه را انجام مى ‏دهند و بخشى از شب را به گرفتن ساز و برگ-  عبادت-  مى‏ گذرانند ولى همین که حرام بر ایشان عرضه مى‏ شود بر آن هجوم مى‏ برند.

جلوه تاریخ در شرح نهج البلاغه ابن ابى الحدیدجلد ۸ //دکتر محمود مهدوى دامغانى

بازدیدها: ۳۰۲

نهج البلاغه کلمات قصار حکمت شماره ۴۸۱ متن عربی با ترجمه فارسی (شرح ابن ابی الحدید)

حکمت ۴۷۳ صبحی صالح

۴۷۳-وَ قِیلَ لَهُ ( علیه ‏السلام  )لَوْ غَیَّرْتَ شَیْبَکَ یَا أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ فَقَالَ ( علیه‏ السلام  )الْخِضَابُ زِینَهٌ وَ نَحْنُ قَوْمٌ فِی مُصِیبَهٍ یُرِیدُ وَفَاهَ رَسُولِ اللَّهِ ( صلى‏ الله ‏علیه‏ وآله ‏وسلم  )

حکمت ۴۸۱ شرح ابن ‏أبی ‏الحدید ج ۲۰

۴۸۱: وَ قِیلَ لَهُ ع لَوْ غَیَّرْتَ شَیْبَکَ یَا أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ فَقَالَ-  الْخِضَابُ زِینَهٌ وَ نَحْنُ قَوْمٌ فِی مُصِیبَهٍ بِرَسُولِ اللَّهِ ص

مختارات مما قیل من الشعر فی الشیب و الخضاب

قد تقدم لنا فی الخضاب قول کاف-  و أنا أستملح قول الصابی فیه-

خضاب تقاسمناه بینی و بینها
و لکن شأنی فیه خالف شأنها

فیا قبحه إذ حل منی بمفرقی‏
و یا حسنه إذ حل منها بنانها

و سحقا له عن لمتی حین شانها
و أهلا به فی کفها حیث زانها

و قال أبو تمام

لعب الشیب بالمفارق بل جد
فأبکى تماضرا و لعوبا

خضبت خدها إلى لؤلؤ العقد
دما أن رأت شواتی خضیبا

کل داء یرجى الدواء له
إلا الفظیعین میته و مشیبا

یا نسیب الثغام ذنبک أبقى‏
حسناتی عند الحسان ذنوبا

و لئن عبن ما رأین لقد أنکرن
مستنکرا و عبن معیبا

لو رأى الله أن فی الشیب فضلا
جاورته الأبرار فی الخلد شیبا

و قال

فإن یکن المشیب طغى علینا
و أودى بالبشاشه و الشباب‏

فإنی لست أدفعه بشی‏ء
یکون علیه أثقل من خضاب‏

أردت بأن ذاک و ذا عذاب
فسلطت العذاب على العذاب‏

ابن الرومی-

لم أخضب الشیب للغوانی
أبغی به عندهم ودادا

لکن خضابی على شباب‏
لبست من بعده حدادا

و من مختار ما جاء من الشعر فی الشیب- و إن لم یکن فیه ذکر الخضاب قول أبی تمام-

نسج المشیب له لفاعا مغدفا
یققا فقنع مذرویه و نصفا

نظر الزمان إلیه قطع دونه‏
نظر الشقیق تحسرا و تلهفا

ما اسود حتى ابیض کالکرم الذی
لم یبد حتى جی‏ء کیما یقطفا

لما تفوفت الخطوب سوادها
ببیاضها عبثت به فتفوفا

ما کان یخطر قبل ذا فی فکره
للبدر قبل تمامه أن یکسفا

و قال أیضا

غدا الهم مختطا بفودی خطه
طریق الردى منها إلى الموت مهیع‏

هو الزور یجفى و المعاشر یجتوى
و ذو الإلف یقلى و الجدید یرقع‏

له منظر فی العین أبیض ناصع‏
و لکنه فی القلب أسود أسفع‏

و نحن نرجیه على الکره و الرضا
و أنف الفتى من وجهه و هو أجدع‏

و قال أیضا

شعله فی المفارق استودعتنی
فی صمیم الأحشاء ثکلا صمیما

تستثیر الهموم ما اکتن منها
صعدا و هی تستثیر الهموما

غره مره ألا إنما کنت
أغر أیام کنت بهیما

دقه فی الحیاه تدعى جلالا
مثل ما سمی اللدیغ سلیما

حلمتنی زعمتم و أرانی
قبل هذا التحلیم کنت حلیما

و قال الصابی و ذکر الخضاب-

خضبت مشیبی للتعلق بالصبا
و أوهمت من أهواه أنی لم أشب‏

فلما ادعى منی العذار شبیبه
إذا صلعی قد صاح من فوقه کذب‏

فکم طره طارت و دانت ذوائب
و کم وجنه حالت و ماء بها نضب‏

شواهد بالتزویر یحوین ربها
فهجرانه عند الأحبه قد وجب‏

البحتری

بان الشباب فلا عین و لا أثر
إلا بقیه برد منه أسمال‏

قد کدت أخرجه عن منتهى عددی‏
یأسا و أسقطه إذ فات من بالی‏

سوء العواقب یأس قبله أمل
و أعضل الداء نکس بعد إبلال‏

و المرء طاعه أیام تنقله‏
تنقل الظل من حال إلى حال‏

ترجمه فارسی شرح ابن‏ ابی الحدید

حکمت (۴۸۱)

و قیل له علیه السّلام: لو غیرت شیبک یا امیر المؤمنین فقال: الخضاب زینه، و نحن قوم فى مصیبه برسول الله صلّى اللّه علیه و آله.

«آن حضرت را گفتند اى امیر المؤمنین چه مى‏ شد اگر موهاى سپید خود را رنگ مى‏ کردى فرمود: رنگ کردن مو آرایش است و ما در سوگ رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله و سلّم به سر مى ‏بریم.»

ابن ابى الحدید در شرح این سخن مى‏گوید: در مورد خضاب پیش از این به حد کافى سخن گفته شد و سپس سى و شش بیت از شاعران و ادیبان بزرگى چون صابى و ابو تمام و ابن رومى و بحترى را که در موضوع خضاب سروده شده است یا از سپید شدن موها در آن شکوه شده است آورده است که به ترجمه سه بیت از صابى قناعت مى‏ شود: خضابى را میان خود و محبوبه ‏ام قسمت کردم ولى کار من در آن بر خلاف کار او بود خضابى که در زلف و فرق سر من به کار رفت چه زشت بود و آنچه سرانگشتان او را آراست چه زیبا بود، خضابى که گیسوى مرا از حال خود بیرون برد و سبب زشتى آن گردید دور باد، و آفرین بر آن خضاب که کف دست محبوبه را آراست.

جلوه تاریخ در شرح نهج البلاغه ابن ابى الحدیدجلد ۸ //دکتر محمود مهدوى دامغانى

بازدیدها: ۲۵۵

نهج البلاغه کلمات قصار حکمت شماره ۴۸۰ متن عربی با ترجمه فارسی (شرح ابن ابی الحدید)

حکمت ۴۷۲ صبحی صالح

۴۷۲- وَ قَالَ ( علیه ‏السلام  ) فِی دُعَاءٍ اسْتَسْقَى بِهِ‏ اللَّهُمَّ اسْقِنَا ذُلُلَ السَّحَابِ دُونَ صِعَابِهَا

قال الرضی و هذا من الکلام العجیب الفصاحه و ذلک أنه ( علیه ‏السلام  ) شبه السحاب ذوات الرعود و البوارق و الریاح و الصواعق بالإبل الصعاب التی تقمص برحالها و تقص برکبانها

و شبه السحاب خالیه من تلک الروائع بالإبل الذلل التی تحتلب طیعه و تقتعد مسمحه

حکمت ۴۸۰ شرح ابن ‏أبی ‏الحدید ج ۲۰

۴۸۰: وَ قَالَ ع فِی دُعَاءٍ اسْتَسْقَى بِهِ-  اللَّهُمَّ اسْقِنَا ذُلُلَ السَّحَائِبِ دُونَ صِعَابِهَا قال الرضی رحمه الله تعالى-  و هذا من الکلام العجیب الفصاحه-  و ذلک أنه ع شبه السحب ذوات الرعود و البوارق-  و الریاح و الصواعق-  بالإبل الصعاب التی تقمص برحالها و تتوقص برکبانها-  و شبه السحائب الخالیه من تلک الزوابع-  بالإبل الذلل التی تحتلب طیعه و تقتعد مسمحه قد کفانا الرضی رحمه الله-  بشرحه هذه الکلمه مئونه الخوض فی تفسیرها

ترجمه فارسی شرح ابن‏ ابی الحدید

حکمت (۴۸۰)

و قال علیه السّلام فى دعاء استسقى به: اللهمّ اسقنا ذلل السحائب دون صعابها. قال الرضى رحمه الله تعالى: و هذا من الکلام العجیب الفصاحه، و ذلک انّه علیه السّلام: شبّه السحب ذوات الرعود و البوارق، و الریاح و الصواعق، بالابل الصعاب التى تقمص بر حالها، و تتوقص برکبانها، و شبّه السحائب الخالیه من تلک الزّوابع بالابل الذلل التى تحتلب طیّعه و تقتعد مسمحه.

و آن حضرت در دعاى هنگام باران خواستن فرمود: «پروردگارا ما را با ابرهاى رام نه ابرهاى سرکش سیراب فرماى.»

سید رضى که خدایش رحمت کناد گفته است: و این سخن را فصاحتى شگفت است که آن حضرت ابرهاى همراه با برقها و تندرها و بادها و آذرخشها را به شتران‏سرکش تشبیه فرموده است که بار خود را از پشت مى ‏اندازند و نسبت به سواران خود سرکشى مى‏ کنند، و ابرهاى خالى از رعد و برق ترسناک را به شتران رامى که به آسانى دوشیده مى‏ شوند و به راحتى بر پشت آنان مى ‏نشینند، تشبیه فرموده است.

ابن ابى الحدید در شرح این سخن نوشته است: سید رضى که خدایش رحمت کناد با شرحى که درباره این سخن داده است، زحمت شرح آن را از دوش ما برداشته است.

جلوه تاریخ در شرح نهج البلاغه ابن ابى الحدیدجلد ۸ //دکتر محمود مهدوى دامغانى

بازدیدها: ۶۲