نهج البلاغه کلمات قصار حکمت شماره 247 متن عربی با ترجمه فارسی (شرح ابن ابی الحدید)

حکمت 250 صبحی صالح

250-وَ قَالَ ( عليه‏السلام  )عَرَفْتُ اللَّهَ سُبْحَانَهُ بِفَسْخِ الْعَزَائِمِ وَ حَلِّ الْعُقُودِ وَ نَقْضِ الْهِمَمِ

حکمت 247 شرح ابن ‏أبي ‏الحديد ج 19

247: عَرَفْتُ اللَّهَ سُبْحَانَهُ بِفَسْخِ الْعَزَائِمِ-  وَ حَلِّ الْعُقُودِ وَ نَقْضِ الْهِمَمِ هذا أحد الطرق إلى معرفة البارئ سبحانه-  و هو أن يعزم الإنسان على أمر و يصمم رأيه عليه-  ثم لا يلبث أن يخطر الله تعالى بباله-  خاطرا صارفا له عن ذلك الفعل و لم يكن في حسابه-  أي لو لا أن في الوجود ذاتا مدبرة لهذا العالم-  لما خطرت الخواطر التي لم تكن محتسبة-  و هذا فصل يتضمن كلاما دقيقا يذكره المتكلمون-  في الخاطر الذي يخطر من غير موجب لخطوره-  فإنه لا يجوز أن يكون الإنسان أخطره بباله-  و إلا لكان ترجيحا-  من غير مرجح لجانب الوجود على جانب العدم-  فلا بد أن يكون المخطر له بالبال-  شيئا خارجا عن ذات الإنسان-  و ذاك هو الشي‏ء المسمى بصانع العالم- . و ليس هذا الموضع مما يحتمل استقصاء القول في هذا المبحث- . و يقال إن عضد الدولة وقعت في يده قصة-  و هو يتصفح القصص فأمر بصلب صاحبها-  ثم أتبع الخادم خادما آخر يقول له-  قل للمطهر و كان وزيره لا يصلبه-  و لكن أخرجه من الحبس فاقطع يده اليمنى-  ثم أتبعه خادما ثالثا فقال-  بل تقول له يقطع أعصاب رجليه-  ثم أتبعه خادما آخر فقال له-  ينقله إلى القلعة بسيراف في قيوده فيجعله هناك-  فاختلفت دواعيه في ساعة واحدة أربع مرات

ترجمه فارسی شرح ابن‏ ابی الحدید

حكمت (247)

عرفت الله سبحانه بفسخ العزائم، و حلّ العقود، و نقض الهمم. «خداوند سبحان را با باطل شدن عزيمتها و گشودن گره‏ها و شكستن همتها شناختم.» اين يكى از راههاى شناخت خداوند سبحان است كه آدمى عزم كارى مى ‏كند وتصميم خود را در آن مورد استوار مى‏ كند، چيزى نمى‏ گذرد كه خداوند متعال انديشه ديگرى به خاطر او مى ‏آورد كه از آن تصميم باز مى‏ گردد و اين موضوع به هيچ روى در حساب او نبوده است.

اين مقوله، بحث دقيقى است كه متكلمان در آن باره سخن گفته‏اند و اين جا محل استقصاى اقوال ايشان نيست.

گفته شده است: در دست عضد الدوله رقعه‏اى افتاد و او همان‏گونه كه رقعه ‏ها را بررسى مى‏ كرد فرمان داد، نويسنده آن رقعه را بردار كشند. آن گاه خادمى را روانه كرد و گفت: به مطهّر-  كه وزير عضد الدوله بود-  بگو او را بردار نكشد، از زندان بيرونش آورد و دست راستش را قطع كند. سپس خادم ديگرى را فرستاد و گفت: بگو فقط پى‏ هاى هر دو پاى او را ببرد. و سرانجام خادم ديگرى فرستاد و گفت: بگو، فقط او را همچنان بسته به زنجيرهايش به دژ سيراف منتقل و آنجا زندانى كند. مى‏ بينيد كه در كمتر از يك ساعت چهار انگيزه و تصميم مختلف گرفته است.

جلوه تاریخ در شرح نهج البلاغه ابن ابى الحدیدجلد 8 //دکتر محمود مهدوى دامغانى

 

 

 

دیدگاه‌ها

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.