4 از نامه هاى امام ( ع ) به بعضى از سران سپاهش :
فَإِنْ عَادُوا إِلَى ظِلِّ اَلطَّاعَةِ فَذَاكَ اَلَّذِي نُحِبُّ وَ إِنْ تَوَافَتِ اَلْأُمُورُ بِالْقَوْمِ إِلَى اَلشِّقَاقِ وَ اَلْعِصْيَانِ فَانْهَدْ بِمَنْ أَطَاعَكَ إِلَى مَنْ عَصَاكَ وَ اِسْتَغْنِ بِمَنِ اِنْقَادَ مَعَكَ عَمَّنْ تَقَاعَسَ عَنْكَ فَإِنَّ اَلْمُتَكَارِهَ مَغِيبُهُ خَيْرٌ مِنْ مَشْهَدِهِ وَ قُعُودُهُ أَغْنَى مِنْ نُهُوضِهِ
لغات
إنهد : برخيز ، قيام كن
ترجمه
در اول نامه واژه ظل را كه به معناى سايه است استعاره از امرى آورده است كه لازمهاش اطاعت است و آن سالم ماندن از سوز آتش جنگ و رنجهايى است كه از ثمرات و ميوههاى اختلاف مىباشد چنان كه نتيجه سايهنشينى راحت شدن از گرماى خورشيد است .
« اگر دشمنان به سايه اطاعت و تسليم بازگردند ، اين همان است كه ما دوست داريم ، و اگر حوادث ، آنها را مهيّاى اختلاف و عصيان كرد ، پس به كمك مطيعان ، با عاصيان بجنگ و با آنان كه پيرو فرمان تو هستند خود را از كسانى كه سستى مىورزند بىنياز ساز ، چرا كه سست عنصرها و آنها كه از جنگ كراهت دارند ، نبودشان بهتر از حضورشان و نشستنشان سودمندتر از قيامشان مىباشد . »
شرح
برخى گفتهاند امير لشكرى كه اين نامه را ، حضرت خطاب به او نوشته است ، عثمان بن حنيف نماينده او در بصره بوده است ، هنگامى كه اصحاب جمل به سرزمين بصره رسيدند و تصميم به جنگ گرفتند ، عثمان نامهاى به حضرت نوشت ، و وى را از وضع آنان آگاه كرد ، امام ( ع ) در پاسخ او نامهاى مرقوم فرمود ، كه اين بيانات از آن نامه مىباشد .
و ان توافت الامور بالقوم ،
يعنى اگر پيش آمدها و اسباب اختلاف و گناه ،اهل جنگ جمل را به اين دو امر وادار كند .
فان عادوا . . . نحبّ ،
امام ( ع ) مىخواهد افراد جامعه را تحت اطاعت فرمان خود در آورد تا در آينده همه آنان را به راه حق بكشاند ، كه مقصود شارع نيز همين است و با عبارت فوق اين معنا را خاطر نشان كرده است و اسم اشاره فذلك به مصدرى بر مىگردد كه فعل عادوا دليل آن است ، و با عبارت فذلك الذى نحب محبوبش را منحصر در بازگشت آنها فرموده است يعنى دوست نمىداريم جز آن را و به اين دليل امير لشكر خود را امر كرده است كه در صورت اختلاف و مخالفتشان ، با مخالفان بجنگد و از مطيعان بر عليه مخالفان يارى بجويد ، نه از كراهت دارندگان و بهانه جويان و اين امر را دليل آورده است بر آن كه اهل كراهت ، اگر در جنگ حضور نداشته باشند بهتر از آن است كه حاضر باشند و نشستن آنان سودمندتر از قيامشان مىباشد ، زيرا هنگامى كه مردم شخص بهانهجو و سست عنصر را در ميان خود مشاهده كنند ، آنان نيز سست شده و به او اقتدا مىكنند ، پس نفعى كه ندارد هيچ ، بلكه زيان هم دارد و چنين شخصى براى آن كه ناخشنودى خود را از جنگ توجيه كند مفاسدى براى آن بيان مىدارد كه ، جنگ باعث هلاكت مسلمانان مىشود ، و از اين قبيل مسائل ،چنان كه به اين دليل بسيارى از صحابه و تابعين در جنگهاى جمل و صفين و نهروان از حق منحرف شدند و دست از جنگ كشيدند ، پس علاوه بر آن كه وجود اين اشخاص در جنگ سودى ندارد مفسده بزرگى را هم با خود دارد كه انسانهايى مبارز ، به واسطه او بيچاره مىشوند ، بر خلاف وقتى كه اصلا چنين شخصى در جبهه جنگ حضور نداشته باشد ، كه فقط سودى ندارد ، اما ضررى هم از ناحيه او نصيب رزمندگان مسلمان نمىشود .
به جاى عبارت خير من مشهده ، در آخر نامه حضرت ، روايت ديگر خير من شهوده آمده و هر دو كلمه مشهد و شهود مصدر و ثلاثى مجرد است . توفيق از خداوند است .