نامه ۴9 ترجمه شرح ابن میثم بحرانی

49 از نامه ‏هاى امام ( ع ) به سرلشكريانش

مِنْ عَبْدِ اَللَّهِ ؟ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ أَمِيرِ اَلْمُؤْمِنِينَ ؟ إِلَى أَصْحَابِ اَلْمَسَالِحِ أَمَّا بَعْدُ فَإِنَّ حَقّاً عَلَى اَلْوَالِي أَلاَّ يُغَيِّرَهُ عَلَى رَعِيَّتِهِ فَضْلٌ نَالَهُ وَ لاَ طَوْلٌ خُصَّ بِهِ وَ أَنْ يَزِيدَهُ مَا قَسَمَ اَللَّهُ لَهُ مِنْ نِعَمِهِ دُنُوّاً مِنْ عِبَادِهِ وَ عَطْفاً عَلَى إِخْوَانِهِ أَلاَ وَ إِنَّ لَكُمْ عِنْدِي أَلاَّ أَحْتَجِزَ دُونَكُمْ سِرّاً إِلاَّ فِي حَرْبٍ وَ لاَ أَطْوِيَ دُونَكُمْ أَمْراً إِلاَّ فِي حُكْمٍ وَ لاَ أُؤَخِّرَ لَكُمْ حَقّاً عَنْ مَحَلِّهِ وَ لاَ أَقِفَ بِهِ دُونَ مَقْطَعِهِ وَ أَنْ تَكُونُوا عِنْدِي فِي اَلْحَقِّ سَوَاءً فَإِذَا فَعَلْتُ ذَلِكَ وَجَبَتْ لِلَّهِ عَلَيْكُمُ اَلنِّعْمَةُ وَ لِي عَلَيْكُمُ اَلطَّاعَةُ وَ أَلاَّ تَنْكُصُوا عَنْ دَعْوَةٍ وَ لاَ تُفَرِّطُوا فِي صَلاَحٍ وَ أَنْ تَخُوضُوا اَلْغَمَرَاتِ إِلَى اَلْحَقِّ فَإِنْ أَنْتُمْ لَمْ تَسْتَقِيمُوا لِي عَلَى ذَلِكَ لَمْ يَكُنْ أَحَدٌ أَهْوَنَ عَلَيَّ مِمَّنِ اِعْوَجَّ مِنْكُمْ ثُمَّ أُعْظِمُ لَهُ اَلْعُقُوبَةَ وَ لاَ يَجِدُ عِنْدِي فِيهَا رُخْصَةً فَخُذُوا هَذَا مِنْ أُمَرَائِكُمْ وَ أَعْطُوهُمْ مِنْ أَنْفُسِكُمْ مَا يُصْلِحُ اَللَّهُ بِهِ أَمْرَكُمْ

لغات

احتجز : منع كرد ، بازداشت

نكوص : به عقب برگشتن

غمرة : سختى

ترجمه

« اين نامه از بنده خدا على بن ابى‏طالب به مرزبانان است ، اما بعد ، شايسته است كه حاكم و والى به خاطر برتريى كه به آن نائل شده است به رعيّت تندى نكند و بر زيردستان فخر نفروشد ، بلكه بايد نعمتهايى كه خدا تنها نصيب او كرده است باعث نزديكى بيشتر و محبت فزونتر او نسبت به بندگان خدا و مهربانى با برادرانش شود .

بدانيد كه حق شما بر من آن است كه هيچ رازى را از شما پنهان ندارم مگر اسرار جنگ را ، و هيچ كارى را بدون مشورت شما انجام ندهم ، مگر احكام شرعى را ، در رساندن هيچ حقى به موقع خود كوتاهى نكنم ، و تا پايان آن حق بايستم ، و تمام شما در نزد من حق مساوى داشته باشيد ، پس اگر رفتار من با شما اين چنين بود بر خداست كه نعمت را بر شما تمام كند ، و من حق اطاعت و فرمانبرى بر شما دارم ، و نبايد شما از فرمان من سرپيچى كنيد و در هر كارى كه من صلاح بدانم كوتاهى كنيد و در راه حق شدائد را با تمام وجود تحمل كنيد .

اما اگر شما نسبت به من اين كارها را نكنيد ، هيچ كس در نزد من ، از آن كه سرپيچى مى‏كند خوارتر نيست ، پس او را به سختى مجازات مى‏كنم و هيچ عذرى و بهانه‏اى از او پذيرفته نيست و شما اين پيمان را از فرماندهان [ زبردست ] خود بگيريد ، و از طرف خود نيز چنين قولى به آنها بدهيد ، كه اصلاح امور شما را خداوند در اين قرار داده است » .

شرح

بدان كه امام ( ع ) ابتدا به صورت كلى همان طورى كه روش خطباست آنچه را كه بر حاكم نسبت به رعيت واجب است بيان كرده ، و آنگاه دوباره همان مطلب كلّى را به صورت تفصيلى و هم آنچه را كه بر رعيت نسبت به حاكم لازم است كه رعايت كند بازگو نموده است و بعد ايشان را به پايبندى بر آنچه كه واجب است امر فرموده است .

امّا اوّل : در عبارت : اما بعد . . . اخوانه به دو امر اشاره فرموده است :

1 برترى و فرادستيى كه به او [ والى ] اختصاص يافته ، باعث بدرفتارى او نسبت به رعيّت نشود ، زيرا بدرفتارى او با مردم به معنى بيرون رفتن از شرايط و حدود ولايت است .

2 نعمتهاى خداداده باعث نزديكى و محبّت بيشتر او نسبت به برادران دينى گردد ، زيرا شرط كامل شكر نعمت همين است .

امّا دوم : پنج چيز را بر خود لازم شمرده است .

1 هيچ رازى را در امورى كه مصلحت باشد جز اسرار جنگى از ايشان پنهان ندارد . و احتمال ترك مشورت با آنها در مسأله جنگ به دو دليل است : يكى آنكه ، چه بسا بيشتر آنان در ميدان جنگ حاضر نمى‏شدند ، و اگر امام ( ع ) جنگ را موكول به مشورت با آنها كند ، هرگز امر جنگ سامان پيدا نمى‏كند . از آن‏رو بيشتر وقتها امام ( ع ) چنانكه قبلا گذشت آنان را وادار به جهاد مى‏كرد و از كوتاهى و مسامحه آنها در حالى كه اظهار ناراحتى مى‏كردند ، رنج مى ‏برد .

دوم : اين پنهان‏دارى راز جنگ از ترس انتشار آن و رسيدن به گوش دشمن بود كه باعث آمادگى و تدارك دشمن براى جنگ مى‏شد ، از اين‏رو پيامبر خدا ( ص ) وقتى كه عازم جبهه جنگ مى‏شد ، از باب توريه جاى ديگرى را وانمود مى ‏كرد ، چنان كه نقل كرده ‏اند ، هنگامى كه عازم جنگ بدر بود ، نامه‏اى براى سپاهيان نوشت و به آنان دستور داد كه مدينه را ترك گفته و به مدت دو يا سه روز به سمت مكّه حركت كنند ، آنگاه به آن نوشته نگاه كنند و مطابق آن عمل نمايند ، وقتى كه اين مدّت را سپاهيان حركت كردند ، به نامه نگاه كردند ، ديدند در نامه دستور رفتن به سمت نخله محمود ، داده شده و اين كه چنين و چنان كنند ، آنها هم طبق دستور عمل كردند ، و خود پيامبر ( ص ) پس از آنها رهسپار بدر شد . و پيروزى از آن سپاهيان اسلام گرديد . در صورتى كه اگر موقع فرمان گسيل ، به آنها مى‏گفت كه قصد رفتن به جنگ قريش را دارد ، مطلب به گوش مردم قريش مى‏رسيد ، و آمادگى بيشتر در برابر مسلمين پيدا مى‏كردند . و ممكن است در صورت پنهان نداشتن راز جنگ ، ترس و هيبتى كه از مردم مكّه در دل برخى از اصحاب بود ، مانع اقدام به جنگ مى‏ شد .

2 هيچ كارى را بدون مشورت ايشان جز در احكام شرعى انجام ندهد ، كلمه « اطوى » از مصدر طىّ را استعاره براى كتمان امرى آورده است ،يعنى هيچ كارى را پنهان از ايشان انجام نمى‏دهد ، مگر اين كه حكمى از احكام الهى بوده باشد ، زيرا من هستم كه حكم الهى ، مانند حدود و امثال آن را بدون مشورت و مراقبت كسى انجام مى‏دهم نه شما .

3 امام ( ع ) هيچ حقى از حقوق ايشان را از وقت خودش تأخير نمى‏اندازد مانند مقررى از بيت المال و ساير حقوق واجبى كه بر وى دارند ، و جز در مقطع و موضع خود مانند احكام مربوط به دو طرف نزاع كه نياز به فيصله دارد نسبت به اداى آن حق درنگ نخواهد كرد .

4 براى همه حق برابرى قائل شود . دو مورد اوّل به مقتضاى فضيلت حكمت و موارد سه و چهار به اقتضاى صفت عدالت است .

امّا امر سوم ، از امورى كه امام ( ع ) بر آنان [ فرماندهان ] حق دارد : نخست از ضرورت حق اللّه ، ياد كرده است زيرا حكم قطعى خداوندى است كه او را پيشوا و رهبر ايشان قرار داده و از كاملترين نعمتهاى الهى كارهايى است كه او نسبت به ايشان چنان كه گفته شد ، انجام مى‏دهد ، آنگاه دوباره آنچه بر آنها نسبت به آن بزرگوار واجب بوده است بازگو كرده و چند چيز را يادآور شده است :

1 سر به فرمان او باشند زيرا هيچ دليلى وجود ندارد تا نافرمانى او را بكنند .

2 از دعوت او به هنگامى كه دعوت به كارى كند سرپيچى نكنند ، كه آن دليل بر كمال اطاعت است .

3 در انجام كارى كه مصلحت ببيند و يا براى خود آنها مصلحتش روشن باشد مسامحه و كوتاهى نورزند .

4 با تمام وجود سختيها و گرفتاريها را در يارى حق و در راه به دست آوردن آن بپذيرند . آنگاه به دنبال مطالب قبل آنها را تهديد كرده است كه اگرنسبت به وظايفى كه برشمرد و بر گردن آنهاست به پا نخيزند ، به دو عقوبت گرفتار آيند : يكى خوارى و بى‏اعتبارى كسى كه از فرمان او سرپيچى كند ، و دومى ، سختى مجازات و پذيرفته نشدن بهانه او ، در نزد امام ( ع ) .

پس از اين كه وظايف لازم آنها را گوشزد كرد ، به آنها دستور داده است كه آن گفته و پند را از وى و ديگر فرمانروايان دادگر بپذيرند ، و از جانب خود ، نيز ، اطاعت و فرمانبردارى و انجام آنچه را كه بدان مأمور شده‏اند و باعث مى‏شود كه خداوند بدان وسيله كارهاى آنها را اصلاح كند ، به زيردستان خود منتقل سازند . توفيق از جانب خداست .

ترجمه شرح نهج البلاغه ابن میثم جلد ۵

 

دیدگاه‌ها

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.