نهج البلاغه کلمات قصار حکمت شماره ۲۰۰ متن عربی با ترجمه فارسی (شرح ابن میثم)

شرح ابن‏ میثم

۲۰۰- و قال علیه السّلام: الْخِلَافُ یَهْدِمُ الرَّأْیَ

المعنى

و أصله: أنّ رأى الجماعه یجتمع على أمر تکون المصلحه فیه فیقع من بعضهم خلاف فیه فیهدم ما اجتمعوا علیه و رأوه من المصلحه. کما رأى علیه السّلام هو و جماعه من أصحابه عند رفع أهل الشام المصاحف صبیحه لیله الهریر من إتمام القتال و هو المصلحه فهدم ذلک الرأی من خالف فیه من أصحابه حتّى وقع بذلک ما وقع.

مطابق با حکمت ۲۱۵ نسخه صبحی صالح

ترجمه فارسی شرح ابن‏ میثم

۲۰۰- امام (ع) فرمود: الْخِلَافُ یَهْدِمُ الرَّأْیَ

ترجمه

«مخالف خوانى با دیگران، اندیشه را درهم مى ‏ریزد».

شرح

اصل مطلب این است که نظر جمعى در یک مورد که داراى مصلحت است، جمع مى‏شود، بعد یکى از آنها با نظر جمع مخالفت مى‏کند و این باعث مى‏شود که آنچه را مصلحت تشخیص داده و در باره آن اتحاد کرده بودند از بین برود همان طور که امام (ع) و جمعى از یارانش- موقعى که شامیان، بامداد لیله الهریر قرآنها را بلند کردند- نظر به پایان جنگ دادند و آن را مصلحت دیدند، اما این فکر و نظر را مخالفت بعضى از یارانش درهم ریخت و در نتیجه شد آنچه که شد.

ترجمه‏ شرح‏ نهج‏ البلاغه(ابن‏ میثم)، ج۵ // قربانعلی  محمدی مقدم-علی اصغرنوایی یحیی زاده

بازدیدها: ۳۹

نهج البلاغه کلمات قصار حکمت شماره ۴۰ متن عربی با ترجمه فارسی (شرح ابن میثم)

شرح ابن‏ میثم

۴۰- و قال علیه السّلام: قَدْرُ الرَّجُلِ عَلَى قَدْرِ هِمَّتِهِ وَ صِدْقُهُ عَلَى قَدْرِ مُرُوءَتِهِ- وَ شَجَاعَتُهُ عَلَى قَدْرِ أَنَفَتِهِ وَ عِفَّتُهُ عَلَى قَدْرِ غَیْرَتِهِ

المعنى

أشار إلى امور أربعه و جعلها مبادى لامور أربعه: أحدها: الهمّه و جعلها مبدءا لقدر الرجل. و قدره هو مقداره فی اعتبار الناس من رفعه رتبه و تبجیل أو خسّه و احتقار و هو من لوازم علوّ همّته أو دناءتها.

فعلوّ الهمّه هو أن لا یقتصر على بلوغ غایه من الامور الّتی یزداد بها فضیله و شرفا حتّى یسمو إلى ما ورائها ممّا هو أعظم قدرا و أجلّ خطرا و یلزم ذلک نبله و تعظیمه و مدحه، و صغرها أن یقتصر على محقّرات الامور و خسایسها و یقصر عن علیّاتها و بحسب ذلک یکون صغر خطره و قلّه قدره.

الثانیه: جعل مبدء الصدق المروّه. و المروّه فضیله یتعاطى معها الإنسان الأفعال الجمیله و اجتناب ما یعود إلیه بالنقص و إن کان مباحا فلذلک یلزمه الصدق فی مقاله، و بقدر قوّه هذه الفضیله و ضعفها یکون قوّه لازمها و ضعفها.

الثالثه: جعل الأنفه مبدءا للشجاعه. و الأنفه حمیّه الأنف و ثوران الغضب لما یتخیّل من مکروه یعرض استنکارا له و استنکافا من وقوعه. و ظاهر کونه مبدء للشجاعه و الإقدام على الامور و بحسبها تکون قوّه الإقدام و ضعفه.

الرابعه: جعل الغیره مبدءا للعفّه. و الغیره نفره طبیعیّه یکون من الإنسان عن تخیّل مشارکه الغیر فی أمر محبوب له أو معتقد لوجوب حفظه. و بحسب شدّه ذلک الاعتقاد و التخیّل و ضعفهما و تصوّر وقوع مثل ذلک الفعل فی نفسه أو حریمه مثلا یکون امتناعه عن مشارکه الغیر و وقوفه عن اتّباع الشهوه فی مشارکه الناس فی الامور المحبوبه لهم کزوجه و نحوها. و هو معنى العفّه.

مطابق با حکمت ۴۵ نسخه صبحی صالح

ترجمه فارسی شرح ابن‏ میثم

۴۰- امام (ع) فرمود: قَدْرُ الرَّجُلِ عَلَى قَدْرِ هِمَّتِهِ وَ صِدْقُهُ عَلَى قَدْرِ مُرُوءَتِهِ- وَ شَجَاعَتُهُ عَلَى قَدْرِ أَنَفَتِهِ وَ عِفَّتُهُ عَلَى قَدْرِ غَیْرَتِهِ

ترجمه

«مقام و ارزش هر کسى به قدر همت او، و راستى و درستى‏ اش به اندازه جوانمردى او و دلاورى‏ اش به مقدار عار و ننگ او از کار زشت، و پاکدامنى ‏اش به اندازه غیرت اوست.»

شرح

امام (ع) به چهار چیز اشاره فرموده و آنها را پایه و اساس چهار چیز قرار داده است:

۱- همّت، که آن را اساس ارزش انسان قرار داده است. قدر انسان یعنى همان میزان اعتبار وى در نزد مردم، چه والامقامى و ارجمندى و یا پستى و بى‏ ارزشى نتیجه بلند همتى و یا دون همتى خود او است. بلند همتى آن است که انسان بر یک حدّ معیّن از امور که باعث فزونى فضیلت و شرف او مى‏ گردد، بسنده نکند تا به بالاتر از آن که ارزشمندتر و والاتر است برسد، و نتیجه چنین کارى، بزرگى، عظمت و ستایش اوست. و دون همتى آن است که انسان بر کارهاى ناچیز و پست بسنده کند و از امور با ارزش صرف نظر نماید، و به همین نسبت او ناچیز و کم ارزش محسوب مى‏شود.

۲- جوانمردى را اساس راستى قرار داده است. جوانمردى فضیلتى است که با وجود آن، انسان کارهاى نیک انجام مى‏دهد و از آنچه پیامد آن کاستى است- هر چند مباح باشد- دورى مى‏کند، از این رو در گفتارش رعایت راستى و صداقت را مى‏کند، قوت و ضعف این فضیلت [راستى‏] بستگى به قوت و ضعف لازمه آن [جوانمردى‏] دارد.

۳- عار داشتن از کار زشت را پایه و اساس دلیرى و شجاعت قرار داده است. ننگ و عار، عبارت از حرارت قوه دماغ و طغیان خشم است در مورد آنچه ناپسند است و بر خلاف میل او بر او عرضه مى‏شود و او از انجامش سرباز مى‏زند و بودن آن اساس شجاعت و انگیزه اقدام بر کارها، امرى است روشن، و اندازه قوّت و ضعف اقدام بر انجام کار، بستگى به آن دارد.

۴- غیرت را اساس پاکدامنى قرار داده است، غیرت، عبارت از انزجار طبیعى انسان است نسبت به تصور شرکت دیگران در کارى که مورد علاقه اوست و یا عقیده به ضرورت نگهبانى از آن دارد. و بر حسب شدّت و ضعف این عقیده و تخیّل و هم‏چنین تصور وقوع چنین کارى در باره او، و یا اطرافیان او- به طور مثال- ، پیشگیرى او از شرکت دیگران، و خوددارى‏اش از پیروى از شهوت، در شرکت مردم نسبت به موارد مورد علاقه او مانند همسر و نظایر آن، خواهد بود، معناى عفّت و پاکدامنى هم، همین است.

ترجمه‏ شرح‏ نهج‏ البلاغه(ابن‏ میثم)، ج۵ // قربانعلی  محمدی مقدم-علی اصغرنوایی یحیی زاده

بازدیدها: ۳۹

نهج البلاغه کلمات قصار حکمت شماره ۳۹ متن عربی با ترجمه فارسی (شرح ابن میثم)

شرح ابن‏ میثم

۳۹- و قال علیه السّلام: سَیِّئَهٌ تَسُوءُکَ خَیْرٌ عِنْدَ اللَّهِ مِنْ حَسَنَهٍ تُعْجِبُکَ

المعنى

أراد بالسیّئه الّتی تسوءه کذنب یصدر عنه فیندم علیه و یحزن لفعله، و بالحسنه الّتی تعجبه کصلاه أو صدقه یحصل بها إعجاب. فأمّا أنّ تلک السیّئه خیر عند اللّه من هذه الحسنه فلأنّ الندم المعاقب للسیّئه ماح لها و الحسنه المستعقبه للعجب مع إحباطها به یکون لها أثر هو سیّئه و رذیله تسوّد لوح النفس فکانت السیّئه أهون فکانت خیرا عند اللّه.

مطابق با حکمت ۴۴ نسخه صبحی صالح

ترجمه فارسی شرح ابن‏ میثم

۳۹- امام (ع) فرمود: سَیِّئَهٌ تَسُوءُکَ خَیْرٌ عِنْدَ اللَّهِ مِنْ حَسَنَهٍ تُعْجِبُکَ

ترجمه

«بدى و گناهى که تو را غمگین سازد، نزد خدا بهتر از عمل نیکى است که تو را به خودبینى وادارد».

شرح

مقصود امام (ع) از بدى و گناهى که تو را غمگین سازد، عملى مانند گناهى است که از انسان سر مى‏زند، در نتیجه او پشیمان شده و نسبت به انجام آن کار غمگین مى‏شود، و مقصود از عمل نیک که انسان را به خودبینى وادارد، امثال‏ نماز، و یا صدقه‏اى است که بدان وسیله خودبینى و غرور حاصل مى‏شود. اما این که چنان گناه و بدى در نزد خدا بهتر از این نیکى است، از آن رو است که پشیمانى که به دنبال بدى مى‏آید گناه را از بین مى‏برد، در صورتى که آن خوبى که در پى آن خودخواهى است با نابودسازى و محو کردن نیکى داراى اثر بد و پستى است که صفحه دل را سیاه مى‏سازد، بنا بر این آن بدى سهلتر و در نزد خدا بهتر است.

ترجمه‏ شرح‏ نهج‏ البلاغه(ابن‏ میثم)، ج۵ // قربانعلی  محمدی مقدم-علی اصغرنوایی یحیی زاده

 

بازدیدها: ۶۳

نهج البلاغه کلمات قصار حکمت شماره ۳۸ متن عربی با ترجمه فارسی (شرح ابن میثم)محبت حضرت علی(ع)

شرح ابن‏ میثم

۳۸- و قال علیه السّلام: لَوْ ضَرَبْتُ خَیْشُومَ الْمُؤْمِنِ بِسَیْفِی هَذَا- عَلَى أَنْ یُبْغِضَنِی مَا أَبْغَضَنِی- وَ لَوْ صَبَبْتُ الدُّنْیَا بِجَمَّاتِهَا عَلَى الْمُنَافِقِ- عَلَى أَنْ یُحِبَّنِی مَا أَحَبَّنِی- وَ ذَلِکَ أَنَّهُ قُضِیَ فَانْقَضَى عَلَى لِسَانِ النَّبِیِّ الْأُمِّیِّ ص- أَنَّهُ قَالَ یَا عَلِیُّ لَا یُبْغِضُکَ مُؤْمِنٌ وَ لَا یُحِبُّکَ مُنَافِقٌ

اللغه

الخیشوم: أصل الأنف. و الجمّات: جمع جمّه و هو مجتمع الماء من الأرض.

المعنى

و لمّا کان الایمان الحقّ یوجب الاتّحاد و صدق المحبّه فی اللّه بین المؤمنین لا جرم لم یجتمع معها البغض. و لمّا کان النفاق منافیا للایمان کان منافیا لما یلزمه من المحبّه فی اللّه فلا یجتمع معه و لو ببذل أجزل مال للمنافق. و استعار لفظ الجمّات لمجامع أموال الدنیا ملاحظه لمشابهته المعقوله، نعم قد یحصل بسبب ذلک محبّه عرضیّه فانیه بفناء مادّتها من بذل المال و نحوه و لیس الکلام فی ذلک النوع من المحبّه.

و ذلک سرّ قوله صلّى اللّه علیه و آله: لا یبغضک. إلى آخره. و أحال علیه السّلام ذلک على ما قضى فانقضى أى قدّر على لسان النبیّ صلّى اللّه علیه و آله.

مطابق با حکمت ۴۳ نسخه صبحی صالح

ترجمه فارسی شرح ابن‏ میثم

۳۸- امام (ع) فرمود: لَوْ ضَرَبْتُ خَیْشُومَ الْمُؤْمِنِ بِسَیْفِی هَذَا- عَلَى أَنْ یُبْغِضَنِی مَا أَبْغَضَنِی- وَ لَوْ صَبَبْتُ الدُّنْیَا بِجَمَّاتِهَا عَلَى الْمُنَافِقِ- عَلَى أَنْ یُحِبَّنِی مَا أَحَبَّنِی- وَ ذَلِکَ أَنَّهُ قُضِیَ فَانْقَضَى عَلَى لِسَانِ النَّبِیِّ الْأُمِّیِّ ص- أَنَّهُ قَالَ یَا عَلِیُّ لَا یُبْغِضُکَ مُؤْمِنٌ وَ لَا یُحِبُّکَ مُنَافِقٌ

لغت

خیشوم: بیخ و بن بینى

ترجمه

«اگر با شمشیر بر انتهاى بینى مؤمن بزنم تا با من دشمنى کند، با من دشمن نخواهد شد، و اگر تمام دنیا را بر سر منافق بریزم تا مرا دوست بدارد، دوست من نخواهد شد، این بدان دلیل است که در قضاى الهى گذشته و بر زبان پیامبر امّى (ص) جارى شده است که فرمود: «یا على، مؤمن کینه تو را بر دل‏ نمى‏گیرد و منافق دوست تو نمى‏شود».

شرح

جمّات جمع جمّه، عبارت است از جایى از زمین که در آن جا آب گرد آید. و از آن رو که ایمان راستین باعث اتحاد و محبت خالص میان مؤمنان در راه خداست، ناگزیر دشمنى و کینه امام (ع) با آن در یک دل جمع نشود. و از طرفى چون نفاق مخالف ایمان است، با آنچه لازمه ایمان است یعنى محبت در راه خدا نیز مخالف است و با آن جمع شدنى نیست، هر چند به بهاى دادن مال فراوانى به شخص منافق باشد.

کلمه جمّات را از باب تشبیه معقول به محسوس، براى محل اجتماع اموال دنیا، استعاره آورده است، آرى گاهى به وسیله مال دنیا محبت عرضى حاصل مى‏شود که با از بین رفتن علّت یعنى صرف مال و نظیر آن، محبت نیز از بین مى‏رود، و سخن در این نوع از محبت نیست، این است راز سخن امام (ع): دشمن نمى‏دارد… و امام (ع) این مطلب را بر قضاى الهى که بر زبان پیامبر خدا (ص) مقدّر شده، نسبت داده است.

ترجمه‏ شرح‏ نهج‏ البلاغه(ابن‏ میثم)، ج۵ // قربانعلی  محمدی مقدم-علی اصغرنوایی یحیی زاده

 

بازدیدها: ۵۴

نهج البلاغه کلمات قصار حکمت شماره ۳۷ متن عربی با ترجمه فارسی (شرح ابن میثم)خبّاب بن ارتّ

شرح ابن‏ میثم

۳۷- و قال علیه السّلام فى ذکر خباب بن الأرت: یَرْحَمُ اللَّهُ خَبَّابَ بْنَ الْأَرَتِّ فَلَقَدْ أَسْلَمَ رَاغِباً- وَ هَاجَرَ طَائِعاً وَ عَاشَ مُجَاهِداً- طُوبَى لِمَنْ ذَکَرَ الْمَعَادَ وَ عَمِلَ لِلْحِسَابِ- وَ قَنِعَ بِالْکَفَافِ وَ رَضِیَ عَنِ اللَّهِ

المعنى

خبّاب بالخاء المعجمه و الباء المشدّده کان من المهاجرین و من أصحابه علیه السّلام و مات بعد انصرافه من صفّین بالکوفه و هو أوّل من قبره علیه السّلام. و قد مدحه بأوصاف ثلاثه من أوصاف الصالحین:

أحدها: إسلامه عن رغبه و هو الإسلام المنتفع به.

الثانی: مهاجرته إلى رسول اللّه صلّى اللّه علیه و آله طائعا و هى الهجره التامّه عن رغبه فی اللّه و رسوله.

الثالث: کونه عاش مجاهدا أمّا مع رسول اللّه صلّى اللّه علیه و آله فللکفّار، و أمّا فی وقته علیه السّلام فللبغاه و الخوارج و الناکثین. و قوله: طوبى. إلى آخره. فی معرض مدح خبّاب یشعر بأنّ خبّابا کان کذلک. و طوبى فعلى من الطیب.

قیل فی التفسیر: هى شجره فی الجنّه. رغّب بها فی ذکر المعاد و الحساب المستلزم للعمل لهما و لفضیله القناعه و الرضا عن اللّه فی قضائه و قدره. و القناعه فضیله تحت العفّه، و الرضا فضیله تحت العدل.

مطابق با حکمت ۴۲ نسخه صبحی صالح

ترجمه فارسی شرح ابن‏ میثم

۳۷- امام (ع) در باره خبّاب بن ارّت فرموده: یَرْحَمُ اللَّهُ خَبَّابَ بْنَ الْأَرَتِّ فَلَقَدْ أَسْلَمَ رَاغِباً- وَ هَاجَرَ طَائِعاً وَ عَاشَ مُجَاهِداً- طُوبَى لِمَنْ ذَکَرَ الْمَعَادَ وَ عَمِلَ لِلْحِسَابِ- وَ قَنِعَ بِالْکَفَافِ وَ رَضِیَ عَنِ اللَّهِ

ترجمه

«خداوند خبّاب بن ارتّ را بیامرزد، که با علاقه مسلمان شد و با علاقه از وطن مهاجرت کرد، و جهادگر بود. خوشا به حال کسى که به یاد روز قیامت باشد و براى حساب کار کند و به اندازه معیّن از روزى بسنده کرده، و از خداوند خوشنود باشد».

شرح

خبّاب با خاى نقطه ‏دار و باى مشدّد، نام یکى از مهاجران و یاران امام (ع) است، او پس از بازگشت از جنگ صفین، در کوفه از دنیا رفت، و نخستین کسى است که امام (ع) با دست خود او را دفن کرد، و با سه صفت از اوصاف صالحان‏ او را ستوده است:

۱- اسلام آوردن از روى میل و رغبت که اسلام سودمندى است.

۲- مهاجرت علاقه ‏مندانه وى با پیامبر خدا (ص)، که هجرت کامل از روى میل و رغبت در راه خدا و پیامبر خداست.

۳- زندگى خود را با پیامبر خدا در جهاد با کفّار و در زمان امام (ع) در جهاد با سرکشان، خوارج و بیعت شکنان، گذراند.

عبارت امام (ع): طوبى، در زمینه تعریف خبّاب و مشعر بر این است که وى آن چنان بوده است. طوبى وزن فعلى از صفت طیّب است. در تفسیر آمده است که آن، درختى در بهشت است. و با این عبارت امام (ع) وادار به یاد کردن روز قیامت و حساب آن روز فرموده است که خود باعث عمل براى آنهاست. و همچنین انگیزه براى فضیلت قناعت و خوشنودى از خدا و رضایت به قضا و قدر اوست.
قناعت فضیلتى از شاخه‏ هاى عفّت، و رضا فضیلتى از شاخه‏ هاى عدالت است.

ترجمه‏ شرح‏ نهج‏ البلاغه(ابن‏ میثم)، ج۵ // قربانعلی  محمدی مقدم-علی اصغرنوایی یحیی زاده

 

بازدیدها: ۴۶

نهج البلاغه کلمات قصار حکمت شماره ۳۶ متن عربی با ترجمه فارسی (شرح ابن میثم)

شرح ابن‏ میثم

۳۶- و قال لبعض أصحابه فی عله اعتلها: جَعَلَ اللَّهُ مَا کَانَ مِنْ شَکْوَاکَ حَطّاً لِسَیِّئَاتِکَ- فَإِنَّ الْمَرَضَ لَا أَجْرَ فِیهِ- وَ لَکِنَّهُ یَحُطُّ السَّیِّئَاتِ وَ یَحُتُّهَا حَتَّ الْأَوْرَاقِ- وَ إِنَّمَا الْأَجْرُ فِی الْقَوْلِ بِاللِّسَانِ- وَ الْعَمَلِ بِالْأَیْدِی وَ الْأَقْدَامِ- وَ إِنَّ اللَّهَ سُبْحَانَهُ یُدْخِلُ بِصِدْقِ النِّیَّهِ- وَ السَّرِیرَهِ الصَّالِحَهِ مَنْ یَشَاءُ مِنْ عِبَادِهِ الْجَنَّهَ قال الرضى: و أقول صدق علیه السّلام، إن المرض لا أجر فیه، لأنه من قبیل ما یستحق علیه العوض لأن العوض یستحق على ما کان فى مقابله فعل اللّه تعالى بالعبد من الالام و الامراض و ما یجرى مجرى ذلک، و الأجر و الثواب یستحقان على ما کان فى مقابله فعل العبد، فبینهما فرق قد بینه علیه السّلام کما یقتضیه علمه الثاقب و رأیه الصائب.

المعنى

و أقول: دعا علیه السّلام لصاحبه بما هو ممکن و هو حطّ السیّئات بسبب المرض و لم یدع له بالأجر علیه معلّلا ذلک بقوله: فإنّ المرض لا أجر فیه. و السرّ فیه أنّ الأجر و الثواب إنّما یستحقّ بالأفعال المعدّه له کما أشار إلیه بقوله: و إنّما الأجر فی القول. إلى قوله: الأقدام: و کنّى بالأقدام عن القیام بالعباده و کذلک ما یکون کالفعل من عدمات الملکات کالصوم و نحوه على ما بیّناه قبل فأمّا المرض فلیس هو بفعل العبد و لا عدم فعل من شأنه أن یفعله فأمّا حطّه للسیّئات فباعتبار أمرین.

أحدهما: أنّ المریض تنکسر شهوته و غضبه اللذین هما مبدء للذنوب و المعاصی و مادّتها. و الثانی: أنّ من شأن المرض أن یرجع الإنسان فیه إلى ربّه بالتوبه و الندم على المعصیه و العزم على ترک مثلها کما قال تعالى وَ إِذا مَسَّ الْإِنْسانَ الضُّرُّ دَعانا لِجَنْبِهِ أَوْ قاعِداً أَوْ قائِماً«» الآیه. فما کان من السیّئات حالات غیر متمکّنه من جوهر النفس فإنّه یسرع زوالها منها و ما صار ملکه فربّما یزول على طول المرض و دوام الإنابه إلى اللّه تعالى، و استعار لزوالها لفظ الحطّ و شبّهه فی قوّه الزوال و المفارقه بحطّ الأوراق. ثمّ نبّه علیه السّلام بقوله: و إنّ اللّه. إلى آخره على أنّ العبد إذا احتسب المشقّه فی مرضه للّه بصدق نیّته مع صلاح سریرته فقد یکون ذلک معدّا لإفاضه الأجر و الثواب علیه و دخوله الجنّه. و یدخل ذلک فی أعدام الملکات المقرونه بنیّه القربه إلى اللّه. و کلام السیّد- رحمه اللّه- مقتضى مذهب المعتزله.

مطابق با حکمت ۴۱ نسخه صبحی صالح

ترجمه فارسی شرح ابن‏ میثم

۳۶- امام (ع) به یکى از یارانش که بیمار بود فرمود: جَعَلَ اللَّهُ مَا کَانَ مِنْ شَکْوَاکَ حَطًّا لِسَیِّئَاتِکَ- فَإِنَّ الْمَرَضَ لَا أَجْرَ فِیهِ- وَ لَکِنَّهُ یَحُطُّ السَّیِّئَاتِ وَ یَحُتُّهَا حَتَّ الْأَوْرَاقِ- وَ إِنَّمَا الْأَجْرُ فِی الْقَوْلِ بِاللِّسَانِ- وَ الْعَمَلِ بِالْأَیْدِی وَ الْأَقْدَامِ- وَ إِنَّ اللَّهَ سُبْحَانَهُ یُدْخِلُ بِصِدْقِ النِّیَّهِ- وَ السَّرِیرَهِ الصَّالِحَهِ مَنْ یَشَاءُ مِنْ عِبَادِهِ الْجَنَّهَ

ترجمه

«خداوند، رنج تو را باعث برطرف شدن گناهانت قرار داده، البته بیمارى پاداشى ندارد، امّا گناهان را از بین مى‏برد، و آنها را مانند برگ درختان مى‏ریزد، بلکه پاداش در گروى گفتار زبان و کردار دست و پاهاست، خداوند پاک- هر که را از بندگانش بخواهد- به دلیل شایستگى و پاکدلى وارد بهشت مى‏سازد».

شرح

سید رضى- خدایش رحمت کند- مى‏گوید: «مقصود امام (ع) این است که بیمارى خود پاداشى ندارد، زیرا بیمارى ازقبیل چیزهایى است که سزاوار عوض دادن است، از آن رو که فعل خداى متعال از بیمارى و درد و نظیر اینها نسبت به بنده عوض دارد، اما مزد و پاداش تنها در برابر کارى است که بنده انجام مى‏دهد، بنا بر این امام (ع) فرق بین عوض و پاداش را بر اساس علم فراوان و اندیشه رساى خود بیان کرده است».

امام (ع)، براى صحابى خود، بدانچه امکان داشت دعا فرموده است، که همان از بین رفتن گناهان به وسیله بیمارى است، اما براى او اجر و مزد نخواسته است، با این استدلال که بیمارى پاداش ندارد. راز مطلب این است که اجر و پاداش در گرو کارهایى است که باید انجام گیرد، همان طورى که امام (ع) با این بیان اشاره فرموده است: براستى که پاداش در گفتار و… پاهاست. امام (ع) عبارت: اقدام (پاها) را از اقدام به عبادت، و همین طور، هر ترک عادتى که مانند روزه گرفتن و امثال آن به منزله انجام کارى مى‏باشد، کنایه آورده است. و لیکن بیمارى نه کار بنده است و نه ترک عملى که معمولا انجام مى‏گیرد.

امّا این که بیمارى، گناهان را از بین مى‏برد به دو جهت است:

۱- براستى نیروى شهوت و غضب بیمار، که ریشه تمام گناهان و مفاسد است. شکسته و سست مى‏شود.
۲- اقتضاى بیمارى این است که انسان، در آن حال، با توبه و پشیمانى از گناه به طرف پروردگارش باز مى‏گردد و تصمیم بر ترک آن قبیل کارها مى‏گیرد، همان طورى که خداى تعالى فرموده است: وَ إِذا مَسَّ الْإِنْسانَ الضُّرُّ دَعانا لِجَنْبِهِ أَوْ قاعِداً أَوْ.
به این ترتیب آن گناهانى که در حقیقت نفس جایگزین نشده‏اند، بزودى از بین مى‏روند، و گناهانى که به صورت ملکه در آمده‏اند، بسا که در طول‏ بیمارى، با ادامه پشیمانى و بازگشت به جانب خدا، برطرف مى‏ گردند.

امام (ع) کلمه حطّ:

نابودى را براى نابودى گناهان استعاره آورده از باب تشبیه- در قدرت نابودسازى و زدودن- به محو کردن اوراق کتاب.
آن گاه امام (ع) با عبارت: انّ اللّه… بر این نکته توجه داده است که هرگاه بنده خدا- با صدق نیّت و با قلبى پاک- رنج بیمارى خود را به حساب خدا بگذارد، این خود، زمینه رسیدن اجر و پاداش بر او شده و باعث ورود او به بهشت مى‏گردد. و از بین بردن ملکاتى که با قصد قربت به خدا همراهند نیز وارد در این قسمتند.
سخن سید رضى- رحمه اللّه- به روش مذهب معتزله است.

ترجمه‏ شرح‏ نهج‏ البلاغه(ابن‏ میثم)، ج۵ // قربانعلی  محمدی مقدم-علی اصغرنوایی یحیی زاده

بازدیدها: ۲۴

نهج البلاغه کلمات قصار حکمت شماره ۳۵ متن عربی با ترجمه فارسی (شرح ابن میثم)زبان

شرح ابن‏ میثم

۳۵- و قال علیه السّلام : لِسَانُ الْعَاقِلِ وَرَاءَ قَلْبِهِ وَ قَلْبُ الْأَحْمَقِ وَرَاءَ لِسَانِهِ قال الرضى: و هذا من المعانی العجیبه الشریفه، و المراد به أن العاقل لا یطلق لسانه إلا بعد مشاوره الرویه و مؤامره الفکره، و الأحمق تسبق حذفات لسانه و فلتات کلامه على مراجعه فکره و مماخضه رأیه، فکأن لسان العاقل تابع لقلبه، و کأن قلب الأحمق تابع للسانه. و روى عنه علیه السّلام هذا الکلام بلفظ آخر، و هو: قلب الأحمق فى فمه، و لسان العاقل فى قلبه.

المعنى

و أقول: إنّه استعار لفظ الوراء فی الموضعین لما یعقل من تأخّر لفظ العاقل‏ عن رویّته و من تأخّر رویّه الأحمق و فکره فیما یقول عن بوادر مقاله من غیر مراجعه لعقله. و المعنى ما أشار إلیه السیّد- رحمه اللّه- . و على الروایه الاخرى فأراد أنّ ما یتصوّره الأحمق هو فی فیه: أى یبرز على لسانه من غیر فکر، و أمیا نطق العاقل فمخزون فی عقله لا یخرج إلّا عن رویّه صادقه. و لفظ القلب فی الأوّل مجاز فیما یبرز من تصوّراته فی ألفاظه، و لفظ اللسان مجاز فی ألفاظه الذهنیّه

مطابق با حکمت ۴۰ نسخه صبحی صالح

ترجمه فارسی شرح ابن‏ میثم

۳۵- امام (ع) فرمود: لِسَانُ الْعَاقِلِ وَرَاءَ قَلْبِهِ وَ قَلْبُ الْأَحْمَقِ وَرَاءَ لِسَانِهِ

ترجمه

«زبان خردمند پشت قلب، و قلب بى‏خرد، پشت زبان اوست».

شرح

سید رضى مى‏گوید: «این سخن امام (ع) از جمله مطالب شگفت ‏آور دلپذیر است، و مقصود آن است که خردمند زبانش را آزاد نمى‏کند، مگر پس از مشورت با فکر و اندیشه و مراجعه به آن و بى‏خرد حرکات زبان و لغزشهاى سخنش، از مراجعه به فکر و بررسى اندیشه ‏اش جلو مى‏افتد بنا بر این گویى زبان خردمند به دنبال دل وى، و دل بى‏خرد، پیرو زبان اوست. و این مقصود به عبارت دیگرى نیز از آن حضرت نقل شده است. «دل بى‏خرد در دهان او، و زبان خردمند در دل اوست.» ومعنى این دو سخن یکى است».

امام (ع)، کلمه الوراء را در دو مورد استعاره آورده است، براى کار عاقلانه‏اى که یک فرد عاقل انجام مى‏دهد و پس از اندیشه سخن مى‏گوید، و هم‏چنین براى بى‏خرد که به دنبال سخنى که بدون مراجعه به فکر و خرد مى‏گوید، و پس از آن می اندیشد که چه گفته است. مقصود امام (ع) همان است که سید رضى (رحمه…) اشاره کرده و بنا به روایت دیگر مقصود آن است که آنچه مورد نظر نادان است در داخل دهان اوست یعنى بى‏اندیشه بر زبان مى‏آورد، و امّا سخن خردمند ریشه در عقل دارد و جز بر اساس اندیشه درست، بر زبان نمى‏راند.
کلمه «قلب» در مورد اوّل به مجاز شامل تصوراتى است که در قالب الفاظ ظاهر مى‏شود و کلمه لسان به مجاز در مورد الفاظ ذهنى به کار رفته است.

ترجمه‏ شرح‏ نهج‏ البلاغه(ابن‏ میثم)، ج۵ // قربانعلی  محمدی مقدم-علی اصغرنوایی یحیی زاده

 

بازدیدها: ۸۸

نهج البلاغه کلمات قصار حکمت شماره ۳۴ متن عربی با ترجمه فارسی (شرح ابن میثم)حد مستحب وواجب

شرح ابن‏ میثم

۳۴- و قال علیه السّلام : لَا قُرْبَهَ بِالنَّوَافِلِ إِذَا أَضَرَّتْ بِالْفَرَائِضِ

المعنى

و الإضرار بالفرائض: تنقیص بعض أرکانها و شرائطها. و قد یفعل الإنسان ذلک لتعبه من الاشتغال بالنافله أو لما یرید أن یستقبله منها. و لا قربه فیما یستلزم ترک الواجب لاستلزامه المعصیه و العقاب و منافاتهما للقربه.

مطابق با حکمت ۳۹نسخه صبحی صالح

ترجمه فارسی شرح ابن‏ میثم

۳۴- امام (ع) فرمود: لَا قُرْبَهَ بِالنَّوَافِلِ إِذَا أَضَرَّتْ بِالْفَرَائِضِ

ترجمه

«مستحبات در صورتى که به واجبات زیان رساند، موجب تقرّب به خدا نمى‏شود».

شرح

زیان رساندن به واجبات، همان کاستى بعضى ارکان و شرایط آنهاست، گاهى انسان به دلیل خستگى از کار مستحب و یا به خاطر انجام آن در آینده مرتکب چنان زیانى مى‏گردد. در آنچه باعث ترک واجب گردد، نزدیکى به رحمت خدا معنا ندارد، زیرا آن باعث نافرمانى و کیفر مى‏شود، و مخالف با قرب و نزدیکى است.

ترجمه‏ شرح‏ نهج‏ البلاغه(ابن‏ میثم)، ج۵ // قربانعلی  محمدی مقدم-علی اصغرنوایی یحیی زاده

 

بازدیدها: ۳۸

نهج البلاغه کلمات قصار حکمت شماره ۳۳ متن عربی با ترجمه فارسی (شرح ابن میثم)

۳۳- و قال علیه السّلام لابنه الحسن: یَا بُنَیَّ احْفَظْ عَنِّی أَرْبَعاً وَ أَرْبَعاً- لَا یَضُرُّکَ مَا عَمِلْتَ مَعَهُنَّ- إِنَّ أَغْنَى الْغِنَى الْعَقْلُ وَ أَکْبَرَ الْفَقْرِ الْحُمْقُ- وَ أَوْحَشَ الْوَحْشَهِ الْعُجْبُ وَ أَکْرَمَ الْحَسَبِ حُسْنُ الْخُلُقِ- یَا بُنَیَّ إِیَّاکَ وَ مُصَادَقَهَ الْأَحْمَقِ- فَإِنَّهُ یُرِیدُ أَنْ یَنْفَعَکَ فَیَضُرَّکَ- وَ إِیَّاکَ وَ مُصَادَقَهَ الْبَخِیلِ- فَإِنَّهُ یَقْعُدُ عَنْکَ أَحْوَجَ مَا تَکُونُ إِلَیْهِ- وَ إِیَّاکَ وَ مُصَادَقَهَ الْفَاجِرِ فَإِنَّهُ یَبِیعُکَ بِالتَّافِهِ- وَ إِیَّاکَ وَ مُصَادَقَهَ الْکَذَّابِ- فَإِنَّهُ کَالسَّرَابِ یُقَرِّبُ عَلَیْکَ الْبَعِیدَ وَ یُبَعِّدُ عَلَیْکَ الْقَرِیبَ‏

المعنى

إنّما قال: أربعا و أربعا لأنّ الأربع

الأوّل من باب واحد و هو اکتساب الفضائل الخلقیّه النفسانیّه، و الأربع الثانیه من باب المعامله مع الخلق. و قیل: لأنّ الاولى من باب الإثبات و الثانیه من باب النفى. أمّا الأربع الاولى: فالاولى: العقل، و أراد المرتبه الثانیه من مراتب العقل النظرىّ المسمّى عقلا بالملکه و هو أن یحصل لنفسه من العلوم البدیهیّه و الحسیّه و التجربیّه قوّه أن یتوصّل بها إلى العلوم النظریّه، و غایه ذلک أن یحصل على ما بعد هذه المرتبه من مراتب العقل. و رغّب فیه بکونه أغنى الغنى و ذلک أنّ به یحصل الدنیا و الآخره فهو اعظم أسباب الغنى و فیه الغنى.

الثانیه: الحمق و هو رذیله الغباوه و طرف التفریط من العقل المذکور و نفّر عنه بکونه أکبر الفقر لأنّه سبب للفقر من الکمالات خصوصا النفسانیّه الّتی بها الغنى التامّ فکان أکبر فقر. الثالثه: العجب و هو رذیله الکبر، و تضادّ التواضع. و نفّر عنها بکونها أوحش الوحشه. و ظاهر کونها أقوى أسباب الوحشه و نفره الأنیس لأنّ تواضع المتواضع لمّا استلزم انس الخلق به و شدّه میلهم إلیه کان ضدّه مستلزما لنفرتهم و توحّشهم التامّ منه. الرابعه: حسن الخلق و رغّب فیه بکونه أکرم الحسب لکونه أشرف الکمالات الباقیه. و هذه المنفّرات و المرغّبات صغریات ضمایر. و أمّا الأربع الثانیه: الاولى: الحذر من مصادقه الأحمق. و نفرّ عنه بما یلزم حمقه من وضع المضرّه موضع المنفعه عند إرادتها لعدم الفرق بینهما. الثانیه: الحذر من مصادقه البخیل. و نفّر عنه بما یستلزم بخله من قعوده عن صاحبه عند الحاجه. و- أحوج- حال من الضمیر فی عنک.

الثالثه: الحذر من مصادقه الفاجر. و الفجور رذیله الإفراط من فضیله العفّه و نفّر عنه بما یلزم فجوره من قلّه وفائه و بیعه بالتافه و هو القلیل من المال.

الرابعه: الحذر من مصادقه الکذّاب. و نفّر عنه بتشبیهه بالسراب، و أشار إلى وجه الشبهه بقوله: یقرّب. إلى آخره. و بیانه أنّ الکذّاب یوهم حقیقه ما یقول فیسهّل الأمور العسره البعیده و یجعلها قریبه المتناول و یبعّد الأمور السهله القریبه و یجعلها بعیده المتناول بحسب أغراضه و کذبه مع أنّه لیس کذلک فی نفس الأمر کالسراب الّذی یظنّ ماء و لیس به. و التنفیرات الأربع المقرونه بقوله: فإنّه. صغریات ضمایر تقدیر کبریاتها: و کلّما کان کذلک فیجب أن یحذر صحبته و یجتنب مصادقته. و باللّه التوفیق.

مطابق با حکمت ۳۸ نسخه صبحی صالح

ترجمه فارسی شرح ابن‏ میثم

۳۳- امام (ع) به فرزندش امام حسن (ع) فرمود: یَا بُنَیَّ احْفَظْ عَنِّی أَرْبَعاً وَ أَرْبَعاً- لَا یَضُرُّکَ مَا عَمِلْتَ مَعَهُنَّ- إِنَّ أَغْنَى الْغِنَى الْعَقْلُ وَ أَکْبَرَ الْفَقْرِ الْحُمْقُ- وَ أَوْحَشَ الْوَحْشَهِ الْعُجْبُ وَ أَکْرَمَ الْحَسَبِ حُسْنُ الْخُلُقِ یَا بُنَیَّ إِیَّاکَ وَ مُصَادَقَهَ الْأَحْمَقِ- فَإِنَّهُ یُرِیدُ أَنْ یَنْفَعَکَ فَیَضُرَّکَ- وَ إِیَّاکَ وَ مُصَادَقَهَ الْبَخِیلِ- فَإِنَّهُ یَقْعُدُ عَنْکَ أَحْوَجَ مَا تَکُونُ إِلَیْهِ- وَ إِیَّاکَ وَ مُصَادَقَهَ الْفَاجِرِ فَإِنَّهُ یَبِیعُکَ بِالتَّافِهِ وَ إِیَّاکَ وَ مُصَادَقَهَ الْکَذَّابِ- فَإِنَّهُ کَالسَّرَابِ یُقَرِّبُ عَلَیْکَ الْبَعِیدَ وَ یُبَعِّدُ عَلَیْکَ الْقَرِیبَ

ترجمه

«پسرک من، از من، چهار نصیحت را به یاد داشته باش، و هم‏چنین چهار چیز را که با وجود آنها هر چه را به جاى آورى، زیانى به تو نرساند: بالاترین توانگرى عقل، و بزرگترین بیچارگى بى‏خردى، و ترسناکترین چیز خودبینى، و گرامى‏ترین بزرگى، خوش‏خویى است.
پسرم، مبادا با احمق دوستى کنى که چون بخواهد به تو نفعى برساند، زیان مى‏رساند، و از دوستى با بخیل دورى کن، که او تو را از آنچه بیشتر بدان نیازمندى، باز مى‏دارد، و از دوستى بدکار بپرهیز، که تو را به اندک چیزى بفروشد، و از دوستى با کسى که پر دروغگو است دورى کن که او همچون سرابى، دور را نزدیک و نزدیک را دور مى‏نمایاند».

شرح

امام (ع) فرمود: «أربعا و أربعا» براى این که چهار مورد اوّل، در یک زمینه یعنى کسب فضایل اخلاق نفسانى و چهار مورد دوم از سنخ رفتار با مردم است.
بعضى گفته‏ اند: از آن جهت است که دسته اوّل از سنخ اثباتى و دسته دوم سلبى مى‏باشند.

امّا چهار مورد اوّل عبارتند از:

۱- عقل، مقصود امام (ع) مرتبه دوم از مراتب عقل نظرى موسوم به عقل بالملکه، است که بدان وسیله از علوم بدیهى، حسّى و تجربى، قوّه‏اى براى نفس حاصل مى‏شود، که آن را به علوم نظرى مى‏رساند. تا در نتیجه، مراتب عقلى پس از این مرتبه، به دست آید. و امام (ع) با بیان این که عقل، بالاترین سرمایه و توانگرى است، فرزند خود را بدان ترغیب فرموده است توضیح آن که چون به وسیله عقل، دنیا و آخرت به دست مى‏آید، بنا بر این، عقل بزرگترین وسیله توانگرى است و بى‏نیازى بدان وسیله حاصل مى‏شود.

۲- حماقت که عبارت از همان صفت ناپسند کودنى، و جنبه کمبود عقل مورد ذکر است امام (ع) با بیان این که آن بزرگترین بیچارگى است فرزند را از آن برحذر داشته است، زیرا وسیله تهى‏دستى از کمالات بویژه کمالات نفسانى است که باعث بى‏نیازى تمام عیار است بنا بر این بى‏خردى و حماقت بزرگترین بیچارگى است.

۳- خودبینى، که عبارت از صفت ناپسند تکبّر و نقطه مقابل تواضع و فروتنى است. امام (ع) با بیان این که خودبینى ترسناکترین چیز است فرزندش را از آن برحذر داشته است. بدیهى است که آن مهمترین عامل ترس و بیزارى دوستان است، زیرا تواضع شخص فروتن چون باعث نزدیک شدن دیگران و علاقه شدید آنها به انسان مى‏گردد، بنا بر این ضدّ آن [تکبّر] باعث نفرت و ترس بیشتر مردم از وى خواهد بود.

۴- خوش‏خویى، امام (ع) با بیان این که خوش‏خویى گرامى‏ترین بزرگى و شخصیّت است از آن رو که والاترین کمالات جاودانه است، آدمیان را تشویق به خوش‏خویى فرموده است. این صفات مورد نفرت و یا مورد ترغیب، مقدّمات صغرا براى قیاسهاى مضمرند.

امّا چهار مورد دوّم:

۱- زنهار از دوستى نادان، امام (ع) از این عمل برحذر داشته است به دلیل پى‏آمدى که نادانى دوست نادان دارد، یعنى نهادن زیان به جاى سود- آنجا که به قصد سود رساندن است- چون بین سود و زیان فرقى نمى‏گذارد.

۲- زنهار از دوستى با بخیل. امام (ع) از آن رو که بخل شخص بخیل باعث خوددارى او از برآوردن نیاز دوستش مى‏گردد، از این عمل برحذر داشته است. کلمه: احوج حال است براى ضمیر در عنک.

۳- زنهار از دوستى بدکار، بدکارى صفت ناپسند رها کردن فضیلت عفّت و پاکدامنى است. امام (ع) به دلیل پیامد آن که بى‏وفایى و فروختن دوست به اندک چیزى است، از دوستى بدکار برحذر داشته است.

۴- زنهار از دوستى با کذّاب. امام (ع) با تشبیه آن به سراب از چنین دوستى برحذر داشته است و با این عبارت: یقرّب…، به وجه شبه اشاره فرموده است.

توضیح مطلب از این قرار است که شخصى که پر دروغگو است، حقیقت آنچه را که به زبان مى‏آورد پوشیده مى‏دارد و در نتیجه کارهاى مشکل و دور را آسان جلوه مى‏دهد و دسترسى بدانها را ساده مى‏نماید، و کارهاى آسان نزدیک را دور ساخته و مطابق هدفهایى که دارد با سخن دروغش آنها را دور جلوه مى‏دهد، با این که در واقع آن طور نیست، مانند سرابى که آب به نظر مى‏رسد در صورتى که آب نیست.
تمام چهار مورد زنهار که با عبارت: فانّه همراهند، مقدمات صغرا براى قیاسات مضمرى هستند که کبراى مقدّر آنها چنین است: و هر آن کس که این طور باشد از دوستى و همصحبتى با او باید حذر کرد. توفیق از جانب خداست.

ترجمه‏ شرح‏ نهج‏ البلاغه(ابن‏ میثم)، ج۵ // قربانعلی  محمدی مقدم-علی اصغرنوایی یحیی زاده

 

بازدیدها: ۵۱

نهج البلاغه کلمات قصار حکمت شماره ۳۲ متن عربی با ترجمه فارسی (شرح ابن میثم)

شرح ابن‏ میثم

۳۲- و قال علیه السّلام
و قد لقیه عند مسیره إلى الشام دهاقین الأنبار، فترجلوا له و اشتدوا بین یدیه، فقال: مَا هَذَا الَّذِی صَنَعْتُمُوهُ فَقَالُوا خُلُقٌ مِنَّا نُعَظِّمُ بِهِ أُمَرَاءَنَا- فَقَالَ وَ اللَّهِ مَا یَنْتَفِعُ بِهَذَا أُمَرَاؤُکُمْ- وَ إِنَّکُمْ‏ لَتَشُقُّونَ عَلَى أَنْفُسِکُمْ فِی دُنْیَاکُمْ- وَ تَشْقَوْنَ بِهِ فِی آخِرَتِکُمْ- وَ مَا أَخْسَرَ الْمَشَقَّهَ وَرَاءَهَا الْعِقَابُ- وَ أَرْبَحَ الدَّعَهَ مَعَهَا الْأَمَانُ مِنَ النَّارِ

اللغه

اشتدّوا: عدوا بین یدیه

المعنى

و الشقاء فی الآخره بذلک لأنّه تعظیم لغیر اللّه. و حاصله تنفیرهم عمّا اعتمدوه معه بضمیر صغراه قوله: و اللّه. إلى قوله: آخرتکم. و نبّه على الکبرى بقوله: و ما أخسر المشقّه ورائها العقاب و تقدیرها: و کلّما کان مشقّه على النفس و یتبعها العقاب فی الآخره فهو أشدّ الخساره. و جذبهم إلى ترک ذلک بما یلزمه من الدعه و الراحه فی الدنیا مع الأمان من النار. فکأنّه قال: فینبغی أن یترکوا ذلک التکلّف فإنّه دعه و راحه مع الأمان من النار و کلّما کان کذلک فهو أعظم الأرباح. و إنّما یلزمهم الشقاء بذلک فی الآخره لکونه تعظیما لغیر اللّه بما لا ینبغی إلّا للّه.

مطابق با حکمت ۳۷ نسخه صبحی صالح

ترجمه فارسی شرح ابن‏ میثم

۳۲ دهقانان شهر انبار، امام (ع) را به هنگام رفتن به شام، ملاقات کردندو براى احترام از اسبها پیاده شدند و در پیشاپیش آن بزرگوار شروع به دویدن کردند، امام (ع) فرمود: مَا هَذَا الَّذِی صَنَعْتُمُوهُ فَقَالُوا خُلُقٌ مِنَّا نُعَظِّمُ بِهِ أُمَرَاءَنَا- فَقَالَ وَ اللَّهِ مَا یَنْتَفِعُ بِهَذَا أُمَرَاؤُکُمْ- وَ إِنَّکُمْ لَتَشُقُّونَ عَلَى أَنْفُسِکُمْ فِی دُنْیَاکُمْ- وَ تَشْقَوْنَ بِهِ فِی آخِرَتِکُمْ- وَ مَا أَخْسَرَ الْمَشَقَّهَ وَرَاءَهَا الْعِقَابُ- وَ أَرْبَحَ الدَّعَهَ مَعَهَا الْأَمَانُ مِنَ النَّارِ

ترجمه

«این چه کارى است» گفتند: «این رسم ماست که فرمانروایان خود را بدین وسیله احترام مى‏کنیم.» آن گاه امام (ع) فرمود: «به خدا قسم، فرمانروایان شما در این کار سودى نمى‏برند و شما خود را در دنیا به زحمت انداخته‏اید و در آخرت به عذاب و بدبختى دچار مى‏کنید. و چه زیانبخش است رنجى که به دنبال آن کیفرى باشد، و چه سودمند است آن آسایشى که ایمنى از عذاب دوزخ را به همراه داشته باشد».

شرح

اشتدّوا بین یدیه، یعنى پیشاپیش او دویدند، و بدبختى اخروى در همین است، زیرا این عمل تعظیم غیر خداست.
حاصل سخن، برحذر داشتن مردم از عملى است که انجام دادند، به وسیله قیاس مضمرى که صغراى آن عبارت: و اللّه… آخرتکم است. و به کبراى قیاس با این جمله اشاره فرموده است: و ما أخسر المشقّه و رائها العقاب، که در حقیقت چنین است و هر چه براى انسان رنجى داشته باشد که به دنبال آن کیفرى باشد، بدترین نوع خسارت است. و از طرفى به وسیله پى‏آمد آسایش و راحتى در دنیا به همراه ایمنى از آتش دوزخ آنان را به ترک این عمل وادار نموده است، گویا فرموده است: سزاوار است که آنان این زحمت را قبول نکنند، زیرا ترک این عمل باعث آسایش و راحتى به همراه ایمنى از آتش است، و هر آنچه این چنین باشد، بالاترین سودها خواهد بود. و البته این عمل باعث بدبختى آنهادر آخرت است، چون تعظیم غیر خداست به نحوى که جز براى خدا سزاوار نیست.

ترجمه‏ شرح‏ نهج‏ البلاغه(ابن‏ میثم)، ج۵ // قربانعلی  محمدی مقدم-علی اصغرنوایی یحیی زاده

 

بازدیدها: ۵۹

نهج البلاغه کلمات قصار حکمت شماره ۳۱ متن عربی با ترجمه فارسی (شرح ابن میثم)آرزو

شرح ابن‏ میثم

۳۱- و قال علیه السّلام : مَنْ أَطَالَ الْأَمَلَ أَسَاءَ الْعَمَلَ

المعنى

لمّا کان طول الأمل فی الدنیا مستلزما للإقبال علیها و الانهماک فی العمل لها و الغفله عن الآخره کان ذلک عملا سیّئا بالنسبه إلى الآخره.

مطابق با حکمت ۳۶ نسخه صبحی صالح

ترجمه فارسی شرح ابن‏ میثم

۳۱- امام (ع) فرمود: مَنْ أَطَالَ الْأَمَلَ أَسَاءَ الْعَمَلَ

ترجمه

«هر کس آرزوهاى دور و دراز در سر بپروراند، عمل و کردارش ناپسند گردد.»

شرح

از آن رو که آرزوى زیاد در دنیا باعث توجّه به دنیا و کوشش بى‏اندازه در کار دنیا و غفلت از آخرت است، نسبت به کار اخروى عملى بد و ناپسندى است.

ترجمه‏ شرح‏ نهج‏ البلاغه(ابن‏ میثم)، ج۵ // قربانعلی  محمدی مقدم-علی اصغرنوایی یحیی زاده

بازدیدها: ۷۲

نهج البلاغه کلمات قصار حکمت شماره ۳۰ متن عربی با ترجمه فارسی (شرح ابن میثم)

شرح ابن‏ میثم

۳۰- و قال علیه السّلام : مَنْ أَسْرَعَ إِلَى النَّاسِ بِمَا یَکْرَهُونَ- قَالُوا فِیهِ بِمَا لَا یَعْلَمُونَ

المعنى

لمّا کان من شأن الطبع النفره عن الأذى و بغض الموذى و عداوته کان من شأنه فی غالب الخلق تقبیح ذکره بما یمکن من قول صادق أو کاذب أو محتمل لغرض أن یوافقهم السامعون على دفعه و أذاه.

مطابق با حکمت ۳۵ نسخه صبحی صالح

ترجمه فارسی شرح ابن‏ میثم

۳۰- امام (ع) فرمود: مَنْ أَسْرَعَ إِلَى النَّاسِ بِمَا یَکْرَهُونَ- قَالُوا فِیهِ بِمَا لَا یَعْلَمُونَ

ترجمه

«هر کس به عملى بشتابد که باعث رنجش مردم گردد، در باره او، چیزهایى بگویند که نمى‏ دانند».

شرح

از آنجا که طبع انسان از آزار نفرت دارد، و نسبت به آزار دهنده کینه و دشمنى مى‏ورزد، بیشتر مردم طبعا نام شخص موذى را به راست یا دروغ و یا به احتمال به زشتى مى‏برند، تا شنوندگان را در رفع اذیّت او، با خود موافق و هماهنگ سازند.

ترجمه‏ شرح‏ نهج‏ البلاغه(ابن‏ میثم)، ج۵ // قربانعلی  محمدی مقدم-علی اصغرنوایی یحیی زاده

 

بازدیدها: ۶۷

نهج البلاغه کلمات قصار حکمت شماره ۲۹ متن عربی با ترجمه فارسی (شرح ابن میثم)آرزو

شرح ابن‏ میثم

۲۹- و قال علیه السّلام : أَشْرَفُ الْغِنَى تَرْکُ الْمُنَى

المعنى

المنى: جمع منیه بمعنى التمنّى. و لمّا کان ذلک رذیله تلزم عن رذایل کالشره و الحرص و نحوهما. و أقلّها أنّها اشتغال عمّا یعنی بما لا فائده فیه رغّب فی ترکها بأن فسّر به أشرف الغنى حتّى جعله هو هو، و ظاهر أنّ ترک المنى یستلزم القناعه. و استلزامها للغنى النفسانیّ و عدم الحاجه ظاهر.

مطابق با حکمت ۳۴ نسخه صبحی صالح

ترجمه فارسی شرح ابن‏ میثم

۲۹- امام (ع) فرمود: أَشْرَفُ الْغِنَى تَرْکُ الْمُنَى

ترجمه

«بالاترین توانگرى ترک آرزوهاست».

شرح

منى جمع منیه به معنى آرزو داشتن. از آنجا که این خوى ناپسند همراه با صفات پست دیگرى مانند حرص و آز و امثال آنهاست، و کمترین حدّ آرزو سرگرمى به کارهاى بى‏ فایده است، امام (ع) در تشویق به ترک آن، تعبیر به برترین‏ توانگرى و بلکه عین آن فرموده است. بدیهى است که رها کردن آرزو مستلزم پیشه ساختن قناعت، و لازمه قناعت، توانگرى معنوى و بى‏ نیازى روحى است.

ترجمه‏ شرح‏ نهج‏ البلاغه(ابن‏ میثم)، ج۵ // قربانعلی  محمدی مقدم-علی اصغرنوایی یحیی زاده

 

بازدیدها: ۲۹

نهج البلاغه کلمات قصار حکمت شماره ۲۸ متن عربی با ترجمه فارسی (شرح ابن میثم)

شرح ابن‏ میثم

۲۸- و قال علیه السّلام : کُنْ سَمْحاً وَ لَا تَکُنْ مُبَذِّراً- وَ کُنْ مُقَدِّراً وَ لَا تَکُنْ مُقَتِّراً

المعنى

و هو أمر بفضیله السماحه و الکرم و نهى عن الکون على طرفی الإفراط و التفریط منها فطرف الإفراط هو التبذیر و طرف التفریط هو التقتیر.

مطابق با حکمت ۳۳ نسخه صبحی صالح

ترجمه فارسی شرح ابن‏ میثم

۲۸- امام (ع) فرمود: کُنْ سَمْحاً وَ لَا تَکُنْ مُبَذِّراً- وَ کُنْ مُقَدِّراً وَ لَا تَکُنْ مُقَتِّراً

ترجمه

«بخشنده باش، امّا اسراف کارى نکن و میانه‏ رو باش، ولى سختگیر مباش».

شرح

این سخن امام (ع) فرمانى است به کسب فضیلت بخشش و بزرگوارى و خوددارى از انحراف به سمت افراط و تفریط، طرف افراط، همان اسرافکارى و طرف تفریط سختگیرى و تنگ‏ نظرى است.

ترجمه‏ شرح‏ نهج‏ البلاغه(ابن‏ میثم)، ج۵ // قربانعلی  محمدی مقدم-علی اصغرنوایی یحیی زاده

 

بازدیدها: ۴۱

نهج البلاغه کلمات قصار حکمت شماره ۲۷ متن عربی با ترجمه فارسی (شرح ابن میثم)کارنیک

شرح ابن‏ میثم

۲۷- و قال علیه السّلام : فَاعِلُ الْخَیْرِ خَیْرٌ مِنْهُ وَ فَاعِلُ الشَّرِّ شَرٌّ مِنْهُ

المعنى

و إنّما کان کذلک لأنّ العلّه أقوى من معلولها فکان أقوى فی خیریّته و شریّته و تأثیرهما ممّا صدر عنه من خیر أو شرّ.

مطابق با حکمت ۳۲ نسخه صبحی صالح

ترجمه فارسی شرح ابن‏ میثم

۲۷- امام (ع) فرمود: فَاعِلُ الْخَیْرِ خَیْرٌ مِنْهُ وَ فَاعِلُ الشَّرِّ شَرٌّ مِنْهُ لأن کلا منهما عله و العله أفضل من معلولها و أقوى فیما هی عله فیه

ترجمه

«انجام دهنده کار نیک از نیکى بهتر، و کننده کار بد از بدى بدتر است».

شرح

البته که چنین است زیرا علت قویتر از معلول، و در نتیجه از نظر نیک و بد بودن و اثر آنها نیز بالاتر از خیر و یا شرى است که برخاسته از آن علّت است.

ترجمه‏ شرح‏ نهج‏ البلاغه(ابن‏ میثم)، ج۵ // قربانعلی  محمدی مقدم-علی اصغرنوایی یحیی زاده

 

بازدیدها: ۵۶

نهج البلاغه کلمات قصار حکمت شماره ۲۶ متن عربی با ترجمه فارسی (شرح ابن میثم)اقسام ایمان

شرح ابن‏ میثم

۲۶- و سئل علیه السلام عن الایمان فقال

الْإِیمَانُ عَلَى أَرْبَعِ دَعَائِمَ- عَلَى الصَّبْرِ وَ الْیَقِینِ وَ الْعَدْلِ وَ الْجِهَادِ- وَ الصَّبْرُ مِنْهَا عَلَى أَرْبَعِ شُعَبٍ- عَلَى الشَّوْقِ وَ الشَّفَقِ وَ الزُّهْدِ وَ التَّرَقُّبِ- فَمَنِ اشْتَاقَ إِلَى الْجَنَّهِ سَلَا عَنِ الشَّهَوَاتِ- وَ مَنْ أَشْفَقَ مِنَ النَّارِ اجْتَنَبَ الْمُحَرَّمَاتِ- وَ مَنْ زَهِدَ فِی الدُّنْیَا اسْتَهَانَ بِالْمُصِیبَاتِ- وَ مَنِ ارْتَقَبَ الْمَوْتَ سَارَعَ إِلَى الْخَیْرَاتِ- وَ الْیَقِینُ مِنْهَا عَلَى أَرْبَعِ شُعَبٍ- عَلَى تَبْصِرَهِ الْفِطْنَهِ وَ تَأَوُّلِ الْحِکْمَهِ- وَ مَوْعِظَهِ الْعِبْرَهِ وَ سُنَّهِ الْأَوَّلِینَ- فَمَنْ تَبَصَّرَ فِی الْفِطْنَهِ تَبَیَّنَتْ لَهُ الْحِکْمَهُ- وَ مَنْ تَبَیَّنَتْ لَهُ الْحِکْمَهُ عَرَفَ الْعِبْرَهَ- وَ مَنْ‏عَرَفَ الْعِبْرَهَ فَکَأَنَّمَا کَانَ فِی الْأَوَّلِینَ- وَ الْعَدْلُ مِنْهَا عَلَى أَرْبَعِ شُعَبٍ- عَلَى غَائِصِ الْفَهْمِ وَ غَوْرِ الْعِلْمِ- وَ زُهْرَهِ الْحُکْمِ وَ رَسَاخَهِ الْحِلْمِ- فَمَنْ فَهِمَ عَلِمَ غَوْرَ الْعِلْمِ- وَ مَنْ عَلِمَ غَوْرَ الْعِلْمِ صَدَرَ عَنْ شَرَائِعِ الْحُکْمِ- وَ مَنْ حَلُمَ لَمْ یُفَرِّطْ فِی أَمْرِهِ وَ عَاشَ فِی النَّاسِ حَمِیداً- وَ الْجِهَادُ مِنْهَا عَلَى أَرْبَعِ شُعَبٍ- عَلَى الْأَمْرِ بِالْمَعْرُوفِ وَ النَّهْیِ عَنِ الْمُنْکَرِ- وَ الصِّدْقِ فِی الْمَوَاطِنِ وَ شَنَآنِ الْفَاسِقِینَ- فَمَنْ أَمَرَ بِالْمَعْرُوفِ شَدَّ ظُهُورَ الْمُؤْمِنِینَ- وَ مَنْ نَهَى عَنِ الْمُنْکَرِ أَرْغَمَ أُنُوفَ الْمُنَافِقِینَ- وَ مَنْ صَدَقَ فِی الْمَوَاطِنِ قَضَى مَا عَلَیْهِ- وَ مَنْ شَنِئَ الْفَاسِقِینَ وَ غَضِبَ لِلَّهِ غَضِبَ اللَّهُ لَهُ- وَ أَرْضَاهُ یَوْمَ الْقِیَامَهِ فقال ع وَ الْکُفْرُ عَلَى أَرْبَعِ دَعَائِمَ- عَلَى التَّعَمُّقِ وَ التَّنَازُعِ وَ الزَّیْغِ وَ الشِّقَاقِ- فَمَنْ تَعَمَّقَ لَمْ یُنِبْ إِلَى الْحَقِّ- وَ مَنْ کَثُرَ نِزَاعُهُ بِالْجَهْلِ دَامَ عَمَاهُ عَنِ الْحَقِّ- وَ مَنْ زَاغَ سَاءَتْ عِنْدَهُ الْحَسَنَهُ وَ حَسُنَتْ عِنْدَهُ السَّیِّئَهُ- وَ سَکِرَ سُکْرَ الضَّلَالَهِ- وَ مَنْ شَاقَّ وَعُرَتْ عَلَیْهِ طُرُقُهُ وَ أَعْضَلَ عَلَیْهِ أَمْرُهُ- وَ ضَاقَ عَلَیْهِ مَخْرَجُهُ- وَ الشَّکُّ عَلَى أَرْبَعِ شُعَبٍ- عَلَى التَّمَارِی وَ الْهَوْلِ وَ التَّرَدُّدِ وَ الِاسْتِسْلَامِ- فَمَنْ جَعَلَ الْمِرَاءَ دَیْدَناً لَمْ یُصْبِحْ لَیْلُهُ- وَ مَنْ هَالَهُ مَا بَیْنَ یَدَیْهِ نَکَصَ عَلَى عَقِبَیْهِ- وَ مَنْ تَرَدَّدَ فِی الرَّیْبِ وَطِئَتْهُ سَنَابِکُ الشَّیَاطِینِ-وَ مَنِ اسْتَسْلَمَ لِهَلَکَهِ الدُّنْیَا وَ الْآخِرَهِ هَلَکَ فِیهِمَا قال الرضى: و بعد هذا کلام ترکنا ذکره خوف الاطاله و الخروج عن الغرض المقصود فى هذا الکتاب.

اللغه

أقول: الدعائم: أعمده البیت. و الشعبه: الغصن. و التبصّر: التعرّف. و التأویل: التفسیر. و الزهره: النور. و الشنئان: البغض. و التعمّق: التعسّف فی معنى الکلام. و أعضل: اشتدّ. و التماری: المماراه. و الهول: الفزع. و الدیدن: العاده. و السنابک: جمع سنبک و هو طرف حافر الفرس.

المعنى

و اعلم أنّ هذا الفصل من لطائف الحکمه. و مداره على شرح قواعد الإیمان و الإشاره إلى فروع تلک القواعد ثمّ إلى ثمرات تلک الفروع. و لمّا کان الکفر مضادّا للإیمان، و الشکّ مقابلا له مقابله العدم للملکه أشار إلى دعایم الکفر و شعب الشکّ لتبیّن بهما الایمان. إذ بضدّها یتبیّن الأشیاء: أمّا الایمان فاعلم أنّه علیه السّلام أراد الایمان الکامل و ذلک له أصل و له کمالات بها یتمّ أصله فأصله لهو التصدیق بوجود الصانع تعالى و ماله من صفات الکمال و نعوت الجلال و بما تنزّلت به کتبه و بلّغته، و کمالاته المتمّمه هى الأقوال المطابقه و مکارم الأخلاق و العبادات.

ثمّ إنّ هذا الأصل و متمّماته هو کمال النفس الإنسانیّه لأنّها ذات قوّتین علمیّه و عملیّه و کمالها بکمال هاتین القوّتین. فأصل الإیمان هو کمال القوّه العلمیّه منها و متمّماته و هى مکارم الأخلاق و العبادات هى کمال القوّه العملیّه.

إذا عرفت هذا فنقول: لمّا کانت اصول الفضائل الخلقیّه الّتی هى کمال الإیمان أربعا هى الحکمه و العفّه و الشجاعه و العدل أشار إلیها، و استعار لها لفظ الدعائم باعتبار أنّ الإیمان الکامل لا یقوم فی الوجود إلّا بها کدعائم البیت فعبّر عن الحکمه بالیقین. و الحکمه منها علمیّه و هى استکمال القوّه النظریّه بتصوّر الأمور و التصدیق بالحقایق النظریّه و العملیّه بقدر الطاقه البشریّه. و لا تسمّى حکمه حتّى یصیر هذا الکمال حاصلا لها بالیقین البرهانىّ. و منها عملیّه و هى استکمال النفس بملکه العلم بوجوه الفضائل النفسانیّه الخلقیّه و کیفیّه اکتسابها، و وجوه الرذائل النفسانیّه و کیفیّه الاحتراز عنها و اجتنابها، و ظاهر أنّ العلم الّذى صار ملکه هو الیقین. و عبّر عن العفّه بالصبر. و العفّه هى الإمساک عن الشره فی فنون الشهوات المحسوسه و عدم الانقیاد للشهوه و قهرها و تصریفها بحسب الرأی الصحیح و مقتضى الحکمه المذکوره، و إنّما عبّر عنها بالصبر لأنّها لازم من لوازمه.

إذ رسمه أنّه ضبط النفس و قهرها عن الانقیاد لقبایح اللذّات. و قیل: هو ضبط النفس عن أن یقهرها ألم مکروه ینزل بها و یلزم فی العقل احتماله أو یغلبها حبّ مشتهى یتوق الإنسان إلیه و یلزم فی حکم العقل اجتنابه حتّى لا یتناوله على غیر وجهه. و ظاهر أنّ ذلک یلازم العفّه، و کذلک عبّر عن الشجاعه بالجهاد لاستلزامه إیّاها إطلاقا لاسم الملزوم على لازمه. و الشجاعه هى ملکه الإقدام الواجب على الامور الّتی یحتاج الإنسان أن یعرّض نفسه لاحتمال المکروه و الآلام الواصله إلیه منها، و أمّا العدل فهو ملکه فاضله تنشأ عن الفضائل الثلاث المشهوره و تلزمها.

و قد علمت فیما سلف أنّ کلّ واحده من هذه الفضائل محتوشه برذیلتین هما طرفا الإفراط و التفریط منها و مقابله برذیله هى ضدّها. و أمّا شعب هذه الدعائم: فاعلم أنّه جعل لکلّ دعامه منها أربع شعب من الفضائل یتشعّب منها و یتفرّع علیها فهى کالفروع لها و الأغصان: أمّا شعب الصبر الّذی هو عباره عن ملکه العفّه: فأحدها: الشوق إلى الجنّه و محبّه الخیرات الباقیه. الثانی: الشفق و هو الخوف من النار و ما یؤدّی إلیها. الثالث: الزهد فی الدنیا و هو الإعراض بالقلب عن متاعها و طیّباتها. الرابع: ترقّب الموت.

و هذه الأربع فضایل منبعثه عن ملکه العفّه لأنّ کلّا منها یستلزمها. و أمّا شعب الیقین: فأحدها: تبصره الفطنه و إعمالها. و الفطنه هى سرعه هجوم النفس على‏ حقایق ما تورده الحواسّ علیها. الثانی: تأوّل الحکمه و هو تفسیرها و اکتساب الحقائق ببراهینها و استخراج وجوه الفضائل و مکارم الأخلاق من مظانّها ککلام یؤثر أو عبره یعتبر. الثالث: موعظه العبره و هو أن یحصل من اعتبار العبر على اتّعاظ و انزجار الرابع: أن یلحظ سنّه الأوّلین حتّى یصیر کأنّه فیهم. و هذه الأربع هی فضائل تحت الحکمه کالفروع لها، و بعضها کالفرع للبعض. و أمّا شعب العدل: فأحدها: غوص الفهم: أى الفهم الغائص فأضاف الصفه إلى الموصوف و قدّمها للاهتمام بها. و رسم هذه الفضیله أنّها قوّه إدراک المعنى المشار إلیه بلفظ أو کتابه أو إشاره و نحوها. الثانی: غور العلم و أقصاه و هو العلم بالشی‏ء کما هو بحقیقته و کنهه. الثالث: نور الحکم: أی یکون الأحکام الصادره عنه نیّره واضحه لا لبس و لا شبهه. الرابع: ملکه الحلم.

و عبّر عنها بالرسوخ لأنّ شأن الملکه ذلک. و الحلم هو الإمساک عن المبادره إلى قضاء و طر الغضب فیمن یجنی علیه جنایه یصل مکروهها إلیه.

و اعلم أنّ فضیلتی جوده الفهم و غور العلم و إن کانتا داخلتین تحت الحکمه و کذلک فضیله الحلم داخله تحت ملکه الشجاعه إلّا أنّ العدل لمّا کان فضیله موجوده فی الاصول الثلاثه کانت فی الحقیقه هى و فروعها شعبا للعدل. بیانه: أنّ الفضائل کلّها ملکات متوسّطه بین طرفی إفراط و تفریط و توسّطها ذلک هو معنى کونها عدلا. فهى بأسرها شعب له و جزئیّات تحته.

و أمّا شعب الشجاعه المعبّر عنها بالجهاد:

فأحدها: الأمر بالمعروف. و الثانی: النهى عن المنکر. و الثالث: الصدق فی المواطن المکروهه. و وجود الشجاعه فی هذه الشعب‏ الثلاث ظاهر. و الرابع: شنئان الفاسقین، و ظاهر أنّ بعضهم مستلزم لعداوتهم فی اللّه و ثوران القوّه الغضبیّه فی سبیله لجهادهم و هو مستلزم للشجاعه.

و أمّا ثمرات هذه الفضائل فأشار إلیها للترغیب فی مثمراتها:

فثمرات شعب العفّه أربع: أحدها: ثمره الشوق إلى الجنّه و هو السلوّ عن الشهوات و ظاهر کونه ثمره له. إذ السالک إلى اللّه ما لم یشتق إلى ما وعد المتّقون لم یکن له صارف عن الشهوات الحاضره مع توفّر الدواعی إلیها فلم یسلّ عنها. الثانیه: ثمره الخوف من النار و هو اجتناب المحرّمات. الثالثه: ثمره الزهد و هى الاستهانه بالمصیبات لأنّ غالبها و عامّها إنّما یلحق بسبب فقد محبوب من الامور الدنیویّه فمن أعرض عنها بقلبه کانت المصیبه بها هیّنه عنده. الرابعه: ثمره ترقّب الموت و هى المسارعه فی الخیرات و العمل له و لما بعده.

و أمّا ثمرات الیقین فإنّ بعض شعبه ثمره لبعض فإنّ تبیّن الحکمه و تعلّمها ثمرات لإعمال الفطنه و الفکره و معرفه العبر و مواقع الاعتبار بالماضیین، و الاستدلال بذلک على صانع حکیم ثمره لتبیّن وجوه الحکمه و کیفیّه الاعتبار.

و أمّا ثمرات العدل فبعضها کذلک أیضا. و ذلک أنّ جوده الفهم و غوصه مستلزم للوقوف على غور العلم و غامضه، و الوقوف على غامض العلم مستلزم للوقوف على شرائع الحکم العادل و الصدور عنها بین الخلق من القضاء الحقّ.

و أمّا ثمره الحلم فعدم وقوع الحلیم فی طرف التفریط و التقصیر عن هذه الفضیله و هو رذیله الجبن، و أن یعیش فی الناس محمودا بفضیلته.

و أمّا ثمرات الجهاد: فأحدها: ثمره الأمر بالمعروف و هو شدّ ظهور المؤمنین و معاونتهم على إقامه الفضیله.الثانیه: ثمره النهى عن المنکر. و هى إرغام انوف المنافقین و إذلالهم بالقهر عن ارتکاب المنکرات و إظهار الرذیله. الثالثه: ثمره الصدق فی المواطن المکروهه و هى قضاء الواجب من أمر اللّه تعالى فی دفع أعدائه و الذبّ عن الحریم.

و الرابعه: ثمره بغض الفاسقین و الغضب للّه و هى غضب اللّه لمن أبغضهم و إرضاه یوم القیامه فی دار کرامته. و أمّا الکفر فرسمه أنّه جحد الصانع أو إنکار أحد رسله علیهم، أو ما علم مجیئهم به بالضروره. و له أصل هو ما ذکرناه، و کمالات و متمّمات هى الرذائل الأربع الّتی جعلها دعائم له و هى الرذائل من الاصول الأربعه للفضائل الخلقیّه: فأحدها: التعمّق و هو الغلوّ فی طلب الحقّ و التعسّف فیه بالجهل و الخروج إلى حدّ الإفراط و هو رذیله الجور من فضیله العدل و یعتمد الجهل بمظانّ طلب الحقّ. و نفّر عن هذه الرذیله بذکر ثمرتها و هى عدم الإنابه إلى الحقّ و الرجوع إلیه لکون تلک الرذیله صارت ملکه. و الثانیه: التنازع و هو رذیله الإفراط من فضیله العلم و یسمّى جربزه و یعتمد الجهل المرکّب و لذلک نفّر عنه بما یلزمه عند کثرته و صیرورته ملکه من دوام العمى عن الحقّ. و الثالثه: الزیغ و یشبه أن یکون رذیله الإفراط من فضیله العفّه و هو المیل عن حاق الوسط منها إلى رذیله الفجور و یعتمد الجهل، و لذلک یلزمه قبح الحسنه و حسن السیّئه و سکر الضلاله، و استعار لفظ السکر لغفله الجهل باعتبار ما یلزمهما من سوء التصرّف و عدم وضع الأشیاء مواضعها، و یحتمل أن یکون إشاره إلى رذیله التفریط من فضیله الحکمه المسمّاه غباوه. و الرابعه: الشقاق و هو رذیله الإفراط من فضیله الشجاعه المسمّاه تهوّرا أو مستلزما له. و یلزمها توعّر المسالک على صاحبها و ضیق مخرجه من الأمور لأنّ مبدء سهوله المسالک و اتّساع المداخل و المخارج فی الأمور و هو مسالمه الناس و التجاوز عمّا یقع منهم و الحلم عنهم و احتمال مکروههم.

و أمّا الشکّ فعباره عن التردّد فی اعتقاد أحد طرفی النقیض، و یقابل الیقین کما سبق. و ذکر له أربع شعب: أحدها: التماری و ظاهر أنّ مبدء المراء الشکّ و نفّر من اتّخذه ملکه و عاده بکونه لا یصبح لیله، و ذلک کنایه عن عدم وضوح الحقّ له من ظلمه لیل الشکّ و الجهل. الثانی: الهول لأنّ الشک فی الأمور یستلزم عدم العلم بما فیها من صلاح أو فساد، و ذلک یستلزم الفزع و الخوف من الإقدام علیها. و ثمرتها النکوص و الرجوع على الأعقاب. الثالث: التردّد فی الشکّ: أى الانتقال من حاله إلى حاله و من شکّ فی أمر إلى شکّ فی آخر من غیر ثقه بشی‏ء. و ذلک دأب من تعوّد التشکّک فی الامور. و نفّر عن ذلک بما یلزمه ممّا کنّى عنه بوطى‏ء سنابک الشیاطین و هو ملک الوهم و الخیال لأرض قلبه حتّى یکون سلطان العقل بمعزل عن الجزم بما من شأنه الجزم به. الرابعه: الاستسلام لهلکه الدنیا و الآخره. و لزومه عن الشکّ لأنّ الشاکّ فی الأمور الدنیویّه و الاخرویّه المتعوّد لذلک غیر عامل لشی‏ء منها و لا مهتمّ بأسبابها و بحسب ذلک یکون استسلامه لما یرد منها علیه. و لزوم هلاکه فیهما لاستسلامه ظاهر. و باللّه التوفیق.

مطابق با حکمت ۳۱ نسخه صبحی صالح

ترجمه فارسی شرح ابن‏ میثم

۲۶- از امام (ع) راجع به ایمان پرسیدند، فرمود:

الْإِیمَانُ عَلَى أَرْبَعِ دَعَائِمَ- عَلَى الصَّبْرِ وَ الْیَقِینِ وَ الْعَدْلِ وَ الْجِهَادِ- وَ الصَّبْرُ مِنْهَا عَلَى أَرْبَعِ شُعَبٍ- عَلَى الشَّوْقِ وَ الشَّفَقِ وَ الزُّهْدِ وَ التَّرَقُّبِ- فَمَنِ اشْتَاقَ إِلَى الْجَنَّهِ سَلَا عَنِ الشَّهَوَاتِ- وَ مَنْ أَشْفَقَ مِنَ النَّارِ اجْتَنَبَ الْمُحَرَّمَاتِ- وَ مَنْ زَهِدَ فِی الدُّنْیَا اسْتَهَانَ بِالْمُصِیبَاتِ- وَ مَنِ ارْتَقَبَ الْمَوْتَ سَارَعَ إِلَى الْخَیْرَاتِ- وَ الْیَقِینُ مِنْهَا عَلَى أَرْبَعِ شُعَبٍ- عَلَى تَبْصِرَهِ الْفِطْنَهِ وَ تَأَوُّلِ الْحِکْمَهِ- وَ مَوْعِظَهِ الْعِبْرَهِ وَ سُنَّهِ الْأَوَّلِینَ- فَمَنْ تَبَصَّرَ فِی الْفِطْنَهِ تَبَیَّنَتْ لَهُ الْحِکْمَهُ- وَ مَنْ تَبَیَّنَتْ لَهُ الْحِکْمَهُ عَرَفَ الْعِبْرَهَ- وَ مَنْ عَرَفَ الْعِبْرَهَ فَکَأَنَّمَا کَانَ فِی الْأَوَّلِینَ- وَ الْعَدْلُ مِنْهَا عَلَى أَرْبَعِ شُعَبٍ- عَلَى غَائِصِ الْفَهْمِ وَ غَوْرِ الْعِلْمِ- وَ زُهْرَهِ الْحُکْمِ وَ رَسَاخَهِ الْحِلْمِ- فَمَنْ فَهِمَ عَلِمَ غَوْرَ الْعِلْمِ- وَ مَنْ عَلِمَ غَوْرَ الْعِلْمِ صَدَرَ عَنْ شَرَائِعِ الْحُکْمِ- وَ مَنْ حَلُمَ لَمْ یُفَرِّطْ فِی أَمْرِهِ وَ عَاشَ فِی النَّاسِ حَمِیداً- وَ الْجِهَادُ مِنْهَا عَلَى أَرْبَعِ شُعَبٍ- عَلَى الْأَمْرِ بِالْمَعْرُوفِ وَ النَّهْیِ عَنِ الْمُنْکَرِ- وَ الصِّدْقِ فِی الْمَوَاطِنِ وَ شَنَآنِ الْفَاسِقِینَ- فَمَنْ أَمَرَ بِالْمَعْرُوفِ شَدَّ ظُهُورَ الْمُؤْمِنِینَ- وَ مَنْ نَهَى عَنِ الْمُنْکَرِ أَرْغَمَ أُنُوفَ الْمُنَافِقِینَ- وَ مَنْ صَدَقَ فِی الْمَوَاطِنِ قَضَى مَا عَلَیْهِ- وَ مَنْ شَنِئَ الْفَاسِقِینَ وَ غَضِبَ لِلَّهِ غَضِبَ اللَّهُ لَهُ- وَ أَرْضَاهُ یَوْمَ الْقِیَامَهِ امام ع فرمود وَ الْکُفْرُ عَلَى أَرْبَعِ دَعَائِمَ- عَلَى التَّعَمُّقِ وَ التَّنَازُعِ وَ الزَّیْغِ وَ الشِّقَاقِ- فَمَنْ تَعَمَّقَ لَمْ یُنِبْ إِلَى الْحَقِّ- وَ مَنْ کَثُرَ نِزَاعُهُ بِالْجَهْلِ دَامَ عَمَاهُ عَنِ الْحَقِّ وَ مَنْ زَاغَ سَاءَتْ عِنْدَهُ الْحَسَنَهُ وَ حَسُنَتْ عِنْدَهُ السَّیِّئَهُ- وَ سَکِرَ سُکْرَ الضَّلَالَهِ- وَ مَنْ شَاقَّ وَعُرَتْ عَلَیْهِ طُرُقُهُ وَ أَعْضَلَ عَلَیْهِ أَمْرُهُ- وَ ضَاقَ عَلَیْهِ مَخْرَجُهُ- وَ الشَّکُّ عَلَى أَرْبَعِ شُعَبٍ- عَلَى التَّمَارِی وَ الْهَوْلِ وَ التَّرَدُّدِ وَ الِاسْتِسْلَامِ- فَمَنْ جَعَلَ الْمِرَاءَ دَیْدَناً لَمْ یُصْبِحْ لَیْلُهُ- وَ مَنْ‏ هَالَهُ مَا بَیْنَ یَدَیْهِ نَکَصَ عَلَى عَقِبَیْهِ- وَ مَنْ تَرَدَّدَ فِی الرَّیْبِ وَطِئَتْهُ سَنَابِکُ الشَّیَاطِینِ- وَ مَنِ اسْتَسْلَمَ لِهَلَکَهِ الدُّنْیَا وَ الْآخِرَهِ هَلَکَ فِیهِمَا

لغات

دعائم: ستونهاى خانه شعبه: شاخه تبصّر: بینش، آگاهى تأویل: تفسیر، بیان کردن زهره: روشنایى شنئان: کینه، دشمنى تعمّق: انحراف در معناى سخن اعضل: سخت شد تمارى: سخن ناروا گفتن به دیگرى هول: ترس دیدن: عادت سنابک، جمع سنبک: زیر سم اسب

ترجمه

«ایمان بر چهار پایه استوار است:

بردبارى، باور داشتن، دادگرى و جهاد.

امّا بردبارى چهار گونه است:

دلبستگى، ترس، پارسایى، و انتظار، بنا بر این هر کس دلبسته و علاقمند به بهشت باشد خواهشهاى نفسانى را فراموش مى‏کند و از آنها چشم مى‏پوشد، و هر کس از آتش دوزخ بیمناک باشد، از آنچه حرام و ناروا است مى‏پرهیزد، و هر کس در دنیا پارسا است غمهاى دنیا را سبک مى‏شمارد، و هر کس انتظار مرگ را دارد، به کارهاى نیک مى ‏شتابد.

امّا یقین نیز، چهار قسم است:

بینا بودن در عین زیرکى، توجّه و رسیدن به حقیقت، پندگیرى از راه عبرت و روش پیشینیان، پس هر که در عین زیرکى بینا بود، سخنان دلاویز براى او روشن باشد، و هر که سخن حکمت‏آمیز بر او روشن باشد، با عبرت‏گیرى از دیگران آشنا مى‏شود، و هر کس با عبرت گرفتن آشنا شد، گویا با پیشینیان زندگى مى‏کرده است و با آنها بوده است. امّا عدل و داد نیز چهار نوع است: توجّه عمیق، رسیدن به حقیقت دانش، داورى صحیح و بردبارى ثابت، به این ترتیب، هر کس دریافت و دقّت کرد، به حقیقت دانش رسید و هر که به حقیقت دانش رسید، از روى اساس و اصول، داورى صحیح کرد، و آن که بردبار بود، در کارها کوتاهى نمى‏ورزد و در میان مردم به خوشنامى زندگى مى‏کند.

امّا جهاد نیز بر چهار گونه است:

امر به معروف، نهى از منکر، راستگویى در همه جا، و دشمنى با تبهکاران. بنا بر این هر کس امر به معروف کند، پشت مؤمنان را محکم و آنها را نیرومند ساخته، و هر که نهى از منکر کند، دماغ منافقان را به خاک مالیده، و آن که در همه جا راستگو باشد، وظیفه‏اش را انجام داده، و هر کس با بدکاران دشمنى کند، و براى خدا خشمگین شود، خداوند به خاطر او خشم گیرد، و او را روز قیامت خوشنود گرداند.» و باز امام (ع) فرمود: «کفر بر چهار پایه استوار است: کنجکاوى، ستیزه‏جویى، روگرداندن از حق، و دشمنى با حق، بنا بر این کسى که کنجکاو [وسواسى‏] باشد، در راه راست قدم ننهاده، و کسى که از روى نادانى ستیزه‏جویى کند، نابینایى وى نسبت به حق همیشگى باشد، و کسى که پشت به حق کند، خوبى نزد او بد، و بدى پیش او خوب جلوه کند، و به مستى گمراهى مبتلا شود. و کسى که با حق دشمنى نماید، راههاى حق بر او دشوار و کار بر او سخت شود و راه نجات بر او تنگ گردد.

و شک نیز چهار گونه است: گفتگوى ناروا، ترسویى، سرگردانى و دودلى و بى‏تفاوتى: پس کسى که به گفتگوى نابجا عادت کند هیچ‏گاه شب تارش به روز روشن نرسد، و آن که از پیشامد بترسد، عقبگرد مى‏کند، و کسى که دو دل و سرگردان است، زیر سم شیاطین پایمال مى‏گردد، و کسى که در برابر هلاکت دنیا و آخرت تسلیم و بى‏تفاوت باشد، هم در دنیا و هم در آخرت هلاک مى‏شود.»

شرح

سید رضى مى‏گوید: «و پس از این عبارت سخنى است که ما آن را از ترس به درازا کشیدن مطلب، و انحراف از هدف مورد نظر در این کتاب، بیان نکردیم.» بدان که این سخن از زیباترین سخنان دلاویز است، محور سخن بر شرح‏ اصول ایمان و اشاره به فروع آن و پس از آن به نتایج آن فروع است. و چون کفر نقطه مقابل ایمان است و شک نیز با ایمان تقابلى از نوع تقابل عدم و ملکه دارد، به ارکان و اصول کفر و فروع و شاخه‏هاى شک اشاره فرموده است تا ایمان را بدان وسیله واضح و روشن سازد. زیرا هر چیزى به ضد خود بیان مى‏شود امّا ایمان، مقصود امام (ع) ایمان کامل است که داراى یک اصل و چند کمال است که به وسیله آن کمالات ایمان به تمام و کمال مى‏رسد. بنا بر این اصل ایمان، عبارت است از تصدیق و باور داشتن وجود آفریدگار بزرگ، با همه صفات کمال و اوصاف جلال و بدانچه کتابهاى الهى نازل گشته و ابلاغ گردیده است. و کمالاتى که ایمان به وسیله آنها کامل مى‏گردد، عبارتند از سخنان مطابق با واقع و راست و اخلاق پسندیده و عبادات، بنا بر این اصل ایمان و شاخه ‏هاى تکمیل کننده آن، همان کمال نفس آدمى است، زیرا نفس آدمى داراى دو نوع قوّه علمى و عملى است و کمال آن نیز به کمال این دو بستگى دارد. پس اصل ایمان کمال قوّه عملى است و متممهاى آن، یعنى اخلاق پسندیده و عبادات، کمال قوّه عملى است.

اکنون با توجّه به مقدّمه بالا: چون اصول و پایه‏هاى فضایل اخلاقى که باعث کمال ایمانند چهار تا یعنى حکمت، عفّت، شجاعت و عدالت است، امام (ع) بدانها اشاره کرده و کلمه «دعائم» را از آن رو که وجود ایمان کامل- مانند پایه‏هاى خانه- بدانها وابسته است، از آنها استعاره آورده است، و از حکمت تعبیر به یقین فرموده است. حکمت داراى دو بخش است. حکمت علمى، که همان کامل ساختن قوه نظرى و فکرى به وسیله تصوّر امور، و تصدیق به حقایق نظرى و عملى است به قدرى که در توان آدمى مى‏باشد، و این بخش از حکمت را در صورتى حکمت مى‏گویند که این کمال با یقین برهانى براى نفس حاصل شده باشد.

و حکمت عملى، عبارت از رسیدن نفس به کمال مطلوب است به وسیله ملکه دانش و آگاهى به فضایل اخلاقى و کیفیّت به دست آوردن آنها و هم چنین آگاهى به جهات مختلف ناپسندیهاى اخلاقى و چگونگى دورى جستن از آنها، و بدیهى است علمى که به صورت ملکه در آید، همان یقین خواهد بود. امام (ع) از عفّت تعبیر به صبر فرموده است، و عفّت همان خوددارى از حرص در انواع شهوتهاى محسوس و اطاعت نکردن از قوه شهوت و سرکوب ساختن آن و تغییر جهت هواى نفس است، بر طبق اندیشه صحیح و حکمتى که در بالا بدان اشاره شد. و امّا جهت این که امام (ع) از آن، تعبیر به صبر کرده آنست که عفّت یکى از لوازم صبر است، زیرا تعریف صبر، عبارت است از کنترل نفس و سرکوب کردن آن از راه اجرا نکردن فرمانش در مورد لذّات ناروا.

بعضى گفته‏اند: صبر، عبارت از مواظبت نفس است از این که، مبادا رنج ناگوارى او را سرکوب کند در حالى که عقل تحمل آن رنج را لازم شمرد، و یا مبادا علاقه به آنچه مورد کشش نفس است آدمى را به طرف خود جذب کند و نفس را مغلوب سازد، در صورتى که اجتناب از آن به حکم عقل ضرورت داشته است، مگر این که از راه مشروع بدان نائل گردد، و روشن است که صبر با این تعریف لازمه عفّت است. و همچنین امام (ع) از شجاعت به جهاد تعبیر کرده به دلیل این که لازمه جهاد داشتن شجاعت است، و این تعبیر از باب اطلاق اسم ملزوم بر لازم است. و شجاعت عبارت است از ملکه اقدام لازم بر امورى که انسان باید خود را بدان وسیله براى تحمل ناگواریها و رنجهایى که به او متوجه مى‏شود، آماده سازد.

اما عدل عبارت است از ملکه برجسته‏اى که از سه فضیلت مشهور، ریشه گرفته و همواره با آنهاست و قبلا روشن شد که هر کدام از این فضایل محدود به دو رذیلت یعنى دو طرف افراط و تفریط و در مقابل خوى ناپسندى است که ضدو مخالف آن است.

امّا شاخه‏ هاى این پایه ‏هاى اصلى از این قرار است:

امام (ع) براى هر پایه از چهار پایه اصلى، چهار شاخه از فضایل را تعیین کرده که از همان اصول ریشه مى‏گیرند و هم چون فروع و شاخه‏ هایى از آنها جدا مى‏شوند: اما شاخه‏هاى صبر که خود عبارت از ملکه عفّت است:

۱- علاقه به بهشت و دوست داشتن خیراتى است که باقى مى‏ماند.

۲- ترس، یعنى خوف از آتش جهنّم و آنچه به آتش مى‏انجامد.
۳- پارسایى در دنیا، یعنى دل نبستن به کالا و خوشیهاى دنیا.
۴- انتظار مرگ.
این چهار چیز فضیلتهاى نشأت گرفته از ملکه عفّتند، زیرا هر کدام از اینها با عفّت همراه است.

امّا شاخه ‏هاى یقین عبارتند از:

۱- بینش در عین هوشیارى و به کار بستن آن، هوشیارى همان سرعت یورش نفس بر حقایقى است که از راه حواس بر نفس وارد مى‏شود.
۲- توجه به حقیقت و تفسیر آن و کسب حقایق به وسیله دلایل و براهین، و استخراج فضیلتهاى گوناگون و اخلاق پسندیده از موارد ممکن، مانند سخن مفید و عبرت گرفتن از کارهاى عبرت انگیز.
۳- پند گرفتن از طریق عبرت، یعنى حصول عبرت از راه پندپذیرى و کراهت [از پیامد اعمال زشت‏].
۴- مورد توجه قرار دادن روش پیشینیان، بطورى که گویا با آنان زندگى مى‏کرده است. و این چهار، فضیلتهایى تحت فضیلت کلى حکمت، مانند شاخه‏هاى آنند، و بعضى به منزله شاخه‏هاى بعضى دیگر مى‏باشند.

امّا اقسام عدالت:

۱- درک عمیق، امام (ع) صفت را به موصوف اضافه کرده، و آن را به دلیل اهمیت بیشتر، مقدّم داشته است، و در تعریف این فضیلت فرموده است، قوه درک معناست که به وسیله لفظ یا نوشتار و یا اشاره و امثال آن، به آن معنى اشاره شده باشد.
۲- رسیدن به حقیقت و ژرفاى دانش، یعنى دانستن حقیقت و کنه هر چیز.
۳- نورانیت حکم، یعنى احکام صادره از جانب او، درخشان و روشن باشد، خطا و اشتباه در آن وجود نداشته باشد.
۴- ملکه شکیبایى، و امام (ع) از آن تعبیر به رسوخ و نفوذ کرده است، زیرا از ویژگیهاى ملکه بودن، رسوخ و نفوذ است، شکیبایى عبارت است از اقدام نکردن به داورى مطابق خواست قوّه خشم، در مورد کسى که مرتکب جنایت نسبت به او شده است که ناخوشایندى‏اش عاید او مى‏گردد.
باید توجّه داشت که دو فضیلت بینش دقیق و دانش عمیق داخل در فضیلت حکمتند، و همین طور، فضیلت حلم و بردبارى وارد در ملکه شجاعت است جز این که به دلیل وجود فضیلت عدالت در هر سه اصل مزبور، در حقیقت تمام آن فضایل و فروعشان شاخه‏هایى از عدالتند. توضیح آن که تمام این فضائل، ملکاتى میان دو طرف افراط و تفریطند، و همین در میانه و وسط دو طرف بودن، معناى عدل است. بنا بر این تمام اینها شاخه‏هایى براى عدل و جزئیاتى زیر پوشش آنند.

و امّا شاخه‏ هاى شجاعت که از آن تعبیر به جهاد شده است:

۱- امر به معروف ۲- نهى از منکر ۳- راستگویى در جاهاى ناگوار. البته وجود شجاعت در این سه موردروشن است.
۴- دشمنى با بدکاران، بدیهى است که در مواردى لازمه دشمنى با آنان، دشمنى براى خدا و طغیان قوه غضبیّه در راه خدا براى جهاد با آنان است، که خود مستلزم شجاعت است. و امّا به نتایج این فضایل، به خاطر تشویق به داشتن خود این فضایل به شرح زیر اشاره کرده است:

نتایج شاخه ‏هاى عفّت و پاکدامنى چهار تا است:

۱- نتیجه علاقه و اشتیاق به بهشت، عبارت از فراموش کردن شهوات است، و روشن است که این حالت نتیجه اشتیاق به بهشت است. زیرا سالک به جانب قرب خدا، تا وقتى که بدانچه خداوند به پرهیزگاران وعده فرموده است دلبستگى پیدا نکند، انگیزه‏اى ندارد تا او را از خواسته‏هاى نفسانى حاضر و آماده- با وجود انگیزه‏هاى فراوان- بازدارد، بنا بر این از خواسته‏ هاى نفسانى چشم نمى‏پوشد.
۲- نتیجه ترس از آتش دوزخ، که همان پرهیز از محرّمات است.
۳- نتیجه پارسایى، که عبارت از سبک شمردن ناگواریهاست، زیرا بیشتر ناملایمات بلکه همه آنها به دلیل از دست دادن چیزى از امور دنیایى است که مورد علاقه انسان مى‏باشد، بنا بر این هر که از دنیا روى دلش را برگرداند، ناگواریهاى دنیا براى او سهل و آسان مى‏گردد.
۴- نتیجه انتظار مرگ که شتافتن به سوى کارهاى نیک و انجام امور براى مرگ و عالم پس از مرگ است.

اما نتایج یقین، بعضى از اقسام آن نتیجه بعضى دیگر است، زیرا فرا رسیدن و فرا گرفتن نتایجى براى به کار بستن هوش و اندیشه، شناخت موارد عبرت و عبرت گیرى از پیشینیان بوده و استدلال کردن از روى اینها به وجود آفریدگار دانا ثمره‏اى است براى روشن شدن جنبه‏ هاى مختلف حکمت و کیفیت‏ پند و عبرت گرفتن.

امّا نتایج عدالت نیز بعضى نتیجه بعضى اقسام دیگر آن است، توضیح آن که، درک عمیق و رسیدن به حقیقت دانش، مستلزم آگاهى از ژرفا و حقیقت دانش است، و آگاهى از حقیقت دانش مستلزم آگاهى بر راه و روش گوناگون داورى به عدل و اجراى آنها میان مردم از روى قضاوت درست است.
امّا نتیجه بردبارى، نیفتادن شخص بردبار در سمت کمبود و کاستى از این فضیلت یعنى صفت ناپسند ترس بوده، و در بین مردم، با فضیلت پسندیده بردبارى زندگى کردن است.

اما نتایج جهاد:

۱- نتیجه امر به معروف، محکم کردن پشت مؤمنان و کمک به آنها در راه انجام این فضیلت است.
۲- نتیجه نهى از منکر، دماغ منافقان را به خاک مالیدن و خوار ساختن آنهاست از طریق ممانعت و جلوگیرى از انجام کارهاى ناپسند و تظاهر بر خلاف شرع و قانون.
۳- نتیجه راستگویى در موارد ناگوار، همان انجام دستور واجب الهى در دفع دشمنان خدا، و دفاع از حریم الهى است.
۴- نتیجه دشمنى با بدکاران و خشم براى خدا عبارت از خشم خداست به آن کسانى که او خشم گرفته و خوشنودسازى وى در روز رستاخیز و در بهشت برین.
امّا تعریف کفر، عبارت است از انکار آفریدگار و یا یکى از پیامبران خدا، و یا یکى از ضروریاتى که پیامبران آورده‏اند. کفر، اصولى دارد که ما قبلا گفتیم، و کمالات و متمّم هایى نیز دارد که عبارتند از چهار صفت ناپسندى که امام (ع) آنها را پایه‏هاى کفر شمرده است و آنها صفات ناپسند و رذائلى در مقابل اصول‏

چهارگانه فضیلتهاى اخلاقى به شرح زیر است:

۱- کنجکاوى، یعنى زیاده‏روى در جستجوى حق، و انحراف از حق به دلیل نادانى و رفتن به سمت افراط که همان صفت ناپسند ستمکارى در برابر فضیلت دادگرى است، و چنین کسى به تصور جستجوى حق به جهل و نادانى خود متّکى است. امام (ع) از این صفت ناپسند با بیان پیامد آن که عبارت از بازنگشتن به جانب حق است- به دلیل ملکه شدن این خوى ناپسند- برحذر داشته است.
۲- ستیزه جویى که عبارت از صفت ناپسند افراط و انحراف از فضیلت دانش است که انسان، نام او را جربزه مى‏گذارد در صورتى که گرفتار جهل مرکّب است، از این رو، امام (ع)، به خاطر پیامد آن که عبارت از نابینایى و ناآگاهى مداوم نسبت به حق است- آن گاه که فزونى گیرد و به صورت ملکه در آید- از این صفت ناپسند برحذر داشته است.
۳- روگردانى از حق، گویى همان صفت ناپسند انحراف از فضیلت عفّت مى‏باشد، یعنى انحراف از حدّ وسط آن به سمت خوى ناپسند تبهکارى، از روى نادانى از این رو کسى که بدین صفت آلوده است همواره، خوب را بد، و بد را خوب مى‏شمرد، و مست گمراهى است. امام (ع) کلمه سکر را استعاره از غفلت و نادانى آورده است از آن رو که افراد گرفتار به هر دوى اینها برخورد نادرست دارند، هیچ چیزى را به جاى خود به کار نمى‏برند. و ممکن است اشاره به خوى ناپسند کاستى از فضیلت حکمت به نام کودنى و بى‏خبرى داشته باشد.
۴- دشمنى با حق که خود صفت پست زیاده‏روى و انحراف از فضیلت شجاعت است با نام بى‏باکى و یا آنچه لازمه بى‏باکى است. و لازمه داشتن این صفت، دشوارى راهها و با همه سختى از عهده کارها برآمدن است، زیرا اساس سهولت کارها و گشایش و سادگى آغاز و انجام امور، رفتار خوش با مردم، وچشم پوشى از خطاى مردم، و بردبارى و تحمّل ناگواریها مى‏باشد.
امّا شک عبارت از دو دلى در باور داشتن یکى از دو طرفى است که نقیض یکدیگر و مقابل همند، و این صفت چنان که قبلا گفته شد در برابر یقین است.

امام (ع) براى این صفت چهار شاخه نام برده است:

۱- گفتگوى ناروا، بدیهى است که اساس سخن ناروا، شک و دو دلى است: و امام (ع) هر که را که این صفت را ملکه و عادت خود قرار دهد با این بیان برحذر داشته است که شبش را به روز نرساند، کنایه از روشن نشدن حق از تاریکى شب تیره شک و نادانى است.
۲- ترس و دلهره، زیرا شک در امور باعث ناآگاهى از مصلحت و فساد آنها مى‏گردد، و این خود باعث دلهره و ترس از اقدام به آن امور مى‏شود. و نتیجه‏اش سرافکندگى و عقبگرد است.
۳- دو دلى در همان شک و تردید، یعنى تحوّل از حالتى به حالتى و از شکّ به حالت شک دیگر، بدون اطمینان به چیزى، و این خود نوعى از ابتلاى به شک و دو دلى در کارهاست. امام (ع) با بیان پیامد این صفت که به صورت کنایه فرموده زیر سمّهاى شیاطین قرار مى‏گیرد، از آن برحذر داشته است، زیرا چنین کسى در زمین قلبش تخم وهم و خیال پاشیده و قدرت عقل را که مى‏تواند تصمیم گیرى کند از خود سلب کرده است.
۴- تسلیم شدن و بى‏تفاوت بودن در برابر نابودى دنیا و آخرت، که از پیامدهاى شک است، زیرا شخص دو دل در کارهاى دنیا و آخرت خود مبتلا به دو دلى است و هیچ کارى را انجام نمى‏دهد و به فکر وسایل کار نیست به همین جهت در برابر پیشامدها تسلیم و بى‏تفاوت است و این که به دلیل بى‏تفاوتى در دنیا و آخرت نتیجه چنین حالتى هلاکت و نابودى است روشن و واضح است.
توفیق از آن خداست.

ترجمه‏ شرح‏ نهج‏ البلاغه(ابن‏ میثم)، ج۵ // قربانعلی  محمدی مقدم-علی اصغرنوایی یحیی زاده

بازدیدها: ۹۶

نهج البلاغه کلمات قصار حکمت شماره ۲۵ متن عربی با ترجمه فارسی (شرح ابن میثم)

شرح ابن‏ میثم

۲۵- و قال علیه السلام : الْحَذَرَ الْحَذَرَ فَوَاللَّهِ لَقَدْ سَتَرَ حَتَّى کَأَنَّهُ قَدْ غَفَرَ

المعنى

حذّر من سخط اللّه بسبب معصیته لطول إمهاله و ستره إلى الغایه المذکوره. و قوله: فو اللّه. إلى آخره صغرى ضمیر تقدیر کبراه: و کلّ من ستر على عبده إلى الغایه المذکوره فواجب أن یحذر غضبه و یجتنب معصیته و یرجع إلى طاعته الّتی هى الغایه من عنایته بستره.

مطابق با حکمت ۳۰ نسخه صبحی صالح

ترجمه فارسی شرح ابن‏ میثم

۲۵- امام (ع) فرمود: الْحَذَرَ الْحَذَرَ فَوَاللَّهِ لَقَدْ سَتَرَ حَتَّى کَأَنَّهُ قَدْ غَفَرَ و هو ظاهر

ترجمه

«زنهار، به خدا سوگند، آن چنان پنهان داشته که گویى آمرزیده است».

شرح

امام (ع) بدین وسیله انسان را از خشم الهى به سبب نافرمانى از او برحذر داشته است، به خاطر سهل‏انگارى و پوشیده داشتن گناه خود تا بدانجا که گویى‏ آمرزیده است.

عبارت: فو اللّه…

مقدمه صغرا براى قیاس مضمرى است که کبراى مقدّر آن چنین است: هر کس تا بدان حدّ گناه بنده‏اش را پوشیده دارد، لازم است که بنده از خشم او برحذر بوده و از نافرمانى‏اش بپرهیزد و رو به اطاعت او آورد که هدف از لطف او نسبت به پوشیده داشتن گناه همین است که بنده برگردد.

ترجمه‏ شرح‏ نهج‏ البلاغه(ابن‏ میثم)، ج۵ // قربانعلی  محمدی مقدم-علی اصغرنوایی یحیی زاده

 

بازدیدها: ۴۷

نهج البلاغه کلمات قصار حکمت شماره ۲۴ متن عربی با ترجمه فارسی (شرح ابن میثم)

شرح ابن‏ میثم

۲۴- و قال علیه السلام : إِذَا کُنْتَ فِی إِدْبَارٍ وَ الْمَوْتُ فِی إِقْبَالٍ‏فَمَا أَسْرَعَ الْمُلْتَقَى

المعنى

و هو جذب بإقبال الموت و لقائه إلى الاستعداد له و لما بعده بالأعمال الصالحه، و الإدبار و الإقبال أمران اعتباریّان لأنّ الإنسان باعتبار أجزاء مدّته وقتا فوقتا فی إدبار، و بحسب ذلک یکون اعتبار فنائه فی إقباله إلیه، و بحسبهما یکون سرعه التقائهما. و الملتقى مصدر.

مطابق با حکمت ۲۹ نسخه صبحی صالح

ترجمه فارسی شرح ابن‏ میثم

۲۴- امام (ع) فرمود: إِذَا کُنْتَ فِی إِدْبَارٍ وَ الْمَوْتُ فِی إِقْبَالٍ فَمَا أَسْرَعَ الْمُلْتَقَى

ترجمه

«وقتى که تو پشت به دنیا مى‏کنى و مرگ رو به تو مى‏آورد، پس چه زود با هم روبرو مى‏شوید».

شرح

این سخن در مورد دعوت به فرا رسیدن مرگ و آمادگى براى ملاقات با مرگ و دنیاى پس از مرگ، به وسیله انجام اعمال شایسته مى‏باشد. پشت کردن و روآوردن، امور اعتبارى‏اند، زیرا انسان به اعتبار لحظات مدت عمرش لحظه به لحظه در حال پشت کردن به دنیا است، و با این حساب، به همان نسبت که عمرش سپرى مى‏شود، مرگ به او نزدیک مى‏شود و با در نظر گرفتن هر دو جهت، تلاقى به سرعت انجام مى‏گیرد، و زود به هم مى‏رسند. کلمه: ملتقى مصدر میمى است.

ترجمه‏ شرح‏ نهج‏ البلاغه(ابن‏ میثم)، ج۵ // قربانعلی  محمدی مقدم-علی اصغرنوایی یحیی زاده

 

بازدیدها: ۳۸

نهج البلاغه کلمات قصار حکمت شماره ۲۳ متن عربی با ترجمه فارسی (شرح ابن میثم)بالاترین زهد

شرح ابن‏ میثم

۲۳- و قال علیه السلام : أَفْضَلُ الزُّهْدِ إِخْفَاءُ الزُّهْدِ

المعنى

الزهد منه ظاهر و منه خفىّ و هو الزهد الحقیقىّ المنتفع به کما قال صلّى اللّه علیه و آله: إنّ اللّه لا ینظر إلى صورکم و لا إلى أعمالکم و لکن ینظر إلى قلوبکم. فلذلک کان أفضل. و المراد الزهد الخفىّ. فأضاف الصفه إلى الموصوف و قدّمها لأنّها أهمّ و لأنّ الزهد الظاهر یکاد لا ینفکّ عن ریاء و سمعه فکان مفضولا.

مطابق با حکمت ۲۸ نسخه صبحی صالح

ترجمه فارسی شرح ابن‏ میثم

۲۳- امام (ع) فرمود: أَفْضَلُ الزُّهْدِ إِخْفَاءُ الزُّهْدِ

ترجمه

«بالاترین نوع پارسایى، پنهان داشتن آن است».

شرح

پارسایى دو گونه است: پارسایى آشکارا و پارسایى پنهان که همین است پارسایى واقعى و سودمند، پیامبر (ص) فرموده است: «براستى که خداوند نه به چهره‏هاى ظاهر شما مى‏نگرد و نه به رفتار شما، بلکه به دلهاى شما مى‏نگرد«».» و از همین جهت است که این بالاترین نوع پارسایى است. و مقصود امام (ع) هم پارسایى پنهانى است. به این ترتیب صفت را به موصوف اضافه کرده و آن را مقدم‏ داشته است، چون پنهان داشتن، مهمتر از خود پارسایى است، و از طرفى پارسایى ظاهرى شاید از ریا و سمعه غیر قابل انفکاک باشد بنا بر این کم ارزش است.

ترجمه‏ شرح‏ نهج‏ البلاغه(ابن‏ میثم)، ج۵ // قربانعلی  محمدی مقدم-علی اصغرنوایی یحیی زاده

 

بازدیدها: ۵۱

نهج البلاغه کلمات قصار حکمت شماره ۲۲ متن عربی با ترجمه فارسی (شرح ابن میثم)

شرح ابن‏ میثم

۲۲- و قال علیه السلام : امْشِ بِدَائِکَ مَا مَشَى بِکَ

المعنى

و فی روایه: ما حملک: أى ما دام المرض لا یبهظک و یعجزک فلا تنفعل عنه و لا تتعاجز به، بل کن فی صوره الأصحّاء. و قیل: فیه إیماء إلى ما أمر به من کتمان المرض کما قال الرسول صلّى اللّه علیه و آله: من کنوز البرّ کتمان الصدقه و المرض و المصیبه. و ربّما کانت فائده ذلک کونه نوع تجلّد، و التجلّد معاونه للطبیعه و تقویه لها على المرض، و من المرض ما یتحلّل بالحرکات البدنیّه. و استعاد للمرض وصف الماشی باعتبار أنّه لا یلزمه الأرض و الفراش فهو کالحامل له و الماشى به.

مطابق با حکمت ۲۷ نسخه صبحی صالح

ترجمه فارسی شرح ابن‏ میثم

۲۲- امام (ع) فرمود: امْشِ بِدَائِکَ مَا مَشَى بِکَ

ترجمه

«با دردى که دارى به سر ببر، تا وقتى که درد با تو همراه است».

شرح

در روایتى، ما حملک است، یعنى: تا وقتى که بیمارى تو را از پا در نیاورده و ناتوان نساخته، تحت تأثیر بیمارى قرار نگیر و از دست او ناتوان مشو، بلکه به صورت افراد تندرست باش.

بعضى گفته‏اند در این سخن اشارتى است بر پوشیده داشتن بیمارى، چنان که پیامبر (ص) فرموده است: «پوشیده داشتن صدقه، بیمارى و مصیبت از جمله گنجهاى نیکوکارى است» و چه بسا فایده آن نوعى تحمّل مشقت و ریاضت باشد، و ریاضت و تحمّل سختى کمک به طبیعت انسان است و او را در برابر بیمارى مقاوم مى‏ سازد، و بعضى از بیماریها به وسیله حرکات بدن از بین مى ‏روند.

صفت ماشى را براى بیمارى به اعتبار این که او زمین و فرش لازم ندارد، استعاره آورده است، پس در حقیقت شخص بیمارى را همراه داشته و او را مى ‏برد.

ترجمه‏ شرح‏ نهج‏ البلاغه(ابن‏ میثم)، ج۵ // قربانعلی  محمدی مقدم-علی اصغرنوایی یحیی زاده

بازدیدها: ۲۴

نهج البلاغه کلمات قصار حکمت شماره ۲۱ متن عربی با ترجمه فارسی (شرح ابن میثم)

شرح ابن‏ میثم

۲۱- و قال علیه السلام : مَا أَضْمَرَ أَحَدٌ شَیْئاً إِلَّا ظَهَرَ فِی فَلَتَاتِ لِسَانِهِ- وَ صَفَحَاتِ وَجْهِهِ‏

اللغه

الفلته: الأمر یقع من غیر تروّ. و صفحه الوجه: بشرته.

المعنى

و لمّا کان الإنسان إنّما یضمر فی نفسه أمرا مهمّا عنده من عداوه أو بغض أو محبّه إلى غیر ذلک، و کان الوجود اللسانی عباره عن الوجود النفسانیّ و مظهرا له لم یتمکّن المرء أن یحفظ ما أضمره بالکلّیّه لأنّ مراعات ذلک الحفظ إنّما یکون للعقل بحسب ما یراه من المصلحه، و العقل قد یشتغل بالتصرّف فی مهمّ آخر فیغفل عن ضبط ما أضمره فینفلت الخیال به من سرّ العقل فیبعثه فی فلتات القول عن غیر تروّ، و کذلک لمّا کان التصوّرات و الامور النفسانیّه مبادئ للآثار الظاهره کصفره الوجل و حمره الخجل لم ینفکّ بعض الامور المضمره عن ظهور ما یعرف به من الآثار فی صفحات الوجه و العین. و شاهد ذلک التجربه.

مطابق با حکمت ۲۶ نسخه صبحی صالح

ترجمه فارسی شرح ابن‏ میثم

۲۱- امام (ع) فرمود: مَا أَضْمَرَ أَحَدٌ شَیْئاً إِلَّا ظَهَرَ فِی فَلَتَاتِ لِسَانِهِ- وَ صَفَحَاتِ وَجْهِهِ

لغات

فلته: کارى که بدون اندیشه سر بزند

صفحه الوجه: ظاهر چهره

ترجمه

«کسى چیزى را در دل پنهان نمى‏ کند مگر این که در بین سخنان نیندیشیده از رنگ رخساره‏ اش آشکار مى‏ گردد».

شرح

چون انسان مطلب مهمى از قبیل دشمنى، کینه و یا دوستى و نظایر اینها را در دل پنهان مى ‏دارد و پدیده‏ هاى زبانى عبارت از نوعى وجود نفسانى و وسیله اظهار آن است، براى شخص ممکن نیست به طور کامل آنچه در دل دارد مخفى نگه دارد، زیرا رعایت این پنهانکارى تنها براى عقل میسر است تا بر طبق مصلحتى که مى‏ بیند آن را پنهان دارد، امّا عقل گاهى به یک کار مهم دیگرى سرگرم و از مراقبت بر پنهان داشتن غفلت مى‏ورزد، در نتیجه خیال، آن را از دست عقل مى‏ رباید و در ضمن سخنان بى‏اندیشه بر زبان مى ‏آورد، و همین طور، چون تصورات و امور نفسانى ریشه آثار ظاهرى انسان مانند زردى ترس و سرخى شرم مى ‏باشند، بعضى از امور پنهانى را نمى‏شود از آثار ظاهرى در رنگ چشم و صورت جدا کرد، گواه بر این مطلب تجربه است.

ترجمه‏ شرح‏ نهج‏ البلاغه(ابن‏ میثم)، ج۵ // قربانعلی  محمدی مقدم-علی اصغرنوایی یحیی زاده

 

بازدیدها: ۵۴

نهج البلاغه کلمات قصار حکمت شماره ۲۰ متن عربی با ترجمه فارسی (شرح ابن میثم)

شرح ابن‏ میثم

۲۰- و قال علیه السلام : یَا ابْنَ آدَمَ إِذَا رَأَیْتَ رَبَّکَ سُبْحَانَهُ یُتَابِعُ عَلَیْکَ نِعَمَهُ- وَ أَنْتَ تَعْصِیهِ فَاحْذَرْهُ

المعنى

نفّر الإنسان عن معصیه اللّه حال متابعه نعمه علیه بتحذیره منه، و ذلک أنّه لمّا کان دوام شکرها یعدّ للمزید منها کان کفرانها و مقابلتها بالمعصیه المستلزم لعدم الشکر مستلزما لعدم الاستعداد للمزید و معدّا للنقصان و نزول النقمه کما قال تعالى وَ إِذْ تَأَذَّنَ رَبُّکُمْ لَئِنْ شَکَرْتُمْ«» و هو محلّ الحذر منه. و الواو فی قوله: و أنت. للحال.

مطابق با حکمت ۲۵ نسخه صبحی صالح

ترجمه فارسی شرح ابن‏ میثم

۲۰- امام (ع) فرمود: یَا ابْنَ آدَمَ إِذَا رَأَیْتَ رَبَّکَ سُبْحَانَهُ یُتَابِعُ عَلَیْکَ نِعَمَهُ- وَ أَنْتَ تَعْصِیهِ فَاحْذَرْهُ

ترجمه

«فرزند آدم هر گاه دیدى پروردگار سبحان نعمتهایش را در پى هم به تو ارزانى مى‏ دارد در حالى که تو نافرمانى او را مى ‏کنى، پس برحذر باش و از او بترس».

شرح

آدمى را از نافرمانى خدا، در حالى که نعمتهاى الهى پیاپى به او مى‏رسد، به وسیله ترس از خدا برحذر داشته است، توضیح آن که چون سپاس دائمى زمینه‏ساز فزونى نعمت است، ناسپاسى در برابر نعمت، و نافرمانى خداوند که مستلزم ناسپاسى است، موجب فزونى نیافتن نعمت بلکه زمینه براى کاستى نعمت و نزول بلاست، چنان که خداى تعالى فرموده است: وَ إِذْ تَأَذَّنَ رَبُّکُمْ لَئِنْ شَکَرْتُمْ«» و همین است جاى ترس از خدا. و او، در سخن امام: و انت‏ واو حالیه است.

ترجمه‏ شرح‏ نهج‏ البلاغه(ابن‏ میثم)، ج۵ // قربانعلی  محمدی مقدم-علی اصغرنوایی یحیی زاده

 

بازدیدها: ۲۵۰