google-site-verification: googledc28cebad391242f.html
120-140 ترجمه خطبه ها شرح ابن ابی الحدیدترجمه خطبه ها شرح ابن ابی الحدید

خطبه137 شرح ابن ابی الحدید (با ترجمه فارسی کتاب جلوه های تاریخ دکتر دامغانی)(درباره طلحه و زبير)

137 و من كلام له ع في شأن طلحة و الزبير

وَ اللَّهِ مَا أَنْكَرُوا عَلَيَّ مُنْكَراً- وَ لَا جَعَلُوا بَيْنِي وَ بَيْنَهُمْ نِصْفاً- وَ إِنَّهُمْ لَيَطْلُبُونَ حَقّاً هُمْ تَرَكُوهُ وَ دَماً هُمْ سَفَكُوهُ- فَإِنْ كُنْتُ شَرِيكَهُمْ فِيهِ فَإِنَّ لَهُمْ نَصِيبَهُمْ مِنْهُ- وَ إِنْ كَانُوا وَلُوهُ دُونِي فَمَا الطَّلِبَةُ إِلَّا قِبَلَهُمْ- وَ إِنَّ أَوَّلَ عَدْلِهِمْ لَلْحُكْمُ عَلَى أَنْفُسِهِمْ- وَ إِنَّ مَعِي لَبَصِيرَتِي مَا لَبَسْتُ وَ لَا لُبِسَ عَلَيَّ- وَ إِنَّهَا لَلْفِئَةُ الْبَاغِيَةُ فِيهَا الْحَمَأُ وَ الْحُمَّةُ- وَ الشُّبْهَةُ الْمُغْدَفَةُ وَ إِنَّ الْأَمْرَ لَوَاضِحٌ- وَ قَدْ زَاحَ الْبَاطِلُ عَنْ نِصَابِهِ- وَ انْقَطَعَ لِسَانُهُ عَنْ شَغْبِهِ- وَ ايْمُ اللَّهِ لَأُفْرِطَنَّ لَهُمْ حَوْضاً أَنَا مَاتِحُهُ- لَا يَصْدُرُونَ عَنْهُ بِرِيٍّ- وَ لَا يَعُبُّونَ بَعْدَهُ فِي حِسْي‏

مِنْهُ- فَأَقْبَلْتُمْ إِلَيَّ إِقْبَالَ الْعُوذِ الْمَطَافِيلِ عَلَى أَوْلَادِهَا- تَقُولُونَ الْبَيْعَةَ الْبَيْعَةَ- قَبَضْتُ كَفِّي فَبَسَطْتُمُوهَا- وَ نَازَعْتُكُمْ يَدِي فَجَاذَبْتُمُوهَا- اللَّهُمَّ إِنَّهُمَا قَطَعَانِي وَ ظَلَمَانِي- وَ نَكَثَا بَيْعَتِي وَ أَلَّبَا النَّاسَ عَلَيَّ- فَاحْلُلْ مَا عَقَدَا وَ لَا تُحْكِمْ لَهُمَا مَا أَبْرَمَا- وَ أَرِهِمَا الْمَسَاءَةَ فِيمَا أَمَّلَا وَ عَمِلَا- وَ لَقَدِ اسْتَثَبْتُهُمَا قَبْلَ الْقِتَالِ- وَ اسْتَأْنَيْتُ بِهِمَا أَمَامَ الْوِقَاعِ- فَغَمَطَا النِّعْمَةَ وَ رَدَّا الْعَافِيَة

مطابق خطبه 137 نسخه صبحی صالح

شرح وترجمه فارسی

(137)از سخنان آن حضرت (ع ) درباره طلحه و زبير

(در اين خطبه كه با عبارت والله ما انكروا على منكرا  (به خدا سوگند، آنان كارى را كه به راستى زشت و ناپسند باشد نتوانسته اند به من نسبت دهند) شروع مى شود، ابن ابى الحديد پس از توضيح لغات و آوردن شواهدى براى آن و اشاره به اينكه مقصود طلحه و زبير و شركت كنندگان در جنگ جمل است بحث مختصر تاريخى و اجتماعى زير را آورده است . او مى گويد:)

على عليه السلام مى فرمايد: به خدا سوگند، آنان نتوانسته اند كارى را كه به راستى زشت و ناپسند باشد به من نسبت دهند بلكه چيزى براى من زشت و ناپسند شمرده اند كه دليل و حجت آن به زيان خودشان است نه به سود ايشان و آنان را رشك و دنياخواهى و برترى جويى در مقررى و عطا به اين كار واداشته است كه امير المومنين عليه السلام آن امور را در دين روا نمى دانست و مصلحت هم نمى ديد.

على (ع ) سپس مى گويد: آنان ميان من و خودشان انصاف ندادند و كسى را كه منصف باشد و با انصاف حكم كند قرار ندادند و ناگهان از اطاعت بيرون شدند. و شگفتا! حقى را مى طلبند كه خودشان آن را رها كرده اند، يعنى با خروج خود به سوى بصره چنين تظاهر مى كنند كه در طلب حق هستند و حال آنكه حق را در مدينه رها كرده اند.

سپس مى گويد: آنان خونى را مطالبه مى كنند كه خود آن را ريخته اند  يعنى خون عثمان  طلحه از سرسخت ترين مردم در برانگيختن بر ضد عثمان بود و زبير در اين مورد پس از او قرار داشت . روايت شده است كه عثمان مى گفته است : اى واى بر من از پسر زن خضرمى  يعنى طلحه  كه به او آن همه شمش هاى زر دادم و او آهنگ ريختن خون من دارد و مردم را بر ضد جان من تحريك مى كند. بار خدايا، او را از آن طلاها بهره مند مفرماى و فرجام هاى ستمش را به خودش برگردان !

كسانى كه درباره جنگ خانه عثمان تاليف و تصنيف كرده اند روايت مى كنند كه روز كشته شدن عثمان طلحه جامه را چنان به خود پيچيده بود كه از چشمهاى مردم پوشيده بماند و به خانه تيراندازى مى كرد و همچنين روايت كرده اند كه چون در خانه عثمان را بر كسانى كه او را محاصره كرده بودند بستند و نگذاشتند وارد خانه شوند طلحه آنان را به خانه يكى از انصار برد و آنان را به پشت بام رساند و آنان از آنجا از ديوار خانه عثمان فرود آمدند و او را كشتند.

همچنين روايت كرده اند كه زبير مى گفته است : عثمان را بكشيد كه آيين شما را دگرگون ساخته است . به او گفتند: پسرت بر در خانه اش از او حمايت مى كند. گفت : من ناخوش نمى دارم كه عثمان كشته شود هر چند نخست و پيش از او پسرم را بكشند! همانا فردا عثمان به صورت لاشه يى ميان راه افتاده خواهد بود.

بدين سبب بود كه در جنگ جمل مروان گفت : به خدا سوگند، اينك كه طلحه را مى بينم و بر او چيره ام از خون نمى گذرم و او را در قبال عثمان مى كشم و همان كار را هم كرد و تيرى به كشاله ران يا زير زانويش زد و چندان خون از طلحه رفت كه مرد.

على عليه السلام سپس مى گويد: بر فرض كه من در ريختن خون عثمان شريك آنان باشم آنان هم كه شريك در جرم اند و براى آنان جايز و روا نيست كه خون او را مطالبه كنند و اگر بدون اينكه من شركت در آن كار داشته باشم خودشان آن را انجام داده اند پس در آن صورت از آنان بايد اين خون مطالبه شود نه از كس ديگرى غير از ايشان .

على عليه السلام فرض سوم را بيان كرده است و آن فرض اين است كه على به تنهايى و بدون مشاركت طلحه و زبير عثمان را كشته باشد و اين بدان سبب است كه هيچ كس چنين سخن ياوه يى نگفته است ، مردم در مورد كشته شدن عثمان دو فرض بيشتر نداشته اند يكى آنكه خون عثمان بر عهده على و طلحه و زبير است آن هم نه به اين صورت و معنى كه آنان به كشتن او مباشرت كرده باشند بلكه به اين معنى كه مردم را بر آن كار تحريض و ترغيب كرده و شورانده اند و فرض دوم اين است كه على عليه السلام از اين اتهام برى است و طلحه و زبير از آن برى نيستند.

على (ع ) سپس مى گويد: (آغاز دادخواهى آنان بايد چنان باشد كه به زبان خود حكم كنند). منظور اين است كه اين گروهى كه بيعت را شكسته و خروج كرده اند مى گويند: ما براى امر به معروف و نهى از منكر و اظهار عدل و زنده كردن حق و از ميان بردن باطل قيام و خروج كرده ايم و آغاز عدل اين است كه به زبان خود حكم كنند كه بر آدمى واجب است نخست بر خويشتن قضاوت كند و سپس بر ديگرى و چون خون عثمان بر عهده ايشان هم هست واجب است پيش از آنكه آن را بر ديگران زشت بشمارند براى خود ناپسند ببينند.
آن گاه مى گويد: همانا خرد و بينش من همراه من است چيزى را بر مردم مشتبه نساخته ام و چيزى هم بر من مشتبه نشده است . يعنى رسول خدا (ص ) هرگز براى من چيز مشتبهى بيان نفرموده است بلكه براى من توضيح داده و درست به من شناسانده است .

سپس فرموده است : آرى همين گروه آن گروه ستمگرند و چون آن را با اشاره و به صورت معرفه ايراد فرموده است دليل بر آن است كه با نص و تصريح به على عليه السلام گفته شده بوده است كه گروهى ستمگر بر او خروج مى كنند ولى وقت خروج و تمام صفات و نشانى هاى آنان داده نشده بوده است بلكه برخى از نشانه ها داده شده بوده است و همينكه اصحاب جمل خروج كردند و على عليه السلام آن نشانه ها را ديد فرمود: اين گروه ستمگرند يعنى همان گروهى كه به خروج ايشان بر ضد من وعده داده شده ام و اگر چنين نبود آن را به صورت نكره و نامعين بيان مى داشت .

سپس برخى از نشانه ها را بيان كرده و گفته است اين كار روشن است و همه اين امور در نظر على و ديگران مويد آن است كه اين جماعت همان گروه ستمگرند كه به خروج آنان وعده داده شده است ، اينك باطل از ميان رفته و نابود شده است و زبانش پس از برانگيختن شر بريده شده است .

سپس سوگند مى خورد كه براى آنان حوضى را انباشته خواهد كرد كه كشنده آب آن خودش خواهد بود. اين سخن كنايه از جنگ و خونريزى است و اينكه كشته شدن و نابودى بهره طلحه و زبير مى شود و آنان از كنار آن حوض سيراب برنمى گردند و آن حوض ‍ مانند اين حوضهاى حقيقى نيست كه چون تشنه يى كنار آن برسد سيراب شود و تشنگى او برطرف گردد بلكه از كنار آن برنمى گردند مگر اينكه خوراك شمشيرها شده اند و ديگر كنار هيچ آب و بركه يى فرو نخواهد آمد كه همگى نابود شده اند و پس از آن هيچ آب سرد و گوارايى نمى نوشند.

عمرو بن ليث صفار امير خراسان سپاهى را براى جنگ با اسماعيل سامانى گسيل داشته بود، آن لشكر شكست خورد و پيش عمرو برگشت ، عمرو خشم برآورد و سخنان درشت به سرهنگان گفت . يكى از ايشان گفت : اى امير، براى تو ديگى بزرگ پخته اند ما به لقمه يى از آن رسيديم و باقى آن براى تو اندوخته است ، چرا آن را رها مى كنى برو بازمانده آن را خودت بخور، عمرو ليث صفارى خاموش ماند و پاسخى نداد.

مقصود ما از آوردن داستان عمرو ليث مشاهبت و مناسبت ميان اين دو كنايه بود.
(ابن ابى الحديد پس از توضيح ديگر لغات و اصطلاحات خطبه مى گويد):
على عليه السلام مى فرمايد:
شما چنان بر من هجوم آورديد كه ناقه ها به كره هاى خود هجوم مى آورند و از من مى خواستيد بيعت شما را بپذيرم ، و من خوددارى كردم تا آنكه از اجتماع شما آگاه شدم و با شما بيعت كردم سپس على عليه السلام پس از آنكه طلحه و زبير را به پيمان شكنى و گسستن پيوند خويشاوندى و شوراندن مردم بر ضد خود توصيف كرده است بر آن دو نفرين كرده كه خداوند گرهى را كه آن دو زده اند باز فرمايد و قصد ايشان را استوار نكند و در آنچه كرده اند و آرزو بسته اند بدى ببينند.

آنچه كه آن دو را به وصف فرموده است راست و درست گفته است ؛ نفرين آن حضرت هم محقق شد و بدى اين جهانى آن دو را فرو گرفت نه بدفرجامى آن جهانى زيرا خداوند متعال به زبان رسول گرامى خود به آن دو وعده بهشت داده است و آنان به توبه يى كه انجام دادند و ياران (معتزلى ) ما كه خدايشان رحمت كناد! در كتابها و آثار خود از قول آن دو نقل كرده اند مستحق بهشت شده اند و اگر آن توبه نباشد كه از هلاك شدگان اند. 

جلوه‏ تاریخ‏ درشرح‏ نهج‏ البلاغه ‏ابن‏ ابى‏ الحدید، ج 4 //ترجمه دکتر محمود مهدوى دامغانى

Show More

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.

Back to top button
-+=