google-site-verification: googledc28cebad391242f.html
20-40 حکمت شرح ابن ابي الحدیدحکمت ها شرح ابن ابي الحدید

نهج البلاغه کلمات قصار حکمت شماره 20 متن عربی با ترجمه فارسی (شرح ابن ابی الحدید)

حکمت 20 صبحی صالح

20-وَ قَالَ ( عليه‏السلام  )أَقِيلُوا ذَوِي الْمُرُوءَاتِ عَثَرَاتِهِمْ فَمَا يَعْثُرُ مِنْهُمْ عَاثِرٌ إِلَّا وَ يَدُ اللَّهِ بِيَدِهِ يَرْفَعُه‏

 حکمت 20 شرح ابن ‏أبي ‏الحديد ج 18   

20: أَقِيلُوا ذَوِي الْمُرُوءَاتِ عَثَرَاتِهِمْ-  فَمَا يَعْثُرُ مِنْهُمْ عَاثِرٌ إِلَّا وَ يَدُهُ بِيَدِ اللَّهِ يَرْفَعُهُ نبذ مما قيل في المروءة قد رويت هذه الكلمة مرفوعة-  ذكر ذلك ابن قتيبة في عيون الأخبار-  و أحسن ما قيل في المروءة قولهم-  اللذة ترك المروءة و المروءة ترك اللذة- . و في الحديث أن رجلا قام إلى رسول الله ص فقال يا رسول الله-  أ لست أفضل قومي فقال إن كان لك عقل فلك فضل-  و إن كان لك خلق فلك مروءة-  و إن كان لك مال فلك حسب-  و إن كان لك تقى فلك دين- .

و سئل الحسن عن المروءة فقال-  جاء في الحديث المرفوع أن الله تعالى يحب معالي الأمور و يكره سفسافها- . و كان يقال من مروءة الرجل جلوسه بباب داره- . و قال الحسن لا دين إلا بمروءة-و قيل لابن هبيرة ما المروءة فقال إصلاح المال-  و الرزانة في المجلس و الغداء و العشاء بالفناء- . و جاء أيضا في الحديث المرفوع حسب الرجل ماله و كرمه دينه و مروءته خلقه-  و كان يقال ليس من المروءة كثرة الالتفات في الطريق- . و يقال سرعة المشي تذهب بمروءة الرجل- .

و قال معاوية لعمرو ما ألذ الأشياء-  قال مر فتيان قريش أن يقوموا فلما قاموا-  قال إسقاط المروءة- . و كان عروة بن الزبير يقول لبنيه يا بني العبوا-  فإن المروءة لا تكون إلا بعد اللعب-  و قيل للأحنف ما المروءة قال العفة و الحرفة-  تعف عما حرم الله و تحترف فيما أحل الله- . و قال محمد بن عمران التيمي لا أشد من المروءة-  و هي ألا تعمل في السر شيئا تستحيي منه في العلانية-  و سئل النظام عن المروءة فأنشد بيت زهير- 

الستر دون الفاحشات و لا
يلقاك دون الخير من ستر

 و قال عمر تعلموا العربية فإنها تزيد في المروءة-  و تعلموا النسب فرب رحم مجهولة قد وصلت به- . و قال ميمون بن مهران أول المروءة طلاقة الوجه-  و الثاني التودد إلى الناس و الثالث قضاء الحوائج- . و قال مسلمة بن عبد الملك-  مروءتان ظاهرتان الرياش و الفصاحة- . و كان يقال تعرف مروءة الرجل بكثرة ديونه- . و كان يقال العقل يأمرك بالأنفع-  و المروءة تأمرك بالأجمل- .

لام معاوية يزيد ابنه على سماع الغناء و حب القيان-  و قال له أسقطت مروءتك-  فقال يزيد أتكلم بلساني كلمة قال نعم-  و بلسان أبي سفيان بن حرب و هند بنت عتبة مع لسانك-  قال و الله لقد حدثني عمرو بن العاص-  و استشهد على ذلك ابنه عبد الله بصدقه-  أن أبا سفيان كان يخلع على المغني-  الفاضل و المضاعف من ثيابه-  و لقد حدثني أن جاريتي عبد الله بن جدعان-  غنتاه يوما فأطربتاه-  فجعل يخلع عليهما أثوابه ثوبا ثوبا-  حتى تجرد تجرد العير-  و لقد كان هو و عفان بن أبي العاص-  ربما حملا جارية العاص بن وائل على أعناقهما-  فمرا بها على الأبطح و جلة قريش ينظرون إليهما-  مرة على ظهر أبيك و مرة على ظهر عفان-  فما الذي تنكر مني فقال معاوية اسكت لحاك الله-  و الله ما أحد ألحق بأبيك هذا إلا ليغرك و يفضحك-  و إن كان أبو سفيان ما علمت لثقيل الحلم-  يقظان الرأي عازب الهوى-  طويل الأناة بعيد القعر-  و ما سودته قريش إلا لفضله

 ترجمه فارسی شرح ابن‏ ابی الحدید

حكمت (20)

اقيلوا ذوى المروآت عثراتهم فما يعثر منهم عاثر الا و يده بيد الله يرفعه. «از لغزشهاى خداوندان مروت در گذريد، كه هيچ يك از ايشان لغزشى نمى‏ كند مگر اينكه دست او در دست خداوند است و او را بر مى‏ كشد.»

ابن ابى الحديد مى‏ گويد: اين سخن را به صورت مرفوع هم روايت كرده‏ اند و ابن قتيبه در كتاب عيون الاخبار آن را آورده است و بهترين سخنى كه در باره مروت گفته شده اين سخن است كه لذت در ترك مروت است و مروت در ترك لذت.

و در حديث آمده است كه مردى برخاست و به پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم گفت: اى رسول خدا آيا من فاضل‏ترين قوم خود نيستم فرمود: اگر تو را خردى باشد، فضلى خواهد بود، و اگر اخلاقى پسنديده باشد مروتى خواهد بود، و اگر تو را مالى باشد شرفى خواهد بود، و اگر تو را تقوايى باشد تو را دينى خواهد بود.

از حسن بصرى در مورد مروت پرسيده شد، گفت: در حديث مرفوع آمده است كه خداوند متعال كارهاى برتر و پسنديده را دوست مى‏ دارد و كارهاى پست و فرو مايه را خوش نمى ‏دارد. و همو گفته است دين جز با جوانمردى وجود نخواهد داشت.

و گفته شده است از مروت مرد اين است كه بر در خانه خويش نشيند.

ابن ابى الحديد سپس داستان زير را آورده است كه بى ارتباط به تاريخ و اوضاع اجتماعى نيست.

معاويه پسر خود يزيد را به سبب گوش دادن به موسيقى و دوست داشتن كنيزكان سرزنش كرد و به او گفت: مروت خود را تباه كرده و بر باد داده ‏اى. يزيد گفت: آيا حق دارم يك كلمه از زبان خودم بگويم گفت: آرى و مى ‏توانى از زبان ابو سفيان بن حرب و هند دختر عتبه هم بگويى. يزيد گفت: به خدا سوگند، عمرو بن عاص براى من اين سخن را نقل كرد و پسرش عبد الله را هم به راستى گفتار خويش گواه گرفت كه ابو سفيان در قبال آواز خوش مغنى، جامه ‏هاى اضافى خويش را از تن بيرون مى‏ آورده است، و نيز براى من نقل كرد كه روزى دو كنيز آوازه خوان عبد الله بن جدعان براى او ترانه خواندند و او را چنان به طرب آوردند كه جامه‏ هاى خود را يكى يكى بيرون آورد تا آنجا كه همچون گورخر برهنه شد.

او و عفان بن ابى العاص گاهگاه كنيز آوازه خوان عاص بن وائل را بر دوش خود مى‏ نهادند و همان گونه او را به ناحيه ابطح مى‏ بردند و تمام بزرگان قريش بر آن دو مى‏ نگريستند و آن كنيزك گاه بر دوش پدر تو-  ابو سفيان-  و گاه بر دوش عفان سوار بود. اينك اى پدر چه چيز را بر من خرده مى‏ گيرى معاويه گفت: خاموش باش كه خدايت زشت روى كناد، به خدا سوگند هيچ كس چنين سخنى را به پدر بزرگ تو نسبت نمى‏ دهد مگر براى اينكه تو را فريب دهد و رسوا سازد، تا آنجا كه من مى‏ دانم ابو سفيان خردمند و روشن بين و بر كنار از هوس و پر تحمل و ژرف انديش بود و قريش او را فقط به سبب فضل و برترى، سيادت داده بود.

جلوه تاريخ در شرح نهج البلاغه ابن ابى الحديدجلد 7 //دكتر محمود مهدوى دامغانى

نمایش بیشتر

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

This site uses Akismet to reduce spam. Learn how your comment data is processed.

دکمه بازگشت به بالا
-+=