۱71
ومن خطبه له علیه السلام
و من كلام له (علیه السلام) لمّا عَزَم على لقاء القوم بصفّين:
الدعاء:
اللَّهُمَّ رَبَّ السَّقْفِ الْمَرْفُوعِ وَ الْجَوِّ الْمَكْفُوفِ، الَّذِي جَعَلْتَهُ مَغِيضاً لِلَّيْلِ وَ النَّهَارِ وَ مَجْرًى لِلشَّمْسِ وَ الْقَمَرِ وَ مُخْتَلَفاً لِلنُّجُومِ السَّيَّارَةِ، وَ جَعَلْتَ سُكَّانَهُ سِبْطاً مِنْ مَلَائِكَتِكَ لَا يَسْأَمُونَ مِنْ عِبَادَتِكَ، وَ رَبَّ هَذِهِ الْأَرْضِ الَّتِي جَعَلْتَهَا قَرَاراً لِلْأَنَامِ وَ مَدْرَجاً لِلْهَوَامِّ وَ الْأَنْعَامِ وَ مَا لَا يُحْصَى مِمَّا يُرَى وَ مَا لَا يُرَى، وَ رَبَّ الْجِبَالِ الرَّوَاسِي الَّتِي جَعَلْتَهَا لِلْأَرْضِ أَوْتَاداً وَ لِلْخَلْقِ اعْتِمَاداً؛ إِنْ أَظْهَرْتَنَا عَلَى عَدُوِّنَا فَجَنِّبْنَا الْبَغْيَ وَ سَدِّدْنَا لِلْحَقِّ، وَ إِنْ أَظْهَرْتَهُمْ عَلَيْنَا فَارْزُقْنَا الشَّهَادَةَ وَ اعْصِمْنَا مِنَ الْفِتْنَةِ.
الدعوة للقتال:أَيْنَ الْمَانِعُ لِلذِّمَارِ وَ الْغَائِرُ عِنْدَ نُزُولِ الْحَقَائِقِ مِنْ أَهْلِ الْحِفَاظِ؟ الْعَارُ وَرَاءَكُمْ وَ الْجَنَّةُ أَمَامَكُمْ.
اميرالمومنين عليهالسلام نيايش زير را هر وقتي كه با دشمن مواجه ميگشت، به بارگاه خدا عرض ميكرد: (پروردگارا، در اين ميدان كه مرز زندگي و مرگست دلهاي طرفين به تو متوجه شده و گردنها به طرف تو دراز گشته است.
چشمها به پيشگاه تو خيره شده و گامها به سوي تو برداشته شده و بدنها از هول و هراس مرگ لاغر شده است. پروردگارا، عداوتهاي پنهاني آشكار شده و ديگهاي كينهتوزيها به غليان افتاده است. خداوندا، از غايب بودن پيامبرمان به تو شكوه ميكنيم و از زيادي دشمن و پراكندگي تمايلات پناه به تو ميآوريم. اي پروردگار ما، ميان ما و قوم مقابل ما را با حق و حقيقت حل و فصل فرما و تويي بهترين گشايشگران).
نيايش و پناه بردن به الطاف خداوندي در هنگان رويارويي با دشمن كه مبادا اختيار از دست خارج شود و به دشمن ستم شود:
اينست آن منطق دين الهي كه ارزش والاي جانهاي آدميان را براي مردم تعليم داده است كه مبادا در رويارويي با خصم، آن ارزش والا فراموش شده و با يكديگر شديدتر و درندهتر از وحوش جنگل به پيكار برخيزند.
اگر سوداگران جانهاي مردم و آنان كه مديريت كارزارهاي خونين را در طول تاريخ به دست دارند، به جاي آنهمه حقكشيها و خونريزيها، معلمان و مربياني براي آموزش و تربيت مردم جوامع خود مامور ميكردند كه تنها مضامين اين نيايشها را به مردم تعليم مينمودند و آنان را با مضامين آنها تربيت ميكردند، اين كره خاكي كه پس از به وجود آمدن انسان، به ميدان جنگ و پيكار و خونريزي تغيير نام يافته است نام آن با بهشت برين شناخته ميشد.
توضيح مضامين اين نيايشها كه از اعماق دل اميرالمومنين عليهالسلام در ميدان جنگ براي شناساندن ارزش حيات انسانها (به جهت وابستگي آن به حكمت و مشيت خداوندي و به جهت داشتن عظمت فوق تصور در اين كيهان بزرگ) سركشيده و رهسپار پيشگاه ربوبي گشته است بدينقرار است:
1- پروردگارا، اي خالق حكيم آسمانهاي بلند و به جريان اندازنده شب و روز و به حركت درآورنده خورشيد و ماه و ستارگان، و پركننده آنها با ملائكه، عنايتي بر ما بندگانت فرما كه به دو گروه حق و باطل تفكيك شده و در اين ميدان رويارويي هم ايستادهايم.
2- دادگرا، خداوندا، تويي كه اين زمين را قرارگاه بندگانت فرمودي و جايگاهي براي زيست و حركت جنبندگان مقرر نمودي.
3- جز اينها موجوداتي بيشمار از آنچه كه ديده ميشود و آنچه كه ديده نميشود، آفريدهاي (همه آنها را در مجراي قانوني خود قرار دادي).
4- اي آفريننده مطلق، اي خداوند كوههاي پا برجا و محكم … اي خالق فوق چند و چون، كه دستگاه بسيار باعظمت هستي را به وجود آورده و رو به سرنوشت نهايياش به جريان انداختهاي، قطعي است كه در اين كارگاه باعظمت، هيچ حقيقتي به پاي جانها و ارواح آدمها نميرسد. اينك ما در اين مرز زندگي و مرگ به جهت تقابل با اين جانها و ارواح در آزمايش سختي قرار داريم.
پروردگارا اكنون ما در اين برهه از زمان در دو صف مقابل به عنوان نماينده حق و باطل، شمشير به روي هم كشيدهايم. هماكنون در اين پهنه از زمين (كه ميتواند با روياندن گلها و رياحين و تهيه مواد معيشت براي جانداران، پديده زيباي حيات را شكوفا سازد) هيچ كس نميداند در كدامين ساعت و لحظه با شكستن قفس كالبدش با اسلحه مرگبار، آن را به خون خود رنگين خواهد ساخت.
5- اي خداي بزرگ، اگر ما را بر دشمنانمان پيروز ساختي ما را از ستم بر آنان دور بفرما و پيروي از حق و حقيقت را نصيب ما فرما، باشد كه دست ما آلوده خون ناحق نشود و با تكيه به خودخواهي و خودنمايي و خودمحوري، انساني را از لبه شمشير نگذرانيم و اگر آنان را بر ما پيروز ساختي، شهادت را روزي ما نموده و از فتنهانگيزي و آشوبگري در روي زمين، ما را محفوظ فرما. يادت به خير اي مولوي، او در داستان خدو انداختن خصم بر روي اميرالمومنين عليهالسلام و شمشير انداختن آن حضرت از دست چنين ميگويد:
گفت من تيغ از پي حق ميزنم
بنده حقم نه مامور تنم
شير حقم نيستم شير هوا
فعل من بر دين من باشد گوا
من چو تيغم وان زننده آفتاب
ما رميت اذ رميت در حراب
رخت خود را من زره برداشتم
غير حق را من عدم انگاشتم
من چو تيغم پر گهرهاي وصال
زنده گردانم نه كشته در قتال
سايهام من كه خدايم آفتاب
حاجبم من نيستم او را حجاب
خون نپوشد گوهر تيغ مرا
باد از جا كي كند ميغ مرا
كه نيم كوهم ز صبر و حلم و داد
كوه را كي در ربايد تندباد
آنكه از بادي رود از جا خسي است
زانكه باد ناموافق خود بسي است
باد خشم و باد شهوت باد آز
برد او را كه نبود اهل نياز
باد كبر و باد عجب و باد حلم
برد او را كه نبود از اهل علم
كوهم و هستي من بنياد اوست
ور شوم چون گاه بادم باد اوست
جز به ياد او نجنبد ميل من
نيست جز عشق احد سر خيل من
خشم بر شاهان شه و ما را غلام
خشم را من بستهام زير لگام
تيغ حلمم گردن خشمم زده است
خشم حق بر من چو رحمت آمده است
6- پروردگارا (در اين ميدان كه مرز زندگي و مرگست) همه نفوس و دلها و مغزها به جهت رسيدن به اين مرز نهايي از زندگي دنيوي بريده و به ساحل اقيانوس وراي زندگي متوجه شدهاند. گردنهاي گردنكشان و مردمي كه تحت فرمان فرمانروايان به اين عرصه كشتار آمدهاند، همه و همه به سوي تو كشيده شده است. براي هيچ كس از اين جنگاوران، هويت و خويشتني و انديشهاي مورد توجه نمانده است جز يك نفس در غليان و يك فكر كه بايد بكشد والا كشته خواهد شد. چشمهاي اين از خود گسيختهها به مافوق زندگي كه آغاز حركت آدمي به سوي توست، خيره گشته است.
7- خداوندا بار الها، هيچ يك از اين شمشير به دستها، درون آرامي ندارد. عداوتهاي پنهاني آشكار و نگاهها به يكديگر نگاه عداوت و خصومت است. با اين درونهاي مضطرب و ناآرام و اين نگاههاي عداوت و خصومتبار، چه كسي ميتواند اعتدال روحي و احساسات برين و عدالت را در گلاويزي و كشتار مراعات كند!؟ خدايا، به همه ما رحم فرما، ما را از تجاوز و اسراف به خون و جان و مال و شرف يكديگر حفظ فرما.
«اين المانع للذمار، والغائر عند نزول الحقائق من اهل الحفاظ العار ورائكم والجنه امامكم» (كجا است وارسته مردي از حافظان اصول انساني و ارزشها كه از سقوط مردم جامعه خويش جلوگيري كند و آن كه در هنگام نزول سختيها با غيرت و مردانگي براي مرتفع ساختن آن شدايد در حوادث فرو رود؟ اي مردم، ننگ و عار را پشت سر داريد و بهشت را پيش رويتان).
گلهاي زيبا و عطرافشاني كه در گلستان اسلام با باغباني علي بن ابيطالب (ع) سر برآورده و شكفته بودند، در مدت زماني اندك، با بادهاي خزاني كه از دماغ هويپرستان خودكامه در آن گلستان وزيدن گرفته بود، پژمردند و در گلزار آنسوي طبيعت سر برآورده و به روزگار وصل خويش رسيدند.
درست است كه اميرالمومنين عليهالسلام اين سخنان را در موقع تصميم و اقدام به مبارزه با قاسطين منحرف (معاويه و معاويهپرستان شام) در صفين فرموده است، ولي تا آن موقع نيز عده بسيار مهمي از آن رادمردان الهي كه پيرامون او را گرفته بودند يا با مرگ قانوني يا از راه شهادت در جنگ جمل و غير آن راهي پيشگاه خدا شده بودند، لذا ممكن است منظور آن بزرگوار آن ياران عزيزش بودند كه آنانرا از دست داده بود و گاهگاهي به ياد آنان ميافتاد.
چنانكه چند روز پيش از شهادتش از عدهاي با كمال تاسف و ناله ياد كرد و گريست. و ممكن است منظور آن حضرت مردان وارسته و انسانهاي بزرگي بوده كه هنوز از چشمهسار حيات برخوردار بودند مانند عمار بن ياسر، مالك اشتر، و غير آنان و همچنين با اين جملات ميخواست لشكرييان خود را تشويق و تحريك به اتصاف با صفات مزبور فرمايد.
ننگ و عار را پشت سر داريد و بهشت را پيش رويتان اگر در اين مبارزه سست عنصري بورزيد و طمع مال و منال دنيا و ثروتاندوزي و پيروزي براي به دست آوردن مقام و غير آن، شما را از جديت و تلاش نهايي براي ريشهكن كردن فساد و مفسدين باز دارد.
آن ننگ و عار به سراغتان خواهد آمد كه تاريخ همواره درباره شما به ياد خواهد داشت و هرگز با نفس خود بدون سرافكندگي روياروي نخواهيد گشت. براي آن انساني كه ديدار با خدا و سعادت ابدي در انتظار او است، اين زندگاني چند روزه دنيوي به چه كار آيد؟!
در فاصله مابين شما جهادگران مخلص و تكاپوگران در راه تصفيه حيات انسانها از آلودگيها، جز يك گذرگاه كه عطر بهشتي را از درونتان در حال گذر از آن احساس خواهيد كرد وجود ندارد. اين گذرگاه همين مرز زندگي و مرگ است كه ميدان جنگ و جهاد ناميده ميشود.