خطبه شماره 174 (ترجمه و شرح فلسفی علامه محمد تقی جعفری)

۱74

ومن خطبه له علیه السلام

و من كلام له (علیه السلام) في معنى طلحة بن عبيد الله و قد قاله حين بلغه خروج طلحة و الزبير إلى البصرة لقتاله:
قَدْ كُنْتُ وَ مَا أُهَدَّدُ بِالْحَرْبِ وَ لَا أُرَهَّبُ بِالضَّرْبِ، وَ أَنَا عَلَى مَا قَدْ وَعَدَنِي رَبِّي مِنَ النَّصْرِ. وَ اللَّهِ مَا اسْتَعْجَلَ مُتَجَرِّداً لِلطَّلَبِ بِدَمِ عُثْمَانَ إِلَّا خَوْفاً مِنْ أَنْ يُطَالَبَ بِدَمِهِ، لِأَنَّهُ مَظِنَّتُهُ وَ لَمْ يَكُنْ فِي الْقَوْمِ أَحْرَصُ عَلَيْهِ مِنْهُ، فَأَرَادَ أَنْ يُغَالِطَ بِمَا أَجْلَبَ فِيهِ لِيَلْتَبِسَ الْأَمْرُ وَ يَقَعَ الشَّكُّ. وَ وَاللَّهِ مَا صَنَعَ فِي أَمْرِ عُثْمَانَ وَاحِدَةً مِنْ ثَلَاثٍ: لَئِنْ كَانَ ابْنُ عَفَّانَ ظَالِماً كَمَا كَانَ يَزْعُمُ، لَقَدْ كَانَ يَنْبَغِي لَهُ أَنْ يُوَازِرَ قَاتِلِيهِ وَ أَنْ يُنَابِذَ نَاصِرِيهِ، وَ لَئِنْ كَانَ مَظْلُوماً لَقَدْ كَانَ يَنْبَغِي لَهُ أَنْ يَكُونَ مِنَ الْمُنَهْنِهِينَ عَنْهُ وَ الْمُعَذِّرِينَ فِيهِ، وَ لَئِنْ كَانَ فِي شَكٍّ مِنَ الْخَصْلَتَيْنِ لَقَدْ كَانَ يَنْبَغِي لَهُ أَنْ يَعْتَزِلَهُ وَ يَرْكُدَ جَانِباً وَ يَدَعَ النَّاسَ مَعَهُ، فَمَا فَعَلَ وَاحِدَةً مِنَ الثَّلَاثِ وَ جَاءَ بِأَمْرٍ لَمْ يُعْرَفْ بَابُهُ وَ لَمْ تَسْلَمْ مَعَاذِيرُهُ.

«قد كنت و ما اهدد بالحرب و لا ارهب بالضرب و انا علي ما قد وعدني ربي من النصر» (من از آن هنگام كه پروردگارم به پيروزي وعده‌ام داده است نه به وسيله جنگ تهديد شده‌ام و نه از ضربت شمشير هراسي به خود راه داده‌ام.)

آيا وعده پيروزي از طرف خدا به علي عليه‌السلام، او را با نيروي جبري پيروز مي‌ساخت؟

اميرالمومنين عليه‌السلام با جمله فوق، اشاره به يك حقيقت مهم مي‌فرمايد و آن اين است كه خداوند او را به پيروزي بر همه دشمنان اسلام وعده فرموده است. بديهي است كه اين همان غلبه اختياري مستند به نهايت كوشش و تلاش و فداكاري است كه در جنگ‌ها از آن بزرگوار ديده شده است.

و وعده خداوندي در اين مورد، دو احتمال دارد:

احتمال يكم- وعده پيروزي در راه اعتلاي حق و حقيقت براي هر كسي است كه با نيت خالص و پاك از آلودگي‌هاي خودخواهي قدم به تكاپو و كارزار نهد، اگر چه در ظاهر با شكست طبيعي و حتي با شهادت روياروي گردد. و چه كسي آماده‌تر از امرالمومنين عليه‌السلام براي فداكاري در راه اعتلاي حق و حقيقت با پاكترين نيت و باعظمت‌ترين خلوص.

پيروزمندان حقيقي تاريخ بشري همين انسان‌ها هستند كه در تعديل خودخواهي و توفيق به مالكيت بر خوشتن، از راه به دست آوردن ارزش‌ها، (من انساني) خود را به جهان هستي گسترش داده، و اين (من) را با فيض كمال مطلق آبياري نموده‌اند. سرور شهيدان در مسير خود به دشت خونينن نينوا كه در آن جا با ناگوارترين زجر و شكنجه به زندگي خود پايان داد، شخصي به نام عبدالله بن الحر الجعفي را كه از سلحشوران مشهور كوفه بود، ملاقات فرمودند، به او چنين پيشنهاد كردند كه بيا همرامي كن با من برويم و اگر آمدي به پيروزي خواهيم رسيد، در صورتي كه همه قراين خلاف پيروزي ظاهري را نشان مي‌داد و حتي در سخنان آن حضرت هم، گاهگاهي همين عدم پيروزي ظاهري و انتهاي حركت آن شهيد راه حق و حقيقت به شهادت، تذكر داده مي‌شد.ملاحظه مي‌شود كه آن شهيد بزرگوار شهادت را پيروزي تلقي فرموده بود.

احتمال دوم- اينست كه خداوند پيروزي در همه انواع جهاد را در زندگي به اميرالمومنين عليه‌السلام وعده داده بود، ولي با مقدمات و شرايط اختياري آن كه فداكاري و دست از جان شستن آزادانه در راه احياي ارزش‌هاي اسلامي و از بين بردن انحرافات و آلودگي‌هاي ضد ارزش را در برداشته است.

اين وعده شبيه به علم خداوندي درباره همه گونه كارهاي ما است كه موجب جبري بودن آنها نمي‌گردد، زيرا همان گونه كه علم خداوندي به صدور كارها از بندگان، شامل همه مقدمات آنها مي‌گردد كه از آن جمله اراده و تصميم و اختيار و انتخاب كار مي‌باشد، همچنان وعده پيروزي به انساني ملكوتي مانند اميرالمومنين (ع) و وعده شكست و زوال و نابودي به تبهكاران جوامع مستند به مقدمات اختياري آن شكست و نابودي مي‌باشد. به علاوه، همانگونه كه وعده خداوندي به كارهاي خويش كه صادر خواهد كرد، موجب جبري بودن صدور آن كارها براي خدا نمي‌گردد، براي بندگانش نيز چنين است.

«والله ما استعجل متجردا للطلب بدم عثمان الا خوفا من ان يطالب بدمه، لانه مظنته و لم يكن القوم احرص عليه منه فاراد ان يغالط بما اجلب فيه ليلتبس الامر و يقع الشك …» (سوگند به خدا، آن مرد (طلحه) با كوشش جدي به بهانه خونخواهي عثمان، عجله براي سفر به بصره ننموده است مگر به جهت اين كه خون عثمان را از وي مطالبه نكنند، زيرا او بود كه در قضيه كشتن عثمان مورد ظن بود و در ميان حمله‌ كنندگان براي قتل عثمان حريص‌تر از وي كسي نبود. طلحه با اين دسيسه‌بازي‌ها و (فرياد وا عثمانا) و حركت سريع به بصره به بهانه مطالبه خون عثمان، مي‌خواهد براي مشتبه ساختن مردم ناآگاه درباره حادثه‌اي كه خود گرداننده (و يا يكي از گردانندگان) آن بود، مغالطه راه بيندازد و مردم را دچار شك و ترديد بسازد.)

درك اميرالمومنين (ع) از اين حيله‌گري كه طلحه به راه انداخته بود و اعلان آن، از بهترين دلايل اثبات‌كننده آنست كه آن حضرت برخلاف گفته بعضي از تحليلگران تاريخ صدر اسلام، نوع سياست ماكياولي و نقشه‌كشي‌هاي عمرو بن عاص و معاويه را كاملا مي‌دانست، ولي همان طور كه در سخنان و اعمالشان نشان دادند، به جهت تضاد آن سياست با تقوي و ارزش‌ها هرگز دست به آن آلوده نفرمودند.

يكي از روشن‌ترين دلايل اين دريافت سياسي اميرالمومنين عليه‌السلام اينست كه در هر مورد كه از طلحه و ديگر گردانندگان غائله جمل مي‌پرسيدند شما براي چه به بصره آمده‌ايد و چرا خود را روياروي علي بن ابيطالب (ع) كه زمامدار قانوني همه مسلمان است قرار داده‌ايد؟ هيچ سخن قابل قبول منطقي نداشتند و هر موقع كه مطالبه خون عثمان را بهانه مي‌آوردند، و مردم يا هر سوال‌كننده‌اي به آنان مي‌گفتند:

1- شما وارث عثمان نيستيد، اگر مقصد واقعا خونخواهي باشد وارثان اوليه عثمان بايد براي اين كار قيام كنند!

2- عثمان در مدينه كشته شده است نه در بصره!

3- اگر چه چنين دعوايي هم از شما شروع و شنيده شود، تازه يك ادعاي حقوقي است، شما تصميم گرفته‌ايد حكومت زمامدار قانوني مسلمين را بر هم زنيد!

4- شما بوديد كه مردم را عليه عثمان تحريك مي‌كرديد كه او سزاوار خلافت نيست و شما بنيانگذار حادثه عثمان يا افرادي از آنان هستيد، با اين حال اين حركت چيست؟! در برابر اين سوالات و اعتراضات طلحه و زبير و عايشه هيچگونه پاسخ قانع‌كننده‌اي ارائه نكردند.

 

طلحه در محاصره منطق قاطعانه اميرالمومنين عليه‌السلام:

«و والله ما صنع في امر عثمان واحده من ثلاث: لئن كان ابن عفان ظالما …» به جهت اهميت فوق‌العاده محاصره شدن طلحه در منطق اميرالمومنين عليه‌السلام، ترجمه جملات مربوطه را بار ديگر در اين جا مي‌آوريم: (او، يعني طلحه هيچ يك از سه كاري را كه براي او قابل انتخاب بود انجام نداد:

1- اگر فرزند عفان (عثمان) ظالم بود، همان‌گونه كه در آن موقع گمان مي‌كرد، لازم بود قاتلان عثمان را (به طور مستقيم) ياري مي‌كرد و ياري‌كنندگان او را دور مي‌ساخت.

2- و اگر عثمان مظلوم بود، ضرورت داشت كه دشمنان و قاتلان عثمان را از او دور مي‌ساخت و عذر مشروع او را مي‌پذيرفت و براي مردم بيان مي‌كرد.

3- و اگر درباره هر دو خصلت (ظالم يا مظلوم بودن) عثمان ترديد داشت، سزاوار بود كه خود را از معركه كنار بكشد و در گوشه‌اي سكوت كند و مردم را در جريان عثمان به حال خود بگذارد. طلحه هيچ يك از اين سه كار را نكرد و اقدام به امري نمود كه علتي براي آن شناخته نشد و عذر صحيحي هم نداشت) به نظر نمي‌رسد تاكنون حتي خوشبين‌ترين افراد موفق به نجات طلحه از اين محاصره كاملا منطقي شده باشند.
 

دیدگاه‌ها

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.