نهج البلاغه کلمات قصار حکمت شماره 317 صبحي صالح(ترجمه عبدالمحمد آیتی)حاضر جوابی حضرت امیر (ع)

317-وَ قَالَ لَهُ بَعْضُ الْيَهُودِ مَا دَفَنْتُمْ نَبِيَّكُمْ حَتَّى اخْتَلَفْتُمْ فِيهِ فَقَالَ ( عليه‏السلام )لَهُ إِنَّمَا اخْتَلَفْنَا عَنْهُ لَا فِيهِ وَ لَكِنَّكُمْ مَا جَفَّتْ أَرْجُلُكُمْ مِنَ الْبَحْرِ حَتَّى قُلْتُمْ لِنَبِيِّكُمْ اجْعَلْ لَنا إِلهاً كَما لَهُمْ آلِهَةٌ قالَ إِنَّكُمْ قَوْمٌ تَجْهَلُونَ

شماره حکمت براساس نسخه صبحی صالح

حکمت 309 دکتر آیتی

يكى از يهوديان گفت: هنوز پيغمبرتان را دفن نكرده بوديد كه در او اختلاف نموديد در پاسخ او فرمود: ما در باره جانشينى او اختلاف كرديم نه در باره او. ولى شما هنوز پاهايتان از آب دريا خشك نشده بود كه به پيغمبرتان گفتيد «همان طور كه آنها را خدايانى است براى ما هم خدايى بساز. گفت: شما مردمى بى‏ خرد هستيد.

ترجمه عبدالمحمد آیتی

نامه 79 (متن عربی نسخه صبحی صالح ترجمه عبدالمحمد آیتی)

نامه :79

 

و من كتاب كتبه ع لَمَّا اسْتُخِلفَ، إ لى اءُمَراءِ الا جْنادِ:

 
اءَمَّا بَعْدُ، فَإِنَّمَا اءَهْلَكَ مَنْ كَانَ قَبْلَكُمْ اءَنَّهُمْ مَنَعُوا النَّاسَ الْحَقَّ فَاشْتَرَوْهُ وَ اءَخَذُوهُمْ بِالْبَاطِلِ فَا قْتَدوْهُ.

 

شماره نامه براساس نسخه صبحی صالح

 

ترجمه :

 

نامه آن حضرت (ع ) به سرداران سپاه هنگامى كه به خلافت رسيد:

 

اما بعد. آنان كه پيش از شما بودند هلاك شدند، زيرا مردم را از حقشان محروم نمودند تا آن را با دادن رشوت به دست آوردند. مردم را به راه باطل كشانيدند و مردم هم از پى ايشان رفتند.

 

ترجمه عبدالحمید آیتی70

نامه ۶۲ (متن عربی نسخه صبحی صالح ترجمه عبدالمحمد آیتی)

نامه : ۶۲

و من کتاب له ع إ لى اءَهْلِ مِصْرَ مَعَ مالِکِ الا شْتَرِ رَحِمَهُ اللّهُ لَمَا وَلاهُ إ مارَتَها:

اءَمَّا بَعْدُ، فَإِنَّ اللَّهَ سُبْحَانَهُ بَعَثَ مُحَمَّدا ص ‍ نَذِیرا لِلْعَالَمِینَ، وَ مُهَیْمِنا عَلَى الْمُرْسَلِینَ، فَلَمَّا مَضَى ص تَنَازَعَ الْمُسْلِمُونَ الْاءَمْرَ مِنْ بَعْدِهِ.

فَوَاللَّهِ مَا کَانَ یُلْقَى فِی رُوعِی ، وَ لاَ یَخْطُرُ بِبَالِی اءَنَّ الْعَرَبَ تُزْعِجُ هَذَا الْاءَمْرَ مِنْ بَعْدِهِ ص ‍ عَنْ اءَهْلِ بَیْتِهِ، وَ لاَ اءَنَّهُمْ مُنَحُّوهُ عَنِّی مِنْ بَعْدِهِ فَمَا رَاعَنِی إِلا انْثِیَالُ النَّاسِ عَلَى فُلاَنٍ یُبَایِعُونَهُ فَاءَمْسَکْتُ یَدِی حَتَّى رَاءَیْتُ رَاجِعَهَ النَّاسِ قَدْ رَجَعَتْ عَنِ الْإِسْلاَمِ یَدْعُونَ إِلَى مَحْقِ دَیْنِ مُحَمَّدٍ صلى الله علیه وآله .

فَخَشِیتُ إِنْ لَمْ اءَنْصُرِ الْإِسْلاَمَ وَ اءَهْلَهُ اءَنْ اءَرَى فِیهِ ثَلْما اءَوْ هَدْما تَکُونُ الْمُصِیبَهُ بِهِ عَلَیَّ اءَعْظَمَ مِنْ فَوْتِ وِلاَیَتِکُمُ الَّتِی إِنَّمَا هِیَ مَتَاعُ اءَیَّامٍ قَلاَئِلَ یَزُولُ مِنْهَا مَا کَانَ کَمَا یَزُولُ السَّرَابُ، اءَوْ کَمَا یَتَقَشَّعُ السَّحَابُ، فَنَهَضْتُ فِی تِلْکَ الْاءَحْدَاثِ حَتَّى زَاحَ الْبَاطِلُ وَ زَهَقَ، وَاطْمَاءَنَّ الدِّینُ وَ تَنَهْنَهَ.

وَ مِنْ هَذا الْکِتابِ:

إِنِّی وَاللَّهِ لَوْ لَقِیتُهُمْ وَاحِدا وَ هُمْ طِلاَعُ الْاءَرْضِ کُلِّهَا مَا بَالَیْتُ وَ لاَ اسْتَوْحَشْتُ، وَ إِنِّی مِنْ ضَلاَلِهِمُ الَّذِی هُمْ فِیهِ وَالْهُدَى الَّذِی اءَنَا عَلَیْهِ لَعَلَى بَصِیرَهٍ مِنْ نَفْسِی وَ یَقِینٍ مِنْ رَبِّی ، وَ إِنِّی إِلَى لِقَاءِ اللَّهِ لَمُشْتَاقٌ، وَ لِحُسْنِ ثَوَابِهِ لَمُنْتَظِرٌ رَاجٍ، وَ لَکِنَّنِی آسَى اءَنْ یَلِیَ اءَمْرَ هَذِهِ الْاءُمَّهِ سُفَهَاؤُهَا وَ فُجَّارُهَا، فَیَتَّخِذُوا مَالَ اللَّهِ دُوَلاً، وَ عِبَادَهُ خَوَلاً، وَالصَّالِحِینَ حَرْبا، وَالْفَاسِقِینَ حِزْبا، فَإِنَّ مِنْهُمُ الَّذِی شَرِبَ فِیکُمُ الْحَرَامَ وَ جُلِدَ حَدّا فِی الْإِسْلاَمِ، وَ إِنَّ مِنْهُمْ مَنْ لَمْ یُسْلِمْ حَتَّى رُضِخَتْ لَهُ عَلَى الْإِسْلاَمِ الرَّضَائِخُ، فَلَوْ لاَ ذَلِکَ مَا اءَکْثَرْتُ تَاءْلِیبَکُمْ وَ تَاءْنِیبَکُمْ وَ جَمْعَکُمْ وَ تَحْرِیضَکُمْ، وَ لَتَرَکْتُکُمْ إِذْ اءَبَیْتُمْ وَ وَنَیْتُمْ.

اءَ لاَ تَرَوْنَ إِلَى اءَطْرَافِکُمْ قَدِانْتَقَصَتْ وَ إِلَى اءَمْصَارِکُمْ قَدِافْتُتِحَتْ، وَ إِلَى مَمَالِکِکُمْ تُزْوَى ، وَ إِلَى بِلاَدِکُمْ تُغْزَى ؟!

انْفِرُوا رَحِمَکُمُ اللَّهُ إِلَى قِتَالِ عَدُوِّکُمْ، وَ لاَ تَثَّاقَلُوا إِلَى الْاءَرْضِ فَتُقِرُّوا بِالْخَسْفِ، وَ تَبُؤُوا بِالذُّلِّ وَ یَکُونَ نَصِیبُکُمُ الْاءَخَسَّ، وَ إِنَّ اءَخَا الْحَرْبِ الْاءَرِقُ، وَ مَنْ نَامَ لَمْ یُنَمْ عَنْهُ، وَالسَّلاَمُ.

شماره نامه براساس نسخه صبحی صالح
ترجمه :

نامه اى از آن حضرت (ع ) به مردم مصر. (این نامه را با مالک اشتر هنگامى که او را حکومت مصر داده بود فرستاد.)

اما بعد. خداوند سبحان محمد (صلى الله علیه و آله ) را فرستاد تا مردم جهان را بیم دهد و گواه بر پیامبران باشد. چون رسول الله (ص ) درگذشت ، مسلمانان در امر خلافت به نزاع پرداختند. به خدا سوگند، هرگز در خاطرم نمى گذشت که عرب پس از رحلت محمد (صلى الله علیه و آله ) خلافت را از اهل بیت او به دیگرى واگذارد، یا مرا پس از او از جانشینیش باز دارد و مرا به رنج نیفکند جز شتافتن مردم به سوى فلان و بیعت کردن با او. من چندى از بیعت دست باز داشتم ، تا آنکه دیدم گروهى از مردم از اسلام برمى گردند و مى خواهند دین محمد (ص ) را از بن بر افکنند.

ترسیدم که اگر اسلام و مسلمانان را یارى ندهم در دین رخنه اى یا ویرانیى خواهم دید که براى من مصیبت بارتر از فوت شدن حکومت کردن بر شما بود. آن هم حکومتى که اندک روزهایى بیش نپاید و چون سراب زایل گردد، یا همانند ابرهایى که هنوز به هم نپیوسته پراکنده شوند. در گیر و دار آن حوادث از جاى برخاستم تا باطل نیست و نابود شد و دین بر جاى خود آرام گرفت و استوارى یافت .

به خدا سوگند، اگر با ایشان روبرو شوم ، من تنها باشم و آنها روى زمین را پر کنند، نه باک دارم و نه هراس ، زیرا به آن گمراهیى که آنان در آن غرقه اند و آن هدایتى که خود بدان آراسته ام ، نیک آگاهم . و از جانب پروردگارم با یقین همراهم . من به دیدار خداوند و ثواب نیکویى که مرا ارزانى دارد، امید بسته ام و منتظر آن هستم .

ولى اندوه من از این است که مشتى بیخردان و تبهکاران این امت حکومت (۴۴) را به دست گیرند و مال خدا را میان خود دست به دست گردانند و بندگان خدا را به خدمت گیرند و با نیکان در پیکار شوند و فاسقان را یاران خود سازند. از آنان کسى است (۴۵) که در میان شما حرام مى نوشد، حتى بر او حد اسلام جارى شده و کسى است که تا اندک مالى نستد به اسلام نگروید. اگر نه از حکومت اینان بر شما بیم داشتم ، هرگز شما را بر نمى انگیختم و سرزنش نمى کردم و فرا نمى خواندم و تحریضتان نمى نمودم ، بلکه تا سر بر مى تافتید یا سستى به خرج مى دادید، رهایتان مى کردم .

آیا نمى بینید سرزمینهایى را که در تصرف داشتید، نقصان یافته و شهرهایتان ، یک یک ، فتح مى شود و کشورهایتان از دست مى رود و بلادتان مورد حمله و هجوم دشمن قرار گرفته است . روى به رزم دشمنانتان نهید. خدایتان بیامرزد. در خانه ها درنگ مکنید که به ستم گرفتار خواهید شد و به خوارى خواهید افتاد و نصیبتان اندک خواهد شد. مردان سلحشور همواره بیدارند که هر که خود به خواب رود، دشمنش به خواب نرفته است . والسلام .


۴۴- یعنى ، لشکر معاویه .
۴۵- مراد ولید بن عقبه بن ابی معیط است که از سوی عثمان حکومت بصره را داشت .

ترجمه عبدالحمید آیتی۶۲

خطبه شماره ۲۲۹ (نسخه صبحی صالح ) ترجمه عبدالمحمد آیتی

خطبه۲۲۹

و من کلام له ( علیه‏السلام ) فی وصف بیعته بالخلافه

وَ بَسَطْتُمْ یَدِی فَکَفَفْتُها، وَ مَدَدْتُمُوها فَقَبَضْتُها، ثُمَّ تَداکَکْتُمْ عَلَیَّ تَداکَّ الْإِبِلِ الْهِیمِ عَلَى حِیاضِها یَوْمَ وِرْدِها، حَتَّى انْقَطَعَتِ النَّعْلُ، وَ سَقَطَ الرِّداءُ وَ وُطِئ الضَّعِیفُ، وَ بَلَغَ مِنْ سُرُورِ النّاسِ بِبَیْعَتِهِمْ إِیّایَ اءَنِ ابْتَهَجَ بِها الصَّغِیرُ، وَ هَدَجَ إِلَیْها الْکَبِیرُ وَ تَحامَلَ نَحْوَها الْعَلِیلُ، وَ حَسَرَتْ إِلَیْهَا الْکِعابُ.

ترجمه :

سخنى از آن حضرت (ع ) در وصف بیعت با او به خلافت . نظیر این سخن با الفاظى دیگر،پیش از این گذشت .

دستم را گشودید و من آن را بستم ، دستم را کشیدید و من آن را نگه داشتم سپس ، بر من هجوم آوردید آنسان ، که اشتران تشنه در نوبت آب خوردن به آبگیرها هجوم آورند، چندان که بند کفش برید و ردا از دوش افتاد و ناتوان در زیر پاها مالیده شد.

خوشحالى مردم در بیعت با من به حدى رسید که خردان ، شادمانه و پیران ، لنگان و لرزان و بیماران با درد و رنج فراوان و دوشیزگان ، بى نقاب به سوى من شتافتند.

عبدالمحمد آیتی۲۲۰

موضوعات نهج البلاغه(برچسب های)

برچسب ها

خطبه شماره ۱۶۸ (نسخه صبحی صالح ) ترجمه عبدالمحمد آیتی

کلام : ۱۶۸

و من کلام له ع بَعْدَ ما بُویِعَ بِالْخِلافَهِ، وَ قَدْ قالَ لَهُ قَومْ مِنَ الصَّحابَهِ لَوْ عاقَبْتَ قَوْمامِمَّناءَجْلَبَ عَلى عُثْمانِ؟ فَقَالِ عَلَیْهِالسَّلامُ: 

یَا إِخْوَتَاهُ، إِنِّی لَسْتُ اءَجْهَلُ مَا تَعْلَمُونَ وَ لَکِنْ کَیْفَ لِی بِقُوَّهٍ وَ الْقَوْمُ الْمُجْلِبُونَ عَلَى حَدِّ شَوْکَتِهِمْ یَمْلِکُونَنَا وَ لاَ نَمْلِکُهُمْ؟ وَ هَا هُمْ هَؤُلاَءِ قَدْ ثَارَتْ مَعَهُمْ عِبْدَانُکُمْ وَ الْتَفَّتْ إِلَیْهِمْ اءَعْرَابُکُمْ وَ هُمْ خِلاَلَکُمْ یَسُومُونَکُمْ مَا شَاءؤ وا، وَ هَلْ تَرَوْنَ مَوْضِعا لِقُدْرَهٍ عَلَى شَیْءٍ تُرِیدُونَهُ؟ وَ إِنَّ هَذَا الْاءَمْرَ اءَمْرُ جَاهِلِیَّهٍ وَ إِنَّ لِهَؤُلاَءِ الْقَوْمِ مَادَّهً.

إِنَّ النَّاسَ مِنْ هَذَا الْاءَمْرِ إِذَا حُرِّکَ عَلَى اءُمُورٍ: فِرْقَهٌ تَرَى مَا تَرَوْنَ وَ فِرْقَهٌ تَرَى مَا لاَ تَرَوْنَ، وَ فِرْقَهٌ لاَ تَرَى هَذَا وَ لاَ هَذَا، فَاصْبِرُوا حَتَّى یَهْدَاءَ النَّاسُ وَ تَقَعَ الْقُلُوبُ مَوَاقِعَهَا وَ تُؤْخَذَ الْحُقُوقُ مُسْمَحَهً، فَاهْدَؤُوا عَنِّی ، وَ انْظُرُوا مَاذَا یَأْتِیکُمْ بِهِ اءَمْرِی وَ لاَ تَفْعَلُوا فَعْلَهً تُضَعْضِعُ قُوَّهً وَ تُسْقِطُ مُنَّهً وَ تُورِثُ وَهْنا وَ ذِلَّهً وَ سَأُمْسِکُ الْاءَمْرَ مَا اسْتَمْسَکَ وَ إِذَا لَمْ اءَجِدْ بُدّا فَآخِرُ الدَّوَاءِ الْکَیُّ.

ترجمه : 

خطبه اى از آن حضرت (ع ) پس از آنکه به خلافت با او بیعت کردند، جمعى از صحابه او راگفتند، چه شود اگر کسانى را که بر عثمان شوریدند، کیفر دهى ؟ على (ع ) فرمود: 

اى برادران ، من از آنچه شما مى دانید بى خبر نیستم . ولى مرا چه توانایى است ، در حالى که شورشگران در نهایت توانایى هستند. آنان بر من چیره شده اند و ما را در برابر آنها قدرتى نیست . اینان جماعتى هستند که بندگان شما به یاریشان برخاسته اند و اعراب بادیه نشین هم به آنها پیوسته اند. و خود در میان شما هستند و هر آزار که خواهند بر شما روا دارند. آیا بر آنچه خواستار آن هستید، تواناییتان هست ؟ این کار از گونه کارهاى عصر جاهلیت است و شورشگران نیز بى یار و مددکار نباشند.

اگر این کار که مى گویید (یعنى خونخواهى عثمان ) صورت پذیرد، مردم را بر سه گروه خواهى یافت . گروهى را نظرى است ، چون نظر شما و گروهى را نظرى است ، بر خلاف نظر شما و گروه سوم ، نه این سرى هستند و نه آن سرى . پس شکیبایى ورزید تا مردم آرام گیرند و دلها بر جاى خود قرار گیرد و حقوق از دست رفته به آسانى گرفته شود. شتاب مکنید و مرا آسوده گذارید و منتظر فرمانى باشید که شما را مى دهم و مبادا کارى کنید که تزلزل نیروى مرا در پى داشته باشد یا نیروى مرا فرو اندازد و موجب سستى و خوارى ما گردد. و من تا آنگاه که مدارا سودمند افتد، این مهم را به مدارا از میان برخواهم داشت و چون چاره اى نیابم ، داغ کردن ، آخرین علاج است .

نهج البلاغه خطبه ها//ترجمه عبدالمحمد آیتی

خطبه شماره ۱۶۲ (نسخه صبحی صالح ) ترجمه عبدالمحمد آیتی

  خطبه: ۱۶۲

و من کلام له ع لِبَعْضِ اءَصْحابِهِ وَ قَدْ سَاءَلَهُ کَیْفَ دَفَعکُمْ قَوْمُکُمْ عَنْ هذَا الْمَقامِ وَ اءَنْتُمْ اءَحَقُبِهِ؟ فَقالَ عَلَیْهِ السَّلامُ: 

یَا اءَخَا بَنِی اءَسَدٍ، إِنَّکَ لَقَلِقُ الْوَضِینِ، تُرْسِلُ فِی غَیْرِ سَدَدٍ وَ لَکَ بَعْدُ ذِمَامَهُ الصِّهْرِ وَ حَقُّ الْمَسْاءَلَهِ وَ قَدِ اسْتَعْلَمْتَ فَاعْلَمْ.
اءَمَّا الاِسْتِبْدَادُ عَلَیْنَا بِهَذَا الْمَقَامِ وَ نَحْنُ الْاءَعْلَوْنَ نَسَبا وَ الْاءَشَدُّونَ بِالرَّسُولِ صَلّى اللّهُ عَلَیهِ وَ آلِه نَوْطا فَإِنَّهَا کَانَتْ اءَثَرَهً شَحَّتْ عَلَیْهَا نُفُوسُ قَوْمٍ وَ سَخَتْ عَنْهَا نُفُوسُ آخَرِینَ وَ الْحَکَمُ اللَّهُ وَ الْمَعْوَدُ إِلَیْهِ الْقِیَامَهِ.

وَ دَعْ عَنْکَ نَهْبا صِیحَ فِی حَجَرَاتِهِ
وَ لَکِنْ حَدِیثا مَا حَدِیثُ الرَّوَاحِلَ

وَ هَلُمَّ الْخَطْبَ فِی ابْنِ اءَبِی سُفْیَانَ، فَلَقَدْ اءَضْحَکَنِی الدَّهْرُ بَعْدَ إِبْکَائِهِ وَ لاَ غَرْوَ وَ اللَّهِ فَیَا لَهُ خَطْبا یَسْتَفْرِغُ الْعَجَبَ وَ یُکْثِرُ الْاءَوَدَ، حَاوَلَ الْقَوْمُ إِطْفَاءَ نُورِ اللَّهِ مِنْ مِصْبَاحِهِ، وَ سَدَّ فَوَّارِهِ مِنْ یَنْبُوعِهِ، وَ جَدَحُوا بَیْنِی وَ بَیْنَهُمْ شِرْبا وَ بِیئا، فَإِنْ تَرْتَفِعْ عَنَّا وَ عَنْهُمْ مِحَنُ الْبَلْوَى اءَحْمِلْهُمْ مِنَ الْحَقِّ عَلَى مَحْضِهِ، وَ إِنْ تَکُنِ الْاءُخْرَى (فَلا تَذْهَبْ نَفْسُکَ عَلَیْهِمْ حَسَراتٍ، إِنَّ اللّهَ عَلِیمٌ بِما یَصْنَعُونَ).

ترجمه : 

سخنى از آن حضرت (ع ) به یکى از اصحابش که از او پرسید: چگونه قومتان شما را از اینمقام (یعنى خلافت ) باز داشتند، در حالى که ، از دیگران سزاوارتر بدان بودید؟ چنین پاسخداد:  

اى برادر اسدى (۴۶) بر مرکبى سوار شده اى که تنگش سست است و لغزان و، زمام آن رها کرده اى که به هرجاى که خواهد برود. ولى تو را حق خویشاوندى (۴۷) و پرسیدن است . مى خواهى از حقیقتى آگاه شوى ، پس ‍ بدان ، که آن زورگویى و خودکامگى که در امر خلافت با ما نمودند در حالى که ما به نسب برتر از آنها بودیم و با رسول الله (ص ) پیوند استوارترى داشتیم بدان سبب بود، که امر خلافت مقامى رغبت افزاست . گروهى سخت بدان آزمند شدند و گروهى سخاوت ورزیدند و از آن چشم پوشیدند. داورى با خداست و جاى داورى ، بازگشتنگاه قیامت است .

(و دع عنک نهبا صیح فى حجراته )(۴۸)
آن غنیمتها را که گردش هیاهو و جنجال است رها کن ) و از ماجراى بزرگ پسر ابوسفیان یاد کن . روزگار مرا به خنده آورد، پس از آنکه ، گریانم کرده بود. به خدا سوگند، جاى شگفتى نیست که بزرگى حادثه جایى براى شگفت زدگى باقى نگذارد و کژروى و ناراستى را افزون سازد. آن قوم خواستند که نور خدا را در چراغش خاموش سازند و آب را از سرچشمه اش که چون فواره مى جوشید قطع کنند. و آبى را که میان من و ایشان جارى بود، به وبا بیامیزند و فتنه برپا کنند اگر این آزمایش ‍ محنت افزاى از میان ما برداشته شود، آنان را به راهى مى برم که حقیقت محض باشد ولى اگر کار بر منوال دیگر باشد، (نباید که جان تو به خاطر آنها دچار اندوه شود زیرا خدا به کارهایى که مى کنند آگاه است .)(۴۹)

___________________________________________

۴۶-مردى از قبیله بنى اسد.
۴۷-زینب ، بنت حجش ، همسر رسول الله (ص ) از بنى اسد بود.
۴۸-مصراعى است از امرؤ القیس .
۴۹سوره ۳۵، آیه ۳۸٫

نهج البلاغه خطبه ها//ترجمه عبدالمحمد آیتی

خطبه شماره ۹۲ (نسخه صبحی صالح ) ترجمه عبدالمحمد آیتی

خطبه: ۹۲

و من کلام له ع لَمَا اُرِیدَ عَلَى الْبَیْعَهِ بَعْدِ قَتِل عُثْمانَ  

دَعُونِی وَالْتَمِسُوا غَیْرِی ، فَإِنَّا مُسْتَقْبِلُونَ اءَمْرا لَهُ وُجُوهٌ وَاءَلْوَانٌ لاَ تَقُومُ لَهُ الْقُلُوبُ وَ لاَ تَثْبُتُ عَلَیْهِ الْعُقُولُ، وَإِنَّ الْآفَاقَ قَدْ اءَغَامَتْ، وَالْمَحَجَّهَ قَدْ تَنَکَّرَتْ.

وَ اعْلَمُوا اءَنِّی إِنْ اءَجَبْتُکُمْ رَکِبْتُ بِکُمْ مَا اءَعْلَمُ، وَ لَمْ اءُصْغِ إِلَى قَوْلِ الْقَائِلِ وَ عَتْبِ الْعَاتِبِ، وَ إِنْ تَرَکْتُمُونِی فَاءَنَا کَاءَحَدِکُمْ، وَ لَعَلِّی اءَسْمَعُکُمْ وَ اءَطْوَعُکُمْ لِمَنْ وَلَّیْتُمُوهُ اءَمْرَکُمْ، وَ اءَنَا لَکُمْ وَزِیرا خَیْرٌ لَکُمْ مِنِّی اءَمِیرا.

ترجمه :

خطبه اى از آن حضرت (ع ) پس از کشته شدن عثمان که خواستند با او بیعت کنند: 

از من دست بدارید و دیگرى جز مرا بطلبید، که روى به کارى داریم که چهره ها و رنگهاى گونه گون دارد. نه دلها را در برابر آن طاقت شکیبایى است و نه عقلها را تاب تحمل . سراسر آفاق را ابرى سیاه فرو پوشیده و راههاى روشن ناشناخته مانده .

بدانید، که اگر دعوتتان را اجابت کنم با شما چنان رفتار خواهم کرد که خود مى دانم .نه به سخن کسى که در گوشم زمزمه مى کند گوش فرا خواهم داد و نه به سرزنش ملامتگران خواهم پرداخت . اگر مرا به حال خود رها کنید، من نیز چون یکى از شما خواهم بود. شاید بیشتر از شما، به سخن آنکه کار خود به او وامى گذارید، گوش سپارم و بیشتر از شما از او فرمان ببرم . اگر براى شما وزیر باشم بهتر از آن است که امیر باشم .

نهج البلاغه خطبه ها//ترجمه عبدالمحمد آیتی

خطبه شماره ۳معروف به شقشقیه(نسخه صبحی صالح ) ترجمه عبدالمحمد آیتی

خطبه : ۳

وَ مِنْ خُطْبَهٍ لَهُ عَلَیْهِ السَّلامُ الْمَعْرُوفَهُ بِالشِّقشْقِیَّهِ: 

اءَما وَ اللّهِ لَقَدْ تَقَمَّصَهَا فُلانٌ وَ اِنَّهُ لَیَعْلَمُ اءَنَّ مَحَلّى مِنْها مَحَلُّ الْقُطْبِ مِنَ الرِّحى ، یَنْحَدِرُ عَنِّى السَّیلُ وَ لا یَرْقى اِلَىَّ الطَّیْرُ. فَسَدَلْتُ دُونَها ثَوْبَا وَ طَوَیْتُ عَنْها کَشْحا، وَ طَفِقْتُ اءرْتَئى بَیْنَ اءنْ اءَصُولَ بِیدٍ جَذّاءَ اءوْ اءصْبِرَ عَلَى طَخْیَهٍ عَمْیاءَ یَهْرَمُ فِیهَا الْکَبِیرُ. وَ یَشِیبُ فِیهَا الصَّغِیرُ، وَ یَکْدَحُ فِیها مُومِنٌ حَتّى یَلْقى رَبِّهُ، فَرَاءَیْتُ اءَنَّ الصَّبْرَ عَلى هاتا اءَحْجى فَصَبْرَتُ وَ فِى الُعَیْنِ قَذىً، وَ فِى الْحَلْقِ شَجا، اءَرى تُراثىِ نَهْبا
حَتّى مَضَى الاَوَّلُ لِسَبِیلِهِ فَاءَدْلى بِها الَى فُلانٍ بَعْدَهُ

شَتّانَ ما یَوْمِى عَلى کُوْرَها

وَ یَوْمُ حَیّانَ اءَخِى جابِرٍ فَیا عَجَبا بَیْنا

هُوَ یَسْتَقِیلُها فِى حَیاتِهِ إ ذْ عَقَدَها لِآخَرَ بَعْدَ وَفاتِهِ، لَشَدَّ ما تَشَطَّرا ضَرْعَیْها، فَصَیَّرَها فِى حوْزَهٍ خَشْناءَ، یَغْلُظُ کَلْمُها وَ یَخْشُنُ مَسُّها، وَ یَکْثُرُ الْعِثارُ فیها، وَ الْاعْتِذارُ مِنْها، فَصاحِبُها کَراکِبِ الصَّعْبَهِ إ نْ اءَشْنَقَ لَها خَرَمَ، وَ إ نْ اءسْلَسَ لَها تَقَحَّمَ، فَمُنِىَ النّاسُ لَعَمْرُ اللّهِ، بِخَبْطٍ وَ شِماسٍ، وَ تَلَوُّنٍ وَ اعْتِراضٍ، فَصَبَرْتُ عَلى طُولِ الْمُدَّهِ وَ شِدَّهِ الْمِحْنَهِ. حَتّى اذا مَضى لِسَبِیلِه ، جَعَلَها فِى جَماعَهٍ زَعَمَ اءَنِّى اءَحَدُهُمْ، فَیا للّهِ وَ لِلشُّورى ، مَتَى اعْتَرَضَ الرَّیْبُ فِىَّ مَعَ الْاءَوَّلِ مِنْهُمْ حَتّى صِرْتُ اءُقْرَنُ الى هذِهِ النَّظائِرِ لکِنِّى اءَسْفَفْتُ اذْ اءَسَفُّوا وَ طِرْتُ اذْ طارُواْ، فَصَغا رَجُلٌ مِنْهُمْ لِضِغْنِهِ، وَ مالَ الْآخَرُ لِصِهْرِهِ، مَعَ هَنٍ وَ هَنٍ.

إ لى اءَنْ قامَ ثالِثُ الْقومِ نافِجا حِضْنَیْهِ بَیْنَ نَشِیلِهِ وَ مُعْتَلَفِهِ، وَ قامَ مَعَهُ بَنُو اءَبِیهِ یَخْضِمُونَ مالَ اللّهِ خَضْمَه الا بِلِ نِبْتَهَ الرَّبِیعِ، الى اءَنِ انْتَکَثَ فَتْلُهُ، وَ اءَجْهَزَ عَلَیْهِ عَمَلُهُ وَ کَبَتْ بِهِ بِطْنَتُهُ.

فما راعَنِى الا وَ النّاسُ الَىَّ کَعُرْفِ الضَّبُع یَنْثالُونَ عَلَىَّ مِنْ کُلِّ جانِبٍ، حَتّى لَقَدْ وُطِى ءَ الْحَسَنانِ، وَ شُقَّ عِطافِى ، مُجْتَمِعِینَ حَوْلِى کَرَبِیضَهِ الْغَنَم فَلَمّا نَهَضتُ بِالْاءمْرِ نَکَثَتْ طائِفَهٌ وَ مَرَقَتْ اءُخْرى وَ قَسَطَ آخَرُونَ کَاءَنَّهُمْ لَمْ یِسْمَعُوا اللّهَ سُبْحانَهُ یِقُولُ: “تِلْکَ الدّارُ الاخِرَهُ نَجْعَلُها لِلَّذِینَ لا یُرِیدُونَ عُلُوَّا فِى الْاءَرْضِ وَ لا فَسادا وَ الْعاقِبَهُ لِلْمُتَّقِینَ، “بَلى وَ اللّهِ لَقَدْ سَمِعُوها وَ وَعَوْها، وَ لکِنَّهُمْ حَلِیَتِ الدُّنْیا فِى اءَعْیُنِهِمْ وَ راقَهُم زِبرِجُها.

اءَما وَ الَّذِى فَلَقَ الحَبَّهَ، وَ بَرَاءَ النَّسَمَهَ لَوْ لا حُضُورُ الْحاضِرِ وَ قِیامُ الْحُجَّهِ بِوُجُودِ النّاصِرِ، وَ ما اءَخَذَ اللّهُ عَلَى الْعُلَماءِ اءَنْ لا یُقارُّوا عَلى کِظَّهَ ظالِم وَ لا سَغَبِ مَظلُومٍ لاْلَقْیْتُ حَبْلَها عَلى غارِبها وَ لَسَقَیْتُ آخِرَها بِکَاءْسِ اءوَّلِها، وَ لالْفَیْتُمْ دُنْیاکُمْ هذِهِ اءَزْهَدَ عِنْدى مِنْ عَفْطَهِ عَنْزٍ.

(قالُوا: وَ قامَ إ لَیْهِ رَجُلُ مِنْ اءَهْلِ السَّوادِ عِنْدَ بُلُوغِهِ الى هذَا الْمَوْضِعِ مِنْ خُطْبَتِهِ، فَناوَلَهُ کِتابا فَاءَقْبَلَ یَنْظُرُ فِیهِ. (فَلَمَّا فَرَغَ مِنْ قِرَاءَتِهِ) قَالَ لَهُ ابْنُ عَبَّاسٍ یَا اءَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ لَوِ اطَّرَدَتْ مَقالَتَکَ مِنْ حَیْثُ اءَفْضَیْتَ فَقَالَ هَیْهَاتَ یَا ابْنَ عَبَّاسٍ تِلْکَ شِقْشِقَهٌ هَدَرَتْ ثُمَّ قَرَّتْ.

قَالَ ابْنُ عَبَّاسٍ فَوَاللَّهِ مَا اءَسَفْتُ عَلَى کَلاَمٍ قَطُّ کَاءَسَفِی اءَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ ع بَلَغَ مِنْهُ حَیْثُ اءَرَادَ.
قَوْلُهُ ع فِى هذِهِ الْخُطْبَهِ (کَراکِبِ الصَّعْبَهِ إ نْ اءَشْنَقَ لَها خَرَمْ وَ إِنْ اءَسْلَسْ لَها تَقَحَّمَ) یُریدُ اءنَّهُ إ ذا شَدَّدَ عَلَیْها فِی جَذْبِ الْزَّمامِ وَ هِىٍَّ تُنازِعُهُ رَاءْسَها خَرَمَ اءَنْفَها و إِنْ اءَرْخى لَها شَیْئَا مَعَ صُعُوبَتِها تَقَحَّمَتْ بِهِ فَلَمْ یَمْلِکْها، یُقالُ: اءشْنَقَ الْنَاقَهَ إ ذا جَذَبَ رَاءْسَها بِالزَّمامِ فَرَفَعَهُ وَ شَنَقَها اءَیْضا.

ذَکَرَ ذلِکَ ابْنُ السِّکَّیتِ فِی إ صْلاحِ الْمَنْطِقِ وَ إِنَّما قالَ ع : (اءَشْنَقَ لَها) وَ لَمْ یَقُلْ اءَشْنَقَها لا نَّهُ جَعَلَهُ فِی مُقابَلَهِ قَوْلِهِ اءَسْلَسَ لَها فَکَاءَنَّهُ ع قالَ: إ نْ رَفَعَ لَها رَاءسَها بِمَعْنى
اءَمْسَکَهُ عَلَیْها بِالزَّمامِ وَ فِى الْحَدیثِ اَنَّ رَسَولُ اللّهِ ص خَطَبَ عَلى ناقَتِهِ وَ قَدْ شَنَقَ لَها فَهِىَ تَقْصَعُ بِجُرَّتِها، وَ مِنْ الشَاهِدِ عَلى اءَنَّ اءَشْنَقَ بِمَعْنى شَنَقَ قَوْلَ عَدِىِّ بْنِ زَیْدِ الْعِبادىِّ:
ساءَها ما بِنا تَبَیَّنَ فِى الاءیْدِى وَ اشْناقُها الى الاءعْناقِ

ساءها ما بنا تبیّن فی الا یدی

و إ شناقها إ لى الا عناق

ترجمه : 

خطبه اى از آن حضرت (ع ) معروف به خطبه شقشقیه : 

آگاه باشید. به خدا سوگند که (فلان ) خلافت را چون جامه اى بر تن کرد و نیک مى دانست که پایگاه من نسبت به آن چونان محور است به آسیاب . سیلها از من فرو مى ریزد و پرنده را یاراى پرواز به قله رفیع من نیست . پس میان خود و خلافت پرده اى آویختم و از آن چشم پوشیدم و به دیگر سو گشتم و رخ برتافتم . در اندیشه شدم که با دست شکسته بتازم یا بر آن فضاى ظلمانى شکیبایى ورزم ، فضایى که بزرگسالان در آن سالخورده شوند و خردسالان به پیرى رسند و مؤ من ، همچنان رنج کشد تا به لقاى پروردگارش نایل آید. دیدم ، که شکیبایى در آن حالت خردمندانه تر است و من طریق شکیبایى گزیدم ، در حالى که ، همانند کسى بودم که خاشاک به چشمش رفته ، و استخوان در گلویش مانده باشد. مى دیدم ، که میراث من به غارت مى رود.تا آن (نخستین ) به سراى دیگر شتافت و مسند خلافت را به دیگرى واگذاشت .

شتان ما یومى على کورها

و یوم حیان اخى جابر(۳)

(چه فرق بزرگى است میان زندگى من بر پشت این شتر و زندگى حیان برادر جابر).

اى شگفتا. در آن روزها که زمام کار به دست گرفته بود همواره مى خواست که مردم معافش دارند ولى در سراشیب عمر، عقد آن عروس را بعد از خود به دیگرى بست . بنگرید که چسان دو پستانش را، آن دو، میان خود تقسیم کردند و شیرش را دوشیدند. پس خلافت را به عرصه اى خشن و درشتناک افکند، عرصه اى که درشتى اش پاى را مجروح مى کرد و ناهموارى اش رونده را به رنج مى افکند. لغزیدن و به سر درآمدن و پوزش خواستن فراوان شد. صاحب آن مقام ، چونان مردى بود سوار بر اشترى سرکش که هرگاه مهارش را مى کشید، بینى اش ‍ مجروح مى شد و اگر مهارش را سست مى کرد، سوار خود را هلاک مى ساخت . به خدا سوگند، که در آن روزها مردم ، هم گرفتار خطا بودند و هم سرکشى . هم دستخوش بى ثباتى بودند و هم اعراض از حق . و من بر این زمان دراز در گرداب محنت ، شکیبایى مى ورزیدم تا او نیز به جهان دیگر شتافت و امر خلافت را در میان جماعتى قرار داد که مرا هم یکى از آن قبیل مى پنداشت . بار خدایا، در این شورا از تو مدد مى جویم . چسان در منزلت و مرتبت من نسبت به خلیفه نخستین تردید روا داشتند، که اینک با چنین مردمى همسنگ و همطرازم شمارند. هرگاه چون پرندگان روى در نشیب مى نهادند یا بال زده فرا مى پریدند، من راه مخالفت نمى پیمودم و با آنان همراهى مى نمودم . پس ، یکى از ایشان کینه دیرینه اى را که با من داشت فرایاد آورد و آن دیگر نیز از من روى بتافت که به داماد خود گرایش یافت . و کارهاى دیگر کردند که من از گفتنشان کراهت دارم .

آنگاه (سومى ) برخاست ، در حالى که از پرخوارگى باد به پهلوها افکنده بود و چونان ستورى که همّى جز خوردن در اصطبل نداشت . خویشاوندان پدریش با او همدست شدند و مال خدا را چنان با شوق و میل فراوان خوردند که اشتران ، گیاه بهارى را. تا سرانجام ، آنچه را تابیده بود باز شد و کردارش قتلش را در پى داشت . و شکمبارگیش به سر درآوردش .

بناگاه ، دیدم که انبوه مردم روى به من نهاده اند، انبوه چون یالهاى کفتاران . گرد مرا از هر طرف گرفتند، چنان که نزدیک بود استخوانهاى بازو و پهلویم را زیر پاى فرو کوبند و رداى من از دو سو بر درید. چون رمه گوسفندان مرا در بر گرفتند. اما، هنگامى که ، زمام کار را به دست گرفتم جماعتى از ایشان عهد خود شکستند و گروهى از دین بیرون شدند و قومى همدست ستمکاران گردیدند. گویى ، سخن خداى سبحان را نشنیده بودند که مى گوید: (سراى آخرت از آن کسانى است که در زمین نه برترى مى جویند و نه فساد مى کنند و سرانجام نیکو از آن پرهیزگاران است ).(۴)

آرى ، به خدا سوگند که شنیده بودند و دریافته بودند، ولى دنیا در نظرشان آراسته جلوه مى کرد و زر و زیورهاى آن فریبشان داده بود.
بدانید. سوگند به کسى که دانه را شکافته و جانداران را آفریده ، که اگر انبوه آن جماعت نمى بود، یا گرد آمدن یاران حجت را بر من تمام نمى کرد و خدا از عالمان پیمان نگرفته بود که در برابر شکمبارگى ستمکاران و گرسنگى ستمکشان خاموشى نگزینند، افسارش را بر گردنش مى افکندم و رهایش مى کردم و در پایان با آن همان مى کردم که در آغاز کرده بودم . و مى دیدید که دنیاى شما در نزد من از عطسه ماده بزى هم کم ارج تر است .

چون سخنش به اینجا رسید، مردى از مردم (سواد) عراق برخاست و نامه اى به او داد.
على (ع ) در آن نامه نگریست . چون از خواندن فراغت یافت ، ابن عباس ‍ گفت : یا امیرالمؤ منین چه شود اگر گفتار خود را از آنجا که رسیده بودى پى مى گرفتى . فرمود: هیهات ابن عباس ، اشتر خشمگین را آن پاره گوشت از دهان جوشیدن گرفت و سپس ، به جاى خود بازگشت .(۵) ابن عباس گوید، که هرگز بر سخنى دریغى چنین نخورده بودم که بر این سخن که امیرالمؤ منین نتوانست در سخن خود به آنجا رسد که آهنگ آن کرده بود.

معنى سخن امام که مى فرماید: (کراکب الصعبه إ ن اشنق لها خرم و ان اسلس لها تقحّم ) این است ، که اگر سوار، مهار شتر را بکشد و اشتر سر بر تابد بینى اش پاره شود و اگر با وجود سرکشى مهارش را سست کند، سرپیچى کند و سوارش نتواند که در ضبطش آورد. مى گویند: (اشنق الناقه ) زمانى که سرش را که در مهار است بکشد و بالا گیرد. (شنقها) نیز به همین معنى است و ابن سکیت صاحب اصلاح المنطق چنین گوید. و گفت : (اشنق لها) و نگفت : (اشنقها) تا در برابر جمله (اسلس لها) قرار گیرد گویى ، امام (علیه السلام ) مى فرماید: اگر سر را بالا نگه دارد او را به همان حال وامى گذارد. و در حدیث آمده است که رسول (صلى اللّه علیه و آله ) سوار بر ناقه خود براى مردم سخن مى گفت و مهار ناقه را باز کشیده بود (شنق لها) و ناقه نشخوار مى کرد. (از این حدیث معلوم مى شود که شنق و اشنق به یک معنى است .) و شعر عدى بن زید عبادى هم که مى گوید:

شاهدى است که اشنق به معنى شنق است .
معنى بیت (از فیض ) : شترهاى سرکشى که زمامشان در دست ما نبوده رام نیستند، بد شترهایى هستند.

__________________________________________________
۳-این بیت از ابوبصیر میمون بن قیس معروف به اعشى است .
۴-سوره ۲۸، آیه ۸۳٫
۵-به عبارت دیگر آتشى بود که زبانه کشید، سپس ، فروکش کرد.

نهج البلاغه خطبه ها//ترجمه عبدالمحمد آیتی

نهج البلاغه کلمات قصار حکمت شماره 190 صبحي صالح(ترجمه عبدالمحمد آیتی)خلافت

۱۹۰-وَ قَالَ ( علیه‏السلام )وَا عَجَبَاهْ أَ تَکُونُ الْخِلَافَهُ بِالصَّحَابَهِ وَ الْقَرَابَهِ

قال الرضی و روی له شعر فی هذا المعنی

فإن کنت بالشورى ملکت أمورهم

فکیف بهذا و المشیرون غیب‏

و إن کنت بالقربى حججت خصیمهم‏

فغیرک أولى بالنبی و أقرب‏

شماره حکمت براساس نسخه صبحی صالح

حکمت 181 دکتر آیتی

181 و فرمود (ع):

شگفتا، آيا خلافت به سبب مصاحبت با پيامبر تواند بود و به سبب مصاحبت و خويشاوندى او نتواند بود
و در اين معنى شعرى از آن امام (ع) نقل شده است: «اگر به شورا كار آنان را به دست گرفته‏ اى، چگونه شورايى بود كه صاحبان رأى و مشورت در آن حاضر نبودند. و اگر به دستاويز خويشاوندى بر خصمان خود حجت آورده ‏اى، ديگران به پيامبر (ص) از تو نزديكتر بوده ‏اند.»

ترجمه عبدالمحمد آیتی