نامه ۷۸ ترجمه شرح ابن میثم بحرانی

۷۸ از جمله نامه ‏هاى امام ( ع ) به سران لشکرها موقعى که به خلافت رسید .

أَمَّا بَعْدُ فَإِنَّمَا أَهْلَکَ مَنْ کَانَ قَبْلَکُمْ أَنَّهُمْ مَنَعُوا اَلنَّاسَ اَلْحَقَّ فَاشْتَرَوْهُ وَ أَخَذُوهُمْ بِالْبَاطِلِ فَاقْتَدَوْهُ

ترجمه

« اما بعد ، نابودى و هلاکت پیشینیان شما از آن جهت بود که مردم را از حق خود بازداشتند ، و مردم هم آن را فروختند ، و دیگر این که مردم را به باطل واداشتند و آنان نیز از آن پیروى کردند » .

شرح

امام ( ع ) فرماندهان را از بازداشتن افراد خود ، از حق و رفتار به باطل با آنان برحذر داشته است و خاطرنشان کرده است که همین امر باعث نابودى همگنان پیشین ایشان بوده است .

عبارت : فاشتروه

یعنى مردم حق را فروختند و در عوض ، چون آنان را از حق بازداشتند به جاى حق باطل را گرفتند ، مانند سخن خداى تعالى : وَ شَرَوهُ بِثَمَنٍ بَخْسٍ [ ۱ ] و همچنین عبارت : و اخذوهم بالباطل ، یعنى فرمانروایان پیشین با مردم بر باطل رفتار کردند ، آنان نیز از باطل پیروى نمودند ، یعنى از باطل پیروى کردند ، و راه کسانى را رفتند که آنها را به آن برده بودند . مانند قول خداى تعالى : فَبِهُدیهُمُ فَبِهُدیهُمُ اقْتَدِهُ [ ۲ ] . توفیق از جانب خداست .

بخش نامه‏ ها ، وصیتها و پیمان نامه‏ها پایان گرفت خدا را چنان که سزاوار اوست سپاس مى‏گوییم .

________________________

[ ۱ ] سوره انعام ( ۶ ) آیه ( ۹۰ ) یعنى : تو نیز از راه و روش آنها پیروى کن .

[ ۲ ] سوره انعام ( ۶ ) آیه ( ۹۰ ) یعنى : تو نیز از راه و روش آنها پیروى کن .

ترجمه شرح نهج البلاغه ابن میثم جلد ۵

 

بازدیدها: ۲

نامه ۷۷ ترجمه شرح ابن میثم بحرانی

۷۷ از نامه‏ هاى امام ( ع ) در پاسخ ابو موسى اشعرى درباره حکمین ، این نامه را سعید بن یحیى اموى در کتاب المغازى نقل کرده است .

فَإِنَّ اَلنَّاسَ قَدْ تَغَیَّرَ کَثِیرٌ مِنْهُمْ عَنْ کَثِیرٍ مِنْ حَظِّهِمْ فَمَالُوا مَعَ اَلدُّنْیَا وَ نَطَقُوا بِالْهَوَى وَ إِنِّی نَزَلْتُ مِنْ هَذَا اَلْأَمْرِ مَنْزِلاً مُعْجِباً اِجْتَمَعَ بِهِ أَقْوَامٌ أَعْجَبَتْهُمْ أَنْفُسُهُمْ وَ أَنَا أُدَاوِی مِنْهُمْ قَرْحاً أَخَافُ أَنْ یَکُونَ عَلَقاً وَ لَیْسَ رَجُلٌ فَاعْلَمْ أَحْرَصَ عَلَى جَمَاعَهِ أُمَّهِ ؟ مُحَمَّدٍ ص ؟ وَ أُلْفَتِهَا مِنِّی أَبْتَغِی بِذَلِکَ حُسْنَ اَلثَّوَابِ وَ کَرَمَ اَلْمَآبِ وَ سَأَفِی بِالَّذِی وَأَیْتُ عَلَى نَفْسِی وَ إِنْ تَغَیَّرْتَ عَنْ صَالِحِ مَا فَارَقْتَنِی عَلَیْهِ فَإِنَّ اَلشَّقِیَّ مَنْ حُرِمَ نَفْعَ مَا أُوتِیَ مِنَ اَلْعَقْلِ وَ اَلتَّجْرِبَهِ وَ إِنِّی لَأَعْبَدُ أَنْ یَقُولَ قَائِلٌ بِبَاطِلٍ وَ أَنْ أُفْسِدَ أَمْراً قَدْ أَصْلَحَهُ اَللَّهُ فَدَعْ مَا لاَ تَعْرِفُ فَإِنَّ شِرَارَ اَلنَّاسِ طَائِرُونَ إِلَیْکَ بِأَقَاوِیلِ اَلسُّوءِ

لغات

علق : خون بسته

وأیت : وعده دادم

أعبد : انکار مى‏کنم

ترجمه

« چه بسیارى از مردم که از بهره‏ هاى زیاد خود بى ‏نصیب ماندند ، پس رو به دنیا آوردند و از روى هواى نفس سخن گفتند ، و من در امر خلافت به جاى شگفت ‏آورى رسیده‏ام که در آنجا گروههایى گرد آمده‏اند که هواى نفس آنها را به خودبینى واداشته است ، و من زخمى از آنها را معالجه مى‏کنم که مى‏ترسم به خون بسته تبدیل شود .

پس بدان که هیچ مردى بر سر و سامان دادن کار امّت محمد ( ص ) و ایجاد محبّت و دوستى ما بین آنان مشتاق‏تر از من نیست ، و من بدین وسیله پاداش خوب و نتیجه نیکو خواستارم ، و بزودى به آنچه بر عهده گرفته‏ ام وفا خواهم کرد ، اگر چه تو از آن وضع شایسته که به هنگام جدایى از من داشتى برگردى ، زیرا بدبخت آن کسى است که از سود عقل و تجربه‏اى که در اختیار دارد ، بهره نگیرد ، و من از کسى که بیهوده سخن گوید بیزارم و از این که کارى را که خداوند سامان داده و اصلاح کرده است بر هم بزنم روى گردانم . پس تو هم آنچه را نمى‏دانى ترک کن زیرا بدکاران با سخنان ناروا به جانب تو مى‏ شتابند » .

شرح

عبارت : فانّ الناس . . . حظّهم ،

یعنى بهره‏اى که دیانت و هدایت سزاوار آنان بود . و عبارت : فمالوا . . . الهوى ، توضیحى براى انواع دگرگونیهاى آنهاست . و عبارت : و انّى نزلت من هذا الامر یعنى : در امر خلافت به موضع عجیبى رسیده ‏ام ، همان حالتى که کار امام ( ع ) با یارانش بدان‏جا منتهى شد ، و جاى تعجّب نسبت به عمل آنان شد که چگونه به قبول حکمیّت ، مجبور گشتند و تن به صلح دادند و دیگر رویدادها .

و جمله : اجتمع به اقوام صفت براى منزل است ،یعنى : این جایگاهى که از امر خلافت دارم که گروههایى با من همفکر و هم‏اندیشه شدند ، امّا هواى نفس و افکارشان آنان را به خودپسندى کشاند و کار را تباه کردند ، و من زخم آنها را معالجه مى‏کنم .

و کلمه : قرح استعاره است از این که اجتماع آنان بر حکمیّت سبب خرابى وضع وى شده است . و لفظ مداواه استعاره براى کوشش وى در اصلاح آنان است . و بعضى ، ادارى ، نقل کرده‏اند . و هم چنین کلمه علق استعاره براى ترس از نابسامانى کار آنان نسبت به امام ( ع ) است .

و عبارت : و لیس رجل احرص منه على الفه امّه محمد ( ص ) یعنى نسبت به هدف مورد نظر کسى علاقه‏مندتر از امام ( ع ) وجود ندارد .

و جمله : فاعلم ، معترضه خوبى میان کلمه لیس و خبر آن است ، و کلمه رجل ، هر چند که مفرد نکرده است ، چون در سیاق نفى است همان طورى که در اصول فقه ثابت شده افاده عموم مى‏کند .

آنگاه امام ( ع ) اعلام کرده است که آنچه را که از شرط صلح مطابق آنچه که پیش آمده است بر اساس تعهدى که کرده ، بزودى وفا خواهد کرد و اشعرى را بر نگون بختى تهدید کرده است در صورتى که از وضع مناسبى که هنگام جدایى از وى داشته یعنى پایبندى به داورى کتاب خدا و رویگردانى از هواى نفس ، و دورى از فریب همدمى بدکاران ، دگرگون شود .

و نگون بخت را امام ( ع ) به کسى تفسیر کرده است که از سود عقل و تجربه ‏اش بهره نگیرد ، بدین وسیله اشاره دارد بر این که اگر او گول بخورد و یا به سمت دیگرى تغییر جهت دهد ، خود را از بهره عقل و پیشینه تجربه‏اش محروم ساخته و در نتیجه پیوسته نگون‏بخت ساخته است .

آنگاه به ابو موسى هشدار داده است که او [ امام ( ع ) ] از سخن بیهوده ، و از تباه ساختن کارى که خداوند اصلاح کرده است یعنى امر دین ، بیزار است ، تا بدان وسیله از خشم امام ( ع ) برحذر شده و به درستى و راستى و حفظ جانب خدایى درباره او پایبند گردد ، و این مطلب را با سخنى دیگر تأکید فرموده است : فدع ما لا تعرف ، یعنى در داورى نسبت به این قضیه و ایجاد شبهه خوددارى کن .

و مقصود امام ( ع ) از عبارت : فانّ شرار الناس ، عمرو بن عاص و امثال اوست که با القاى وسوسه‏ها و شبهات دروغین یعنى همان سخنان ناپسند به جانب او مى‏ شتابند .

ترجمه شرح نهج البلاغه ابن میثم جلد ۵

 

بازدیدها: ۳

نامه ۷۶ ترجمه شرح ابن میثم بحرانی

۷۶ ایضا از جمله سفارشهاى امام ( ع ) به عبد اللّه بن عباس موقعى که او را براى اتمام حجت به جانب خوارج فرستاد .

لاَ تُخَاصِمْهُمْ ؟ بِالْقُرْآنِ ؟ فَإِنَّ ؟ اَلْقُرْآنَ ؟ حَمَّالٌ ذُو وُجُوهٍ تَقُولُ وَ یَقُولُونَ . . . وَ لَکِنْ حَاجِجْهُمْ بِالسُّنَّهِ فَإِنَّهُمْ لَنْ یَجِدُوا عَنْهَا مَحِیصاً

لغت

محیص : راه انحراف

ترجمه

« با آنان به وسیله قرآن بحث و مناظره نکن ، زیرا قرآن تأویلات و معانى مختلفى دارد ، تو یک چیز مى‏گویى و آنها چیز دیگر ، بلکه با سنت پیامبر ( ص ) سخن بگو زیرا آنان راه گریزى از سنت ندارند » .

شرح

امام ( ع ) ، ابن عباس را از احتجاج به قرآن با خوارج منع کرده است ، و بر این مطلب به وسیله قیاس مضمرى او را توجه داده است که صغراى آن : فان القرآن . . . و یقولون است ، یعنى : آیاتى که به وسیله آنها با ایشان احتجاج مى‏کنى ممکن است صراحت در مقصود نداشته باشند ، بلکه این آیات ، ظاهرى دارند و تأویلهاى احتمالى چندى که ممکن است در مقام جدل ، دستاویز آنان قرار بگیرد ، و کبراى مقدّر آن چنین است : و هر چیزى که آن چنان باشد ، در بحث و گفتگوى با آنان به نتیجه نمى‏ رسد . آنگاه دستور داده است تا به سنّت با ایشان استدلال کند ، و بر این مطلب به وسیله قیاس مضمرى توجّه داده است که صغراى آن عبارت :

فانهم لا یجدون عنها معدلا است ، از آن‏رو که سنّت ، صراحت در مقصود دارد مانند حدیث نبوى « جنگ با تو یا على جنگ با من است » [ ۱ ] و امثال آن . و کبراى مقدّر چنین است : و هر آنچه که خوارج راه گریز از آن نداشته باشند ،براى استدلال با آنها بهتر است . ما ، قبلا به مجادله و مناظره ابن عباس با خوارج اشاره کرده‏ایم .

____________________________

[ ۱ ] حربک یا على حربى .

بازدیدها: ۵

نامه ۷۵ ترجمه شرح ابن میثم بحرانی

۷۵ از جمله سفارشهاى امام ( ع ) به عبد اللّه بن عباس هنگامى که او را در بصره به جاى خود گمارد .

سَعِ اَلنَّاسَ بِوَجْهِکَ وَ مَجْلِسِکَ وَ حُکْمِکَ وَ إِیَّاکَ وَ اَلْغَضَبَ فَإِنَّهُ طَیْرَهٌ مِنَ اَلشَّیْطَانِ وَ اِعْلَمْ أَنَّ مَا قَرَّبَکَ مِنَ اَللَّهِ یُبَاعِدُکَ مِنَ اَلنَّارِ وَ مَا بَاعَدَکَ مِنَ اَللَّهِ یُقَرِّبُکَ مِنَ اَلنَّارِ

لغات

طیره بر وزن فعله : از طیران در مورد سبکى و آنچه بى‏قرار است به کار برده مى‏شود ، و طیره از تطیّر به معناى نامیمون بودن نیز آمده است .

ترجمه

« در برخورد با مردم و مجالست و حکومت خود گشاده‏ رو باش ، مبادا به خشم خدا رفتار کنى زیرا آن از کم خردى و از اعمال شیطان است ، و بدان که هر آنچه تو را به خدا نزدیک کند از آتش دورت مى‏کند ، و آنچه از خدا دورت سازد تو را به آتش نزدیک مى‏کند » .

شرح

امام ( ع ) ابن عبّاس را به چند فضیلت اخلاقى امر کرده است :

۱ با مردم گشاده‏رو باشد . مقصودش از آن ، خوش برخوردى و گشاده‏رویى است و همنشینى ، کنایه از فروتنى و حکم و داورى ، کنایه از دادگرى است ، زیرا دادگرى شامل تمام مردم مى‏شود ، اما ستمکارى ، تنگنایى است که همه کس آن را پذیرا نیست .

۲ او را از خشم برحذر داشته است ، این خود دستور به داشتن فضیلت پایدارى و بردبارى است . و او را با عبارت : فانّه طیره من الشّیطان از خشم برحذر داشته است ، یعنى [ خشم در اثر ] سبک مغزى است که از شیطان ریشه مى‏گیرد ، و یا از صفاتى است که مردم ، صاحب آن را نامیمون و ناپسند مى‏شمارند . خشم را به شیطان نسبت داده است تا از آن دورى کنند ، البته مقصود خشم بى‏مورد است و این عبارت صغراى قیاس مضمرى است که کبراى مقدّر آن چنین است : و هر چه آن طور باشد دورى از آن لازم است .

آنگاه امام ( ع ) او را بر آنچه باعث نزدیکى وى به خدا ، و در نتیجه باعث دورى او از آتش جهنم مى‏گردد ، وادار ساخته است ، و همچنین از آنچه که او را از خداوند دور مى‏کند و در نتیجه باعث نزدیکى وى به آتش دوزخ است برحذر داشته است . و این هر دو قسمت عبارت صغرا براى دو قیاس مضمرى هستند که کبراى مقدّر نخستین قیاس چنین است : و هر چه باعث دورى تو از آتش دوزخ است باید بدان پایبند باشى ، و کبراى مقدّر قیاس دوم نیز چنین است و هر آنچه باعث نزدیکى تو به آتش دوزخ است باید از آن دورى کنى . توفیق به دست خداست .

ترجمه شرح نهج البلاغه ابن میثم جلد ۵

 

بازدیدها: ۲

نامه ۷۴ ترجمه شرح ابن میثم بحرانی

۷۴ از جمله نامه‏ هاى امام ( ع ) در آغاز بیعت مردم با آن بزرگوار ، آن را واقدى [ ۱ ] در کتاب جمل نقل کرده است :

مِنْ عَبْدِ اَللَّهِ ؟ عَلِیٍّ أَمِیرِ اَلْمُؤْمِنِینَ ؟ إِلَى ؟ مُعَاوِیَهَ بْنِ أَبِی سُفْیَانَ ؟ أَمَّا بَعْدُ فَقَدْ عَلِمْتَ إِعْذَارِی فِیکُمْ وَ إِعْرَاضِی عَنْکُمْ حَتَّى کَانَ مَا لاَ بُدَّ مِنْهُ وَ لاَ دَفْعَ لَهُ وَ اَلْحَدِیثُ طَوِیلٌ وَ اَلْکَلاَمُ کَثِیرٌ وَ قَدْ أَدْبَرَ مَا أَدْبَرَ وَ أَقْبَلَ مَا أَقْبَلَ فَبَایِعْ مَنْ قِبَلَکَ وَ أَقْبِلْ إِلَیَّ فِی وَفْدٍ مِنْ أَصْحَابِکَ

لغت

وفد : گروهى که بر سلطان وارد شوند .

ترجمه

« از بنده خدا ، على ، امیر مؤمنان به معاویه بن ابى سفیان : امّا بعد عذر مرا در مورد خود و دورى کردنم را از شما ، مى‏دانى . به هر حال اتفاقى افتاد که چاره‏اى از آن نبود [ قتل عثمان ] و جلوگیرى از آن امکان نداشت ، داستان طولانى و سخن فراوان است . روگرداند آن که روگرداند و آمد آن که آمد ، بنابر این از کسانى که نزد تو هستند بیعت بگیر ، و خود نیز با گروهى از یارانت نزد من بیا » .

شرح

نخست امام ( ع ) ، عذر خود را در مورد ایشان نزد خداى متعال بیان داشته ، یعنى عذر خود را اظهار نموده است . توضیح آن که کوشش خود را در نصیحت عثمان اولا ، و در یارى بنى امیه نسبت به دفاع از وى ثانیا ، و روى‏گردانى‏اش از ایشان پس از نومیدى از نصیحت پذیرى عثمان و ناتوانى امام ( ع ) از یارى و دفاع از وى ، تا این که شد آنچه که ناگزیر باید بشود ، و جلوگیرى از آن برایش غیر ممکن بود . آنگاه مى‏فرماید : داستان طولانى و سخن فراوان است ، درباره سرگذشت امام و از طرف او حرف زیاد است .

عبارت و قد ادبر . . . اقبل

احتمال دارد [ جمله خبریه باشد ] که جهت اطلاع به معاویه آمده که بعضى از مردم ، مانند طلحه و زبیر و پیروانشان از وى روگرداندند ، و بعضى از مردم به او روآوردند ، و احتمال دارد که جمله انشایى باشد یعنى کسانى در جمع روگردانان از من ، و افرادى در گروه روآورندگان بر من وارد شدند .

سپس او را امر کرده است تا از طرف وى از مردم بیعت بگیرد و نزد آن حضرت برود . و احتمال دارد که ضمیر در عبارت : فیکم و عنکم ، خطاب به معاویه و سایر مسلمانان از راه پرخاش و گله باشد ، یعنى با این که تو فهمیدى من عذر شما را پذیرفتم و گنهکاران شما را مجازات نکردم ، و بر خطاى شما چشم پوشیدم تا آنجا که حوادثى چون خروج طلحه و زبیر و پیروانشان اتّفاق افتاد و چاره‏اى هم جز وقوع آن حوادث نسبت به ایشان [ یعنى قلع و قمع آنها ] نبود و جلوگیرى از آن هم ممکن نبود ، و داستان درباره آنان طولانى و سخن در مورد شبهه ایشان فراوان است . و رفتند آنهایى که باید بروند یعنى این خروج کنندگان ، و آمدند کسانى که باید بیایند و تمام سخن درست و بجاست [ یعنى آنچه را که امام ( ع ) فرموده صحیح و بجاست ] . و خداوند داناتر است .

_____________________________

[ ۱ ] ابو عبد اللّه محمد بن واقدى ، متوفى ۲۰۷ ه . از دانشمندان بزرگ شیعه ، از مردم مدینه منوره است که بعدها به بغداد رفته و در همانجا زندگى را بدرود گفته است ، واقد نام جدّ وى بوده است به دلیل شهرت زیادش ، فرزندان او را واقدى مى‏گفتند م .

بازدیدها: ۸

نامه ۷۳ ترجمه شرح ابن میثم بحرانی

۷۳ از پیمان نامه‏ هاى امام ( ع ) که براى قبیله ربیعه و مردم یمن نوشته و از روى دستنوشت هشام بن کلبى نقل شده است .

هَذَا مَا اِجْتَمَعَ عَلَیْهِ أَهْلُ ؟ اَلْیَمَنِ ؟ حَاضِرُهَا وَ بَادِیهَا وَ ؟ رَبِیعَهُ ؟ حَاضِرُهَا وَ بَادِیهَا أَنَّهُمْ عَلَى کِتَابِ اَللَّهِ یَدْعُونَ إِلَیْهِ وَ یَأْمُرُونَ بِهِ وَ یُجِیبُونَ مَنْ دَعَا إِلَیْهِ وَ أَمَرَ بِهِ لاَ یَشْتَرُونَ بِهِ ثَمَناً وَ لاَ یَرْضَوْنَ بِهِ بَدَلاً وَ أَنَّهُمْ یَدٌ وَاحِدَهٌ عَلَى مَنْ خَالَفَ ذَلِکَ وَ تَرَکَهُ أَنْصَارٌ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ دَعْوَتُهُمْ وَاحِدَهٌ لاَ یَنْقُضُونَ عَهْدَهُمْ لِمَعْتَبَهِ عَاتِبٍ وَ لاَ لِغَضَبِ غَاضِبٍ وَ لاَ لاِسْتِذْلاَلِ قَوْمٍ قَوْماً وَ لاَ لِمَسَبَّهِ قَوْمٍ قَوْماً عَلَى ذَلِکَ شَاهِدُهُمْ وَ غَائِبُهُمْ وَ حَلِیمُهُمْ وَ سَفِیهُهُمْ وَ عَالِمُهُمْ وَ جَاهِلُهُمْ ثُمَّ إِنَّ عَلَیْهِمْ بِذَلِکَ عَهْدَ اَللَّهِ وَ مِیثَاقَهُ إِنَّ عَهْدَ اَللَّهِ کَانَ مَسْئُولاً وَ کَتَبَ ؟ عَلِیُّ بْنُ أَبِی طَالِبٍ ؟

لغت

حلف : پیمان

ترجمه

« این پیمانى است که مردم یمن چه یکجانشین و چه صحراگردشان و اهل قبیله ربیعه چه یکجانشین و چه صحراگردشان بر سر آن توافق کردند که همگى به سوى کتاب خدا دعوت کنند و مطابق آن امر نمایند و سخن کسى را که آنان را به کتاب خدا دعوت کند و بر اساس آن امر نماید بپذیرند و آن را در مقابل بهایى نفروشند و به عوض کردن آن راضى نشوند و دیگر این که در برابر مخالف و فروگذارنده آن همدست و یار و یاور یکدیگر باشند ، دعوتشان همسو و یکى باشد ،به خاطر سرزنش ملامتگر و یا خشم خشمگیرنده نیز به جهت خوار ساختن گروهى ، گروه دیگر را و دشنام دادن جمعى به جمع دیگر پیمانشان را نشکنند ، به این پیمان‏نامه ، حاضر و غایب ، دانا و کم خرد ، پخته و نادانشان پایبند هستند .

وانگهى با این عهدنامه ، عهد و پیمان خدا بر آنها استوار گشت ، و البته از پیمان خدا مؤاخذه مى‏شوند . و این پیمان‏نامه را على بن ابى طالب نوشت » .

شرح

در این عهدنامه چند نکته به شرح زیر است :

۱ کلمه هذا ، مبتدا و ما ، موصول و صفت براى مبتدا و انّهم . . . ، خبر مبتدا است و ممکن است کلمه هذا مبتدا و جمله ما اجتمع علیه خبر آن و انّهم تفسیر [ ۱ ] براى هذا ، باشد ، گویا کسى گفته است که آنان بر سر چه چیز با هم متحد و هم‏پیمان شده‏اند ؟ در پاسخ گفته شده است : بر اساس کتاب خدا آنان اجتماع و توافق کرده‏اند . على کتاب اللّه خبر براى انّهم است ، و جمله یدعون حال ، و هم عامل و متعلّق جار و مجرور [ الیه ] مى‏باشد . و حاضر ( یکجانشینى ) و بادى صحراگرد از مردم یمن و هم چنین از قبیله ربیعه مى‏باشد .

۲ عبارت : لا یشترون به ثمنا کنایه از پایبندى و عمل ایشان به قرآن است .

۳ جمله : و انّهم ید واحد ، یعنى در برابر مخالفان قرآن ، یار و یاور یکدیگرند . نام ید دست را از باب اطلاق نام سبب بر مسبّب به طور مجاز بر شخص کم‏کار اطلاق کرده است ، و کلمه : انصار خبر دوّم براى انّ و بعضهم خبر براى انصار است .

۴ عبارت و لا لاستذلال قوم قوما یعنى ، بدان جهت که قبیله دیگر ، افراد قوم و قبیله آنان را خوار شمرده و یا دشنام داده است ، پیمان شکنى نمى‏کنند .

و بعضى عبارت را : لمشیئه قوم قوما نقل کرده ‏اند ، یعنى براى ارادت گروهى به گروه دیگر .

و در روایتى آمده است : کتب على بن ابو طالب ، و همین روایت [ ابو ، با واو ] از قول امام ( ع ) مشهور است ، و جهتش آن است که امام ( ع ) این کنیه [ ابو طالب ] را علم ، به منزله یک لفظ محسوب داشته که اعراب آن تغییر نمى‏ کند .

ترجمه شرح نهج البلاغه ابن میثم جلد ۵

 

بازدیدها: ۳

نامه ۷۲ ترجمه شرح ابن میثم بحرانی

۷۲ از جمله نامه ‏هاى امام ( ع ) به معاویه .

أَمَّا بَعْدُ فَإِنِّی عَلَى اَلتَّرَدُّدِ فِی جَوَابِکَ وَ اَلاِسْتِمَاعِ إِلَى کِتَابِکَ لَمُوَهِّنٌ رَأْیِی وَ مُخَطِّئٌ فِرَاسَتِی وَ إِنَّکَ إِذْ تُحَاوِلُنِی اَلْأُمُورَ وَ تُرَاجِعُنِی اَلسُّطُورَ کَالْمُسْتَثْقِلِ اَلنَّائِمِ تَکْذِبُهُ أَحْلاَمُهُ وَ اَلْمُتَحَیِّرِ اَلْقَائِمِ یَبْهَظُهُ مَقَامُهُ لاَ یَدْرِی أَ لَهُ مَا یَأْتِی أَمْ عَلَیْهِ وَ لَسْتَ بِهِ غَیْرَ أَنَّهُ بِکَ شَبِیهٌ وَ أُقْسِمُ بِاللَّهِ إِنَّهُ لَوْ لاَ بَعْضُ اَلاِسْتِبْقَاءِ لَوَصَلَتْ إِلَیْکَ مِنِّی قَوَارِعُ تَقْرَعُ اَلْعَظْمَ وَ تَهْلِسُ اَللَّحْمَ وَ اِعْلَمْ أَنَّ اَلشَّیْطَانَ قَدْ ثَبَّطَکَ عَنْ أَنْ تُرَاجِعَ أَحْسَنَ أُمُورِکَ وَ تَأْذَنَ لِمَقَالِ نَصِیحَتِکَ

لغات

موهن : تضعیف کننده

بهظه : آن را سنگین کرد

قوارع : سختى‏ها

تهلس اللحم : گوشت را بزداید ، آن را آب کند و به لاغرى انجامد

ثبّطه عن کذا : او را از فلان کار بازداشت

ترجمه

« امّا بعد ، من با پیاپى پاسخ گفتن به تو و گوش دادن به نامه‏ات ، رأى و اندیشه خویش را سست مى‏گردانم و زیرکى و تیز فهمى خود را گرفتار اشتباه و خطا مى‏کنم .

و تو در آن موقع که از من با زرنگى چیزهایى مى‏طلبى و نامه‏هایى براى گرفتن جواب مى‏فرستى به کسى مى‏مانى که در خواب سنگینى فرو رفته و خوابهاى پریشان مى‏بیند و نیز به آدم سرگردانى مى‏مانى که آن قدر از سرگردانى ایستاده که ایستادن او را بیچاره کرده است ، نمى‏داند آنچه پیش مى‏آید آیا به سود اوست یا به زیانش .

تو مانند او نیستى بلکه او به سان توست [ ۱ ] و سوگند به خدا اگر [ بنا به مصالحى ] نمى‏خواستم تو بمانى چنان ضربات کوبنده‏اى از جانب من دریافت مى‏کردى که استخوانت را درهم مى‏شکست و گوشتت را آب مى‏کرد و بدان که شیطان تو را از بازگشت به کارهاى نیک و گوش دادن به سخن کسى که تو را پند مى‏دهد باز مى‏دارد » .

شرح

محور این بخش از نامه‏ هاى امام ( ع ) بر زشتى و سرزنش معاویه است .

عبارت : امّا بعد . . . فراستى ،

یعنى من اندیشه و زیرکى و هوشمندى‏ام را درباره تو تضعیف و سست مى‏کنم ، براى این که ظنّ قوى دارم که نامه‏نگارى و پاسخ به تو بى‏فایده است .

آنگاه وى را در مقصود خود یعنى فرمانروایى شام ، و در فریبکارى‏اش که امام ( ع ) امر خلافت را پس از خود به او بسپارد ، و نامه‏نگاریهایش را در این مورد ، به رؤیاى کسى که در خواب سنگینى فرو رفته باشد تشبیه کرده است .

کلمه : السّطور منصوب به حذف حرف جرّ [ منصوب به نزع خافض ] حرف جر : فى ، و یا باء است . و با جمله تکذبه احلامه ، به وجه شبه اشاره فرموده است .

مقصود امام ( ع ) این است که خیالبافیها و آرزوهاى معاویه براى رسیدن به خلافت ، توسط او ، خیالات بى‏ اساسى است که از غلبه نادانى سرچشمه گرفته ، به سان رؤیاى دروغینى که شخص غرق در خواب مى‏ بیند و هنگامى که از خواب بیدار مى‏شود ، اثرى از آنها وجود ندارد ، و هم چنین او را به شخص سرگردانى که در یکجا ایستاده تشبیه نموده است ، و به وجه شبه آن با عبارت : یبهظه . . . علیه اشاره کرده ، با این توضیح که معاویه در امر خلافت بسیار کوشا بود امّا در راه به دست آوردن آن سرگردان ، و چون علم به نتیجه تلاش خود نداشت و نمى ‏دانست که نتیجه کارش خوب است ، یابد ،بى‏باکانه در پى آن مى‏رفت ، همانند شخص ایستاده سرگردان در یک کار که از ایستادن زیاد ، خسته شده و نمى‏داند که چرا ایستاده است .

آنگاه امام ( ع ) به این مقدار از تشبیه براى معاویه راضى نشده ، بلکه از باب مبالغه در غفلت و سرگردانى معاویه و فرو رفتن او در لاک خویش ،مى‏گوید : « و لست به » یعنى تو همانند او نیستى و او در شباهت نسبت به تو اصل نیست بلکه او شبیه تو است ، یعنى براستى تو در این تشبیه اصل مى‏باشى .

سپس ، سوگند یاد کرده است که اگر نبود بعضى جهاتى که بنابر آنها مى‏ خواهم تو بمانى ، یعنى براى ملاحظه پاره‏اى مصلحتها نبود هر آینه ضربات کوبنده [ از طرف امام ( ع ) ] به او مى‏رسید که مقصود از آن سختیهاى جنگ است ، و این که سختیهاى آن استخوان را درهم مى‏شکند و گوشت را مى‏ زداید ، کنایه آورده از شدّت و سختى جنگ .

آنگاه به عنوان سرزنش به او خبر داده که شیطان او را از بازگشت به کارهاى نیک ، یعنى سر در خط فرمان امام ( ع ) نهادن و ترک فتنه و آشوب و همچنین از این که به سخن پندآمیز گوش فرا دهد مانع شده است و این سخن نوعى فراخواندن معاویه است به این اعمال که وى به دلیل وسوسه و منع شیطان ترکشان کرده است . توفیق در دست خداست .

_____________________________

[ ۱ ] در تشبیه باید وجه شبه در مشبّه به اقوى از مشبّه باشد ، از این‏رو امام ( ع ) مى‏فرماید شخص سرگردان با آن ویژگى شبیه معاویه است ، زیرا سرگردانى ( وجه شبه ) در معاویه ( مشبّه به ) اقوى و افزونتر از اوست م .

ترجمه شرح نهج البلاغه ابن میثم جلد ۵

بازدیدها: ۳

نامه ۷۱ ترجمه شرح ابن میثم بحرانی

۷۱ از جمله نامه‏ هاى امام ( ع ) به عبد اللّه بن عباس .

أَمَّا بَعْدُ فَإِنَّکَ لَسْتَ بِسَابِقٍ أَجَلَکَ وَ لاَ مَرْزُوقٍ مَا لَیْسَ لَکَ وَ اِعْلَمْ بِأَنَّ اَلدَّهْرَ یَوْمَانِ یَوْمٌ لَکَ وَ یَوْمٌ عَلَیْکَ وَ أَنَّ اَلدُّنْیَا دَارُ دُوَلٍ فَمَا کَانَ مِنْهَا لَکَ أَتَاکَ عَلَى ضَعْفِکَ وَ مَا کَانَ مِنْهَا عَلَیْکَ لَمْ تَدْفَعْهُ بِقُوَّتِکَ

ترجمه

« امّا بعد ، تو پیش از فرا رسیدن اجل نمى ‏میرى ، و آنچه روزى نشده ، به تو نمى‏رسد . و بدان که روزگار دو روز است : یک روز به سود تو و روزى به زیان تو .

براستى که دنیا خانه‏ اى است که دست به دست مى‏ گردد ، پس آنچه از دنیا به سود تو باشد به تو مى‏ رسد اگر چه ناتوان باشى ، و از آنچه به ضرر تو است هر چه نیرومند باشى نیز نمى ‏توانى جلوگیرى کنى . »

شرح

این بخش از نامه‏ هاى امام ( ع ) موعظه است . و در این موعظه چند نکته را خاطرنشان ساخته است :

۱ پیش از فرا رسیدن اجل نمى ‏میرد . چون اجل همان وقت معینى است که خداوند مى ‏داند زیدى در آن وقت مى‏ میرد ، و امکان ندارد ، زید ، پیش از آن بمیرد ، زیرا لازمه آن تبدیل علم خداوند به جهل است و آن هم غیر ممکن است .

۲ آنچه را که روزى او نشده ، به او نمى ‏دهند : یعنى آنچه را که خداوند مى‏داندکه روزى وى نیست محال است که نصیب او بشود ، به همان دلیلى که بیان کردیم .

۳ به وى آگاهى داده است که روزگار دو روز است : روزى که به سود اوست و آن روزى است که منافعى چون لذّت و کمالات دارد ، و روزى که به زیان اوست و آن روزى است که براى او زیانهایى همچون درد و گرفتارى و پیامدهاى آن را همراه دارد . و همین است معناى این که دنیا خانه‏اى است که دست به دست مى‏گردد ، همان طورى که خداوند متعال فرموده است : وَ تِلْکَ الاَیّامُ نُداوِلُها بَیْنَ النّاسِ [ ۱ ] .

۴ او را آگاه ساخته است بر این که آنچه از خوبى دنیا سهم او باشد با همه ناتوانى‏اش هر چند چیز گرانى باشد به او مى‏دهند ، به خاطر این که از علم خداوند گذاشته است که به او برسد و همچنین آنچه از شر دنیا به او مربوط باشد ، هر چند توانمند باشد ، نمى ‏تواند آن را از خود دفع کند .

از ناتوانى و توانایى یاد کرده است تا بفهماند که تمامى امور و همه روزیها مربوط به مدبّر داناست ، اوست که تمام اینها را افاضه مى‏کند و به وجود آورنده وسائل همه و ناظم وجود تمامى اینها اوست ، قسمت کننده کمالات و بخشنده کمال خیر و یا شر به کسى به مقدار استعدادش ، اوست گاهى موجود زنده‏اى ناتوان است در صورتى که روزى فراوان نصیبش مى ‏گردد . و همین ناتوانى ‏اش یکى از اسباب زمینه‏ ساز براى زیادى روزى‏اش مى ‏شود ، و به عکس گاهى نیرومند است امّا همین نیرومندى یکى از وسایل محرومیتش مى‏ گردد . و خداوند مافوق همه است و بر همگان احاطه دارد و او روزى دهنده و بسیار تواناست .

____________________________

[ ۱ ] سوره آل عمران ( ۳ ) آیه ( ۱۴۰ ) یعنى : و این روزگار را به اختلاف احوال میان مردم مى‏گردانیم .

ترجمه شرح نهج البلاغه ابن میثم جلد ۵

 

بازدیدها: ۳

نامه ۷۰ ترجمه شرح ابن میثم بحرانی

۷۰ از جمله نامه‏ هاى امام ( ع ) به منذر بن جارود عبدى که در پاره‏اى از وظایف خویش خیانت کرده بود .

أَمَّا بَعْدُ فَإِنَّ صَلاَحَ أَبِیکَ غَرَّنِی مِنْکَ وَ ظَنَنْتُ أَنَّکَ تَتَّبِعُ هَدْیَهُ وَ تَسْلُکُ سَبِیلَهُ فَإِذَا أَنْتَ فِیمَا رُقِّیَ إِلَیَّ عَنْکَ لاَ تَدَعُ لِهَوَاکَ اِنْقِیَاداً وَ لاَ تُبْقِی لِآخِرَتِکَ عَتَاداً تَعْمُرُ دُنْیَاکَ بِخَرَابِ آخِرَتِکَ وَ تَصِلُ عَشِیرَتَکَ بِقَطِیعَهِ دِینِکَ وَ لَئِنْ کَانَ مَا بَلَغَنِی عَنْکَ حَقّاً لَجَمَلُ أَهْلِکَ وَ شِسْعُ نَعْلِکَ خَیْرٌ مِنْکَ وَ مَنْ کَانَ بِصِفَتِکَ فَلَیْسَ بِأَهْلٍ أَنْ یُسَدَّ بِهِ ثَغْرٌ أَوْ یُنْفَذَ بِهِ أَمْرٌ أَوْ یُعْلَى لَهُ قَدْرٌ أَوْ یُشْرَکَ فِی أَمَانَهٍ أَوْ یُؤْمَنَ عَلَى جِبَایَهٍ فَأَقْبِلْ إِلَیَّ حِینَ یَصِلُ إِلَیْکَ کِتَابِی هَذَا إِنْ شَاءَ اَللَّهُ

لغات

عتاد : آذوقه ، توشه 

شسع : بند وسط دو انگشت در کفشهاى عربى

ترجمه

« اما بعد ، درستکارى پدرت مرا فریفت و گمان بردم تو هم در راستى پیرو او هستى و راه او را مى‏روى و یک مرتبه ، به من خبر دادند که در پیروى از هوا و هوس ، قید و بندى نمى‏شناسى و توشه ‏اى براى آخرتت نمى‏ گذارى دنیایت را به قیمت ویرانى آخرتت آباد مى‏کنى و به بهاى بریدن از دینت به خویشاوندانت مى‏پیوندى .

براستى اگر آنچه از تو براى من نقل کرده‏اند راست باشد ، شتر اهلت و بند کفشت از تو بهترند ، و هر که به سان تو باشد شایستگى ندارد که مرزى به وسیله او محافظت شود ، و یا کارى توسط او انجام گیرد و یا منزلتى برایش قائل شوند و یا او را در امانت شرکت دهند و یا به منظور جلوگیرى از خیانتى بگمارندش ، وقتى که این نامه به دستت به خواست خدا رسید نزد من بیا » .

شرح

سید رضى مى‏گوید : این منذر همان کسى است که امیر مؤمنان ( ع ) درباره او فرموده است : به دو سمت خود زیاد نگاه مى‏کند ، و در دو برد یمانى خود با تکبّر راه مى‏رود و غبار کفشش را با فوت کردن مى‏زداید .

محور سخن این نامه سرزنش وى به خاطر خیانتش مى‏باشد . علت فریب خوردن خود را که همان مقایسه با درستى پدرش جارود عبدى بیان کرده است ، در این جهت که او هم راه درست پدرش را پى مى‏گیرد . آنگاه چهار مورد جدایى وى از پدرش را به طور مشخص ، خاطرنشان کرده است :

۱ پیروى او از هواى نفسش در هر چیزى که او را رهنمود باشد .

۲ غفلت او از اعمال شایسته که براى عالم آخرتش اهمیّت دارد .

۳ دنیایش را بدانچه که باعث ویرانى خانه آخرت است ، یعنى استفاده از مال حرام ، آباد مى‏سازد .

۴ به بهاى گسستن از دینش با خویشان خود مى‏ پیوندد .

در هر دو جمله همسان ، رعایت سجع را فرموده است . آنگاه شروع به سرزنش و حکم به کاستى و حقارت وى نموده است ، بدین ترتیب که اگر آنچه را به وى نسبت داده‏اند . راست باشد ، شتر اهل او ، و بند کفشش بر او رجحان دارند . و این شتر اهل از جمله چیزهایى است که در خوارى و پستى ضرب المثل است ، و اصل این مثل به طورى که نقل کرده ‏اند .

آن است که شترى از آن پدر قبیله ‏اى بود ، به ارث به افراد قبیله رسید ، هر کدام از آنها افسار آن را به راه مقصود خودش مى‏کشید و از آن استفاده مى‏کرد ، و این حیوان ذلیل و خوار دست آنها بود .

سپس در زمینه توبیخ و سرزنش نسبت به هر کس که ویژگى او را داشته باشد ،چنین حکم کرده است که او براى تصدّى کارى که مورد نظر والى است ،شایستگى ندارد . و در هر چهار جمله همسان سجع متوازى را رعایت کرده است ، کلمات : قدر ، در برابر ، امر ، و خیانت در مقابل امانت ، آمده است ، و این که امام ( ع ) فرموده است : « یا در امانت شرکت دهند » از آن جهت است که خلفاء از طرف خداوند در روى زمین امینند ، بنابر این آنان به هر کسى که از طرف خود سرپرستى جایى را واگذار مى‏کنند ، در حقیقت او را شریک امانت خود کرده‏اند .

عبارت : ا و یومن على خیانته

یعنى در حالى که تو خیانتکارى ، زیرا کلمه على مفید حالت و کیفیّت است . و پس از سرزنش ، به منظور برکنار ساختن او را به نزد خود طلبیده است .

آنچه را که سید رضى که خدایش بیامرزد درباره معرفى امیر مؤمنان ( ع ) از منذر نقل کرده است کنایه از خودخواهى منذر است .

التفل فی الشراک ،

زدودن گرد و غبار از روى کفش است و این عبارت مناسب با نامه است چون مشتمل بر نکوهش و مذمت است . توفیق در دست خداست .

ترجمه شرح نهج البلاغه ابن میثم جلد ۵

 

بازدیدها: ۲