google-site-verification: googledc28cebad391242f.html
40-60 حکمت شرح ابن ابي الحدیدحکمت ها شرح ابن ابي الحدید

نهج البلاغه کلمات قصار حکمت شماره 49 متن عربی با ترجمه فارسی (شرح ابن ابی الحدید)

حکمت 51 صبحی صالح

51-وَ قَالَ ( عليه‏السلام  )عَيْبُكَ مَسْتُورٌ مَا أَسْعَدَكَ جَدُّكَ

حکمت 49 شرح ابن ‏أبي ‏الحديد ج 18   

49: عَيْبُكَ مَسْتُورٌ مَا أَسْعَدَكَ جَدُّكَ قد قال الناس في الجد فأكثروا-  و إلى الآن لم يتحقق معناه-  و من كلام بعضهم-  إذا أقبل البخت باضت الدجاجة على الوتد-  و إذا أدبر البخت أسعر الهاون في الشمس- . و من كلام الحكماء-  إن السعادة لتلحظ الحجر فيدعى ربا- . و قال أبو حيان-  نوادر ابن الجصاص الدالة على تغفله و بلهه كثيرة جدا-  قد صنف فيها الكتب-  من جملتها أنه سمع إنسانا ينشد نسيبا فيه ذكر هند-  فأنكر ذلك و قال لا تذكروا حماة النبي ص إلا بخير-  و أشياء عجيبة أظرف من هذا-  و كانت سعادته تضرب بها الأمثال-  و كثرة أمواله التي لم يجتمع لقارون مثلها- 

قال أبو حيان فكان الناس يعجبون من ذلك-  حتى أن جماعة من شيوخ بغداد كانوا يقولون-  إن ابن الجصاص أعقل الناس و أحزم الناس-  و أنه هو الذي ألحم الحال-  بين المعتضد و بين خمارويه بن أحمد بن طولون-  و سفر بينهما سفارة عجيبة و بلغ من الجهتين أحسن مبلغ-  و خطب قطر الندى بنت خمارويه للمعتضد-  و جهزها من مصر على أجمل وجه و أعلى ترتيب-  و لكنه كان يقصد أن يتغافل و يتجاهل-  و يظهر البله و النقص يستبقي بذلك ماله-  و يحرس به نعمته و يدفع عنه عين الكمال-  و حسد الأعداء- .

قال أبو حيان قلت لأبي غسان البصري-  أظن ما قاله هؤلاء صحيحا-  فإن المعتضد مع حزمه و عقله و كماله و إصابة رأيه-  ما اختاره للسفارة و الصلح-  إلا و المرجو منه فيما يأتيه و يستقبله من أيامه-  نظير ما قد شوهد منه فيما مضى من زمانه-  و هل كان يجوز أن يصلح أمر قد تفاقم فساده و تعاظم-  و اشتد برسالة أحمق و سفارة أخرق-  فقال أبو غسان إن الجد ينسخ حال الأخرق-  و يستر عيب الأحمق و يذب عن عرض المتلطخ-  و يقرب الصواب بمنطقه و الصحة برأيه-  و النجاح بسعيه و الجد يستخدم العقلاء لصاحبه-  و يستعمل آراءهم و أفكارهم في مطالبه-  و ابن الجصاص على ما قيل و روي و حدث و حكي-  و لكن جده كفاه غائلة الحمق و حماه عواقب الخرق-  و لو عرفت خبط العاقل و تعسفه و سوء تأتيه-  و انقطاعه إذا فارقه الجد-  لعلمت أن الجاهل قد يصيب بجهله-  ما لا يصيب العالم بعلمه مع حرمانه- .

قال أبو حيان فقلت له فما الجد-  و ما هذا المعنى الذي علقت عليه هذه الأحكام كلها-  فقال ليس لي عنه عبارة معينة-  و لكن لي به علم شاف-  استفدته بالاعتبار و التجربة-  و السماع العريض من الصغير و الكبير-  و لهذا سمع من امرأة من الأعراب ترقص ابنا لها فتقول له-  رزقك الله جدا يخدمك عليه ذوو العقول-  و لا رزقك عقلا تخدم به ذوي الجدود

 

ترجمه فارسی شرح ابن‏ ابی الحدید

حكمت (48)

عيبك مستور ما اسعدك جدك. «تا هنگامى كه بخت تو را يارى كند عيب تو پوشيده خواهد بود.» در باره بخت و اقبال مردم بسيار سخن گفته‏ اند و تا كنون در باره معنى آن تحقيق نشده است، يكى از مردم گفته است چون بخت روى آورد، ماكيان روى ميخ تخم مى ‏نهند و چون بخت برگردد هاون سنگى در آفتاب مى‏ تركد، و از سخن حكيمان است كه بخت سنگى را چنان در بر مى‏ گيرد كه او را پروردگار مى‏ خوانند.

ابو حيان مى ‏گويد: كارهاى شگفت انگيزى كه از ابن جصاص سر زده و نشانه كودنى و نابخردى اوست، بسيار زياد است به گونه ‏اى كه در آن باره كتابهايى تصنيف شده است. از جمله آنكه شنيد كسى غزل عاشقانه ‏اى مى ‏خواند كه در آن نام هند آمده بود، آن را كارى بسيار زشت دانست و گفت: خويشاوندان پيامبر را جز به نيكى ياد مكنيد. چيزهاى ظريف‏تر از اين هم از او نقل شده است، در عين حال بخت و سعادت او هم ضرب المثل بود و اموال او چنان بود كه براى قارون هم آن اندازه گرد نيامده بود.

ابو حيان مى‏ گويد: مردم از اين موضوع شگفت مى‏ كردند و چنان شده بود كه گروهى از كامل مردان بغداد مى ‏گفتند: ابن جصاص دور انديش‏تر و عاقل‏تر مردم است، و همو بود كه توانست كدورت ميان معتضد و خمارويه بن احمد بن طولون را بر طرف سازد و عهده‏ دار سفارت ميان آن دو گرديد و به طرز بسيار پسنديده ‏اى توفيق يافت و از قطر الندى دختر خمارويه براى معتضد خواستگارى كرد و او را از مصر به بهترين ترتيب و صورت به بغداد گسيل كرد. ولى ابن جصاص تظاهر به نادانى و غفلت و بلاهت و كم عقلى مى‏ كرد تا بدان وسيله اموال و نعمت خويش را پاسدارى كند و چشم تنگ نظران و رشك دشمنان را از خويش دفع كند.

ابو حيان مى‏ گويد: به ابو غسان بصرى گفتم چنين گمان مى‏ كنم كه آنچه كامل مردان بغداد مى‏ گويند درست است زيرا معتضد عباسى با حزم و عقل و كمال و درست انديشى خود، در غير آن صورت او را براى سفارت و مذاكره در باره صلح‏ انتخاب نمى ‏كرد و معلوم است كه نسبت به كارهاى آينده او اعتماد داشته است و لا بد از گذشته او هم كارهاى بزرگ مشاهده شده است و گرنه مگر ممكن است كارى كه به تباهى كشيده و سخت دشوار شده است با فرستادن شخصى كودن و سفارت مردى بيخرد به اصلاح انجامد ابو غسان گفت: به هر حال بخت و اقبال، احوال نابخرد را دگرگون مى‏كند و عيب احمق را پوشيده مى‏دارد و از آبروى سفله و نادان دفاع مى‏كند.

به زبان او سخن درست و به فكر او رأى روشن القاء مى‏ كند و كوشش او را نتيجه بخش قرار مى‏ دهد و بخت و اقبال چنان است كه عاقلان را به استخدام در مى‏ آورد و كسى كه نيكبخت است و اقبال يار اوست همه آراء و افكار عاقلان و دانشمندان را در بر آوردن مطالب خود به كار مى‏ گيرد. ابن جصاص هم همان گونه بوده است كه گفته ‏اند و حكايت شده است، ولى بخت و اقبال او حماقت و آثار نابخردى او را كفايت كرده است، و اگر بدانى كه چگونه خردمند بى اقبال گرفتار سختى و اشتباه و محروم بودن مى‏ شود، خواهى دانست كه شخص نادان خوش اقبال به چيزهايى مى‏ رسد كه عالم در پناه علم خود به آن نمى ‏رسد.

ابو حيان مى‏ گويد: به ابو غسان بصرى گفتم: اين بخت و اقبال چيست كه همه اين احكام بر آن وابسته است گفت: عبارتى كه بتوانم آن را بيان كنم ندارم ولى از راه اعتبار و تجربه و شنيدن از كوچك و بزرگ به آن علم كافى دارم، و به همين سبب از زنى از اعراب شنيده شد كه چون پسرك خويش را مى‏ گرداند، برايش چنين سخن مى‏ گفت: خداوند به تو بخت و اقبالى ارزانى فرمايد كه خردمندان در پناه آن خدمتكار تو باشند نه اينكه عقلى دهد كه بدان وسيله خدمتكار نيك بختان باشى.

جلوه تاريخ در شرح نهج البلاغه ابن ابى الحديدجلد 7 //دكتر محمود مهدوى دامغانى

 

Show More

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.

Back to top button
-+=