حکمت 479 صبحی صالح
479-وَ قَالَ ( عليه السلام )شَرُّ الْإِخْوَانِ مَنْ تُكُلِّفَ لَهُ
قال الرضي لأن التكليف مستلزم للمشقة و هو شر لازم عن الأخ المتكلف له فهو شر الإخوان
حکمت 487 شرح ابن أبي الحديد ج 20
487 وَ قَالَ ع: شَرُّ الْإِخْوَانِ مَنْ تَكَلَّفُ لَهُ إنما كان كذلك- لأن الإخاء الصادق بينهما يوجب الانبساط- و ترك التكلف- فإذا احتيج إلى التكلف له- فقد دل ذلك على أن ليس هناك إخاء صادق- و من ليس بأخ صادق فهو من شر الإخوان- .
و روى ابن ناقيا في كتاب ملح الممالحة- قال دخل الحسن بن سهل على المأمون- فقال له كيف علمك بالمروءة- قال ما أعلم ما يريد أمير المؤمنين فأجيبه- قال عليك بعمرو بن مسعدة- قال فوافيت عمرا و في داره صناع- و هو جالس على آجرة ينظر إليهم- فقلت إن أمير المؤمنين يأمرك أن تعلمني المروءة- فدعا بآجرة فأجلسني عليها- و تحدثنا مليا و قد امتلأت غيظا من تقصيره بي- ثم قال يا غلام عندك شيء يؤكل فقال نعم- فقدم طبقا لطيفا عليه رغيفان و ثلاث سكرجات- في إحداهن خل و في الأخرى مريء- و في الأخرى ملح فأكلنا- و جاء الفراش فوضأنا- ثم قال إذا شئت فنهضت متحفظا و لم أودعه- فقال لي إن رأيت أن تعود إلي في يوم مثله- فلم أذكر للمأمون شيئا مما جرى- فلما كان في اليوم الذي وعدني فيه لقياه-سرت إليه فاستؤذن لي عليه- فتلقاني على باب الدار فعانقني- و قبل بين عيني و قدمني أمامه- و مشى خلفي حتى أقعدني في الدست- و جلس بين يدي و قد فرشت الدار- و زينت بأنواع الزينة- و أقبل يحدثني و يتنادر معي إلى أن حضرت وقت الطعام- فأمر فقدمت أطباق الفاكهة فأصبنا منها- و نصبت الموائد فقدم عليها أنواع الأطعمة- من حارها و باردها و حلوها و حامضها- ثم قال أي الشراب أعجب إليك- فاقترحت عليه و حضر الوصائف للخدمة- فلما أردت الانصراف- حمل معي جميع ما أحضر من ذهب و فضة و فرش و كسوة- و قدم إلى البساط فرس بمركب ثقيل- فركبته و أمر من بحضرته من الغلمان الروم و الوصائف- حتى سعوا بين يدي- و قال عليك بهم فهم لك- ثم قال إذا زارك أخوك فلا تتكلف له- و اقتصر على ما يحضرك- و إذا دعوته فاحتفل به و احتشد- و لا تدعن ممكنا كفعلنا إياك عند زيارتك إيانا- و فعلنا يوم دعوناك
ترجمه فارسی شرح ابن ابی الحدید
حكمت (487)
و قال عليه السّلام: شرّ الاخوان من تكلّف له.
«و آن حضرت فرمود: بدترين برادران كسى است كه براى او به رنج و تكلف افتند.»
بدون ترديد همين گونه است زيرا دوستى صادقانه موجب انبساط و ترك تكلف است و هرگاه براى دوستى نياز به تكلف و رودربايستى باشد دليل بر آن است كه دوستى و برادرى صادقانه نيست و هر كس برادر راستين نباشد از بدترين برادران است.
ابن ناقيا در كتاب ملح الممالحة مى گويد: حسن بن سهل پيش مأمون رفت، مأمون به او گفت: از مروت چه مى دانى گفت: نمى دانم، امير المؤمنين چه اراده فرموده است كه پاسخش دهم. مأمون گفت: ملازم عمرو بن مسعده شو- از او بياموز.
حسن بن سهل گويد: به خانه عمرو رفتم، گروهى از صنعتگران در خانه اش به كار مشغول بودند و او روى آجرى نشسته بود و به ايشان مى نگريست. به او گفتم: امير المؤمنين به تو فرمان مى دهد كه مروت را بر من بياموزى.
او آجرى خواست و مرا بر آن نشاند و مدتى گفتگو كرديم و من از كوتاهى كردن او نسبت به خود سخت خشمگين بودم، عمرو آن گاه به غلام خود گفت: آيا چيزى كه خورده شود پيش تو يافت مى شود گفت: آرى و سينى ظريف و كوچكى آورد كه در آن دو گرده نان و سه پياله بود يكى سركه و دومى سيرابى و سومى نمك و هر دو از آن خورديم و خدمتكار آمد و دستهاى خود را شستيم. عمرو به من گفت: هرگاه بخواهى مى توانى بروى و من در حالى كه از او پرهيز مى كردم برخاستم و با او خداحافظى نكردم.
او به من گفت: اگر مصلحت بدانى فلان روز پيش من بيا. من از آنچه گذشت چيزى به مأمون نگفتم و چون روزى كه مرا دعوت كرده بود فرا رسيد به خانه اش رفتم، همين كه براى من از او اجازه ورود خواستند تا در خانه به استقبال من آمد و مرا در آغوش كشيد و ميان دو چشم مرا بوسيد و مرا جلو انداخت و خود پشت سرم حركت مى كرد تا مرا بر مسند نشاند و خود روبه روى من نشست.
خانه را به انواع فرش و زينت آراسته بودند، او با من شروع به سخن گفتن و تبادل نظر كرد تا هنگام خوراك فرا رسيد، دستور داد انواع سيني هاى ميوه حاضر آوردند كه خورديم سپس سفره ها گسترده شد و انواع خوراكيهاى سرد و گرم و ترش و شيرين بر آنها نهادند. از من پرسيد چه شرابى را خوشتر مى دارى گفتم. كنيزكان براى ساقى گرى و خدمت آمدند، و چون خواستم برگردم همه چيز را كه آن جا بود و فراهم آورده بود از سيمينه و زرينه و جامه و فرش همراه من ساخت و مركبى گرانبها را كنار بساط آوردند و من سوار شدم. او به همه غلامان رومى و كنيزكانى كه در حضورش بودند فرمان داد كه پيشاپيش مركب من بدوند و گفت همه اينها از آن توست و آنان را براى خود بگير.
عمرو بن مسعده آن گاه به من گفت: هرگاه دوست و برادر تو بدون دعوت قبلى به ديدن تو آمد، براى او تكلف مكن و به هر چه آماده است قناعت كن ولى هرگاه او را دعوت مى كنى آنچه مى توانى ميزبانى و تكلف كن و از هيچ كار ممكن فروگذار مشو همان گونه كه ما انجام داديم چه آن روزى كه به ديدن ما آمدى و چه روزى كه تو را دعوت كرديم.
جلوه تاریخ در شرح نهج البلاغه ابن ابى الحدیدجلد 8 //دکتر محمود مهدوى دامغانى