google-site-verification: googledc28cebad391242f.html
340-360 حکمت شرح ابن میثمحکمت ها شرح ابن ميثمنهج البلاغه حکمت هاشرح ابن ميثم 240تا450

نهج البلاغه کلمات قصار حکمت شماره 348 متن عربی با ترجمه فارسی (شرح ابن میثم)وصف دنیا

شرح ابن‏ ميثم

348- و قال عليه السّلام: يَاأَيُّهَا النَّاسُ مَتَاعُ الدُّنْيَا حُطَامٌ مُوبِئٌ- فَتَجَنَّبُوا مَرْعَاهُ قُلْعَتُهَا أَحْظَى مِنْ طُمَأْنِينَتِهَا- وَ بُلْغَتُهَا أَزْكَى مِنْ ثَرْوَتِهَا- حُكِمَ عَلَى‏مُكْثِرِيهَامُكْثِرٍ مِنْهَا بِالْفَاقَةِ- وَ أُعِينَ مَنْ غَنِيَ عَنْهَا بِالرَّاحَةِ- مَنْ رَاقَهُ زِبْرِجُهَا أَعْقَبَتْ نَاظِرَيْهِ كَمَهاً- وَ مَنِ اسْتَشْعَرَ الشَّغَفَ بِهَا مَلَأَتْ ضَمِيرَهُ أَشْجَاناً- لَهُنَّ رَقْصٌ عَلَى سُوَيْدَاءِ قَلْبِهِ- هَمٌّ يَحْزُنُهُ- حَتَّى يُؤْخَذَ بِكَظَمِهِ فَيُلْقَى بِالْفَضَاءِ مُنْقَطِعاً أَبْهَرَاهُ- هَيِّناً عَلَى اللَّهِ فَنَاؤُهُ وَ عَلَى الْإِخْوَانِ إِلْقَاؤُهُ- وَ إِنَّمَا يَنْظُرُ الْمُؤْمِنُ إِلَى الدُّنْيَا بِعَيْنِ الِاعْتِبَارِ- وَ يَقْتَاتُ مِنْهَا بِبَطْنِ الِاضْطِرَارِ- وَ يَسْمَعُ فِيهَا بِأُذُنِ الْمَقْتِ وَ الْإِبْغَاضِ- إِنْ قِيلَ أَثْرَى قِيلَ أَكْدَى- وَ إِنْ فُرِحَ لَهُ بِالْبَقَاءِ حُزِنَ عَلَيْهِ بِالْفَنَاءِ- هَذَا وَ لَمْ يَأْتِهِمْ يَوْمٌ فِيهِ يُبْلِسُونَ

اللغة

أقول: القلعة: الرحلة. و الحظوة: المنفعة. و راقه: أعجبه و الكمه: العمى خلقة. و الأشجان: العوارض المهمّة. و الرقص: الغليان و الاضطراب. و الأبهران عرقان متعلّقان بالقلب. و أكدى: قلّ خيره. و الإبلاس: اليأس من الرحمة.

و في الفصل فايدتان:

إحداهما نفّر عن الدنيا بامور:
أحدها: أنّ حطامها موبى‏ء: أي مهلك، و استعار لفظ الحطام لمتاعها باعتبار سرعة زواله و قلّة الانتفاع به كما قال تعالى إِنَّما مَثَلُ الْحَياةِ الدُّنْيا كَماءٍ أَنْزَلْناهُ مِنَ السَّماءِ«» الآية. و كونه موبئا استلزم اقتنائه و الاعتناء بجمعه للهلاك في الآخرة و لذلك أمر بتجنّب مرعاه: أى رعيه أو محلّ رعيه و هو الدنيا.

الثاني: قلعتها و عدم القرار بها أنفع من الطمأنينة إليها لما يستلزمه من الشقاوة في الآخرة بمحبّتها و السكون إليها.

الثالث: أنّ الاقتصار على البلغة من العيش فيها أزكى من الثروة بها لما تستلزمه من الثروة بها من الشقاء الاخروىّ. فالاقتصار على القدر الضروريّ منها أطهر و أسلم من غوائلها.

الرابع: حكم بالفاقة على مكثرها. أمّا فيها فلأنّ كلّ زيادة منها موجبة للحاجة إلى أخرى فلذلك كان أكثر الناس حاجة فيها الملوك ثمّ من دونهم على اختلاف درجاتهم فيها، و أمّا في الآخرة فلفقر المكثر فيها المشتغل بها من ملكات الخير و الفضائل.

الخامس: أنّ من غنى عنها بزهده فيها اعين من اللّه بالراحة منها.

السادس: أنّ من أعجبته زينتها فأنصب إليها عمى عمّا فيها من العبر عمّا وراءها من أحوال الآخرة، و استعار لفظ الكمه للمعقول من عمى البصيرة عن الاعتبار لأنّ ذلك أشدّ من العمى كما قال تعالى فَإِنَّها لا تَعْمَى الْأَبْصارُ وَ لكِنْ تَعْمَى الْقُلُوبُ الَّتِي فِي الصُّدُورِ«».

السابع: أنّ من اتّخذ محبّتها شعارا ملأت قلبه هموما و غموما و أحزانا على‏ما لم يحصل منها بطلبه، و على ما فات منها بالأسف عليه. و استعار لفظ الرقص لتعاقب تلك الأحزان و الهموم، و اضطرابها في قلبه إلى غايه الأخذ بكظمه، و كنّى به عن الموت، و بإلقائه بالفضاء عن دفنه. و منقطعا و هيّنا حالان.

و الفائدة الثانية. أنّه أرشد إلى صفات المؤمن في صحبة الدنيا:
إحداها: أنّه إنّما ينظر إليها بعين الاعتبار ليحصل منها عبرة، و ذلك هو الّذي خلق لأجله.

الثانية: و يقتات منها ببطن الاضطرار. و كنّى به عن كونه لا يتناول منها إلّا بلغته و مقدار ضرورته.

الثالثة: و يسمع فيها باذن المقت و الإبغاض. و كنّى به عن بغضه لها فهو لا يسمع ما تمدح به، بل معايبها. و قوله: إن قيل أثرى. إلى قوله: الفناء. أراد أنّ الإنسان فيها منغّص اللذّة مكدّر العيشة بينا هو مثر إذ لحقه الإكداء و الفقر، و فرح ببقاء حبيب إذ لحقه الحزن عليه. و هذا الكلام لاحق بالفائدة الاولى في وصف حال الإنسان في الدنيا و من تمامه، و وصف المؤمن هنا اعتراض. و قوله هذا و لم يأتهم: أي هذا البلاء و لم يأت الناس يوم القيامة الّذي لشدّة هوله ييأسون فيه من الرحمة.

مطابق با حکمت 367 نسخه صبحی صالح

ترجمه فارسی شرح ابن‏ ميثم

348- امام (ع) فرمود: يَا أَيُّهَا النَّاسُ مَتَاعُ الدُّنْيَا حُطَامٌ مُوبِئٌ- فَتَجَنَّبُوا مَرْعَاهُ قُلْعَتُهَا أَحْظَى مِنْ طُمَأْنِينَتِهَا- وَ بُلْغَتُهَا أَزْكَى مِنْ ثَرْوَتِهَا- حُكِمَ عَلَى مُكْثِرٍ بِهَا بِالْفَاقَةِ- وَ أُعِينَ مَنْ غَنِيَ عَنْهَا بِالرَّاحَةِ- مَنْ رَاقَهُ زِبْرِجُهَا أَعْقَبَتْ نَاظِرَيْهِ كَمَهاً- وَ مَنِ اسْتَشْعَرَ الشَّغَفَ بِهَا مَلَأَتْ ضَمِيرَهُ أَشْجَاناً- لَهُنَّ رَقْصٌ عَلَى سُوَيْدَاءِ قَلْبِهِ- هَمٌّ يَشْغَلُهُ وَ غَمٌّ يَحْزُنُهُ- كَذَلِكَ حَتَّى يُؤْخَذَ بِكَظَمِهِ فَيُلْقَى بِالْفَضَاءِ مُنْقَطِعاً أَبْهَرَاهُ- هَيِّناً عَلَى اللَّهِ فَنَاؤُهُ وَ عَلَى الْإِخْوَانِ إِلْقَاؤُهُ- وَ إِنَّمَا يَنْظُرُ الْمُؤْمِنُ إِلَى الدُّنْيَا بِعَيْنِ الِاعْتِبَارِ- وَ يَقْتَاتُ مِنْهَا بِبَطْنِ الِاضْطِرَارِ- وَ يَسْمَعُ فِيهَا بِأُذُنِ الْمَقْتِ وَ الْإِبْغَاضِ- إِنْ قِيلَ أَثْرَى قِيلَ أَكْدَى- وَ إِنْ فُرِحَ لَهُ بِالْبَقَاءِ حُزِنَ لَهُ بِالْفَنَاءِ- هَذَا وَ لَمْ يَأْتِهِمْ يَوْمٌ فِيهِ يُبْلِسُونَ

لغات

قلعه: كوچ كردن حظوة: سود، منفعت راقه: باعث شگفت شد، او را خيره كرد كمه: كورى مادرزاد اشجان: گرفتاريهاى مهم رقص: جوشش، نگرانى ابهران: دو رگ مربوط به قلب اكدى: كم فايده ابلاس: نوميدى از رحمت

ترجمه

«اى مردم كالاى دنيا گياه خشك و وباآور است، پس دورى كنيد ازچرا گاهى كه رفتن از آنجا سودمندتر از ماندن در آن جاست، و اندك خوراكى آن پاكيزه‏تر از دارايى آن است، و براى هر كه دارايى زياد در دنيا جمع كند، تنگدستى مقرر شده، و هر كه بى‏ نياز از آن باشد، كمك به آسايش او شده است و چشمان كسى را كه زينت دنيا خيره‏ اش كرده كور مادر زاد ساخته است و هر كس دوستى آن را پيشه كند، خاطرش را پريشان سازد، كه آن پريشانيها اعماق قلبش را بيازارد، هدفى او را به حدى غمگين سازد كه راه خشم او را گرفته، و او را در بيابانى اندازد در حالى كه رگهاى دلش قطع شده و بر خدا نابودى‏اش و بر يارانش انداختن او آسان مى ‏باشد. مؤمن با چشم عبرت به دنيا مى‏ نگرد، و به اندازه نيازمندى شكم، غذا به دست مى‏ آورد، و با گوش خشم و دشمنى مى‏شنود، اگر گفته شود كه فلانى بى‏نياز شد، گفته مى‏شود فقير شد و اگر به هستى‏ اش شاد باشند به نيستى ‏اش غمگين شوند اين است حال انسان در دنيا، در حالى كه هنوز نيامده است آن روزى كه نااميد مى‏ گردند».

شرح

در اين بخش از سخنان امام (ع) دو فايده است: يكى آن كه امام به وسيله چند چيز از دنيا بر حذر داشته است:

1- كالاى دنيا گياهى خشك و وباآور، يعنى كشنده است، كلمه: «حطام» را براى كالاى دنيا- به دليل زودگذر بودن و بى‏فايده بودنش- استعاره آورده است، همان طورى كه خداى متعال فرموده است: إِنَّما مَثَلُ الْحَياةِ الدُّنْيا كَماءٍ أَنْزَلْناهُ مِنَ السَّماءِ«» و وباآور بودنش، مستلزم آن است كه اندوختن و توجه به گرد آوردن آن، باعث هلاكت اخروى شود، و از اين رو امام دستور به دور شدن از آن يعنى از چريدن و يا محل چراندن (دنيا) فرموده است.

2- رفتن و كوچ كردن از آنجا مفيدتر از ماندن است، به دليل اين كه لازمه‏ دل بستن و آرامش در آن، شقاوت و بدبختى در آخرت است.

3- اكتفا كردن بر اندك خوراكى از زندگى دنيا، پاكيزه‏تر از دارايى است، از آن رو كه مالدارى در دنيا باعث بدبختى در آخرت است. پس اكتفا كردن به مقدار ضرورت پاكتر و سالمتر است تا گرفتاريهاى آن.

4- براى آن كه در دنيا دارايى زياد جمع كند، تنگدستى مقرّر شده است- امّا در دنيا چنين است، زيرا هر زيادتى در دنيا نياز به ديگرى را مى‏طلبد، از اين رو است كه بيشترين نياز را در دنيا سلاطين دارند و بعد از آنها پايين‏تر از ايشان با اختلاف درجه مالدارى در دنيا، و اما در آخرت، بيچاره است، چون كسى كه در دنيا دارايى زيادى داشته به جاى صفات نيك و فضايل، سرگرم به مال و دارايى بوده است.

5- و هر كه با زهد و كناره ‏گيرى از دنيا، بى‏نيازى از آن پيدا كند، از طرف خداوند به آسايشش كمك شده است.

6- براستى كسى را كه زينت دنيا به خود جلب كرده و در نتيجه دلباخته دنيا شده، دنيا او را نسبت به عالم بعد يعنى احوال آخرت كور مادرزاد نموده است.

كلمه: كمه (كور مادر زاد) را براى نابينايى عقلى و عدم بصيرت نسبت به عبرت گرفتن از دنيا استعاره آورده است، زيرا اين حالت از كورى چشم بدتر است، همان طورى كه خداى متعال فرموده است: أَ فَلَمْ يَسِيرُوا فِي الْأَرْضِ فَتَكُونَ لَهُمْ قُلُوبٌ يَعْقِلُونَ بِها أَوْ«»

7- و هر كه دوستى دنيا را پيشه كند، قلبش، پر از غم و اندوه و پريشانى گردد، به خاطر آن چيزهايى كه نتوانسته به دست آورد، و يا از دستش رفته است.

كلمه رقص (زير و رو شدن) را براى پشت سرهم آمدن غمها و پريشانيها ونگرانيها تا آنجا كه قلبش را فرا گيرد، استعاره آورده است، و اين كنايه است از مردن، و در بيابان انداختن كنايه است از دفن كردن او. و كلمات: منقطعا و هيّنا حال مى‏ باشند.

فايده دوّم– آن است كه امام (ع) ويژگيهاى مؤمن را در ارتباط با دنيا بيان كرده است:

1- مؤمن به چشم عبرت به دنيا مى‏نگرد تا از آن پند گيرد، و اين همان هدفى است كه براى آن آفريده شده است.

2- و از دنيا به اندازه قوت لازم و ضرورت بسنده مى‏كند، كنايه از اين كه جز به مقدار حاجت و ضرورت از خوردنيهاى دنيا نمى ‏خورد.

3- با گوش خشم و دشمنى مى‏شنود، كنايه از دشمنى با دنياست كه به مدح دنيا گوش فرا نمى‏ دهد بلكه عيبهاى او را مى‏ شنود.
مقصود از جمله ان قيل اثرى… الفناء آن است كه انسان در دنيا ناكام و تيره روز است با اين كه چيزدار است چون به دنبال آن تنگدستى و بى‏چيزى است، و اگر به هستى دوستى، دلخوش است، اندوهى به دنبال دارد. و اين مطلب در وصف حالت انسان در دنيا مربوط به فايده أوّل و مكمّل است و صفت مؤمن در اينجا معترضه است.
و عبارت: هذا و لم يأتهم يعنى: اين گرفتارى [در دنيا] براى آنها است با اين كه هنوز روز قيامت نيامده روزى كه از سختى عذابش آنان از رحمت خدا نااميد مى‏ گردند.

ترجمه‏ شرح‏ نهج‏ البلاغه(ابن‏ ميثم)، ج5 // قربانعلی  محمدی مقدم-علی اصغرنوایی یحیی زاده

 

نمایش بیشتر

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.

دکمه بازگشت به بالا
-+=