google-site-verification: googledc28cebad391242f.html
260-280 حکمت شرح ابن میثمحکمت ها شرح ابن ميثمنهج البلاغه حکمت هاشرح ابن ميثم 240تا450

نهج البلاغه کلمات قصار حکمت شماره 273 متن عربی با ترجمه فارسی (شرح ابن میثم)

شرح ابن‏ ميثم

273- و قال عليه السّلام: كَانَ لِي فِيمَا مَضَى أَخٌ فِي اللَّهِ- وَ كَانَ يُعْظِمُهُ فِي عَيْنِي صِغَرُ الدُّنْيَا فِي عَيْنِهِ- وَ كَانَ خَارِجاً مِنْ سُلْطَانِ بَطْنِهِ- فَلَا يَشْتَهِي مَا لَا يَجِدُ وَ لَا يُكْثِرُ إِذَا وَجَدَ- وَ كَانَ أَكْثَرَ دَهْرِهِ صَامِتاً- فَإِنْ قَالَ بَذَّ الْقَائِلِينَ وَ نَقَعَ غَلِيلَ السَّائِلِينَ- وَ كَانَ ضَعِيفاً مُسْتَضْعَفاً- فَإِنْ جَاءَ الْجِدُّ فَهُوَلَيْثُ غَابٍ‏لَيْثٌ عَادٍ وَ صِلُّ وَادٍ- لَا يُدْلِي بِحُجَّةٍ حَتَّى يَأْتِيَ قَاضِياً- وَكَانَ لَا يَلُومُ أَحَداً- عَلَى مَا لَا يَجِدُ الْعُذْرَ فِي مِثْلِهِ حَتَّى يَسْمَعَ اعْتِذَارَهُ- وَ كَانَ لَا يَشْكُو وَجَعاً إِلَّا عِنْدَ بُرْئِهِ- وَ كَانَ‏يَقُولُ مَايَفْعَلُ‏مَا يَقُولُ‏وَ لَا يَقُولُ مَا لَا يَفْعَلُ- وَ كَانَ إِذَا غُلِبَ عَلَى الْكَلَامِ لَمْ يُغْلَبْ عَلَى السُّكُوتِ- وَ كَانَ عَلَى‏أَنْ يَسْمَعَ‏مَا يَسْمَعُ أَحْرَصَ مِنْهُ عَلَى أَنْ يَتَكَلَّمَ- وَ كَانَ إِذَا بَدَهَهُ أَمْرَانِ- يَنْظُرُ أَيُّهُمَا أَقْرَبُ إِلَى الْهَوَى فَخَالَفَهُ- فَعَلَيْكُمْ بِهَذِهِ الْخَلَائِقِ فَالْزَمُوهَا وَ تَنَافَسُوا فِيهَا- فَإِنْ لَمْ تَسْتَطِيعُوهَا- فَاعْلَمُوا أَنَّ أَخْذَ الْقَلِيلِ خَيْرٌ مِنْ تَرْكِ الْكَثِيرِ أقول: ذكر هذا الفصل ابن المقفّع في أدبه و نسبه إلى الحسن بن علىّ عليهما السّلام

اللغة

و بد غلب: و نقع الغليل: سكن العطش. و أدلى بحجّته: أرسلها و احتجّ بها. و بدهه‏

الأمر: أتاه من غير تأهّب له.

و المشار إليه قيل: هو أبو ذرّ الغفاري. و قيل: هو عثمان بن مظعون.

و قد وصفه باثنتى عشرة فضيلة:

إحداها: أنّه كان يستصغر الدنيا و ينظر إليها بعين الاحتقار
و ظاهر أنّ ذلك يستلزم عظمه في عيون أهل اللّه.

الثانية: أنّه كان خارجا عن سلطان بطنه
و هو كناية عن خروجه من أسر شهوته و خلاصه من رذيلة الفجور إلى فضيلة العفّة. فكفّ شهوته عمّا لا يجد يستلزم عدم رذيلة الحرص و الحسد و نحوهما، و عدم إكثاره ممّا يجد يستلزم نزاهته عن رذيلة الشره و النهم و نحوهما.

الثالثة: فضيلة العدل في الكلام و السكوت
أى أنّه ينطق بالحكمة في موضعها.
و أمّا غلبة السكوت عليه فلقوّة عقله كما قال عليه السّلام فيما قبل: إذا تمّ العقل نقص الكلام.

الرابعة: أنّه كان ضعيفا مستضعفا
أى فقيرا منظورا إليه بعين الذلّة و الفقر و ذلك من لوازم فضيلة التواضع.

الخامسة: فضيلة الشجاعة عند الجدّ في الحرب و الغضب للّه
و كنّى عن ذلك بقوله: فإذا جاء الجدّ. إلى قوله: واد. و استعار لفظ الليث باعتبار سطوته و عدوانه و لفظ الصلّ باعتبار بأسه و نكايته في العدوّ، و المثل يضرب بحيّة الوادى في الشجاعة و نكاية السمّ.

السادسة: أنّه لا يدلى بحجّته حتّى يجد قاضيا
و هو من فضيلة العدل في وضع الأشياء مواضعها.

السابعة: كونه لا يلوم أحدا على أمر يحتمل العذر إلّا بعد سماع الاعتذار
فإن كان هناك عذر قبله. و ذلك مع لوازم العدل و الإنصاف و فضيلة الثبات و احتمال المكروه.

الثامنة: كونه لا يشكو ما ينزل به من الأمراض
لتسليمه أحكام اللّه و رضاه بها بل لعلّه يحكيها بعد برئه على سبيل الإخبار دون الشكاية. و إنّه كان يكتم مرضه‏كيلا يتكلّف الناس زيارته فيشقّ عليهم ذلك.

التاسعة: كان يطابق بفعله قوله
و يحترز عن الكذب و الخلف.

العاشرة: كان يترك المماراة و المجادلة و المغالبة في الأقوال
و يعدل إلى السكوت إذا غولب في القول، و ذلك من فضيلة الحكمة. لعلمه بمواقع السكوت و الكلام، و من فضيلته. لقهره قوّته الغضبيّة في المغالبة.

الحادية عشر: و كان أحرص على الإسماع منه على الكلام
ترجيحا لجانب الاستفادة على الإفادة، و الأوّل أهمّ من الثاني. و ذلك من فضيلة الحكمة.

الثانية عشر: و كان إذا خطر بباله أمران دفعة من غير سابقة فكّر في أيّهما أصلح.
مثلا كالتزويج و عدمه فكّر في أيّهما أقرب إلى الهوى و ميل الشهوة كالتزويج فخالفه إلى تركه. و لمّا كان غرض الفصل أن يقتدي السامعون بالفضايل المذكورة أمرهم عليه السّلام بلزومها و التنافس فيها أو في بعضها إن لم يمكن الكلّ، و رغّب في ذلك بقوله: فاعلموا. إلى آخره. و هو صغرى ضمير تقدير كبراه: و كلّما كان خيرا فينبغى لزومه و التنافس فيه.

مطابق با حکمت 289 نسخه صبحی صالح

ترجمه فارسی شرح ابن‏ ميثم

273- امام (ع) فرمود: وَ قَالَ ع: كَانَ لِي فِيمَا مَضَى أَخٌ فِي اللَّهِ- وَ كَانَ يُعْظِمُهُ فِي عَيْنِي صِغَرُ الدُّنْيَا فِي عَيْنِهِ- وَ كَانَ خَارِجاً مِنْ سُلْطَانِ بَطْنِهِ- فَلَا يَشْتَهِي مَا لَا يَجِدُ وَ لَا يُكْثِرُ إِذَا وَجَدَ- وَ كَانَ أَكْثَرَ دَهْرِهِ صَامِتاً- فَإِنْ قَالَ بَذَّ الْقَائِلِينَ وَ نَقَعَ غَلِيلَ السَّائِلِينَ- وَ كَانَ ضَعِيفاً مُسْتَضْعَفاً- فَإِنْ جَاءَ الْجِدُّ فَهُوَ لَيْثُ غَابٍ وَ صِلُّ وَادٍ- لَا يُدْلِي بِحُجَّةٍ حَتَّى يَأْتِيَ قَاضِياً- وَ كَانَ لَا يَلُومُ أَحَداً- عَلَى مَا يَجِدُ الْعُذْرَ فِي مِثْلِهِ حَتَّى يَسْمَعَ اعْتِذَارَهُ- وَ كَانَ لَا يَشْكُو وَجَعاً إِلَّا عِنْدَ بُرْئِهِ- وَ كَانَ يَفْعَلُ مَا يَقُولُ وَ لَا يَقُولُ مَا لَا يَفْعَلُ- وَ كَانَ إِذَا غُلِبَ‏ عَلَى الْكَلَامِ لَمْ يُغْلَبْ عَلَى السُّكُوتِ- وَ كَانَ عَلَى مَا يَسْمَعُ أَحْرَصَ مِنْهُ عَلَى أَنْ يَتَكَلَّمَ- وَ كَانَ إِذَا بَدَهَهُ أَمْرَانِ- يَنْظُرُ أَيُّهُمَا أَقْرَبُ إِلَى الْهَوَى فَخَالَفَهُ- فَعَلَيْكُمْ بِهَذِهِ الْخَلَائِقِ فَالْزَمُوهَا وَ تَنَافَسُوا فِيهَا- فَإِنْ لَمْ تَسْتَطِيعُوهَا- فَاعْلَمُوا أَنَّ أَخْذَ الْقَلِيلِ خَيْرٌ مِنْ تَرْكِ الْكَثِيرِ

لغات

بدّ: غلبه كرد بدهه الامر: ناگهانى كارى پيش آمد ادلى بحجّته: برهانش را اقامه كرد نقع الغليل: عطش را فرو نشاند

ترجمه

«در زمان گذشته برادرى دينى داشتيم كه كوچك بودن دنيا در نظر او باعث بزرگى او در نظر من بود. او زير سلطه شكمش نبود، چيزى را كه بدان دسترسى نداشت آرزو نمى‏ كرد. و اگر داشت زياده روى نمى ‏كرد، در بيشتر اوقاتش ساكت بود، و اگر سخن مى ‏گفت، گويندگان را مغلوب مى ‏كرد. و عطش پرسش كنندگان را فرو مى‏ نشاند. ناتوان بود، و به ديگران هم ناتوان مى ‏نمود، امّا هر گاه وقت تلاش مى‏ رسيد، شير خشمگين و مار بيابانى پر از زهرى بود. تا نزد داور نمى ‏آمد، برهان اقامه نمى‏ كرد، و تا عذر كسى را به خاطر عملى كه امكان عذرى در آن بود، نمى‏ شنيد، او را سرزنش نمى‏كرد. و از دردى گله نمى‏ كرد، مگر وقتى كه بهبود مى ‏يافت، آنچه مى‏ گفت انجام مى داد و آنچه نمى‏ كرد نمى‏گفت: اگر در سخنگويى بر او غالب مى ‏شدند، در خاموشى بر وى غلبه نمى‏ يافتند. به شنيدن حريصتر بود تا به سخن گفتن. و اگر ناگهان در برابر دو عمل قرار مى ‏گرفت و مى‏ ديد كه يكى به خواهش نفس نزديكتر است، با آن مخالفت مى‏ كرد، پس شما هم اين صفات را فرا گيريد، و به آنها علاقمند باشيد و اگر نتوانستيد، بدانيد كه گرفتن اندك بهتر از واگذاشتن بسيار است.»

شرح

ابن مقفّع اين بخش از سخنان امام (ع) را در كتاب ادب، خود، نقل ‏كرده و به امام حسن بن على (ع) نسبت داده است.
شخص مورد نظر را بعضى گفته ‏اند، ابو ذر غفارى است، و بعضى گفته ‏اند، عثمان بن مظعون است و او را با دوازده فضيلت تعريف و توصيف نموده است:

1- يكى آن كه وى دنيا را ناچيز مى‏ شمارد و با نظر حقارت به آن مى‏ نگرد، بديهى است كه اين خود باعث عظمت او در نظر مردان خدا مى‏ گردد.

2- وى از تحت نفوذ شكمش بيرون است، و آن كنايه از بيرون بودن اوست از اسارت شهوت و خلاصى ‏اش از بند صفت ناپسند بدكارگى و گرايش وى به سوى فضيلت عفّت. خوددارى از آنچه بدان دسترسى ندارد باعث آلوده نشدن وى به صفات ناپسند حرص، حسد و امثال آنها شده، و نيز زياده روى نكردن او در مورد آنچه به دست مى ‏آورد، باعث مبرّا بودن او از صفت ناپسند آزمندى و پرخورى و امثال اينهاست.

3- فضيلت ميانه روى در سخن گفتن و خاموشى به اين معنى كه او در جاى خود، سخن حكيمانه مى‏ گويد، و امّا چيره شدن سكوت بر او، دليل توان عقلى اوست، چنان كه قبلا از امام (ع) نقل كرديم، وقتى كه عقل كامل شد، سخن كم مى‏ شود.

4- او ناتوان بود، و ديگران هم او را ناتوان مى ‏ديدند، يعنى تهيدست بود، و ديگران او را به چشم ذلّت و فقر مى‏ نگريستند، و اينها از لوازم فضيلت تواضع است.

5- فضيلت شجاعت به هنگام تلاش در جنگ و خشم براى خدا، و با عبارت: فاذا جاء الجدّ… واد كنايه از همين فضيلت است.
كلمه ليث (شير) را از نظر سطوت و حمله ‏اش، و كلمه: صلّ (مار سمّى) را از جهت ايجاد ترس، و كشتن دشمن، استعاره آورده است، به مار بيابانى دردلاورى و كشندگى زهر مثل مى‏ زنند.

6- وى برهانى اقامه نمى‏ كرد تا اين كه نزد داور مى‏آمد، و اين مربوط به فضيلت عدالت است، در اين كه هر چيزى را در جاى خود به كار مى‏برد.

7- كسى را به خاطر عملى كه امكان عذرى در آن بود، سرزنش نمى‏ كرد، مگر پس از اين كه به عذر آوردن او گوش فرا مى‏داد، پس اگر عذرى داشت مى ‏پذيرفت. و اين هم از لوازم عدل و داد، و فضيلت پايدارى و تحمّل سختى است.

8- وى به خاطر تسليم بودنش به حكم الهى و تن دادن به رضاى پروردگار، از بيماريى كه بر او عارض مى‏ شد، گله نمى‏ كرد، بلكه شايد آن را پس از بهبودى، به عنوان خبر و نه شكوه به ديگران نقل مى‏ كرد، او بيمارى خود را از ديگران پنهان مى‏ داشت تا باعث زحمت مردم نشود كه او را عيادت كنند و به زحمت بيفتند.

9- گفتار و رفتارش مطابق بودند و از دروغ و خلاف دورى مى‏ كرد.

10- لجاجت، جدال و مشاجره در گفتار نمى‏ كرد، و هر گاه در گفتار مغلوب مى ‏شد سكوت اختيار مى‏كرد، و اين از فضيلت حكمت است، چون موارد خاموشى و سخن را بخوبى مى دانست، و از جمله فضيلت او، غلبه وى بر خشم خود در وقت مشاجره است.

11- به شنيدن حريصتر بود تا سخن گفتن، چون طرف فايده بردن را بر فايده رساندن ترجيح مى ‏داد، چه اوّلى مهمتر از دوّمى است و آن بخشى از فضيلت حكمت است.

12- و اگر ناگهان دو عمل بدون سابقه از ذهنش مى‏ گذشت، مى‏ انديشيد كه كدام يك شايسته‏تر است، مثلا ازدواج كردن بهتر است يا نكردن فكر مى‏ كرد: كدام به هواى نفس و شهوت،- مثل ازدواج- نزديكتر است، پس با آن مخالفت مى‏ كرد.

چون هدف از اين بخش سخن امام (ع) آن بود كه شنوندگان از فضايل نامبرده پيروى كنند، آنان را امر فرمود تا بدان صفات پايبند بوده و در تمام يا بعضى از آنها بر ديگران سبقت گيرند و با عبارت: فاعلموا… كه صغراى قياس مضمر است، تشويق نموده است و كبراى مقدر آن نيز چنين است: هر كارى كه نيكو باشد پس بايد بر آن مداومت داشت و بر ديگران در انجام آن سبقت جست.

ترجمه‏ شرح‏ نهج‏ البلاغه(ابن‏ ميثم)، ج5 // قربانعلی  محمدی مقدم-علی اصغرنوایی یحیی زاده

Show More

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.

Back to top button
-+=