شرح ابن ميثم
255- و روى انّه عليه السّلام رفع إليه رجلان سرقا من مال اللّه: أحدهما عبد من مال اللّه، و الآخر من عرض الناس فقال عليه السّلام:
أَمَّا هَذَا فَهُوَ مِنْ مَالِ اللَّهِ وَ لَا حَدَّ عَلَيْهِ- مَالُ اللَّهِ أَكَلَ بَعْضُهُ بَعْضاً- وَ أَمَّا الْآخَرُ فَعَلَيْهِ الْحَدُّ الشَّدِيدُ فَقَطَعَ يَدَهُ
المعنى
عرض الناس سايرهم و عامّتهم. و احتجّ للعبد بضمير صغراه قوله: فهو مال اللّه أكل بعضه بعضا. و تقدير كبراه: و كلّما كان كذلك فلا قطع عليه. و أمّا المقطوع فإنّه قد كان سرق نصابا من مال الغنيمة من حرز و لم يكن له نصيب منها، و أمّا إن كان له نصيب فإن كان المسروق فوق نصيبه نصابا قطع و إلّا فلا.
مطابق با حکمت 271 نسخه صبحی صالح
ترجمه فارسی شرح ابن ميثم
255- نقل كرده اند كه دو نفر را خدمت امام (ع) آوردند كه از بيت المال دزدى كرده بودند، يكى از آنها برده اى بود كه متعلق به خود بيت المال بود، و ديگرى برده كسى بود، امام (ع) فرمود: أَمَّا هَذَا فَهُوَ مِنْ مَالِ اللَّهِ وَ لَا حَدَّ عَلَيْهِ- مَالُ اللَّهِ أَكَلَ بَعْضُهُ بَعْضاً- وَ أَمَّا الْآخَرُ فَعَلَيْهِ الْحَدُّ الشَّدِيدُ فَقَطَعَ يَدَهُ
ترجمه
«امّا اين غلامى كه متعلق به بيت المال است حدّى ندارد، در حقيقت بخشى از بيت المال بخشى از مال خدا را خورده است، و امّا بر آن ديگرى بايد حدّ جارى كرد، و دست او را قطع كردند.»
شرح عرض النّاس
يعنى: ساير مردم. و امام (ع) به قياس مضمرى استدلال كرده است كه صغراى آن عبارت است از: پس آن مال خداست كه جزئى جزء ديگر را خورده است. و كبراى مقدّر آن چنين است: و هر كه اين طور باشد، دست بريدن ندارد. و امّا آن كه دستش را بريدند، مقدار نصاب از مال غنيمت را كه بايد نگهدارى مى شد، دزديده بود كه هيچ حقى هم در آن نداشت، و امّا اگر سهمى داشت، اگر مقدار دزدى شده بيش از سهم او، و در حدّ نصاب بود، دستش بريده مى شد، اگر نه، دست بريده نمى شد.
ترجمه شرح نهج البلاغه(ابن ميثم)، ج5 // قربانعلی محمدی مقدم-علی اصغرنوایی یحیی زاده