google-site-verification: googledc28cebad391242f.html
200-220 حکمت شرح ابن میثمحکمت ها شرح ابن ميثم

نهج البلاغه کلمات قصار حکمت شماره 213 متن عربی با ترجمه فارسی (شرح ابن میثم)

شرح ابن‏ ميثم

213- و قال عليه السّلام: مَنْ أَصْبَحَ عَلَى الدُّنْيَا حَزِيناً- فَقَدْ أَصْبَحَ لِقَضَاءِ اللَّهِ سَاخِطاً- وَ مَنْ أَصْبَحَ يَشْكُو مُصِيبَةً نَزَلَتْ بِهِ- فَقَدْ أَصْبَحَ‏فَإِنَّمَا يَشْكُو رَبَّهُ- وَ مَنْ أَتَى غَنِيّاً فَتَوَاضَعَ لَهُ لِغِنَاهُ ذَهَبَ ثُلُثَا دِينِهِ- وَ مَنْ قَرَأَ الْقُرْآنَ فَمَاتَ فَدَخَلَ النَّارَ- فَهُوَمِمَّنْ كَانَ مِمَّنْ يَتَّخِذُ آيَاتِ اللَّهِ هُزُواً- وَ مَنْ لَهِجَ قَلْبُهُ بِحُبِّ الدُّنْيَا الْتَاطَ قَلْبُهُ مِنْهَا بِثَلَاثٍ- هَمٍّ لَا يُغِبُّهُ وَ حِرْصٍ لَا يَتْرُكُهُ وَ أَمَلٍ لَا يُدْرِكُهُ
أشار إلى خمس خصال نفّر عن كلّ منها بما يلزمه من الشرّ:

إحداها. الحزن على فائت الدنيا. و يلزمه سحظ العبد لقضاء اللّه
لأنّ فوت ذلك كان بقضاء منه و سحظ قضائه كفر.

الثانية: شكوى المصيبة. و يلزمها الشكوى من اللّه
لأنّ اللّه تعالى هو المبتلى بها.

الثالثة: التواضع للغنىّ باعتبار غناه. و يلزمه ذهاب ثلثى دين المتواضع
لوجوه: أحدها: أنّ مدار الدين على كمال النفس الإنسانيّة بالحكمة، و كمال القوّة الشهويّة بالعفّة و قوّة الغضب بالشجاعة. و لمّا كان التواضع للغنىّ من جهة غناه يستلزم زيادة محبّة الدنيا و الخروج عن فضيلة الشهوة إلى طلب الفجور حتّى كأنّه عابد لغير اللّه، و يستلزم الخروج عن الحكمة الّتى مقتضاها وضع كلّ شي‏ء موضعه و هى فضيلة النفس الناطقة كان خارجا عن فضيلتي هاتين القوّتين و هما ثلثا الدين. الثاني: أنّ مدار الدين على الاعتقاد بالقلب و الإقرار باللسان و العمل بالأركان. و من شأن المتواضع للغنىّ لغناه اشتغال لسانه بمدحه و شكره و اشتغال جوارحه بخدمته عن طاعة اللّه و القيام بشكره فهو مهمل لثلثى دينه. قيل: إنّ التواضع للغنىّ لغناه يستلزم حبّ الدنيا و حبّها رأس كلّ خطيئة. فاستعمل عليه السّلام لفظ الثلثين هنا في الأكثر مجازا إطلاقا لاسم الملزوم على لازمه.

الرابعة: كون قراءة القرآن مع دخول النار مستلزما لكون القاري ممّن كان يتّخذ آيات اللّه هزوا
و ذلك أنّ قراءة القرآن للّه بالإخلاص و العمل بمقتضاه يستلزم دخول الجنّة فعدم دخولها و دخول النار يستلزم عدم الإخلاص في قراءة القرآن و عدم العمل به فيكون في قراءته إذن كالمستهزئ بآيات اللّه إذ شأن المستهزء أن يقول ما لا يعتقده و لا يعمل به. فاستعار له لفظ المستهزء.

الخامسة: و من لهج قلبه بحبّ الدنيا التاط
أى لصق و اختلط منها بثلاثة.
و وجه لزوم الثلاثة للحرص و الولوع بها أنّ حبّها يستلزم الجدّ في طلبها و جمعها، و لمّا كان حصولها مشروطا بأسباب مقدورة للعباد و أسباب غير مقدورة و المقدورة منها قد لا يكون مقدورة للطالب و إن كانت لكنّها تكون متعسّرة منه لتوقّفها على‏ أسباب كثيرة أو عسرة لا جرم يلزمه الحزن غالبا في تحصيلها و الهمّ الّذى لا يغبّه: أى لا يأتيه غبّا و هو يوم لا و يوم نعم ثمّ في حفظها و خوف فوتها و الحرص على استخراجها من وجوهها و طول الأمل في وجوه مكاسبها و أرباحها و تجاراتها و عماراتها. و نبّه على طوله بقوله: لا يدركه. و نفّر عنه بذلك.

مطابق با حکمت 228 نسخه صبحی صالح

ترجمه فارسی شرح ابن‏ ميثم

213- امام (ع) فرمود: مَنْ أَصْبَحَ عَلَى الدُّنْيَا حَزِيناً- فَقَدْ أَصْبَحَ لِقَضَاءِ اللَّهِ سَاخِطاً- وَ مَنْ أَصْبَحَ يَشْكُو مُصِيبَةً نَزَلَتْ بِهِ- فَقَدْ أَصْبَحَ يَشْكُو رَبَّهُ- وَ مَنْ أَتَى غَنِيّاً فَتَوَاضَعَ لَهُ لِغِنَاهُ ذَهَبَ ثُلُثَا دِينِهِ- وَ مَنْ قَرَأَ الْقُرْآنَ فَمَاتَ فَدَخَلَ النَّارَ- فَهُوَ مِمَّنْ كَانَ يَتَّخِذُ آيَاتِ اللَّهِ هُزُواً- وَ مَنْ لَهِجَ قَلْبُهُ بِحُبِّ الدُّنْيَا الْتَاطَ قَلْبُهُ مِنْهَا بِثَلَاثٍ- هَمٍّ لَا يُغِبُّهُ وَ حِرْصٍ لَا يَتْرُكُهُ وَ أَمَلٍ لَا يُدْرِكُهُ

ترجمه

«كسى كه بر امور دنيا غمگين شود، بر قضاى الهى خشم گرفته است، و كسى كه از مصيبتى كه بر او وارد شده نزد ديگران شكوه كند، از پروردگارش شكوه كرده است. و كسى كه در نزد توانگرى به خاطر ثروتش كرنش كند، دو سوم دينش را از دست داده است. و هر كس قرآن را بخواند، با اين همه پس از مردن وارد جهنم شود از كسانى است كه قرآن را به مسخره گرفته است. و هر كه به محبت دنيا دل ببندد، دلش دربند سه چيز بماند: غمى كه از او جدا نشود، حرصى كه او را ترك نكند، و آرزويى كه هرگز بدان نرسد».

شرح

امام (ع) به پنج خصلت اشاره فرموده است و از هر كدام نيز به دليل پيامدهاى بدى كه دارند برحذر داشته است:

1- غم و اندوه بر متاع دنيايى كه از دستش رفته است، پيامد آن خشم بنده در برابر قضاى الهى است چون از دست رفتن دنيا مربوط به قضاى الهى است. و خشم بر قضاى الهى كفر و ناسپاسى است.

2- شكوه از مصيبت، لازمه آن شكوه از خداست، زيرا كه خداى متعال است كه بنده را به مصيبتى مبتلا مى‏سازد.

3- كرنش به توانگر، براى توانگرى‏اش، پى‏آمد آن از بين رفتن دو سوّم دين كرنش كننده است به چند دليل:

اوّل: گردش دين بر محور كمال نفس انسانى به وسيله حكمت است و كمال قوه شهوانى مربوط به داشتن عفّت كمال و قوّه غضبى به داشتن شجاعت است. و از طرفى چون فروتنى در برابر ثروتمند از نظر ثروتمندى‏اش باعث علاقه زياد به دنيا و بيرون شدن از فضيلت عفّت به جانب تبهكارى مى‏شود به حدّى كه گويى او جز خدا را مى‏پرستد، و همچنين مستلزم بيرون شدن از دايره حكمتى كه اقتضاى آن قرار دادن هر چيزى به جاى خود است، مى‏باشد، در حالى كه آن فضيلت نفس ناطقه به شمار مى‏رود، بنا بر اين بيرون رفتن از اين دو فضيلت به منزله بيرون رفتن از دو سوّم دين است.

دوم: دين عبارت از عقيده قلبى، اقرار به زبان و عمل به اعضا و جوارح است. كسى كه در برابر توانگرى- به خاطر توانگرى‏اش- كرنش مى‏كند، يعنى به زبان، مدح و ثناى او را مى‏گويد، و اعضا و جوارحش به جاى بندگى و سپاس خدا در اطاعت اوست، به اين ترتيب دو سوم دينش را باطل كرده است. بعضى گفته ‏اند، چون فروتنى براى توانگر به خاطر توانگرى‏اش برخاسته از علاقه به دنياست و دلبستگى به دنيا اساس همه خطاهاست، به اين دليل، امام (ع) عبارت: ثلثين را در اينجا به صورت مجاز- از باب اطلاق ملزوم به نام لازم- براى اكثر به كار برده است.

4- تلاوت قرآن با ورود در آتش جهنّم مستلزم آن باشد كه قارى قرآن از جمله كسانى بوده است كه قرآن را به استهزاء مى‏گرفته است. توضيح آن كه خواندن قرآن براى خدا از روى اخلاص، و مطابق آن رفتار كردن، باعث ورود به بهشت است بنا بر اين وارد نشدن به بهشت و ورود به آتش جهنّم لازمه اخلاص نداشتن در تلاوت قرآن و عمل نكردن بر طبق آن است، و در اين صورت تلاوت قرآن به منزله استهزاى آيات الهى است، زيرا كسى كه قرآن را مسخره مى‏كند، در حقيقت چيزى را مى‏گويد كه به آن عقيده ندارد و عمل نمى‏كند، به اين ترتيب‏ امام (ع) كلمه مستهزء را از چنان كسى استعاره آورده است.

5- هر كه دل به دنيا ببندد، دلش در بند سه چيز گرفتار شده است. دليل رابطه با آن سه چيز به خاطر حرص و آزمندى به دنياست، چون حبّ دنيا باعث كوشش و تلاش در طلب دنيا و جمع‏آورى مال دنيا مى‏گردد، و از طرفى به دست آمدن دنيا مشروط به وسايل مقدور و غير مقدور براى بندگان خداست. و اسباب مقدور هم گاهى غير مقدور مى‏شوند، با اين كه وجود دارند اما به دليل اين كه مربوط به عوامل زياد و يا دشوارى هستند، خود دشوار و غير ممكن مى‏گردند، ناگزير بيشتر اوقات فراهم آوردن، غم و اندوه مى‏گردد، روزى هست و روزى نيست به علاوه نگهدارى دنيا، بيم از دست رفتنش و حرص به دست آوردن از راههاى مختلف، و آرزوى زياد در راه كسب سود و داد و ستد و عمران آبادى‏اش همه اينها باعث اندوه است. امام (ع) با عبارت: يدركه، هم به طول اين اندوه اشاره فرموده و هم از آن برحذر داشته است.

ترجمه‏ شرح‏ نهج‏ البلاغه(ابن‏ ميثم)، ج5 // قربانعلی  محمدی مقدم-علی اصغرنوایی یحیی زاده

 

Show More

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.

Back to top button
-+=