حکمت 190 صبحی صالح
190-وَ قَالَ ( عليهالسلام )وَا عَجَبَاهْ أَ تَكُونُ الْخِلَافَةُ بِالصَّحَابَةِ وَ الْقَرَابَةِ
قال الرضي و روي له شعر في هذا ال
فإن كنت بالشورى ملكت أمورهم
فكيف بهذا و المشيرون غيب
و إن كنت بالقربى حججت خصيمهم
فغيرك أولى بالنبي و أقرب
حکمت 185 شرح ابن أبي الحديد ج 18
185: وَا عَجَبَا أَنْ تَكُونَ الْخِلَافَةُ بِالصَّحَابَةِ- وَ لَا تَكُونَ بِالصَّحَابَةِ وَ الْقَرَابَةِ قال الرضي رحمه الله تعالى- و قد روي له شعر قريب من هذا المعنى و هو-
فإن كنت بالشورى ملكت أمورهم
فكيف بهذا و المشيرون غيب
و إن كنت بالقربى حججت خصيمهم
فغيرك أولى بالنبي و أقرب
حديثه ع في النثر و النظم المذكورين مع أبي بكر و عمر- أما النثر فإلى عمر- توجيهه لأن أبا بكر لما قال لعمر امدد يدك- قال له عمر أنت صاحب رسول الله في المواطن كلها- شدتها و رخائها فامدد أنت يدك-فقال علي ع إذا احتججت لاستحقاقه الأمر- بصحبته إياه في المواطن كلها- فهلا سلمت الأمر إلى من قد شركه في ذلك- و زاد عليه بالقرابة- و أما النظم فموجه إلى أبي بكر- لأن أبا بكر حاج الأنصار في السقيفة-فقال نحن عترة رسول الله ص- و بيضته التي تفقأت عنه- فلما بويع احتج على الناس بالبيعة- و أنها صدرت عن أهل الحل و العقد-فقال علي ع أما احتجاجك على الأنصار- بأنك من بيضة رسول الله ص و من قومه- فغيرك أقرب نسبا منك إليه- و أما احتجاجك بالاختيار و رضا الجماعة بك- فقد كان قوم من جملة الصحابة غائبين- لم يحضروا العقد فكيف يثبت- . و اعلم أن الكلام في هذا تتضمنه كتب أصحابنا في الإمامة- و لهم عن هذا القول أجوبة ليس هذا موضع ذكرها
ترجمه فارسی شرح ابن ابی الحدید
حكمت (185)
وا عجبا ان تكون الخلافة بالصحابة و لا تكون بالصحابة و القرابة. قال الرضى رحمه الله تعالى، و قد روى له شعر قريب من هذا المعنى و هو:
فإن كنت بالشورى ملكت أمورهم
فكيف بهذا و المشيرون غيب
و إن كنت بالقربى حججت خصيمهم
فغيرك أولى بالنبي و أقرب
«شگفتا كه خلافت به صحابى بودن باشد ولى به صحابى بودن و خويشاوندى نباشد.» سيد رضى كه خداوند متعال رحمتش فرمايد مى گويد: شعرى هم نزديك به همين معنى از آن حضرت روايت شده است: «اگر با شورا كار آنان را در دست گرفته اى چه شورايى كه رأى دهندگان آنجا نبودند، و اگر از راه خويشاوندى بر مدعيان حجت آوردى، ديگرى غير از تو به پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم نزديكتر و سزاوارتر بود.» سخن على عليه السّلام در اين نثر و نظم با ابو بكر و عمر است. نثر متوجه عمر است، كه چون ابو بكر به عمر گفت: دست دراز كن كه با تو بيعت كنم، عمر به او گفت: تو در همه جا و در همه سختيها و راحتيها مصاحب پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم بوده اى، بنابر اين تو دست دراز كن. سخن نثر على عليه السّلام متوجه عمر است كه اگر به مصاحبت احتجاج به استحقاق ابو بكر به خلافت مى كنى، اى كاش كار را به كسى مى سپردى كه در اين موضوع با ابو بكر شريك است و فزون بر آن خويشاوندى نزديك با پيامبر دارد.
اما شعرى كه فرموده است، متوجه به ابو بكر است كه در سقيفه نخست با انصار اين چنين احتجاج كرد كه ما عترت رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم و كسانى هستيم كه آن حضرت از ميان ايشان برخاسته است، و همين كه با او بيعت شد، خود بيعت را وسيله احتجاج قرار داد و گفت: آن بيعت از سوى همه كسانى كه اهل حل و عقد امور بوده اند صورت گرفته است. على عليه السّلام خطاب به ابو بكر مى گويد: احتجاج تو با انصار به اينكه از قوم و اطرافيان رسول خدايى، كسى ديگرى غير از تو از لحاظ نسب و خويشاوندى به پيامبر نزديكتر است، اما احتجاج تو به اختيار مردم و رضايت جماعت به پيشوايى تو گروهى از بزرگان اصحاب آنجا نبودند و در بيعت حاضر نشدند، چگونه آن اجماع ثابت مى شود.
ابن ابى الحديد مى گويد: و بدان كه در كتابهاى كلامى ياران ما در بحث امامت اين موضوع آمده است و آنان پاسخهايى داده اند كه اين جا محل گفتن آنها نيست.
جزء هيجدهم از شرح نهج البلاغه تمام شد و جزء نوزدهم در پى آن خواهد آمد. سپاس فراوان خداوند منان را كه توفيق ترجمه مطالب تاريخى تا پايان اين جزء رابه اين بنده گنهكار ارزانى فرمود، اميدوارم به عنايت و رحمت خويش توفيق ترجمه اجزاء ديگر را فراهم فرمايد، و صلى الله على سيدنا محمد النبى و آله الطيبين الطاهرين مشهد مقدس كمترين بنده درگاه علوى محمود مهدوى دامغانى پنجشنبه يازدهم صفر 1412، سى و يكم مرداد 1370 بيست و دوم اوت 1991
جلوه تاریخ در شرح نهج البلاغه ابن ابى الحدیدجلد ۷ //دکتر محمود مهدوى دامغانى