حکمت 16 صبحی صالح
16-وَ قَالَ ( عليهالسلام )تَذِلُّ الْأُمُورُ لِلْمَقَادِيرِ حَتَّى يَكُونَ الْحَتْفُ فِي التَّدْبِيرِ
حکمت 17 شرح ابن أبي الحديد ج 18
17: تَذِلُّ الْأُمُورُ لِلْمَقَادِيرِ حَتَّى يَكُونَ الْحَتْفُ فِي التَّدْبِيرِ إذا تأملت أحوال العالم- وجدت صدق هذه الكلمة ظاهرا- و لو شئنا أن نذكر الكثير من ذلك- لذكرنا ما يحتاج في تقييده بالكتابة- إلى مثل حجم كتابنا هذا- و لكنا نذكر لمحا و نكتا و أطرافا و دررا من القول- . فرش مروان بن محمد و قد لقي عبد الله بن علي أنطاعا- و بسط عليها المال و قال من جاءني برأس فله مائة درهم- فعجزت الحفظة و الحراس عن حمايته- و اشتغلت طائفة من الجند بنهبه- و تهافت الجيش عليه لينتهبوه- فغشيهم عبد الله بن علي بعساكره- فقتل منهم ما لا يحصى و هزم الباقون- .
و كسر إبراهيم بن عبد الله بن الحسن بن الحسن- جيش أبي جعفر المنصور بباخمرى- و أمر أصحابه باتباعهم- فحال بينهم و بين أصحاب أبي جعفر ماء ضحضاح- فكره إبراهيم و جيشه خوض ذلك الماء و كان واسعا- فأمر صاحب لوائه أن يتعرج باللواء- على مسناة كانت على ذلك الماء يابسة- فسلكها صاحب اللواء- و هي تفضي بانعراج و انعكاس إلى الأرض اليبس- فلما رأى عسكر أبي جعفر- أن لواء القوم قد تراجع القهقرى ظنوهم منهزمين- فعطفوا عليهم فقتلوا منهم مقتلة عظيمة- و جاء سهم غرب فأصاب إبراهيم فقتله- .
و قد دبرت من قبل قريش في حماية العير- بأن نفرت على الصعب و الذلول- لتدفع رسول الله ص عن اللطيمة- فكان هلاكها في تدبيرها- . و كسرت الأنصار يوم أحد- بأن أخرجت النبي ص عن المدينة- ظنا منها أن الظفر و النصرة كانت بذلك- و كان سبب عطبها و ظفر قريش بها- و لو أقامت بين جدران المدينة لم تظفر قريش منها بشيء- . و دبر أبو مسلم الدولة الهاشمية- و قام بها حتى كان حتفه في تدبيره- . و كذلك جرى لأبي عبد الله المحتسب- مع عبد الله المهدي بالمغرب- . و دبر أبو القاسم بن المسلمة رئيس الرؤساء- في إخراج البساسيري عن العراق حتى كان هلاكه على يده- و كذلك أيضا انعكس عليه تدبيره- في إزالة الدولة البويهية من الدولة السلجوقية- ظنا منه أنه يدفع الشر- بغير الشر فدفع الشر بما هو شر منه- . و أمثال هذا و نظائره أكثر من أن تحصى
ترجمه فارسی شرح ابن ابی الحدید
حكمت (17)
تذل الامور للمقادير، حتى يكون الحتف فى التدبير. «كارها چنان در گرو و ذليل تقديرهاست كه گاه مرگ در تدبير است.» هر گاه در احوال عالم تأمل كنى، درستى اين كلمه را آشكار مى بينى و اگر بخواهيم شواهد بسيارى در اين مورد ارائه دهيم، مى توانيم معادل همه اين كتاب شاهد بياوريم ولى ما فقط به نكته ها و لطايف و پارهاى از سخنان گزيده و اشاراتى بسنده مى كنيم.
هنگامى كه مروان با محمد بن عبد الله بن على- سالار بنى عباس- روياروى شد چنان به پيروزى خويش مطمئن بود كه سفره هايى گسترد و سكه ها را بر آنها ريخت و گفت هر كس براى من يك سر دشمن بياورد، صد درهم جايزهاش خواهد بود، ولى پاسداران و نگهبانان از حمايت او ناتوان شدند و گروهى از سپاهيان سرگرم غارت آن پولها شدند و بقيه لشكر هم براى تاراج آن سفرهها هجوم آوردند، در نتيجه عبد الله بن على با همه لشكرهاى خود آنان را فرو گرفت و بيش از حد شمار از ايشان كشت و كسانى هم كه باقى ماندند، گريختند.
ابراهيم بن عبد الله بن حسن بن حسن در منطقه با خمرى، لشكر ابو جعفر منصور را شكست داد و به ياران خود دستور تعقيب ايشان را صادر كرد. سيلاب گستردهاى ميان آنان و لشكر منصور قرار داشت كه ابراهيم و يارانش خوش نداشتند از آن عبور كنند، ابراهيم به پرچمدار خود دستور داد پرچم را به سوى باريكهاى از خشكى ببرد تا از آنجا بگذرند و او چنان كرد و پرچم را به سوى آن خشكى برد. لشكر ابو جعفر منصور كه چنان ديدند، پنداشتند كه ايشان روى به گريز نهاده اند، بر آنان حمله آوردند و كشتارى بزرگ انجام دادند و در همين حال تير ناشناخته اى به ابراهيم اصابت كرد و او را كشت. قريش هم در جنگ بدر براى حمايت از كاروان خود سوار بر مركوب هاى رام و سركش شدند و شتاب كردند كه به پندار خويش پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم را از تصرف كاروان باز دارند، و حال آنكه با اين تدبير همگى نابود شدند.
در جنگ احد، انصار مى پنداشتند براى پيروزى و فتح بايد پيامبر را براى جنگ از مدينه بيرون ببرند و همين كار موجب پيروز شدن قريش بر ايشان شد و حال آنكه اگر در مدينه باقى مى ماندند، قريش بر ايشان پيروز نمى شد.
ابو مسلم خراسانى با تدبير بسيار دولت هاشمى- بنى عباس- را بر پا ساخت و با اين تدبير زمينه مرگ خود را فراهم ساخت. در مغرب هم در مورد ابو عبد الله محتسب و عبد الله مهدى همين كار صورت گرفت.
ابو القاسم بن مسلمه كه معروف به رئيس الروساء است براى بيرون راندن بسا سيرى از عراق چارهانديشى كرد ولى نابودى خود او به دست بساسيرى صورت گرفت، همچنان كه چاره انديشى او در مورد نابودى دولت بويهى از سلجوقيان با اين پندار كه شر را از ميان بردارد، نتيجه معكوس بار آورد و گرفتار شر بزرگترى شد، و نظاير اينامور برون از حد شمار است.
جلوه تاريخ در شرح نهج البلاغه ابن ابى الحديدجلد 7 //دكتر محمود مهدوى دامغانى