حکمت 184 صبحی صالح
184-وَ قَالَ ( عليهالسلام )مَا شَكَكْتُ فِي الْحَقِّ مُذْ أُرِيتُهُ
حکمت 158 شرح ابن أبي الحديد ج 18
158: مَا شَكَكْتُ فِي الْحَقِّ مُنْذُ أُرِيتُهُ أي منذ أعلمته و يجب أن يقدر هاهنا مفعول محذوف- أي منذ أريته حقا- لأن أرى يتعدى إلى ثلاثة مفاعيل- تقول أرى الله زيدا عمرا خير الناس- فإذا بنيته للمفعول به قام واحد من الثلاثة- مقام الفاعل و وجب أن يؤتى بمفعولين غيره- تقول أريت زيدا خير الناس- و إن كان أشار بالحق إلى أمر مشاهد بالبصر- لم يحتج إلى ذلك- و يجوز أن يعني بالحق الله سبحانه و تعالى- لأن الحق من أسمائه عز و جل- فيقول منذ عرفت الله لم أشك فيه- و تكون الرؤية بمعنى المعرفة- فلا يحتاج إلى تقدير مفعول آخر- و ذلك مثل قوله تعالى- وَ آخَرِينَ مِنْ دُونِهِمْ لا تَعْلَمُونَهُمُ اللَّهُ يَعْلَمُهُمْ أي لا تعرفونهم الله يعرفهم- و المراد من هذا الكلام ذكر نعمة الله عليه- في أنه منذ عرف الله سبحانه لم يشك فيه- أو منذ عرف الحق في العقائد الكلامية- و الأصولية و الفقهية لم يشك في شيء منها- و هذه مزية له ظاهرة على غيره من الناس- فإن أكثرهم أو كلهم يشك في الشيء- بعد أن عرفه و تعتوره الشبه و الوساوس- و يران على قلبه و تختلجه الشياطين عما أدى إليه نظره- .
و قد روي أن النبي ص لما بعثه إلى اليمن قاضيا- ضرب على صدره و قال اللهم اهد قلبه و ثبت لسانه- فكان يقول ما شككت بعدها في قضاء بين اثنين
و روي أن رسول الله ص لما قرأ- وَ تَعِيَها أُذُنٌ واعِيَةٌ- قال اللهم اجعلها أذن علي- و قيل له قد أجيبت دعوتك
ترجمه فارسی شرح ابن ابی الحدید
حكمت (158)
ما شككت فى الحق مذ اريته. «از آن هنگام كه حق را به من نمودند در آن شك نكردم.» يعنى از هنگامى كه حق را دانستم و شناختم در آن شك نكردم. ابن ابى الحديد پس از بحث مختصرى درباره اينكه در اين جمله مفعول محذوفى هم وجود دارد، مى گويد: جايز است كه كلمه حق را به معنى خداوند سبحانه و تعالى بدانيم كه حق يكى از نامهاى خداوند است و مقصود اين است از هنگامى كه خدا را شناختم در آن شك و ترديد نكردم و اگر رويت به معنى معرفت گرفته شود نيازى به در تقدير گرفتن مفعول محذوف نيست. مراد از اين سخن ياد كردن نعمت خداوند بر اوست كه از هنگامى كه او را شناخته است. هيچ گونه ترديدى نكرده است يا آنكه از آن هنگام كه در معتقدات كلامى و اصولى و فقهى حقيقت را درك كرده در چيزى از آن شك نكرده است. اين مزيت آشكارى براى او نسبت به ديگران است كه بيشتر بلكه تمام مردم پس از شناخت چيزى در آن شك مىكنند و شبهه و وسواس بر دل آنان نفوذ مىكند و شياطين در آن باره اغوا مىكنند.
روايت شده است كه چون پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم امير المؤمنين على عليه السّلام را براى قضاوت به يمن گسيل فرمود دست بر سينه اش زد و عرضه داشت: «بار خدايا دلش را هدايت فرماى و زبانش را استوار بدار.» و امير المؤمنين مى گفته است: پس از اين دعاى پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم در هيچ قضاوتى كه ميان دو كس انجام دادم، شك و ترديد نكردم.
و هم روايت شده است كه چون پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم اين آيه را تلاوت فرمود كه «لِنَجْعَلَها لَكُمْ تَذْكِرَةً وَ»، «و نگه دارد آن پند را گوش نگاهدارنده.» عرضه داشت: بار خدايا گوش على را چنان قرار بده، و به پيامبر گفته شد: «دعاى تو پذيرفته شد.»
جلوه تاریخ در شرح نهج البلاغه ابن ابى الحدیدجلد ۷ //دکتر محمود مهدوى دامغانى