نامه ۶8 ترجمه شرح ابن میثم بحرانی

68 از نامه‏ هاى امام ( ع ) به حارث همدانى

وَ تَمَسَّكْ بِحَبْلِ ؟ اَلْقُرْآنِ ؟ وَ اِنْتَصِحْهُ وَ أَحِلَّ حَلاَلَهُ وَ حَرِّمْ حَرَامَهُ وَ صَدِّقْ بِمَا سَلَفَ مِنَ اَلْحَقِّ وَ اِعْتَبِرْ بِمَا مَضَى مِنَ اَلدُّنْيَا لِمَا بَقِيَ مِنْهَا فَإِنَّ بَعْضَهَا يُشْبِهُ بَعْضاً وَ آخِرَهَا لاَحِقٌ بِأَوَّلِهَا وَ كُلُّهَا حَائِلٌ مُفَارِقٌ وَ عَظِّمِ اِسْمَ اَللَّهِ أَنْ تَذْكُرَهُ إِلاَّ عَلَى حَقٍّ وَ أَكْثِرْ ذِكْرَ اَلْمَوْتِ وَ مَا بَعْدَ اَلْمَوْتِ وَ لاَ تَتَمَنَّ اَلْمَوْتَ إِلاَّ بِشَرْطٍ وَثِيقٍ وَ اِحْذَرْ كُلَّ عَمَلٍ يَرْضَاهُ صَاحِبُهُ لِنَفْسِهِ وَ يُكْرَهُ لِعَامَّةِ اَلْمُسْلِمِينَ وَ اِحْذَرْ كُلَّ عَمَلٍ يُعْمَلُ بِهِ فِي اَلسِّرِّ وَ يُسْتَحَى مِنْهُ فِي اَلْعَلاَنِيَةِ وَ اِحْذَرْ كُلَّ عَمَلٍ إِذَا سُئِلَ عَنْهُ صَاحِبُهُ أَنْكَرَهُ أَوْ اِعْتَذَرَ مِنْهُ وَ لاَ تَجْعَلْ عِرْضَكَ غَرَضاً لِنِبَالِ اَلْقَوْلِ وَ لاَ تُحَدِّثِ اَلنَّاسَ بِكُلِّ مَا سَمِعْتَ بِهِ فَكَفَى بِذَلِكَ كَذِباً وَ لاَ تَرُدَّ عَلَى اَلنَّاسِ كُلَّ مَا حَدَّثُوكَ بِهِ فَكَفَى بِذَلِكَ جَهْلاً وَ اِكْظِمِ اَلْغَيْظَ وَ اُحْلُمْ عِنْدَ اَلْغَضَبِ وَ تَجَاوَزْ عِنْدَ اَلْمَقْدِرَةِ وَ اِصْفَحْ مَعَ اَلدَّوْلَةِ تَكُنْ لَكَ اَلْعَاقِبَةُ وَ اِسْتَصْلِحْ كُلَّ نِعْمَةٍ أَنْعَمَهَا اَللَّهُ عَلَيْكَ وَ لاَ تُضَيِّعَنَّ نِعْمَةً مِنْ نِعَمِ اَللَّهِ عِنْدَكَ وَ لْيُرَ عَلَيْكَ أَثَرُ مَا أَنْعَمَ اَللَّهُ بِهِ عَلَيْكَ وَ اِعْلَمْ أَنَّ أَفْضَلَ اَلْمُؤْمِنِينَ أَفْضَلُهُمْ تَقْدِمَةً مِنْ نَفْسِهِ وَ أَهْلِهِ وَ مَالِهِ فَإِنَّكَ مَا تُقَدِّمْ مِنْ خَيْرٍ يَبْقَ لَكَ ذُخْرُهُ وَ مَا تُؤَخِّرْهُ يَكُنْ لِغَيْرِكَ خَيْرُهُ  وَ اِحْذَرْ صَحَابَةَ مَنْ يَفِيلُ رَأْيُهُ وَ يُنْكَرُ عَمَلُهُ فَإِنَّ اَلصَّاحِبَ مُعْتَبَرٌ بِصَاحِبِهِ وَ اُسْكُنِ اَلْأَمْصَارَ اَلْعِظَامَ فَإِنَّهَا جِمَاعُ اَلْمُسْلِمِينَ وَ اِحْذَرْ مَنَازِلَ اَلْغَفْلَةِ وَ اَلْجَفَاءِ وَ قِلَّةَ اَلْأَعْوَانِ عَلَى طَاعَةِ اَللَّهِ وَ اُقْصُرْ رَأْيَكَ عَلَى مَا يَعْنِيكَ وَ إِيَّاكَ وَ مَقَاعِدَ اَلْأَسْوَاقِ فَإِنَّهَا مَحَاضِرُ اَلشَّيْطَانِ وَ مَعَارِيضُ اَلْفِتَنِ وَ أَكْثِرْ أَنْ تَنْظُرَ إِلَى مَنْ فُضِّلْتَ عَلَيْهِ فَإِنَّ ذَلِكَ مِنْ أَبْوَابِ اَلشُّكْرِ وَ لاَ تُسَافِرْ فِي يَوْمِ جُمُعَةٍ حَتَّى تَشْهَدَ اَلصَّلاَةَ إِلاَّ فَاصِلاً فِي سَبِيلِ اَللَّهِ أَوْ فِي أَمْرٍ تُعْذَرُ بِهِ وَ أَطِعِ اَللَّهَ فِي جَمِيعِ أُمُورِكَ فَإِنَّ طَاعَةَ اَللَّهِ فَاضِلَةٌ عَلَى مَا سِوَاهَا وَ خَادِعْ نَفْسَكَ فِي اَلْعِبَادَةِ وَ اُرْفُقْ بِهَا وَ لاَ تَقْهَرْهَا وَ خُذْ عَفْوَهَا وَ نَشَاطَهَا إِلاَّ مَا كَانَ مَكْتُوباً عَلَيْكَ مِنَ اَلْفَرِيضَةِ فَإِنَّهُ لاَ بُدَّ مِنْ قَضَائِهَا وَ تَعَاهُدِهَا عِنْدَ مَحَلِّهَا وَ إِيَّاكَ أَنْ يَنْزِلَ بِكَ اَلْمَوْتُ وَ أَنْتَ آبِقٌ مِنْ رَبِّكَ فِي طَلَبِ اَلدُّنْيَا وَ إِيَّاكَ وَ مُصَاحَبَةَ اَلْفُسَّاقِ فَإِنَّ اَلشَّرَّ بِالشَّرِّ مُلْحَقٌ وَ وَقِّرِ اَللَّهَ وَ أَحْبِبْ أَحِبَّاءَهُ وَ اِحْذَرِ اَلْغَضَبَ فَإِنَّهُ جُنْدٌ عَظِيمٌ مِنْ جُنُودِ ؟ إِبْلِيسَ ؟

ترجمه

« به ريسمان قرآن چنگ بزن ، و از آن پندگير ، حلالش را حلال و حرامش را حرام شمار و حقايقى را كه در مورد پيشينيان گفته است ، تصديق كن ، و از گذشته دنيا براى آينده عبرت بگير ، زيرا بخشى از دنيا به بخش ديگر و پايانش به آغازش وابسته است ، و همه آنچه در ميان است ، جدا شدنى و رفتنى است .

نام خدا را بزرگ شمار ، مبادا جز به حق و بجا سوگند خورى ، بسيار به ياد مرگ و حالات پس از مرگ باش ، و مرگ را آرزو مكن مگر آن كه به اعمالت اطمينان داشته باشى ، از هر كارى كه انجام دهنده ، آن را مى‏پسندد و براى ديگران نمى‏پسندد دورى كن ، از كارهايى كه در نهان انجام شود و در ظاهر باعث شرمندگى باشد حذر كن .

و از كارهايى كه اگر از انجام دهنده آن بپرسند ، انكار كند و يا عذرخواهى نمايد ، پرهيز كن . آبروى خود را نشانه تير گفتار ديگران قرار مده ، هر چه شنيدى براى ديگران بازگو مكن كه اين خود براى دروغگويى تو كافى است ، و آنچه مردم براى تو گفتند ، مردود نشمار ، كه اين براى نادانى تو بس است ، خشمت را فرو خور ، و به هنگام توانايى ، گذشت كن ، و در وقت تندخويى ، شكيبا باش ، وقتى كه به دشمن دست يافتى ، از انتقام خوددارى كن ، تا پاداش نيك نصيبت شود ، هر نعمتى كه خداوند به تو مرحمت كرد ، سپاسگزار باش ، و هيچ نعمتى از نعمتهايى را كه خداوند به تو داده است ، ضايع مكن ، و شايسته است كه اثر نعمتى را كه خداوند به تو عطا كرده است از تو ببينند .

و بدان كه بهترين مؤمنان ، كسى است كه در بخشيدن جان و مال و كسان خود [ در راه خدا ] از ديگران پيشتر است . و بدان هر نيكى كه پيش از خود مى‏فرستى اندوخته ‏اى است ، و هر چه وامى ‏گذارى ، نيكى آن نصيب ديگرى است ، وبپرهيز از آميزش و كمك به كسى كه انديشه ‏اش سست و عملش ناپسند است چه هر كسى با رفيقش همخو مى‏ گردد .

ساكن شهرهاى بزرگ باش ، زيرا مسلمانان در آنجا مجتمعند ، از جاهايى كه محل غفلت و ستمكارى است و در آنجا يارى كنندگان در اطاعت و بندگى خدا اندكند ، دورى كن . انديشه‏ات را تنها متوجّه چيزى كن كه به كارت مى ‏آيد .

از نشستن سر بازارها بپرهيز ، زيرا آنجا جايگاه شيطان و آمادگاه فتنه است ، درباره كسى كه تو از او بالاترى بيشتر فكر كن ، زيرا انديشه تو درباره او يكى از راههاى شكرگزارى است . روز جمعه مسافرت نكن تا نماز جمعه را برگزار كنى ، مگر اين كه سفرت در راه خدا [ جهاد ] باشد ، و يا عذر ديگرى در كار باشد ، در هر كارى مطيع امر خدا باش ، زيرا اطاعت خدا بالاتر از هر چيز است ، و در بندگى و اطاعت خدا ، نفست را گول بزن ، و با آن مدارا كن ، و با آن به سختى رفتار نكن ، و به هنگام گذشت و شادمانى آن را درياب ، مگر در امور واجب كه ناگزيرى آن را در وقت مقرر انجام دهى .

بترس از آن كه مرگ فرا رسد و تو به خاطر كسب دنيا از پروردگارت گريزان باشى . از همراهى با بدان بپرهيز زيرا بدى با بدى به هم پيوسته است ، و خدا را گرامى و بزرگ شمار ، دوستانش را دوست بدار ، و از غضب دورى كن كه آن سپاهى بزرگ از سپاههاى شيطان است » .

شرح :

اين بخشى است از نامه طولانى امام ( ع ) به حارث همدانى ، كه اوامرى در آن فرموده ، و از چيزهايى نيز او را منع كرده است ، محور سخن بر اساس تعليم اخلاق پسنديده و آداب نيكو است :

1 به ريسمان قرآن چنگ زند . كلمه الحبل ( ريسمان ) استعاره است ،همان طورى كه قبلا گذشت ، مقصود آن است كه بايد مطابق قرآن عمل كرد .

2 از قرآن پند بگيرد : يعنى او را به گونه‏اى پند دهنده خود بداند كه فرمان و نظر او را بپذيرد ، زيرا او راهنماى به حق و به راه راست است .

3 حلال قرآن را حلال و حرامش را حرام شمارد . توضيح آن كه آنچه در قرآن از حلال و حرام وجود دارد باور داشته باشد كه حلال و حرام است و پايبندبدين عقيده باشد و بدان عمل كند .

4 امور حقى كه پيش از او بوده است يعنى جريان گذشته روزگاران و حالات پيامبران با امتهايشان كه قرآن كريم نقل كرده است ، باور و تصديق كند ، تا بخوبى از آن درس عبرت بياموزد .

5 از گذشته دنيا براى آينده‏اش عبرت بگيرد و گذشته را اصل و باقيمانده را فرعى از آن بداند و قدر مشترك بين آنها را به عنوان برهانى در نظر بگيرد ، يعنى همان دگرگونى و ناپايدارى دنيا ، تا درباره فرع ، به حكم اصل ، به حتمى بودن زوال و ناپايدارى‏اش داورى كند ، امام ( ع ) به همين قدر مشترك توجه داده است آنجا كه فرموده : برخى از دنيا همسان برخى ديگر است و به آنچه كه در فرع هم حتمى است ، با اين عبارت هشدار داده است : پايان آن به آغازش پيوسته است و تمامش از بين رفتنى و جدايى پذير است .

6 نام خدا را بزرگ شمارد ، مبادا جز به حق به نام خدا سوگند ياد كند .

7 بسيار به ياد مرگ و پس از مرگ باشد ، زيرا ياد آنها بزرگترين پند دهنده و بازدارنده از دنيا پرستى است .

8 او را نهى كرده است از اين كه مرگ را آرزو كند مگر با شرط محكمى از جانب خود كه به اطاعت و دوستى خدا اطمينان حاصل كند ، زيرا بدون آن آرزوى مرگ از ابلهى و نادانى است .

9 او را مأمور ساخته تا از هر كارى كه براى خود مى‏پسندد و براى ديگر مسلمانان نمى‏پسندد دورى كند ، و اين مطلب در حقيقت نهى از آن است كه در بديها ديگران را و در خوبيها خودش را مقدم بدارد و اين سخن مانند سخن ديگر امام است : « براى مردم بخواه آنچه را كه براى خود مى‏خواهى و براى آنها مپسند آنچه را كه بر خود نمى‏پسندى » [ 1 ] .

10 مبادا كارى را در پنهانى انجام دهد كه در حضور مردم از آن شرمنده باشد . اشاره دارد به نافرمانى از اوامر خداوند و دورى جستن از كارهاى مباحى كه پست است ، و همچنين هر كارى كه چنين زمينه‏اى دارد كه اگر بپرسند ، انكار كند و از آن پوزش بطلبد .

11 آبروى خود را حفظ كند و مبادا آن را هدف ديگران قرار دهد . كلمه :الغرض ( هدف ) النّبال ( تير ) استعاره براى هر سخنى است كه بگويند ، و جهت استعاره بودن آن قبلا گذشت .

12 مبادا هر چه را شنيد ، براى مردم بازگو كند ، به اين ترتيب كه بگويد :

چنين و چنان بود ، نه آن كه بگويد از فلانى شنيدم كه اين طور مى‏گفت ، زيرا بين اين دو نوع سخن تفاوت است ، به همين جهت فرموده است : اين خود براى دروغگويى تو كافى است . زيرا ممكن است آنچه شنيده در واقع دروغ باشد ، در آن صورت ، سخنى كه گفته است : چنان بود ، دروغ بوده است ، اما سخنى كه مى‏گويد : اين طور شنيدم ، دروغ نمى‏باشد ، مگر به دليل ديگرى .

13 مبادا هر چه را كه مردم به او گفتند ، مردود شمارد ، و در برابر آن با نسبت به دروغ و انكار بايستد زيرا ممكن است آن گفته راست باشد ، و نتيجه انكار او ، ناآگاهى از حقيقت باشد . عبارت امام ( ع ) فكفى ، در هر دو مورد ،صغراى قياس مضمرى است ، كه كبراى مقدّر نخستين قياس چنين است : و هر چيزى كه بر دروغگويى دليل كافى باشد ، شايسته گفتن نيست . و تقدير كبراى دوم نيز چنين است : و هر آنچه مردود شمردنش ، دليل كافى بر نادانى باشد ، نبايد آن را مردود شمرد .

14 او را مأمور به فروخوردن خشم كرده است . بردبارى ، گذشت و بخشش فضيلتهايى هستند در تحت عنوان خوى شجاعت ، و همين سه خصلت با وجود خشم ، قدرت و سلطه ، به نام بردبارى ، گذشت و بخشش موسومند ، اگرنه اين نام بر آنها صادق نيست . قول امام ( ع ) : « تكن لك العاقبة » يعنى پاداش نيك نصيبت گردد ، و اين جمله ، صغراى قياس مضمرى است كه در حقيقت چنين است : زيرا صاحب اين خصلتهاست كه پاداش نيك اين خصال عايدش مى‏گردد ، و كبراى مقدّر آن نيز چنين است و هر كس كه پاداش نيك اين خصلتها عايدش شود بايد پايبند بدانها باشد .

15 هر نعمتى از نعمتهاى خداوندى را با سپاس دائم پاس دارد .

16 هيچ نعمتى از نعمتهاى خداوند متعال را تباه نسازد . يعنى با كوتاهى از شكرگزارى و غفلت از آن .

17 اثر نعمت الهى را وانمود كند به طورى كه مردم آن را ببينند . وانمود كردن اثر نعمت به اين ترتيب است كه آن را بر خود و بر خويشاوندان آشكار سازد و مازاد آن را به مستحقان صرف كند . ضرورت اين كار را به دو دليل بازگو كرده است :1 بهترين مؤمنان كسانى هستند كه از ديگران جلوتر باشند ، يعنى با گفتار ، رفتار و اموال و همچنين خاندانش از ديگران جلوتر اقدام به صدقه دادن نمايد . امام ( ع ) او را واداشته است تا خود را با صدقه دادن از بالاترين مؤمنان سازد .

2 عبارت : و انّك . . . خيره ، يعنى آنچه از مال و ثروت پيش مى‏فرستى و يا به جاى مى‏گذارى و اندوخته مى‏كنى . و اين عبارت صغراى قياس مضمرى است كه كبرايش چنين است : و هر چه كه پيش از خود فرستى ، اندوخته مى‏ماند ، و هر گاه واگذارى ، سودش براى ديگران است ، بنابر اين بايد پيش از خود بفرستى .

18 از مصاحبت كسى كه سست انديشه و بدكردار است بپرهيزد . و دليل اين پرهيز داشتن را چنين بيان كرده است : فانّ . . . بصاحبه ، يعنى چون تو را با او مقايسه مى‏ كنند ، تا كار تو و او را به هم مربوط سازند ، زيرا خوى انسانى بارفاقت ، عمل را پذيراتر است تا گفتار ، پس اگر با وى مصاحبت كرد ، عملش با وى همسان مى ‏شود .

19 ساكن شهرهاى بزرگ شود ، مقصود اجتماعى است كه بر اساس دين خدا باشد ، مانند اين سخن پيامبر ( ص ) « عليكم بالسّواد الاعظم » [ 2 ] و به همين جهت امام ( ع ) براى سكونت در شهرهاى بزرگ به اين نكته استدلال كرده است كه محل آنها اجتماع مسلمين مى‏باشند و اسم مصدر را بر اسم مكان از باب مجاز اطلاق كرده است ، و اين جمله صغراى قياس مضمرى است كه كبراى مقدّر آن چنين است : و هر جايى كه چنان باشد ، آنجا مناسب براى سكونت است .

20 از جاهايى كه نسبت به مردم خداپرست غفلت و ستم مى‏شود ، بپرهيزد .

21 انديشه ‏اش را در راهى كه مورد نظر اوست متمركز كند ، زيرا اين كار او را از آنچه به او مربوط نيست منصرف مى‏ گرداند ، چرا كه پرداختن بدان ، نادانى است .

22 از نشستن سربازارها بپرهيزد . و به دليل بد بودن اين كار ، با اين عبارت اشاره فرموده است : فانّها . . . الفتن ، و معناى اين كه آن‏جا جايگاه شيطان است ، اين است كه آن‏جا ، محل هواها و جاى دشمنيهايى است كه آغازگر آنها شيطان است .

معاريض جمع معرض ، يعنى جاى بروز آشوبها و فتنه‏ها . و اين جمله صغراى قياس مضمرى است كه كبراى مقدّر آن چنين است : و هر جا كه چنان باشد ، نشستن در آن‏جا روا نيست .

23 درباره زيردستان ، كسانى كه او نسبت بدانها از نعمت بيشترى برخوردار است ، بيشتر فكر كند . و دليل آن را چنين بيان كرده است : فانّ . . .الشّكر . و علت اين كه آن ، راهى است براى سپاس‏گويى ، همان است كه اين انديشه باعث ورود به سپاسگزارى مى ‏گردد . و همين عبارت صغراى قياس مضمرى است كه كبراى مقدّر آن چنين است : و هر چيزى كه درى از درهاى سپاسگزارى باشد ، نبايد از آن غفلت كرد .

24 در روز جمعه مسافرت نكند ، مگر اين كه سفر به خاطر جهاد و يا به بهانه و عذر واضحى باشد . راز مطلب آن است كه نماز جمعه در دين اسلام با اهميت است و جمعه وقت نماز و عبادت است .

بنابر اين ، مسافرت كردن در آن روز ، كارى نابجاست .

25 در تمام كارهايش ، فرمانبردار خدا باشد . و بر اين امر ، وسيله قياس مضمرى او را تشويق كرده است كه صغراى آن ، عبارت : فانّ . . . سواها ، و كبراى مقدّر آن نيز چنين است : و هر كارى كه برتر از ديگر كارها باشد ، بايد بدان پايبند شود و آن را بر ديگر كارها مقدّم بدارد .

26 نفسش را در راه عبادت بفريبد ، از آن‏رو كه روش نفس پيروى از هوا و همسويى با طبيعت است پس شايسته آن است كه آن را گاهى با وعده خوب دادن و گاهى با ترساندن از خواسته خود به چيز ديگرى بفريبند ، و گاهى هم به وسيله مشاهده كسانى كه زيردست اويند ،يعنى آن كسانى كه مهيّا براى عبادتند ، و گاهى هم با سرزنش نفس بر اين كه او در برابر خدا كوتاهى مى‏كند .

امّا اگر نفس راه بندگى را پيمود ،سزاوار است كه با مدارا بدون اجبار بر عبادت رفتار شود ، زيرا اجبار باعث افسردگى و بريدن است ، همان طورى كه سرور رسولان ( ص ) فرموده است : « براستى كه اين دين ، ژرف و پر محتواست ، با مدارا در آن وارد شو ، و نفست را به عبادت خدا به زور وادار نكن ، زيرا كسى كه در اثر سرعت خسته و مانده است نه مسافت را پيموده و نه براى خود ، مركبى باقى مى‏ گذارد » [ 3 ] بلكه به هنگام گذشت و نشاط نفس ، آن را به عبادت وابدارد ، مگر در عبادت واجب كه سهل انگارى در آن جايز نيست .

27 او را از اين كه مرگش فرا رسد در حالى كه از پروردگارش گريزان باشد ، بر حذر داشته است . كلمه آبق گريزان را به اعتبار سرباز زدن وى از امر و نهى الهى در پى دنيا ، استعاره آورده است .

28 از همدمى با بدان دورى كند ، و از آن كار به وسيله قياس مضمرى بر حذر داشته است كه صغراى آن جمله فان الشّرّ بالشّرّ ملحق است ، يعنى از آن‏رو كه براى تو نيز هم چون ديگر مردم رفيق بد ، شرّى خواهد بود ، زيرا رفيق دنباله‏رو ، رفيق است . و كبراى مقدّر آن نيز چنين است : و هر چيزى كه براى تو چنان پيامدى داشته باشد ، نبايد آن را انجام دهى .

29 بزرگداشت و تعظيم خداوند و محبّت دوستان و اوليايش را در خود جمع كند كه اين دو ، اصولى به هم پيوسته ‏اند .

30 از خشم بپرهيزد ، و او را با اين عبارت از خشم برحذر داشته است :

« فانّه . . . تا آخر » . و خشم از آن جهت سپاه شيطان است كه از جمله چيزهايى است كه شيطان را بر قلب انسان وارد مى‏كند و از اين راه زمام اختيار او را به دست مى‏گيرد و در اختياردارى او هم چون پادشاهى مى‏گردد كه با سپاهى بزرگ وارد شهر شود ، و اين عبارت صغراى قياس مضمرى است كه كبراى مقدّر آن چنين است : و هر آنچه ، اين خصوصيّت را داشته باشد ، بايد از آن دورى جست و توفيق به دست خداست .

________________________________________

[ 1 ] أرد للناس ما تريد لنفسك و اكره لهم ما تكرهه لها .

[ 2 ] در ميان جامعه بزرگ باشيد .

[ 3 ] انّ هذا الدين متين ، فاوغل فيه برفق و لا تبغّض فيه الى نفسك عبادة اللّه فانّ المنبتّ لا ارضا قطع و لا ظهرا ابقى . در مجمع البحرين بجاى : لا تبغض ، لا تكرّه آمده است م .

ترجمه شرح نهج البلاغه ابن میثم جلد ۵

 

دیدگاه‌ها

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.