google-site-verification: googledc28cebad391242f.html
30 نامه ها ترجمه شرح ابن میثمنامه ها ترجمه شرح ابن میثم

نامه ۳9 ترجمه شرح ابن میثم بحرانی

39 از نامه ‏هاى امام ( ع ) به عمرو بن عاص

فَإِنَّكَ قَدْ جَعَلْتَ دِينَكَ تَبَعاً لِدُنْيَا اِمْرِئٍ ظَاهِرٍ غَيُّهُ مَهْتُوكٍ سِتْرُهُ يَشِينُ اَلْكَرِيمَ بِمَجْلِسِهِ وَ يُسَفِّهُ اَلْحَلِيمَ بِخِلْطَتِهِ فَاتَّبَعْتَ أَثَرَهُ وَ طَلَبْتَ فَضْلَهُ اِتِّبَاعَ اَلْكَلْبِ لِلضِّرْغَامِ يَلُوذُ بِمَخَالِبِهِ وَ يَنْتَظِرُ مَا يُلْقَى إِلَيْهِ مِنْ فَضْلِ فَرِيسَتِهِ فَأَذْهَبْتَ دُنْيَاكَ وَ آخِرَتَكَ وَ لَوْ بِالْحَقِّ أَخَذْتَ أَدْرَكْتَ مَا طَلَبْتَ فَإِنْ يُمَكِّنِّي اَللَّهُ مِنْكَ وَ مِنِ اِبْنِ ؟ أَبِي سُفْيَانَ ؟ أَجْزِكُمَا بِمَا قَدَّمْتُمَا وَ إِنْ تُعْجِزَا وَ تَبْقَيَا فَمَا أَمَامَكُمَا شَرٌّ لَكُمَا وَ اَلسَّلاَمُ

ترجمه

« پس تو اى عمرو ، دين خود را پيرو دنياى كسى قرار دادى كه گمراهى او آشكار و پرده حيايش دريده است ، او در محفل خود به افراد بزرگوار بدگويى مى‏كند و در اثر معاشرت خود ، دانا را به نادانى مى‏كشد ، تو از پى چنين كسى رفتى و به بخشش او چشم طمع دوختى ، مانند دنباله‏روى سگ از شير ، كه به چنگالهاى او چشم دارد و منتظر است تا از پس مانده طعمه ‏اش چيزى به سوى او بيندازد ، پس دنيا و آخرت خود را به باد دادى در صورتى كه اگر به حقّ چنگ زده بودى ، به آنچه مى‏ خواستى مى‏ رسيدى ، حال اگر خداوند مرا بر تو و بر پسر ابوسفيان پيروز گرداند ، شما را به كيفر اعمالتان مى ‏رسانم ، و اگر شما مرا ناتوان ساختيد و به جا مانديد ، پس آنچه پيش روى شماست [ عذاب اخروى ] براى شما بدتر است . و درود بر شايستگان . » .

شرح

مى‏گويم ( ابن ميثم ) : بنا به روايتى ، اين نامه بيش از اين آمده است ، و آغاز آن چنين است : « از بنده خدا على ، امير مؤمنان ، به ناخلف فرزند ناخلف ،عمرو بن عاص ، دشنام‏گوى حضرت محمّد و خاندان او ، هم در زمان جاهليّت و هم در اسلام ، درود بر پيروان هدايت ، امّا بعد ، تو مردانگى خود را به خاطر مردى تبهكار پرده دريده از دست دادى ، مردى كه در محفلش به شخص بزرگوار توهين مى‏كند و در اثر معاشرتش ، شخص بردبار را به نادانى مى‏كشد ، پس قلب تو پيرو قلب او گشته است چنان كه باطن و سرشت تو هم سرشت اوست . در نتيجه ديندارى ، امانتدارى ، دنيا و آخرتت را به باد داد و خداوند از باطن تو آگاه است .

پس تو هم چون گرگى كه به دنبال شير حركت مى‏كند ، به هنگام تاريكى شب از او مى‏خواهد پايمالش نكند . تو چگونه از دست مقدّرات خلاص مى‏شوى ، در صورتى كه اگر در پى حق بودى ، به آنچه آرزو داشتى مى‏رسيدى ، و حقّ خود ،راهنماى كسى است كه به آن پايبند باشد . و اگر خداوند مرا بر تو و پسر [ هند ] جگر خوار پيروز گرداند ، شما را به كسانى ملحق سازم كه خداوند آنها را در حال جهل و گمراهى قريش در زمان پيامبر خدا ( ص ) هلاك كرد ، و اگر شما مرا مغلوب ساختيد و يا پس از من مانديد ، خداوند شما را كفايت كند ، و انتقام و كيفر خاصّ او شما را بس است . » .

نامه بر محور سرزنش عمرو ، به سبب پيروى او از معاويّه در راه باطل و متنفّر ساختن او از آن حالتى كه دارد و مورد تهديد قرار دادن آنان به خاطر اين كار است . معناى قرار دادن عمرو ، دين خود را تابع دنياى معاويّه آن است كه وى دين خود را در راه رضاى معاويّه هر طور كه او در راه رسيدن به دنيايش بخواهد ،صرف مى ‏كند ، چنان كه قبلا ، به فروختن او دين خود را به طمع رياست مصر ، در مصاف با على ( ع ) اشاره كرديم .

آنگاه امام ( ع ) ، معاويّه را به داشتن چهار صفت و با اظهار نهايت بيزارى از او ، نكوهش كرده است : يكى آن كه : گمراهى آشكارو انحراف معاويّه از راه خدا واضحتر از آن است كه نيازى به توضيح داشته باشد .

دوم : پرده دريده بودن معاويه ، اين مطلب مشهور است كه معاويّه خود پرده دين خدا را دريده و نسبت به دين خدا بى‏اعتنا و بى‏بند و بار بود ، شب‏نشينى و همنشينانى در بيهودگى و هرزه‏گرى و باده گسارى و آوازه خوانى داشت ، البتّه در زمان عمر ، از ترس او ، اين كارها را پنهان مى‏داشت ، تنها جامه ابريشمى و حرير مى‏پوشيد و از ظروف طلا و نقره استفاده مى‏كرد ، امّا در زمان عثمان ،بى‏شرمى را به نهايت رساند ، موقعى كه در برابر حضرت على ( ع ) قيام كرد به خاطر احتياج به گمراه سازى و فريب مردم به وسيله تظاهر به ديندارى ، ابهّت و وقارى تصنّعا به خود گرفت .

سوم : در مجلس خود شخص بزرگوار را به زشتى و پستى مى ‏كشاند ،توضيح اين كه ، كريم كسى است كه خويشتندار باشد و خود را از پستيهايى كه باعث بى‏آبرويى است بركنار دارد ، در صورتى كه مجلس معاويّه پر از افراد بنى اميّه و آكنده از زشتيهاى آنها بود ، و همنشينى هر شخص بزرگوار با آنها باعث ارتباط آن نيكنام با آنها و اختلاطش بدانها بود ، و اين خود سبب پستى و بدنامى او مى‏ شد .

چهارم : معاويه در مصاحبتها ، هر شخص بردبار را به گمراهى مى ‏كشانيد ،توضيح آن كه رسم او و همه بنى اميه ناسزا گويى به بنى‏هاشم و تهمت زدن بدانها و نام بردن از اسلام ، و نيش زدن به آن بود ، هر چند كه در ظاهر خودشان را وابسته به اسلام مى‏دانستند ، امّا اين خود از جمله چيزهايى بود كه انسان بردبار را ناراحت مى‏كرد و انديشه او را به هنگام آميزش با آنان و شنيدن سخنان آنها ،متزلزل مى‏گرداند و به تيرگى و بى‏خردى مى ‏كشاند .

اين سخن امام ، كه عمرو عاص از روش معاويّه پيروى مى‏كند ، كنايه از ،متابعت او از كارهاى معاويّه است . و عبارت : « و طلبت فضله » : ( در پى بخشش او بودى ) ، اشاره دارد به هدف عمرو عاص از پيروى معاويّه ، امام ( ع ) پيروى او از معاويّه را تشبيه به پيروى سگ از شير كرده است تا او را تحقير كند و از عملش متنّفر سازد و به وجه شبه

در عبارت : « يلوذ . . . فريسته »

« چشم طمع دارد . . .طعمه ‏اش » اشاره كرده و منظورش اين است كه پيروى عمرو عاص از معاويّه از روى پستى و بى‏ارزشى و دون همّتى و به خاطر آنست كه طمع دارد معاويّه از پسمانده مالش چيزى به او ببخشد . و اين چشمداشت از وى مثل پيروى سگ از شير است ، و اين تشبيه نهايت نفرت و زشتى كار را به عمرو اگر او شخصيتى داشت مى‏رساند .

آنگاه عمرو را از پيامدهاى اين پيروى آگاه ساخته با اين عبارت : دنيا و آخرتت را به باد دادى ، مقصود امام ( ع ) از دنياى عمرو ، آن چيزهاييست كه به وسيله آنها مى‏توانست به زندگى خود ادامه دهد از قبيل روزى و بخشش حلال به نحوى كه با آرامش خاطر ، به دور از جنگهايى كه در صفين با آنها مواجه شد و بدون ترس و بيمهايى كه در نتيجه همراهى با معاويّه دچار آنها شد ، از آنها بهره‏مند شود ، و همينها حقيقت دنيايى‏اند ، زيرا هدف از دنيا كاميابى و بهره‏بردارى است و عمرو به هيچ كدام از اينها دست نيافت ، و امّا به باد رفتن آخرتش كه روشن و آشكار است .

مقصود از اين سخن امام ( ع ) : « و لو بالحقّ اخذت . . . طلبت »

اگر به حق چنگ مى‏زدى . . . مى‏خواستى جذب عمرو عاص به جانب حق و تشويق اوست در ياد آورى آنچه لازمه حق است و دست يافتن وى به خواسته ‏هاى خود از دنيا و آخرت بديهى است كه اگر عمرو عاص همراه حق بود به دنياى خود به طور كامل و به درجات عالى آخرت مى‏رسيد .

گفته امام : فان يمكنّنى اللّه . . .

( اگر خداوند مرا پيروز گرداند تا آخر ) تهديد به عذاب آخرت است كه هر كدام از دو نقيض [ چه امام پيروز شود و يا نشود ] آن عذاب حتمى است ، و اين عذاب يا به وسيله امام ( ع ) به فرض پيروزى امام برآنان به صورت كيفر عملى است كه آنها قبلا معصيت خدا را كرده‏اند ، و يا از جانب خدا در آخرت است به فرض اين كه آنها امام ( ع ) را ناتوان سازند و خود پس از آن حضرت باقى بمانند كه همان عذاب آتش دوزخ خواهد بود .

و امام ( ع ) بدين مطلب در اين گفتار اشاره كرده است : پس آنچه در پيش روى شماست ، براى شما بدتر است ، به دليل قول خداى تعالى : وَ لَعَذابُ الاخِرة اَشدٌ و ابْقَى‏ [ 1 ] . كلمه امام ( پيش‏رو ) را استعاره براى آخرت آورده است ، به لحاظ پيشواز مردم از آخرت و توجّه آنها به آخرت ، توفيق از جانب خداست .

_________________________________________

[ 1 ] سوره طه ( 20 ) قسمتى از آيه ( 127 ) يعنى : البته كه عذاب آخرت سخت‏تر و بادوام است .

Show More

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.

Back to top button
-+=