google-site-verification: googledc28cebad391242f.html
220-240 ترجمه خطبه ها شرح ابن میثمترجمه خطبه ها شرح ابن میثم

خطبه239ترجمه شرح ابن میثم بحرانی

(خطبه239صبحی صالح)

و من خطبة له ( عليه‏ السلام ) يذكر فيها آل محمد ( صلى‏ الله‏ عليه ‏وآله )

هُمْ عَيْشُ الْعِلْمِ وَ مَوْتُ الْجَهْلِ- يُخْبِرُكُمْ حِلْمُهُمْ عَنْ عِلْمِهِمْ وَ ظَاهِرُهُمْ عَنْ بَاطِنِهِمْ- وَ صَمْتُهُمْ عَنْ حِكَمِ مَنْطِقِهِمْ- لَا

يُخَالِفُونَ الْحَقَّ وَ لَا يَخْتَلِفُونَ فِيهِ- وَ هُمْ دَعَائِمُ الْإِسْلَامِ وَ وَلَائِجُ الِاعْتِصَامِ- بِهِمْ عَادَ الْحَقُّ إِلَى نِصَابِهِ وَ انْزَاحَ الْبَاطِلُ عَنْ

مَقَامِهِ- وَ انْقَطَعَ لِسَانُهُ عَنْ مَنْبِتِهِ- عَقَلُوا الدِّينَ عَقْلَ وِعَايَةٍ وَ رِعَايَةٍ- لَا عَقْلَ سَمَاعٍ وَ رِوَايَةٍ- فَإِنَّ رُوَاةَ الْعِلْمِ كَثِيرٌ وَ رُعَاتَهُ

قَلِيلٌ

لغات

ولايج: جمع وليجه بر وزن فعيله به معناى مفعول، موضعى است كه انسان با داخل شدن در آن خود را حفظ مى‏ كند.

نصاب: اصل و ريشه

ترجمه

از خطبه‏ هاى آن حضرت كه از آل رسول سخن مى‏ گويد:

«آنان زنده كننده علم و دانش و از بين برنده جهل و نادانى هستند، بردبارى آنان شما را از داناييشان آگاه مى‏ كند، خاموشى آنان حكايت از راستى و درستى گفتارشان دارد، با حق مخالفت نمى‏ كنند و در آن با هم اختلاف ندارند، ايشان استوانه‏ هاى اسلام و پناهگاههاى آن هستند، به وسيله ايشان، حق به موضع اصلى خود بر مى ‏گردد و باطل و نادرستى از جاى آن، دور و نابود مى‏ شود و زبانش از ريشه قطع مى‏ شود، دين را شناختند شناختن واقعى نه شناختن ظاهرى و لفظى، همانا راويان علم بسيار هستند ولى عمل كنندگان به آن اندك مى‏باشند.»

 

شرح

امام (ع) در اين خطبه اوصافى براى اهل بيت پيامبر ذكر كرده است از اين قرار:

1- آنها مايه حيات دانش هستند، علم را تشبيه به موجود زنده كرده كه وجود دارد و سودمند است و بطور مجاز آنان را حيات ناميده و اسم سبب را روى مسبب گذارده است.

2- آنان سبب مرگ جهل و نادانى مى‏باشند، از راه استعاره براى نادانى، موت و مرگ قائل شده است، زيرا با وجود ايشان جهل معدوم و فانى مى‏ شود و مانند جمله پيش، لفظ موت را از باب مجاز، بر آنها اطلاق فرموده است.

3- حلم و بردباريشان حكايت از دانش آنان مى‏كند چون علم به موقعيّتهاى حلم دارند و اين جمله اشاره دارد به اين كه ميان دو صفت پسنديده دانش و بردبارى تلازم برقرار است، بنا بر اين اهل بيت پيامبر چون به ارزش و موقعيت بردبارى عالم هستند از اين رو در تمام موارد، حلم و بردبارى نشان مى‏دهند.

4- سكوت آنان از محكم بودن بيانشان در مواقع سخن گفتن حكايت مى‏ كند زيرا كسى كه بداند در كجا و چه وقت بايد سكوت كرد موارد سخن گفتن را هم مى‏داند و گرنه هر وقت و هر جا و بى‏ مورد به سخن خواهد پرداخت يعنى در موضع سكوت حرف مى‏زند و اين بر خلاف علم خواهد بود.

5- آنان با حق مخالفتى ندارند يعنى چون به حق و راههاى وصول به آن، علم و آگاهى دارند و حلاوت آن را چشيده‏ اند، از آن دست برنمى‏دارند و به سوى صفت ناپسند افراط و تفريط گرايش پيدا نمى‏ كنند.

6- و چون علم به حقيقت دارند، در آن اختلاف و جنگ و نزاعى راه نمى ‏اندازند.

7- ايشان پايه‏ ها و ستونهاى اسلام هستند اين نامگذارى استعاره است، زيرا چنان كه خانه به وسيله پايه‏ ها نگهدارى مى ‏شود و بر روى آن قرار دارد، اهل بيت رسول خدا هم مايه قوام وجودى دين هستند، و به علمشان از آن نگهدارى و حراست مى‏ كنند.

8- آنها پناهگاههاى اسلام هستند، واژه «ولايج» را بطور استعاره بر اهل بيت اطلاق كرده است، زيرا آنان مرجع خلق هستند و جامعه از دست جهل و لو احق آن و از عذاب آخرت، به علم و هدايت، و پيروى از ايشان پناه مى‏برد، همان طور كه هر كس داخل نماز مى شود، به آن پناه مى‏برد.

9- به وسيله ايشان حق به اصل و بنيان خود برمى‏ گردد، يعنى با خلافت و ولايت امام (ع) حق به سوى اصل و اساس خود بازگشت مى‏كند.

و انزاح الباطل عن مقامه،
اين جمله اشاره به اين مطلب است كه قبل از خلافت و حكومت حضرت، در زمان عثمان، احكام و قوانين بر خلاف شرع اسلام جارى مى‏شد، زيرا نقل شده است كه عثمان بدعتها در دين گذاشت، و در زمان او بنى اميّه بر بيت المال مسلمانان مسلط شدند و بر خلاف حق در آن دخل و تصرف داشتند كه شرحش در خطبه‏ هاى پيش بيان شده است، و با به خلافت رسيدن حضرت، هر حقى به اهلش رسيد، و به اصل و قرارگاه خود بازگشت، و همين حق هر گاه در غير موردش باشد، باطل است، مقام باطل يعنى غير مورد حق، و با ولايت و حكومت امام (ع) باطل از جايگاهش دور شد و زبان كسى كه از باطل طرفدارى مى‏ كند و به باطل سخن مى‏ گويد، با خلافت حضرت، از ريشه بر كنده شد، انقطاع زبان استعاره از ساكت شدن باطل است كه چون از گفتن مى‏ ماند شبيه به قطع شده مى‏باشد و براى تاكيد در انقطاع كلمه من منبته را به عنوان ترشيح براى آن آورده است.

10- دين را شناختند، شناختن نگهدارى و حفاظت، نه شناختن اين كه حرفى بشنوند و سخنى بگويند، توضيح مطلب آن كه در گذشته، دانستى كه براى‏ شناخت و درك مطلب، سه درجه وجود دارد كه كمترينش تصور آن به اعتبار نامش مى‏ باشد، و بالاترينش تصور آن بر حسب حقيقت و كنه آن است، و درجه متوسط آن است كه اوصاف و لوازم مخصوص به آن، و برخى اجزايش را درك كند، و درك و تعقلى كه ائمه اطهار از دين داشتند بالاترين درجه شناخت بود كه همان معناى رعايت و حفاظت مى‏باشد، و حفاظت آنان از دين به آن است كه آن را به ديگران بياموزند و ياد آن را زنده دارند و در برابر آن احتياط را از دست ندهند، نه اين كه تنها به نامى از آن و شنيدن الفاظى از ديگران قناعت كنند.

فانّ رواة العلم كثير… تا آخر،
يعنى چنان نيست كه هر كس خبر از دانش دهد و چيزى از آن بشنود، عالم به آن علم و نگه دار آن مى‏باشد بلكه اين مطلب عامّى است و عام مستلزم خاص نيست، و به اين بيان حضرت اشاره كرده است به اين كه اين گونه اشخاص كه رعايت اصل علم كنند و جامع فضايل باشند بسيار اندكند. توفيق از خداوند است.

ترجمه ‏شرح ‏نهج ‏البلاغه(ابن‏ ميثم بحرانی)، ج 4 ، صفحه‏ى 568-565

Show More

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.

Back to top button
-+=