(خطبه231صبحی صالح)
و من خطبة له ( عليه السلام ) خطبها بذي قار و هو متوجه إلى البصرة ذكرها الواقدي في كتاب «الجمل»
فَصَدَعَ بِمَا أُمِرَ بِهِ وَ بَلَّغَ رِسَالَاتِ رَبِّهِ- فَلَمَّ اللَّهُ بِهِ الصَّدْعَ وَ رَتَقَ بِهِ الْفَتْقَ- وَ أَلَّفَ بَيْنَ ذَوِي الْأَرْحَامِ- بَعْدَ الْعَدَاوَةِ الْوَاغِرَةِ فِي الصُّدُورِ- وَ الضَّغَائِنِ الْقَادِحَةِ فِي الْقُلُوبِ
لغات
ذوقار«»: جايى است نزديك شهر بصره كه قبل از اسلام جنگ ميان عربها و فارسيان در آن جا واقع شد.
صدع: قطع كردن و از هم پاشيدن.
واغره: چيزى كه داراى گرماى بسيار شديدى باشد، و فى صدره وغرة يعنى در سينه او دشمنى و كينه اى وجود دارد كه از خشم مى تابد، و عداوة واغرة: دشمنى شديدى
ضغاين: كينه ها.
ترجمه
«پيامبر اكرم به آنچه مأمور شده بود حقيقت را آشكار كرد و پيغامهاى پروردگار خود را رساند، پس خداوند به وسيله او از هم گسيخته ها را مرتب و پراكندگيها را گردآورى فرمود، و ميان خويشاوندان و بستگان كه دشمنى شديد در سينه هاى آنها قرار داشت و آتش كينه دلهايشان را مى سوخت، پيوند الفت برقرار كرد».
شرح
در اين خطبه حضرت به جمله اى از اوصاف رسول اكرم (ص) و ويژگيهاى تبليغ رسالت او اشاره فرموده است:
1- از تبليغ وحى و ابلاغ رسالت آن حضرت تعبير به صدع كرده زيرا در حقيقت به آن وسيله، شقّ عصاى كفر شده و وحدت و نظام آن از هم پاشيده و ابرهاى تيره جهل و نادانى كه بالاى سر كافران بود و لايههاى ضخيم زنگارهاى غفلت كه دلهاى آنان را تيره و تار كرده بود از صفحه روح آنها زدوده شد و ضربات مداوم و تبليغات پيگير آن حضرت همچنان كه پتك آهنين سنگهاى سخت را خورد مى كند آنها را قطعه قطعه و پراكنده ساخت.
2- تبليغات پيگير آن حضرت در اداى رسالتش را مورد ستايش قرار داده است، زيرا اين عمل، نشانه بزرگى از امانت دارى او مى باشد كه خود از جمله فضايل از شاخه هاى ملكه عفّت مى باشد.
3- از جمله ويژگيهاى تبليغى پيامبر اكرم اين است كه نابسامانيها را سامان داد و پراكندگيها را جمع ساخت و اين تعبير، نشانى از اختلاف و تشتّت آراء و دشمنيها و كينه توزيهايى است كه قبل از اسلام در ميان اعراب وجود داشت تا آن جا كه به خاطر هوا و هوسهاى خود ممكن بود كه يك شخصى دست به قتل فرزند يا پدر و يا ديگرى از خويشاوندان خود بزند، امّا خداوند با مقدم آن پيامبر گرامى پراكندگيها را به هم پيوست و دلهاى آنان را با هم الفت داد، چنان كه قرآن نيز به اين ويژگى اشاره فرموده و به سبب اين نعمت بزرگ بر مردم منّت نهاده است: «وَ أَلَّفَ بَيْنَ قُلُوبِهِمْ لَوْ أَنْفَقْتَ ما فِي الْأَرْضِ جَمِيعاً ما أَلَّفْتَ بَيْنَ قُلُوبِهِمْ وَ لكِنَّ اللَّهَ أَلَّفَ بَيْنَهُمْ»
در عبارت: و الضغائن القادحه فى قلوبهم،
كينه هاى آتش افروز دردلهايتان، لفظ قادحه را براى كينه ها استعاره آورده كه به معناى سخن، جاذبه و روشنى بيشترى داده است، زيرا همچنان كه چوب آتش زنه، شعله آتش را بر مىافروزد و بر حرارت آن مىافزايد، كينه و دشمنيها هم خشم و شرارت و فتنه و آشوب به وجود مى آورد. و تأييد از خداوند است.
ترجمه شرح نهج البلاغه(ابن ميثم بحرانی)، ج 4 ، صفحهى 204-201