(خطبه132صبحی صالح)
و من خطبة له ( عليه السلام ) يعظ فيها و يزهد في الدنيا حمد اللّه
نَحْمَدُهُ عَلَى مَا أَخَذَ وَ أَعْطَى وَ عَلَى مَا أَبْلَى وَ اِبْتَلَى اَلْبَاطِنُ لِكُلِّ خَفِيَّةٍ وَ اَلْحَاضِرُ لِكُلِّ سَرِيرَةٍ اَلْعَالِمُ بِمَا تُكِنُّ اَلصُّدُورُ وَ مَا تَخُونُ اَلْعُيُونُ وَ نَشْهَدُ أَنْ لاَ إِلَهَ غَيْرُهُ وَ أَنَّ ؟ مُحَمَّداً نَجِيبُهُ وَ بَعِيثُهُ شَهَادَةً يُوَافِقُ فِيهَا اَلسِّرُّ اَلْإِعْلاَنَ وَ اَلْقَلْبُ اَللِّسَانَ
بخش اول
ترجمه
از سخنان آن حضرت عليه السّلام است :
« ستايش مى كنيم خداوند را بر آنچه گرفته و به آنچه داده ، و بر نعمتهايى كه بخشيده ، و آزمونهايى كه فرموده است ، خداوندى كه بر هر نهانى آگاه است ، و هر رازى نزد او آشكار است ، به آنچه درون سينه ها نهفته است داناست ، و به نگاههاى دزدانه چشمها بيناست ، گواهى مىدهيم كه هيچ معبودى جز او نيست ، و اين كه محمّد ( ص ) برگزيده و برانگيخته اوست ، آن چنان گواهى كه درون با برون و دل با زبان همراه است » .
شرح
ضمير نحمده به اللّه كه در پيش آمده و در اين جا ذكر نشده بازگشت دارد .
امام ( ع ) اين درس را به ما مى آموزد كه خداوند را بر هر چه از ما گرفته ، و آنچه به ما داده ، و بر هر خير و خوبى كه به ما احسان فرموده ، و در هر شرّ و مصيبتى كه ما را به آن آزموده او را شكر گزار باشيم ، و گوشزد مىسازد كه شكر او در همه احوال چه خوشى و ناخوشى و چه سختى و رفاه واجب است ، اين كه خداوند را به باطن و حاضر و عالم توصيف فرموده ، ما پيش از اين مكرّر شرح اين صفات را داده ايم ، وگواه دو صفت نخست گفتار خداوند متعال است كه فرموده است : « يَعْلَمُ السِرَّ وَ أخْفى [ 1 ] » و مصداق دو صفت بعدى آيه شريفه « يَعْلَمُ خَائنَةَ الأعْيُنِ وَ مَا تَخْفِي الْصُّدُورُ [ 2 ] » مىباشد ، درباره رمز شهادتين نيز پيش از اين اشاراتى كردهايم ، معناى نجيب برگزيده و بعيث برانگيخته شده است و هر دو از باب فعيل به معناى مفعولند .
فرموده است : شهادة يوافق فيها . . . تا آخر .
يعنى : شهادتى كه از ريا و نفاق پاك و خالص باشد . و توفيق از خداوند است .
نيز بخشى از اين خطبه است :
فَإِنَّهُ وَ اَللَّهِ اَلْجِدُّ لاَ اَللَّعِبُ وَ اَلْحَقُّ لاَ اَلْكَذِبُ وَ مَا هُوَ إِلاَّ اَلْمَوْتُ أَسْمَعَ دَاعِيهِ وَ أَعْجَلَ حَادِيهِ فَلاَ يَغُرَّنَّكَ سَوَادُ اَلنَّاسِ مِنْ نَفْسِكَ وَ قَدْ رَأَيْتَ مَنْ كَانَ قَبْلَكَ مِمَّنْ جَمَعَ اَلْمَالَ وَ حَذِرَ اَلْإِقْلاَلَ وَ أَمِنَ اَلْعَوَاقِبَ طُولَ أَمَلٍ وَ اِسْتِبْعَادَ أَجَلٍ كَيْفَ نَزَلَ بِهِ اَلْمَوْتُ فَأَزْعَجَهُ عَنْ وَطَنِهِ وَ أَخَذَهُ مِنْ مَأْمَنِهِ مَحْمُولاً عَلَى أَعْوَادِ اَلْمَنَايَا يَتَعَاطَى بِهِ اَلرِّجَالُ اَلرِّجَالَ حَمْلاً عَلَى اَلْمَنَاكِبِ وَ إِمْسَاكاً بِالْأَنَامِلِ أَ مَا رَأَيْتُمُ اَلَّذِينَ يَأْمُلُونَ بَعِيداً وَ يَبْنُونَ مَشِيداً وَ يَجْمَعُونَ كَثِيراً كَيفَ أَصْبَحَتْ بُيُوتُهُمْ قُبُوراً وَ مَا جَمَعُوا بُوراً وَ صَارَتْ أَمْوَالُهُمْ لِلْوَارِثِينَ وَ أَزْوَاجُهُمْ لِقَوْمٍ آخَرِينَ لاَ فِي حَسَنَةٍ يَزِيدُونَ وَ لاَ مِنْ سَيِّئَةٍ يَسْتَعْتِبُونَ فَمَنْ أَشْعَرَ اَلتَّقْوَى قَلْبَهُ بَرَّزَ مَهَلُهُ وَ فَازَ عَمَلُهُ فَاهْتَبِلُوا هَبَلَهَا وَ اِعْمَلُوا لِلْجَنَّةِ عَمَلَهَا فَإِنَّ اَلدُّنْيَا لَمْ تُخْلَقْ لَكُمْ دَارَ مُقَامٍ بَلْ خُلِقَتْ لَكُمْ مَجَازاً لِتَزَوَّدُوا مِنْهَا اَلْأَعْمَالَ إِلَى دَارِ اَلْقَرَارِ فَكُونُوا مِنْهَا عَلَى أَوْفَازٍ وَ قَرِّبُوا اَلظُّهُورَ لِلزِّيَالِ
لغات
مشيد : بلند أوفاز : جمع وفز به معناى شتاب است .
اهتبال : در كار به معناى كوشش در خوب انجام دادن آن است ، هبل مصدر مطلق تأكيدى است كه به ضمير تقوا اضافه شده است يعنى آن را خوب و اساسى انجام دهيد .
ترجمه
« به خدا سوگند ياد مىكنم اين كه مى گويم جدّى است نه شوخى ، و راست است نه دروغ ، و اين موضوعى جز مرگ نيست كه آواى خود را به گوش همه زندگان رسانيده ، و همگى را با شتاب به سوى خود مى راند ،بسيارى زنده ها تو را از خويشتن غافل نسازد ، تو خود ديدهاى كسى كه پيش از تو به گردآورى مال پرداخت ، و از فقر و تهيدستى دورى جست ، و با آرزوهاى دور و دراز ، و دور پنداشتن مرگ ، خود را از عواقب امور ايمن ديد ، چگونه مرگ او را فرا گرفت ، و از وطنش بر كند ، و از جاى امنش بربود ، در حالى كه بر تخته چوبهاى مرگ حمل شده ، و از اين دست به آن دست داده مىشد ، براى اين كه آن را بر دوشها حمل كنند ، و با سرانگشتان بگيرند ، آيا نديدى آنهايى را كه آرزوهاى دراز داشتند ، و كاخهاى استوار برافراشتند ، و مالهاى بسيار انباشتند ، چگونه خانههاى آنها گور ، و آنچه را گرد آورده بودند نابود ، و اموالشان به وارثانشان منتقل گرديد ، و زنانشان به همسرى ديگران درآمدند ، ديگر نه توان آن را دارند كه بر حسنات خود بيفزايند ، و نه مىتوانند از گناهان خود پوزش بخواهند ، هر كس پرهيزگارى را شعار قلب خويش ساخت ، بر ديگران سبقت جست ، و عملش مايه رستگارى او شد ، پس تقوا و ثمرههاى نيك آن را مغتنم شماريد ، و براى دست يافتن به بهشت ، سخت كار كنيد ، زيرا دنيا براى اقامت هميشگى شما آفريده نشده ، بلكه گذرگاهى است كه براى شما خلق شده ، تا اعمال نيك در آن به جاى آوريد و آنها را توشه سراى هميشگى خويش سازيد ، بنابراين در كار آخرت شتاب ورزيد ، و مركبها را براى كوچ كردن آماده كنيد . »
شرح
بايد دانست ضمير فإنّه كه در آغاز خطبه است يا به سخن پيش برگشت دارد و يا مرجع آن مدلول گفتار آن حضرت است كه بر اساس تحذير و انذار مىباشد ، يعنى آن چيزى كه از هجوم آن شما را بيم مىدهم چيزى جز مرگ نيست ، أسمع و أعجل هر دو حالند از معنايى كه بدان اشاره شد و بدين سبب محلاّ منصوبند .
فرموده است : فلا يغرّنك . . . تا و أمن العواقب .
يعنى نفس بد كنش ، تو را با ديدن انبوه مردم به وسوسه نيندازد ، و از ياد مرگ غافل نسازد ، مراد از سواد النّاس كثرت و انبوهى مردم است ، زيرا بسيارى از اوقات ، انسان ، مردهاى را مىبيند كه او را بر دوش گرفته به گورستان مىبرند و با مشاهده آن نرمشى در دل و بيمى در خاطر پيدا مىكند ، امّا ديرى نمىگذرد كه وسوسه شيطان دوباره او را فرا مىگيرد و به او القا مىكند كه اين انبوه مردم مشايعت كنندهاند كه زندهاند ، و خود او نيز با داشتن جوانى و برخوردارى از تندرستى از همين خيل زندههاست ، و آنچه سبب مرگ اين مرده شده قتل يا بيمارى و اسباب ديگرى بوده كه او از آنها آسوده و فارغ است ، و خلاصه به حيلهها و نيرنگهاى مختلف او را از عبرت گرفتن از حال مردگان دور و محروم مىكند ، از اين رو امام ( ع ) شنوندگان را از دچار شدن به چنين فريب و نيرنگى نهى مىكند ، و اين كه غرور را به سواد ناس يعنى انبوه مردم نسبت داده به سبب اين است كه مشاهده كثرت و زيادى مردم مايه پيدايش اين غرور و غفلت است ، سپس با عبارات فقد رأيت . . . تا يستعتبون آنها را توجّه مىدهد كه اين ريو و فريب را ، خود مىبينند و واو در اين جا براى حال است ، و من جمع بدل بعض از كلّ است كه من كان قبلك مىباشد ، و معناى آن اين است كه همان گونه كه مرگ آنها را فرو گرفت و از جايشان بركند ، فرجام كار شما نيز چنين خواهد بود .
فرموده است : طول أمل
واژه طول بنا به اين كه مفعول له است منصوب مىباشد .
يعنى به سبب آرزوهاى دور و دراز اين كارها را مرتكب مىشدند ، و ممكن است مفعول مطلق توكيدى به جاى حال باشد ، و نيز محتمل است ظرف و عامل آن أمن ، و يا چنان كه گفته شده بدل از من كان قبلك دانسته شود يعنى : آرزوى كسى را كه پيش از تو بوده ديده اى ، علاوه بر اين به صورت بطول أمل نيز روايت شده است ، مراد از أعواد المنايا تابوتهاست ، و مقصود از يتعاطى به الرّجال الرّجال اين است كه بردارندگان تابوت ، او را به يكديگر وا مىگذارند ، و كاف خطاب در ممّن قبلك ممكن است براى عموم كسانى باشد كه طرف خطاب قرار مىگيرند يا شخص معيّنى باشد كه بنابر مثل معروف عرب ، إيّاك أعنى و اسمعى يا جارة ( به تو مىگويم و تو اى همسايه بشنو ) آمده است .
فرموده است : أ ما رأيتم ؟
استفهام بر سبيل تقرير است يعنى : اينها را ديدهايد ، و اين كه نمىتوانند بر حسنهاى بيفزايند ، و از بديهاى خود پوزش بخواهند براى اين است كه دنيا جاى عمل و كار است و پس از آن ديگر امكانى براى عمل نيست .
فرموده است : فمن اشعر التّقوى قلبه .
يعنى : كسى كه حقيقة پرهيزگارى را پيشه خود كند ، پايدارى و استقامت او آشكار مىشود ، و آثار رحمت الهى در رفتار و حالات او نمايان مىگردد ، بطورى كه در طلب دنيا داراى حلم و بردبارى و وقار و شكيبايى مىشود ، و آسايش خود را در سراى آخرت جستجو مىكند ، و در نتيجه كاملترين پاداش آخرت نصيب او مىگردد ، سپس امام ( ع ) آنان را به استوارى در تقوا و استقامت در پرهيزگارى دستور مىدهد و مىفرمايد از نافرمانى خدا با تمام نيرو بپرهيزيد و به راستى پرهيزگار باشيد ، زيرا آنچه استحقاق ثواب دايم و پاداش جاويد دارد ، همين نوع تقواست ، و براى رسيدن به بهشت جاويدان ، آن چنان كه سزاوار آن است بكوشيد ، و صريحا متذكّر مىشود كه كوشش براى رسيدن به بهشت واجب است به سبب اين كه دنيا براى همين منظور آفريده شده است ، و اين سراى اقامت نيست بلكه راهى است كه مانند مسافران از آن عبور و با به جا آوردن كارهاى نيكى كه موجب رسيدن انسان به بهشت باشد از آن توشهبردارى مىشود ، و به آنان دستور مىدهد كه در پيمودن دشواريهاى اين راه شتاب كنيد ، و در آمادگى براى كوچ كردن از اين سراى فانى سرعت ورزيد ، زيرا تأنّى و درنگ مستلزم توجّه به لذّات و خوشيهاى اين دنيا و غفلت از مقصد حقّ است كه بايد به سوى آن شتافت ، واژه ظهور ، در جمله و قرّبوا الظّهور للزّيال براى سوار شدن بر مركب آخرت كه همان اعمال صالحه است ، استعاره شده است ، و نزديك گردانيدن مركب براى زيال يعنى كوچ كردن از دنيا اين است كه عنايات خداوند شامل حال انسان گردد تا بتواند اعمالى را كه مايه رستگارى او در آخرت ، و دورى گزيدن و روى گردانيدن و جدايى از تباهيهاى اين دنياست به جاى آورد .
ترجمه شرح نهج البلاغه ابن ميثم [3]
[ 1 ] سوره طه ( 7 ) آيه ( 7 ) يعنى : خداوند راز و ناپيداترين امور را مىداند .
[ 2 ] سوره غافر ( 40 ) آيه ( 19 ) يعنى : خداوند چشمان خيانتكار و آنچه را در سينه ها نهفته است مىداند