google-site-verification: googledc28cebad391242f.html
100-120 ترجمه خطبه ها شرح ابن میثمترجمه خطبه ها شرح ابن میثم

خطبه103ترجمه شرح ابن میثم بحرانی

(خطبه106صبحی صالح)

و من خطبة له ( عليه ‏السلام ) و فيها يبين فضل الإسلام و يذكر الرسول الكريم ثم يلوم أصحابه‏ دين الإسلام‏

 
الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي شَرَعَ الْإِسْلَامَ- فَسَهَّلَ شَرَائِعَهُ لِمَنْ وَرَدَهُ- وَ أَعَزَّ أَرْكَانَهُ عَلَى مَنْ غَالَبَهُ- فَجَعَلَهُ أَمْناً لِمَنْ عَلِقَهُ- وَ سِلْماً لِمَنْ دَخَلَهُ- وَ بُرْهَاناً لِمَنْ تَكَلَّمَ بِهِ- وَ شَاهِداً لِمَنْ خَاصَمَ عَنْهُ- وَ نُوراً لِمَنِ اسْتَضَاءَ بِهِ وَ فَهْماً لِمَنْ عَقَلَ- وَ لُبّاً لِمَنْ تَدَبَّرَ- وَ آيَةً لِمَنْ تَوَسَّمَ- وَ تَبْصِرَةً لِمَنْ عَزَمَ- وَ عِبْرَةً لِمَنِ اتَّعَظَ وَ نَجَاةً لِمَنْ صَدَّقَ وَ ثِقَةً لِمَنْ تَوَكَّلَ- وَ رَاحَةً لِمَنْ فَوَّضَ وَ جُنَّةً لِمَنْ صَبَرَ- فَهُوَ أَبْلَجُ الْمَنَاهِجِ وَ أَوْضَحُ الْوَلَائِجِ- مُشْرَفُ الْمَنَارِ مُشْرِقُ الْجَوَادِّ- مُضِي‏ءُ الْمَصَابِيحِ كَرِيمُ الْمِضْمَارِ- رَفِيعُ الْغَايَةِ جَامِعُ الْحَلْبَةِ- مُتَنَافِسُ السُّبْقَةِ شَرِيفُ الْفُرْسَانِ- التَّصْدِيقُ مِنْهَاجُهُ- وَ الصَّالِحَاتُ مَنَارُهُ- وَ الْمَوْتُ غَايَتُهُ وَ الدُّنْيَا مِضْمَارُهُ- وَ الْقِيَامَةُ حَلْبَتُهُ وَ الْجَنَّةُ سُبْقَتُهُ

 
بخش اول خطبه

 
لغات

 

أبلج: آشكارتر و تابانتر

مضمار: جاى پرورش اسبان براى مسابقه

سبقة: چيز مهمّى كه بر سر آن مسابقه انجام مى‏ شود

وليجة: همراز و برگزيده

حلبه: اسبانى كه از هر سو براى مسابقه گردآورى مى ‏شود و گاهى به محلّ اجتماع آنها اطلاق مى‏ گردد

 
ترجمه
«ستايش ويژه خداوندى است كه آيين اسلام را بر قرار فرمود و مقرّرات و احكام آن را براى كسانى كه بخواهند از آن بهره‏مند شوند آسان كرد، و پايه ‏هاى آن را در برابر آنانى كه ستيزه‏ گرى و برتريجويى كنند استوار ونيرومند ساخت. و آن را براى كسانى كه بدان چنگ زنند، پناهگاه امن، و براى آنهايى كه در حريم آن جاى گيرند مايه صلح و سلامت، و براى كسانى كه از آن سخن گويند حجّت و برهان، و براى آنهايى كه از آن دفاع كنند گواه، و براى آنانى كه از آن روشنى بخواهند نور، و براى كسانى كه آن را درك كنند فهم، و براى آنانى كه در آن انديشه كنند عقل قرار داد.
آن را نشانه گردانيد براى كسى كه در پى آن باشد، و بينش براى كسى كه عزم آن را داشته باشد، و عبرت براى كسى كه از آن پند گيرد، و رستگارى براى كسى كه آن را تصديق كند، و آرامش براى كسى كه بدان تكيه كند، و آسايش براى كسى كه كار خود را به آن واگذارد، و سپر امن براى كسى كه شكيبايى كند، خلاصه اين كه اسلام روشنترين راهها و واضحترين مذهبهاست، دلائل و نشانه‏ هايش در برابر ديد همگان، و راههايش تابان، و چراغهايش روشنى بخش و فروزان است، او برنده بزرگوار ميدان مسابقه است، براى اين كه مقصدش بلند، اسبانش براى مسابقه آماده، جايزه‏اش نفيس و گرانقدر و سواركارانش شريف و بزرگوارند، تصديق حق، راه آن، و كردار نيك نشانه آن، و مرگ پايان آن، و دنيا ميدان مسابقه آن، و رستاخيز جاى گرد آمدن آنان، و بهشت جايزه آن است»

 
شرح

 
امام (ع) خداوند سبحان را ستايش فرموده است بر اين كه نعمت خود را ارزانى داشته و دين مبين اسلام را وضع و برقرار كرده است تا به وسيله آن خردها به سوى او راه يابند، و ذكر واژه شرايع اشاره است به احكام و قوانين دين اسلام كه مورد توجّه افكار و مطمح نظر انديشمندان و صاحبنظران مى ‏باشد، و منظور از تسهيل شرايع اين است كه خداوند متعال احكام و مقرّرات اسلام را آن چنان واضح و روشن قرار داده است كه فصيح و الكن آنها را مى ‏فهمند، و كودن و زيرك در وارد شدن به سرچشمه ‏هاى آن مشتركند، و مراد از اعزاز اركان اسلام، حمايت حقّ تعالى از احكام و شرايع آن است، و اين كه پايه ‏هاى آن را استوار، ومرتبه آن را برتر از آن قرار داده كه نادانان و مشركان بر آن غلبه و در صدد انهدام آن بر آيند و بتوانند نور آن را خاموش سازند، سپس امام (ع) به ستايش اسلام پرداخته، و صفاتى را كه شارع آن يعنى خداوند متعال بدان بخشيده به شرح زير بيان كرده است:

 
1- جعله أمنا لمن علقه:
آشكار است كه اسلام براى كسى كه بدان چنگ زند در دنيا از قتل و در آخرت از عذاب الهى پناهگاه است.

 
2- و سلما لمن دخله:
يعنى اسلام با كسى كه در آن وارد شود روش مسالمت دارد، و در اين عبارت، اسلام اوّلا به حرم تشبيه شده است كه هر كس در آن پا نهد، در امن و سلامت خواهد بود، و ثانيا به دلاور پيروزى تشبيه شده كه رفتارش مسالمت آميز است، زيرا هر كس آن را بپذيرد و در آن داخل شود جان و داراييش محفوظ مى‏ ماند و مانند اين است كه اسلام با او مسالمت و مصالحه‏ كرده است كه آنچه را مايه آزار و ناراحتى اوست پس از ورود به اسلام دنبال نكند.
3- و برهانا لمن تكلّم به:
يعنى در اسلام براهين و دلايل آشكار موجود است.
4- شاهدا لمن خاصم به:
شاهد، اعمّ از برهان است زيرا جدل و خطابه را نيز شامل است.
5- نورا يستضاء به:
يعنى اسلام نور است كه از آن كسب روشنى مى ‏شود، در اين جمله نور را، براى اسلام استعاره آورده، و با ذكر استضاء، كه به معناى روشنى خواستن است، آن را ترشيح داده و كامل فرموده است جهت مشابهت ميان اسلام و نور اين است، كه انسان در راه خود به سوى خدا و به دست آوردن بهشت از اسلام پيروى مى‏ كند و از آن دستور مى ‏گيرد.
6- و فهما لمن عقل:
اسلام فهم است براى كسى كه آن را درك كند، و چون فهم عبارت است از خوب آماده بودن ذهن براى پذيرش چيزهايى كه بر او وارد مى‏شود، دخول در اسلام، و پرورش دادن نفس بر اساس احكام و مقرّرات آن نيز سبب بزرگى براى حصول آمادگى ذهنى جهت تابش و پذيرش انوار الهى و فهم‏ اسرار قدسى است، و اطلاق واژه فهم بر آنچه گفته شد مجاز و از باب اطلاق نام مسبّب بر سبب مى ‏باشد.
7- ولبّا لمن تدبّر:
چون لبّ به معناى عقل است، در اين جا نيز مانند جمله پيش واژه عقل براى اسلام بر سبيل مجاز آمده اگر چه مسبّب آن است، و در اين جا منظور عقل لملكه و مراتب بالاتر آن است، زيرا اسلام و قواعد و احكام آن، نيرومندترين وسيله براى دست يافتن به بالاترين مراتب خرد مى‏ باشد.
8- و آية لمن توسّم:
منظور كسى است كه در جستجوى راه حق و يافتن اهداف آن است، و اسلام براى چنين كسى نشانه و علامت است كه اگر بدان راه يافت در طريق هدايت قرار گرفته است.
9- و تبصرة لمن عزم:
مراد كسى است كه تصميم بر انجام دادن مقصود خود گرفته است، و اسلام براى او مايه بينش است كه بتواند مقصود خود را به گونه شايسته انجام دهد.
10- و عبرة لمن اتّعظ:
معناى اين جمله آشكار است، زيرا اسلام با بيان احوال امّتهاى گذشته و آنچه روزگار بر سر آنها آورده براى كسى كه پند آموز و موعظه پذير باشد در راه حركت به سوى خدا نيكوترين مايه عبرت است.
11- و نجاة لمن صدّق:
اسلام براى كسى كه رسالت پيامبر (ص) را تصديق كند و به آنچه از جانب خداوند براى بشر آورده ايمان آورد، مايه رستگارى است، زيرا پذيرش اسلام براى او در دنيا موجب رهايى از قتل و شمشير دين و در آخرت باعث رستگاريش از عذاب خداوند است، و اطلاق نام نجات بر اسلام از باب اطلاق نام مسبّب بر سبب مى ‏باشد.
12- و ثقة لمن توكّل:
يعنى اسلام مايه وثوق و اعتماد كسانى است كه بر خداوند توكّل كنند، زيرا مشتمل بر وعده ‏هاى گرانقدر اوست، و به سبب اطمينان بر آن است كه توان توكّل بر خدا را مى‏ يابند.
13- راحة لمن فوّض:
يعنى كسى كه بحث و تدقيق در مسائل را رها و به‏ احكام اسلام و دلايل قرآن و سنّت اصيل اهل قرآن تمسّك جويد، و كار خود را به آن واگذارد آسايش مى ‏يابد، گفته شده: منظور ترغيب مردم است به اين كه امور را به خدا واگذارند، و دانش آنچه را كه نمى‏ توان دانست و شناخت، به او تفويض كنند و در اين راه بيهوده زحمت نكشند كه در اين صورت آسودگى مى ‏يابند، و نيز گفته‏ اند: مراد اين است كه اگر اسلام مسلمان كامل باشد و امور خود را به خداوند واگذارد، پروردگار متعال تمامى كارهاى او را كفايت و اصلاح مى‏ فرمايد و او را از كوشش و تلاش بى‏ نياز و آسوده مى‏ گرداند.
14- جنّة لمن صبر:
يعنى در به كار بستن و عمل كردن به احكام و دستورهاى آن بردبارى و شكيبايى ورزد، و روشن است كه معناى سپر، ايمنى از عذاب خدا مى‏ باشد، و واژه جنّه (سپر) استعاره شده است.
15- أبلج المناهج:
مقصود از مناهج اسلام راههاى وصول بدان و اصولى است كه با اذعان بدانها و پيمودن آن راهها، انسان مسلمان مى ‏باشد، و اينها عبارت است از اقرار به خداوند و يگانگى او و ايمان به رسالت پيامبر (ص) و تصديق به آنچه در شرع وارد شده است و امام (ع) آنها را به مناهج تفسير فرموده است، و بديهى است اينها راههاى روشن هدايت و رستگارى است.
16- و أوضح الولائج:
يعنى هر كس به ديده اعتبار به اسلام بنگرد، اسرار و بواطن آن را آشكار خواهد ديد.
17- مشرف المنار:
منار اسلام عبارت است از اعمال صالحه‏اى كه سالكان اين راه به جا مى ‏آورند، مانند نمازهاى پنجگانه و امثال آن، و آشكار است كه اين عبادات و اعمال، برتر و بالاتر از عباداتى است كه پيش از اين به جا آورده مى‏ شده است.
18- مشرق الجوادّ:
معنايى نزديك به مفهوم أبلج المناهج دارد.
19- مضي‏ء المصابيح:
اين جمله كنايه از دانشمندان اسلام و پيشوايان آن است كه به طريق استعاره بيان فرموده و با ذكر واژه إضاءه آن را ترشيح داده‏ است، و اشاره دارد به اين كه علوم از آنها نمايان مى ‏شود و مردم بايد از آنها پيروى كنند، و شايد منظور از مصابيح، ادلّه دين مانند كتاب و سنّت باشد.
20- كريم المضمار:
يعنى اسلام در ميدان مسابقه حيات هميشه برنده است و مراد از اين ميدان مسابقه، دنياست، و شكّ نيست كه ميدان آن كريم و ارجمند است، زيرا از اين جاست كه انوار معرفت كسب، و در پرتو آن به سوى خدا گام برداشته مى‏ شود، واژه مضمار استعاره است براى دنيا و پيش از اين شرح آن داده شده است.
21- رفيع الغاية:
چون مقصد اسلام، رسيدن به آستان پروردگار جهانيان است و آستان او همان جنّة الماوى يا بهشت جاويد است، لذا مقصد او بلند و هدف او عالى است، زيرا مقصدى بلندتر و هدفى برتر از بهشت وجود ندارد.
22- جامع الحلبة:
واژه حلبه را براى روز رستاخيز استعاره فرموده است، زيرا قيامت چنان كه بيان خواهيم كرد حلبه اسلام و وعده‏گاه نتيجه مسابقه است، وجه استعاره اين است كه مردم در آن روز همه گرد مى ‏آيند تا كدام يك از آنان براى وصول به آستان حضرت حقّ كه همان بهشت جاويدان است بر ديگرى پيشى گيرد، مانند گرد آمدن اسبان براى مسابقه و شتافتن آنها براى گرفتن جايزه.
23- متنافس السبقة:
يعنى جايزه آن محبوب و گرانقدر است، زيرا بهشت جايزه آن است و اين گرامي ترين چيزى است كه بر سر آن رقابت مى‏ شود و مطلوب انسان است.
24- شريف الفرسان:
واژه فرسان را كه به معناى سواركاران است، براى دانشمندان اسلام استعاره آورده است، آن دانشمندانى كه در ميدان دانش يكّه تازان و قهرمانانند، و شباهت دارند به اسبان لايقى كه در ميدان مسابقه موجب پيروزى صاحبان خود مى‏ شوند.
25- التّصديق منهاجه:
اين جمله تا آخر اين بخش از خطبه، توضيحى است بر آنچه در عبارات پيش روشن نشده و تفسيرى است بر منهاج و منارو غاية ومضمار و حلبه و سبقه، و اين كه مرگ را نهايت يا مقصد بيان كرده و الموت غايته فرموده است براى اين كه مرگ نزديكترين مقصدى است كه انسان را در آستانه لقاى پروردگار متعال قرار مى‏ دهد، و شايد هم مراد از موت، مرگ شهوات و هواهاى نفسانى باشد، زيرا اين نيز از اهداف و مقاصد اوليّه اسلام است، همچنين سبقه را براى بهشت استعاره فرموده است، براى اين كه بهشت ثمره دين و غايت مطلوب آن است همچنان كه سبقه يا جايزه حاصل كوشش دو طرف مسابقه مى ‏باشد.
بخشى از اين خطبه است كه در باره پيامبر اكرم (ص) فرموده است:
حَتَّى أَوْرَى قَبَساً لِقَابِسٍ- وَ أَنَارَ عَلَماً لِحَابِسٍ- فَهُوَ أَمِينُكَ الْمَأْمُونُ- وَ شَهِيدُكَ يَوْمَ الدِّينِ- وَ بَعِيثُكَ نِعْمَةً وَ رَسُولُكَ بِالْحَقِّ رَحْمَةً- اللَّهُمَّ اقْسِمْ لَهُ مَقْسَماً مِنْ عَدْلِكَ- وَ اجْزِهِ مُضَعَّفَاتِ الْخَيْرِ مِنْ فَضْلِكَ- اللَّهُمَّ أَعْلِ عَلَى بِنَاءِ الْبَانِينَ بِنَاءَهُ- وَ أَكْرِمْ لَدَيْكَ نُزُلَهُ- وَ شَرِّفْ عِنْدَكَ مَنْزِلَهُ- وَ آتِهِ الْوَسِيلَةَ وَ أَعْطِهِ السَّنَاءَ وَ الْفَضِيلَةَ- وَ احْشُرْنَا فِي زُمْرَتِهِ- غَيْرَ خَزَايَا وَ لَا نَادِمِينَ- وَ لَا نَاكِبِينَ وَ لَا نَاكِثِينَ- وَ لَا ضَالِّينَ وَ لَا مُضِلِّينَ وَ لَا مَفْتُونِينَ
لغات
قبس: شعله

حابس: ايستاده در جايى

نزل: غذايى كه در مهمانى و امثال آن براى حاضران آماده مى ‏شود.

أورى: افروخت 

زمرة: گروهى از مردم

سناء: بلندى مقام

ناكب: منحرف از راه
ترجمه
«پيامبر اكرم در تبليغ احكام الهى كوشيد تا براى كسى كه خواهان روشنى هدايت است شعله‏اى بر افروخت، و نشانه‏اى پرفروغ فرا راه درماندگان وادى حيرت قرار داد، پروردگارا او امين مورد اعتماد تو، و گواه تو در روز رستاخيز است، او برانگيخته توست كه وى را براى خلق نعمت قرار داده‏اى، و پيامبر بر حقّ توست كه او را براى رحمت فرستاده‏اى، خداوندا از عدل و داد خويش بهره وافرى نصيب او گردان، و از فضل و كرامت پاداش او را چند برابر فرما، بار خدايا كاخ آيين او را از همه كاخها بلندتر و افراشته‏ تر كن و او را بر خوان نعمت خود گرامى بدار، و بر شرف پايگاه او نزد خود بيفزاى، و وسيله تقرّب خود را به او مرحمت كن، و بلندى مقام و برترى به او عطا فرما، و ما را در زمره ياران و پيروان او قرار ده بى‏آن كه رسوا و پشيمان و منحرف و پيمان شكن و گمراه و گمراه كننده و فريب خورده باشيم.»
شرح
شريف رضىّ گفته كه اين خطبه پيش از اين آورده شده است، ليكن به سبب اختلافى كه با روايت سابق دارد دوباره ذكر شده است.
فرموده است: حتّى أورى… تا لحابس.
اين عبارات حاصل گفتارى است كه امام (ع) در ستايش پيامبر اكرم (ص) و شرح مجاهدتها و كوششهاى آن حضرت در راه دين براى وصول به هدف مذكور بيان فرموده است، واژه قبس را براى انوار فروزان دين استعاره آورده است، زيرا نفوس بشرى از اشعّه انوار هدايت آن روشنى مى ‏گيرند، همچنين واژه علم (نشانه) را استعاره آورده، و تابش انوار دين را بدان نسبت داده است، و از اين دو چيز دانسته مى‏ شود:

1- اين كه پيامبر گرامى (ص) انوارى از خود ظاهر ساخت، و آنها را علم و نشانه قرار داد، تا سالكان و جويندگان راه خدا، كه در ظلمت حيرت و شبهت فرو رفته و از رفتار بازمانده و سرگشته و حيرتزده بر جاى ايستاده‏ اند هدايت شوند، چنان كه خداوند متعال فرموده است: «وَ إِذا أَظْلَمَ عَلَيْهِمْ قامُوا«»» و اين نشانه ‏ها كنايه از آيات كتاب الهى و سنّت است.
2- اين كه مراد از اعلام، ائمّه و پيشوايان دين است، و منظور از تابش انوار اوبر آنها، روشن گردانيدن دلهاى آنان است به كمالات و علومى كه از آن حضرت ظاهر شده است.
فرموده است: فهو أمينك المأمون.
يعنى او (پيامبر (ص)) امين وحى توست، و شهيدك يوم الدّين يعنى گواه بر خلق تو در روز رستاخيز است، و بعيثك نعمة يعنى بر انگيخته توست، در حالى كه او را براى مردم نعمت قرار دادى تا به هدايت او به بهشت راه يابند، و رسولك بالحقّ رحمة يعنى فرستاده بر حقّ توست كه او را براى بندگانت رحمت گردانيدى تا به آتش خشم تو در وادى هلاكت نيفتند «وَ ما أَرْسَلْناكَ إِلَّا رَحْمَةً لِلْعالَمِينَ«»» پس از اين، گفتار خود را با دعا براى آن حضرت ادامه مى‏ دهد، و از خدا مى‏ خواهد كه بهره ‏اى از عدل و داد خويش نصيب او گرداند، و چون مقتضاى عدالت الهى ايجاب مى ‏كند، كسى را كه به پيامبرى برگزيده و محلّ رسالت خويش قرار داده او را به بالاترين كمالاتى كه براى او مهيّا ساخته برساند، و براى وصول به برترين و بالاترين مرتبه كمال آماده سازد، از اين رو امام (ع) خدا را مى‏ خواند كه بهره وافرى از عدل خويش نصيب او گرداند كه به‏ سبب آن او را براى وصول به درجات بى‏ منتهاى قرب مهيّا گرداند.
فرموده است: و أجزه مضاعفات الخير من فضلك.
چون امام (ع) در باره پيامبر (ص) به آنچه استحقاق دارد دعا كرده بود، در اين جا از خداوند مى‏ خواهد كه هر چه بيشتر به او تفضّل و مرحمت فرمايد، و احسان و پاداشى را كه آن حضرت استحقاق دارد چند برابر گرداند.
فرموده است: أللّهمّ أعلى على بناء البانين بنائه.
امام (ع) دعا مى ‏فرمايد كه خداوند پايه‏ هاى آيينى را كه پيامبر (ص) آورده هر چه استوارتر و بناى دينى را كه بنيان نهاده است از اديان پيش بلندتر وافراشته‏ تر بدارد، و در اين دعا بناى رفيع كمالات و فضيلتهايى را كه پيامبر (ص) براى نفس خويش فراهم فرموده نيز اراده كرده است. واژه بنا بر سبيل استعاره آمده است، سپس امام (ع) دعا مى‏ كند كه خداوند با پاداشهاى فراوانى كه براى او آماده ساخته است وى را نزد خود گرامى بدارد، و بر برترى مقام او در پيشگاه خويش بيفزايد، و آنچه وسيله تقرّب و توسّل به اوست به وى مرحمت فرمايد، يعنى آنچه نيروى او را براى وصول به بالاترين مرتبه قرب، كامل مى‏ گرداند، و همچنين به او بلندى مقام و برترى تمام مرحمت فرمايد، سپس امام (ع) براى خود دعا مى كند و از خدا مى‏ خواهد كه او را در زمره ياران پيامبر (ص) و از جمله پيروان او قرار دهد، در حالى كه بر اوصاف زير باشد: غير خازين: يعنى به سبب ارتكاب گناهان و اعمال زشت، رسوا و سرافكنده نباشد، لا نادمين: در برابر اوامر الهى كوتاهى نكرده و در فرمانبردارى تقصير نكرده باشد، و لا ناكبين يعنى: از راه راست منحرف نشده و در يكى از دو طرف افراط و تفريط نيفتاده باشد، و لا ناكثين يعنى: عهد و ميثاقى را كه خداوند با بندگانش دارد كه تنها او را عبادت و بندگى كنند و دين خود را براى او خالص گردانند، نقض نكرده باشد، و لا ضالّين از راه راست و حدّ اعتدال بيرون نرفته باشد و لا مفتونين: فريفته شبهات باطل نشده باشد. توفيق از خداوند است.

 
بخشى ديگر از اين خطبه است كه به ياران خود مى‏ فرمايد:
وَ قَدْ بَلَغْتُمْ مِنْ كَرَامَةِ اللَّهِ تَعَالَى لَكُمْ- مَنْزِلَةً تُكْرَمُ بِهَا إِمَاؤُكُمْ- وَ تُوصَلُ بِهَا جِيرَانُكُمْ- وَ يُعَظِّمُكُمْ مَنْ لَا فَضْلَ لَكُمْ عَلَيْهِ- وَ لَا يَدَ لَكُمْ عِنْدَهُ- وَ يَهَابُكُمْ مَنْ لَا يَخَافُ لَكُمْ سَطْوَةً- وَ لَا لَكُمْ عَلَيْهِ إِمْرَةٌ- وَ قَدْ تَرَوْنَ عُهُودَ اللَّهِ مَنْقُوضَةً فَلَا تَغْضَبُونَ- وَ أَنْتُمْ لِنَقْضِ ذِمَمِ آبَائِكُمْ تَأْنَفُونَ- وَ كَانَتْ أُمُورُ اللَّهِ عَلَيْكُمْ تَرِدُ- وَ عَنْكُمْ تَصْدُرُ وَ إِلَيْكُمْ تَرْجِعُ- فَمَكَّنْتُمُ الظَّلَمَةَ مِنْ مَنْزِلَتِكُمْ- وَ أَلْقَيْتُمْ إِلَيْهِمْ أَزِمَّتَكُمْ- وَ أَسْلَمْتُمْ أُمُورَ اللَّهِ فِي أَيْدِيهِمْ- يَعْمَلُونَ بِالشُّبُهَاتِ- وَ يَسِيرُونَ‏ فِي الشَّهَوَاتِ- وَ ايْمُ اللَّهِ لَوْ فَرَّقُوكُمْ تَحْتَ كُلِّ كَوْكَبٍ- لَجَمَعَكُمُ اللَّهُ لِشَرِّ يَوْمٍ لَهُمْ
ترجمه
«در پرتو لطف خداوند متعال به مقامى رسيده ‏ايد كه به خاطر آن كنيزكان شما را گرامى مى‏ دارند، و با همسايگانتان آشنائى و پيوند برقرار مى‏ كنند، كسانى كه شما را بر آنها هيچ برترى نيست، و حقّى بر آنها نداريد، براى شما تعظيم مى‏ كنند، و آنانى كه از قدرت شما باك ندارند و بر آنها دستى و سلطه‏ اى نداريد از شما مى‏ ترسند، اينك با اين كه مى‏ بينيد قوانين و حدود الهى شكسته شده خشمناك نمى‏ شويد در صورتى كه اگر پيمانهاى پدرانتان شكسته شود آن را ننگ مى‏ دانيد، دستورهاى خداوند بر شما وارد مى‏ شد، و از شما به ديگران مى ‏رسيد و رجوع و بازگشت آنها به سوى شما بود، امّا مقام خويش را به ستمگران وا گذاشتيد، و زمام امور خويش را به دست آنان داديد، و امور الهى را به آنان سپرديد، در حالى كه آنها به شبهات عمل مى‏ كنند، و در جهت ارضاى شهوات گام بر مى‏ دارند، سوگند به خدا اگر اين ستمكاران شما را در زير ستارگان آسمان پراكنده سازند، خداوند شما را براى روز سختى كه اينها در پيش دارند گرد خواهد آورد.»
شرح
امام (ع) در اين بخش از خطبه، سخن را به يادآورى مردم از مقام و منزلتى كه خداوند در پرتو دين مبين اسلام و هدايت نور ايمان، آنان را بدان گرامى داشته، آغاز فرموده است، و در باره اهميّت و اثرات اين موهبت مى‏ فرمايد كه حرمت اين منزلت حتّى كنيزكان و همسايگان شما را اگر چه مسلمان نيستند فرا گرفته است، و كسانى كه شما بر آنها هيچ برترى نداريد و شما را بر آنها حقّى و منّتى نيست به شما احترام مى‏ گذارند و بزرگتان مى‏ شمارند، و آنانى كه از قدرت شما باك ندارند از شما مى ‏ترسند، و پيداست كه همه اينها به سبب اسلام و هدايت ايمان است، كه خداوند به آنها بخشيده است.
امام (ع) پس از آن كه نعمتها و موهبتهاى خداوند را در باره آنها ياد آورى‏ مى‏ فرمايد، گفتار خود را با سرزنش و نكوهش آنها كه در اداى حقوق واجب إلهى كوتاهى مى‏ كنند ادامه مى‏ دهد، و به اعمال آنها كه موجب كفران نعمتهاى اوست اشاره مى‏ فرمايد، و اين كفران و ناسپاسى عبارت از اين است كه آنان مى ‏بينند حدود إلهى شكسته و پيمانهاى او نقض مى‏ شود اما سكوت مى‏ كنند، و خشمناك نمى‏ شوند و چنان مى‏ نمايد كه به اين كارها خشنودند، منظور امام (ع) اعمال زشت و مظالم ستم پيشگان و خروج خوارج و ديگر منكراتى است كه مردم شام و ديگران مرتكب مى ‏شوند، براى اين كه مردم شام با فرمان خداوند مخالفت كرده، و بيعت امام (ع) را كه عهدى از عهود إلهى است شكسته ‏اند، و سكوت در برابر اين امور با وجود قدرت در رفع اين مظالم و ردّ اين اعمال، و امكان جهاد با ستمكاران، خود عمل زشت و منكرى است كه اينها مرتكب مى‏ شوند، و واو در جمله و أنتم… براى حال آمده است يعنى: در حالى كه شما ننگ مى ‏دانيد پيمان پدرانتان شكسته شود به طريق اولى بر شما لازم است كه شكستن پيمانهاى إلهى و نقض عهود او را ننگ بشماريد، سپس سستى و كوتاهى آنها را در كارهايى كه خداوند اجراى آنها را بر آنان واجب فرموده و آنها را متصّدى سامان دادن به امور دين و واسطه تبليغ اسلام قرار داده، و از اين راه به آنان سلطه بر ديگران بخشيده يادآورى مى‏ كند و آنها را سرزنش و توبيخ مى ‏فرمايد كه مقام خود را در اسلام به ستمكاران سپرده‏ اند، و منظور از ستمكاران در اين جا معاوية و گروه اوست، و مقصود از تمكين ستمكاران، خوددارى از سركوب آنان و سپردن زمام امور به دست آنهاست، واژه أزمّه (جمع زمام مهار يا افسار) استعاره است، و مراد از امورى كه به دست ستمكاران سپرده‏ اند امور شهرها و ممالك اسلام است، كه بر اثر كوتاهى و سستى آنها در جهاد و پيكار، همگى اين وقايع و حوادث به وجود آمده است، منظور از اين كه ستمكاران به شبهات عمل مى‏ كنند اين است كه اعمال آنها مطابق با اوهام فاسد و نظريّات باطلى است كه آنها را در كارهاى خود حجّت و دليل قرار مى‏ دهند، و مراد از سير در شهوات اين است كه ستمكاران‏
اوقات خود را به فرو رفتن در شهوات و ارضاى خواهشهاى نفسانى خويش مى‏ گذرانند.
فرموده است: و أيم اللّه… تا آخر.
اين عبارت بيم و اخطارى است به مردم در باره كارهايى كه بنى اميّه در آينده انجام مى‏ دهند و اين كه همه را در گرفتاريها و شرور خود وارد كرده، و فتنه خود را گسترش خواهند داد، و مراد از يوم (روز) مدّت خلافت بنى اميّه است كه بدترين مدّت و سخت‏ترين روزگارى است كه بر اسلام و مسلمانان گذشته است، و اين كه امام (ع) تفرقه و پراكندگى مردم را به آنان، و جمع و گردآورى را به خداوند نسبت داده براى اين است كه اعلام فرمايد ابتلاى مردم به بليّه بنى اميه قضاى الهى و نزول آن در آينده، قطعى است، و اگر براى جلوگيرى از فرود آمدن اين بلا مردم را در اطراف و اكناف شهرها پراكنده سازند، سودى نخواهد داشت، و قضاى إلهى نازل خواهد شد و دامن همه مردم را خواهد گرفت، زيرا تقدير اين است كه مردم به بلاى فرمانروايى بنى اميّه و شرور و تبهكاريهاى آنها دچار و آزمايش شوند، و چگونگى احوال و رفتار بنى اميّه با مردم بويژه با صلحا و نيكان معلوم است. و توفيق و خوددارى از گناه بسته به لطف خداست.

ترجمه ‏شرح ‏نهج‏ البلاغه(ابن‏ ميثم بحرانی)، ج 3 ، صفحه‏ ى 54

Show More

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.

Back to top button
-+=