(خطبه90صبحی صالح)
و من خطبة له ( عليه السلام ) و تشتمل على قدم الخالق و عظم مخلوقاته، و يختمها بالوعظ
الْحَمْدُ لِلَّهِ الْمَعْرُوفِ مِنْ غَيْرِ رُؤْيَةٍ وَ الْخَالِقِ مِنْ غَيْرِ رَوِيَّةٍ- الَّذِي لَمْ يَزَلْ قَائِماً دَائِماً إِذْ لَا سَمَاءٌ ذَاتُ أَبْرَاجٍ- وَ لَا حُجُبٌ ذَاتُ إِرْتَاجٍ وَ لَا لَيْلٌ دَاجٍ وَ لَا بَحْرٌ سَاجٍ- وَ لَا جَبَلٌ ذُو فِجَاجٍ وَ لَا فَجٌّ ذُو اعْوِجَاجٍ- وَ لَا أَرْضٌ ذَاتُ مِهَادٍ وَ لَا خَلْقٌ ذُو اعْتِمَادٍ- ذَلِكَ مُبْتَدِعُ الْخَلْقِ وَ وَارِثُهُ وَ إِلَهُ الْخَلْقِ وَ رَازِقُهُ- وَ الشَّمْسُ وَ الْقَمَرُ دَائِبَانِ فِي مَرْضَاتِهِ- يُبْلِيَانِ كُلَّ جَدِيدٍ وَ يُقَرِّبَانِ كُلَّ بَعِيدٍ قَسَمَ أَرْزَاقَهُمْ وَ أَحْصَى آثَارَهُمْ وَ أَعْمَالَهُمْ- وَ عَدَدَ أَنْفُسِهِمْ وَ خَائِنَةَ أَعْيُنِهِمْ- وَ مَا تُخْفِي صُدُورُهُمْ مِنَ الضَّمِيرِ- وَ مُسْتَقَرَّهُمْ وَ مُسْتَوْدَعَهُمْ مِنَ الْأَرْحَامِ وَ الظُّهُورِ- إِلَى أَنْ تَتَنَاهَى بِهِمُ الْغَايَاتُ هُوَ الَّذِي اشْتَدَّتْ نِقْمَتُهُ عَلَى أَعْدَائِهِ فِي سَعَةِ رَحْمَتِهِ- وَ اتَّسَعَتْ رَحْمَتُهُ لِأَوْلِيَائِهِ فِي شِدَّةِ نِقْمَتِهِ- قَاهِرُ مَنْ عَازَّهُ وَ مُدَمِّرُ مَنْ شَاقَّهُ وَ مُذِلُّ مَنْ نَاوَاهُ- وَ غَالِبُ مَنْ عَادَاهُ مَنْ تَوَكَّلَ عَلَيْهِ كَفَاهُ وَ مَنْ سَأَلَهُ أَعْطَاهُ- وَ مَنْ أَقْرَضَهُ قَضَاهُ وَ مَنْ شَكَرَهُ جَزَاهُ.
عِبَادَ اللَّهِ زِنُوا أَنْفُسَكُمْ مِنْ قَبْلِ أَنْ تُوزَنُوا- وَ حَاسِبُوهَا مِنْ قَبْلِ أَنْ تُحَاسَبُوا- وَ تَنَفَّسُوا قَبْلَ ضِيقِ الْخِنَاقِ وَ انْقَادُوا قَبْلَ عُنْفِ السِّيَاقِ- وَ اعْلَمُوا أَنَّهُ مَنْ لَمْ يُعَنْ عَلَى نَفْسِهِ- حَتَّى يَكُونَ لَهُ مِنْهَا وَاعِظٌ وَ زَاجِرٌ- لَمْ يَكُنْ لَهُ مِنْ غَيْرِهَا لَا زَاجِرٌ وَ لَا وَاعِظٌ
لغات
ارتاج: درهاى بزرگ و بسته.
ساجى: ساكن، آرام.
فجاج: گسترش يافتن.
فجّ: راه پهن و گسترده.
دائبان: دو چيز كه در حركتشان كوشا باشند.
عازّه: بر او غلبه كرد.
مناواة: دشمنى كردن.
ترجمه
از خطبه هاى آن حضرت (ع) است كه در آن اوصاف خداوند متعال را بيان فرموده و مردم را به انجام اعمال نيك اخروى ترغيب مى كند.
«سپاس ذات مقدس خداوندى را سزاست كه بدون ديده شدن شناخته شده است و بدون آن كه انديشه اى به كار گيرد آفريدگار است و موجودات را بدون به كار افتادن فكر به وجود آورده است خداوندى كه هميشه ايّام باقى و بر قرار بوده و هست، پيش از آن كه از آسمان بر جدار و حجابهايى درهاى بزرگ و بسته و شبهاى تاريك و درياهاى آرام خبر و اثر مى باشد. كوه و درّه و راههاى پر پيچ و خم وجود نداشت، زمينى گسترده، و خلق مورد اعتمادى پديدار نبود.
اوست كه نقش بديع و تازه جهان را بيافريد، خلق كننده و وارث جهانيان و معبود آفريدگان و روزى دهنده آنهاست، خورشيد و ماه به رضايت او مى چرخند، هر نوى را كهنه، و هر دورى را نزديك مى سازد.
خداوند، روزى همگان را تقسيم و آثار و اعمال و تعداد نفوس را شمارش فرموده و حتى به نگاهى كه به خيانت افكنده شود و آنچه در سينه ها مخفى مى دارند آگاه است. از آن هنگام كه در پشت پدران و رحم مادران استقرار داشته اند تا هنگامى در دنيا مرگشان فرا رسد از تمام اين مراحل مطّلع و با خبر است. و هم اوست پروردگارى كه در عين اين كه رحمتش (بر دوستانش) واسع و گسترده است، نقمت و عذابش (بر دشمنانش) وسيع است (در آن واحد دشمنش دچار عذاب و دوستش قرين ثواب است) هر كه در مقام غلبه بر او بر آيد، مغلوب گردد و هر كه در صدد مخالفتش باشد، نابود شود، و هر كه از او دورى گزيند خوار، و بر هر كس كه با او بدشمنى برخيزد غالب است. (در عوض) هر كس بر او توكّل كند، كفايت و هر كه از او چيزى درخواست نمايد، عنايت فرمايد و هر كه به او قرض دهد (در آخرت) اداء كند و هر كس او را سپاسگزارى كند، جز او پاداش دهد.
اى بندگان خدا پيش از آن كه اعمال نيك و بد شما را در آخرت بسنجند و حساب نمايند، خود را سنجيده و بحساب عملتان رسيدگى كنيد. و قبل از آنكه (پنجه مرگ راه) گلوى شما را بگيرد و دچار خفگى گرديد، نيايش و عبادت كنيد.
و پيش از آن كه شما را ناخواسته به تنگى قبر سرازير كنند، مطيع و فرمانبردار خداوند شويد، و بدانيد آن كه همّت نداشته باشد، تا از ناحيه خود پند دهنده و باز دارنده از گناهى، بوجود آيد. از ناحيه ديگران پند دهنده و جلو گيرنده از گناهى انتظار نداشته باشيد (انسان تا خودش در صدد اصلاح كار خويش بر نيايد ديگرى نمى تواند كارهاى دنيوى و اخروى او را اصلاح كند).»
شرح
امام (ع) در اين بخش از كلام خود به برخى از ويژگيهاى حق سبحانه تعالى كه بيان كننده مجد و عظمت ذات مقدس الهى است پرداخته، و خصوصيّاتى را براى خداوند متعال بيان داشته است:
1- خداوند بى آن كه قابل رؤيت باشد، شناخته شده است. ما پيش از اين در مراتب و معرفت ذات احديّت، و اين كه از ديده شدن با حسّ بينائى منزّه و پاك است بحث كرده ايم.
2- حق تعالى بدون آن كه نياز به انديشيدن و فكر كردن داشته باشد، آفريدگار است. توضيح اين صفت خداوند، در خطبه اوّل ضمن شرح جمله: «بلا رويّة آجالها» آورده شد.
3- خداوند همواره بوده و خواهد بود. دائمى بودن خداوند به اين دليل است كه واجب الوجود مى باشد. و با وجوب وجود محال است كه عدم و نيستى در گذشته و آينده بر وى عارض شود.
4- او پاينده و قائم به ذات است. ممكن است معنى قائم، در عبارت حضرت، بقا دائمى ذات و يا قيام كننده بر انجام كارهاى جهان باشد.
در باره معناى دوّم (قائم بودن خداوند) مفسّران پنج قول نقل كرده اند:
الف: به نظر ابن عبّاس قائم بودن خداوند بدين معنى است كه بر همه مخلوقات آگاه است و تمام شئون و احوال آنها را مشخصا مى داند.
ب: قيام خداوند گماشتن نگاهبانانى بر جهانيان است و اين همان معنايى است كه حق سبحانه و تعالى در قرآن كريم بدان اشاره كرده است. آنجا كه مى فرمايد: أَ فَمَنْ هُوَ قائِمٌ عَلى كُلِّ نَفْسٍ بِما كَسَبَتْ «آيا كسى كه بالاى سر همه ايستاده (حافظ همه است) و اعمال همه را مى بيند (مانند كسى است كه چنين نيست)»
ج: قائم به شيء: يعنى نگاهبان و سامان بخشنده به كارهاى آن.
د: قائم به شيء: يعنى آن كه اعمال (نيك و بد) را پاداش مناسب مى دهد.
ه: او قاهر است، يعنى بر بندگانش غلبه و تسلّط دارد.
قوله عليه السلام: اذ لا سماء الى قوله ذو اعتماد
عبارت فوق اشاره به اين است كه ازليّت قيام خداوند بذاتش، و مقدّم بودن او بر همه ممكنات و دائمى بودن وى به چه اعتبار است. تا توضيحى بر سخن پيامبر (ص) كه فرمود: كان اللّه و لا شيء «خداوند بود و چيزى با او نبود» باشد. امّا مقصود از حجب ذات و الأرتاج محتمل است كه مطابق ظاهر شريعت منظور آسمانها باشد و با اين تصوّر كه خداوند در جايگاه بلند آسمانها قرار دارد، آسمان به جايگاه پرده دارى شباهت پيدا كرده و لفظ «حجب» را بر آن اطلاق كرده است. و اين كه پرده ها «ذات ارتاج» هستند كنايه از اين است كه درها باز نمى شوند و داخل شدن در آنها غير ممكن است. اين بيان امام (ع) به صورت استعاره بالكنايه آمده است.
بعضى از دانشمندان مقصود از حجب ذات الارتاج را جسمانيّت بدن انسان دانسته كه محبّت دنيا و تاريكيهايى كه براى نفس حجاب واقع مى شوند، او را از مشاهده انوار جلال حق باز مى دارند، بدان سان كه گويا بر نفس، براى درك حقايق معنوى قفل زده باشند، چنان كه خداوند متعال مى فرمايد: أَمْ عَلى قُلُوبٍ أَقْفالُها «و يا بر دلها براى درك حقايق قفل نهاده اند.»
قوله عليه السلام: و لا خلق ذو اعتماد يعنى خلقى كه داراى قوّه اراده باشد، و بتواند در امور دخل و تصرّف كند وجود نداشت.
6- خداوند ابداع كننده مخلوقات است: يعنى موجودات را بدون مدل و الگوى قبلى اختراع كرده است.
7- حق تعالى وارث آفريدگان است: يعنى همان طورى كه مبدأ آفرينش آنها بوده جايگاه بازگشت و رجوع آنها نيز خواهد بود. اين كلام حضرت اشاره به اين حقيقت دارد، كه ذات مقدّس حق تعالى دائم، قائم، لم يزل و لا يزال است.
همواره بوده و هست و خواهد بود ازليّت و ابديّت قيوميّت تنها شأن اوست.
8- خداوند معبود جهانيان است: معبود بودن حق تعالى در مقايسه با آفرينش است. بدين لحاظ كه او موجودات را ايجاد كرده، پس سزاوار پرستش آنها واقع شده است. (دليل معبود بودن خداوند براى جهانيان همين بس كه او همگان را ايجاد كرده و آفريده است) 9- او رازق و روزى دهنده آنهاست: ويژگى ممتاز روزى دهندگى در مقايسه با ديگر نعمتهايى است كه خداوند به بندگان عطا فرموده، و از آن جمله: خورشيد و ماه است كه مدام براى رضايت و خوشنودى او در حركتند، يعنى مطابق اراده خداوند و خير مطلق و نظام كلى جهان مى گردند. اين كه امام (ع) از ميان تمام نعمتهاى موجود خورشيد و ماه را براى بيان جلال و عظمت خداوند ذكر فرموده، به اين دليل است كه اين دو از بزرگترين نشانه هاى پادشاهى او مى باشند.
قوله عليه السلام: يبليان كل جديد
حركت خورشيد و ماه هر نو و تازهاى را كهنه و فرسوده مى كنند نسبت فرسوده كردن اشيا را به ماه و خورشيد داده است.
براى اين كه حركت آنها از موجبات حدوث حوادث و تغييرات اين جهان است، و گردش آنها هر دورى را نزديك مى كند فايده بيان اين جمله «يقرب كلّ بعيد» اين است كه فرا رسيدن معاد و عمل كردن براى آن را متذكّر مى شود چه وقتى كه حركت خورشيد و ماه هر تازهاى را كهنه كند، انسان را متوجّه مىسازد كه به جلوهها و زيباييهاى شگفت انگيز و طراوت و تازگيهاى بدن اعتماد و اطمينانى نيست و همچنين نسبت به آنچه از امور مسلّم دنيا و خوشيهاى نو پديد آن تحقّق يابد اطمينانى نخواهد بود. بدين سبب كه لزوما آنها نيز در معرض كهنگى و فرسودگى قرار مى گيرند.
اين كه امام (ع) فرمود. گردش ماه و خورشيد دور را نزديك مى نمايند توجّه و تذكّرى است، به هراسناك بودن از آنچه مردم غافل از مرگ و فنا مى پندارند، و صحّت جسم و سلامت در زندگى دنيا را امرى پايدار مى دانند.
10- خداوند متعال روزى خلق را ميان آنها تقسيم كرده است. اين سخن امام (ع) مانند كلام خداوند در قرآن كريم است كه فرمود: أَ هُمْ يَقْسِمُونَ رَحْمَتَ رَبِّكَ نَحْنُ قَسَمْنا«»، «خداوند آنچه در لوح محفوظ براى هر آفريدهاى مقدّر بود، بوى عطا فرمود.»
11- خداوند آثار آنها را به شمارش در آورد… جايگاه قرار و ثبوت آنها را در پشت پدران و رحم مادران مى دانست. يعنى شمارش آنها به قلم قضاى الهى در الواح محفوظ و ماندگار ثبت گرديده است. اين فراز از عبارت امام (ع) اشاره به آيات كريمه مى باشد. وَ لَوْ نَشاءُ لَأَرَيْناكَهُمْ «خداوند اعمال شما را مى داند».
وَ ما مِنْ غائِبَةٍ فِي السَّماءِ وَ الْأَرْضِ إِلَّا فِي كِتابٍ مُبِينٍ«»، يَعْلَمُ خائِنَةَ الْأَعْيُنِ وَ ما تُخْفِي الصُّدُورُ«»، وَ ما مِنْ دَابَّةٍ فِي الْأَرْضِ إِلَّا عَلَى اللَّهِ رِزْقُها وَ يَعْلَمُ مُسْتَقَرَّها وَ مُسْتَوْدَعَها كُلٌّ فِي كِتابٍ مُبِينٍ«».
قوله عليه السلام: الى ان تتناهى بهم الغايات:
يعنى تمام اوضاع و احوال موجودات را از بدّو وجود تا نهايت زمانى كه در لوح محفوظ بقاى آنها مقرر شده است كار نيك انجام دهند، يا بد همه را آگاه است و مى داند.
12- حق تعالى كسى است كه با وجود توسعه رحمت، كيفرش براى دشمنانش سخت دشوار است و رحمت او براى دوستانش وسيع است، با وجودى كه عقوبتش بر دشمنان فراوان مى باشد.
اين بيان امام (ع) به برترى كمال ذات خداوند نسبت به سلاطين دنيا اشاره دارد، چه هيچ يك از شاهان دنيا چنين نيست كه در حال خشم نسبت به دشمن، نهايت رحمت به او و يا ديگران را داشته باشد. و در حال ترحّم و بخشندگى نسبت بدوستان، داراى خشم و غضب باشد (يعنى صفات متضاد را با هم داراست).
با توضيح فوق ثابت شد كه خداوند متعال بى نياز مطلقى است كه از داشتن صفاتى همچون، آفريدگان منزّه و پاك است، و به هر موجودى آنچه در خور وجودش بوده و شايستگى آن را داشته باشد، عطا مى كند بى آن كه شأنى از شئون او را از ديگر شأن باز دارد. بنا بر اين دشمنان خدا، آمادگى دورى از رحمت وى را به لحاظ خشم و عقوبتى كه براى خود در آخرت پذيرفته اند، دارند، و بناچار دورى از رحمت حق بهره آنهاست، هر چند در دنيا مشمول نعمت و توسعه رحمت پروردگار بوده اند و چون دوستان الهى آمادگى قبول رحمت و شمول نعمت را پيدا كرده اند، لا جرم بر آنها افاضه فرموده است. و آنها در پيشگاه قدس حضرت حق در نهايت شادمانى و خوشبختى و انواع كرامت و عزّت اند هر چند بدنهاى آنها متحمّل اقسام عذاب، بيچارگى فقر، و سختيهاى دنيا بوده است.
چنين ذات مقدّسى، جز حلم و شكيبائى او را نمى زيبد، خشم او مانع رحمتش نمى گردد، دادگرى است حكيم، كه رحمتش او را از كيفر بدكاران باز نمى دارد، پاك و منزّهى است كه جز معبود به حق بودن هيچ شأن وصفى بر او اطلاق نمى گردد.
13- خداوند آن يگانه اى است كه هر كه با او در افتد مغلوب مى شود. حق متعال بدين لحاظ كه پشت دشمنان ستمكارش مى شكند، غلبه دارنده است.
دشمنان خود را به خوار ساختن مرگ مغلوب مى سازد. مانند فرعون كه «انا ربّكم الاعلى» گفت و خداوند او را به عذاب دنيا و آخرت گرفتار ساخت. غلبه دارنده مطلق شأن خداوند است، چه تمام موجودات مسخّر قدرت او و در قبضه حاكميت الهى مغلوب و درمانده اند.
14- هر كس با خداوند نزاع كند خداوند او را هلاك مى كند.
15- آن كه با خداوند مخالفت كند خوارش مى گرداند.
16- هر كه با او دشمنى ورزد خداوند مغلوبش مى سازد.
منظور از «شقاق» كه در عبارت حضرت آمده است، پيروى از غير طريق حق است. پس از آن كه براى شخص منحرف راه هدايت نمايانده شده، به بي راهه رفته است. اين كسى است كه به او شاقّ اللّه گفته مى شود، و نتيجه آن هلاكت و نابودى است. و مقصود از «مناواة» خداوند سرپيچى از دستورات الهى و پيروى از شهوات نفسانى است. خوار كردن خداوند چنين كسى را بدين معنى است كه بر آوردن نيازمنديهاى وى را به ديگرى واگذار مى كند.
17- هر كس به خداوند توكّل كند خداوند او را خود كفايت مى كند.
18- هر كس نيازمنديهايش را از او بخواهد به وى مى بخشد.
19- هر كس «در اين دنيا» به خداوند قرض بدهد در آخرت دينش را ادا مى كند.
20- هر كس شكر خداى را به جا آورد به او پاداش نعمت مى دهد.
همه تعبيراتى كه در فوق در كلام امام (ع) آمده است به يك سخن باز مى گردد و آن اين كه هرگاه بنده اى آماده شود، كه بر خداوند توكّل كند و نياز خود را از وى بخواهد، صدقه بدهد و شكرگزار نعمت الهى باشد. جود و كرم و حكمت الهى ايجاب مى كند كه نيازمندى چنين بنده اى را در امورى كه به او توكّل كرده است، بر آورده سازد. و نشانه كفايت كردن حق تعالى براى برآوردن نيازمنديهايش اين است كه تمام خواسته هايش را به وى افاضه كند، و علامت بر طرف كردن كمبودها اين است كه بر او سخت نگيرد و سپس آنچه را متقاضى بوده و آمادگى پذيرش آن را پيدا كرده است به وى عطا كند، و قرضى را كه به خداوند داده، خداوند دينش را به چندين برابر جبران كند و پاداش شكرش را فزونى نعمت قرار دهد.
اطلاق لفظ قرض بر آنچه به فقير داده مى شود، مجازى است چنان كه خداوند تعالى مى فرمايد: مَنْ ذَا الَّذِي يُقْرِضُ اللَّهَ قَرْضاً حَسَناً«».
قرض نيكو قرضى است كه از ريا و شهرت طلبى بدور باشد و صرفا براى رضاى خداوند انجام گيرد. چنين قرضى است كه خداوند، به چندين برابر جبران مى كند.
جهت مناسبت قرض دادن بخدا در اين آيه اين است كه فقرا و مستمندان اهل و عيال خداوند شمرده مى شوند. پس آن كه به فقيران مالى را ببخشد، گويا به خداوند قرض داده است.
قوله عليه السلام: عباد اللّه إلى آخره
پس از بيان صفات و ويژگيهاى حق تعالى، امام (ع) شروع به پند و موعظه و اندرز كرده و فرموده است. «پيش از آن كه مورد سنجش اعمال قرار گيريد نفس خويش را بسنجيد». مقصود از وزن كردن نفوس در دنيا رسيدگى به اعمال و تطبيق دادن آنها بر ترازوى عدالت است. يعنى دقيقا مراعات حد وسط امور را كه از افراط و تفريط بدور است داشته باشند. چه دو طرف افراط و تفريط بمنزله دو كفّه ترازويند كه اگر يكى از دو طرف فزونى يابد، نقصان پديد مى آيد و زيان حتمى است. و منظور از ميزان آخرت، طبق نظر متكلّمان كه ظاهر شريعت مى باشد، مفهومش روشن و نيازى به توجيه و تأويل ندارد. ولى مطابق نظر پويندگان طريقت از صوفيّه، آن چيزى است كه امام غزّالى (ره) بدان اشاره كرده است. براى توضيح مطلب بيان خود غزالى (ره) در اين مورد كفايت مى كند كه فرموده است: وابستگى نفس ببدن، ايجاب مى كند، كه بدن، همچون حجابى براى درك حقايق امور باشد. و با مرگ، حجاب بدن بر طرف مى شود چنان كه خداوند متعال در اين مورد فرموده است: فَكَشَفْنا عَنْكَ غِطاءَكَ فَبَصَرُكَ الْيَوْمَ حَدِيدٌ«».
از چيزهايى كه براى انسان در روز قيامت كشف مى شود، تأثير اعمال است كه چه مقدار انسان را به خدا نزديك و يا دور مى سازد، و از اين مهمتر حتّى اندازه تأثير بيشترى كه بعضى اعمال نسبت به بعضى دارند روشن مى شود.
در قدرت خداوند متعال است كه براى مخلوقات چنان مقرّر دارد كه در آن واحد مقدار اعمال به اضافه تأثير آنها، در دورى و نزديكى از خداوند را بداند. با توجّه به توضيح فوق در تعريف ميزان و ترازوى سنجش بايد گفت: ميزان، چيزى است، كه زيادى و نقصان عمل، و ميزان تأثيرش با آن تشخيص داده و سنجيده شود. هر چند در عالم محسوسات ميزان انواع گوناگونى دارد از جمله:
1- ترازوى معروفى است كه بدان «قپان» مى گويند.
2- اسطرلاب براى اندازه گيرى حركات فلك ترازوست.
3- خط كش براى تعيين اندازه خط به كار مى رود.
4- آهنگ و نت براى اندازهگيرى صداها ميزان به حساب مى آيد.
همه ميزانهاى ياد شده فوق براى سنجش حقيقى ميزانند و بوسيله همه آنها كم و زياد سنجيده مى شود، و معيار سنجش در همه آنها وجود دارد، و به هنگام تشكيك، شكل ميزان براى حس كارساز، و ميزان تمثيل براى تخيّل مفيد معنى مى باشد.
قوله عليه السلام: و حاسبوه قبل ان تحاسبو
(در متن خطبه «و حاسبوها» آمده است). محاسبه نفس اين است كه انسان اعمال نيك و بد خود را، بررسى دقيق نفسانى كند، تا نفس خود را با انجام كارهاى نيك چنان كه شايسته است پاك، و بر كارهاى ناشايست تنبيه كند.
محاسبه نفس بخش عظيمى از اقسام مواظبت بر نفس و گام نهادن در راه خداست. عرفا براى پيمودن طريق حق و مواظبت بر اعمال نفسانى پنج مقام قائلند:
مقام اول را «مشارطة» مقام دوم را «مراقبة» مقام سوّم را «محاسبة» مقام چهارم را «معاتبه» و مقام پنجم را «مجاهدة و معاقبة» مى نامند. سپس براى توضيح مطلب مثالى آورده و مى گويند: شايسته است كه برخورد انسان با نفس خود، مانند برخورد انسان با شريكى باشد كه مالى را بوى سپرده تا تجارت كند عقل در طريق آخرت بمنزله تاجر است، خواست و سودش تزكيه نفس مى باشد.
زيرا رستگارى نفس در همان تزكيه نفسانى است چنان كه خداوند متعال فرموده است: «آن كه نفس خود را تزكيه كرد محققا رستگار شد و آن كه آن را آلوده ساخت زيان برد».
تزكيه نفس با انجام اعمال نيك ممكن است، چنان كه تاجر از شريك خود مدد مى گيرد، عقل نيز در تجارت خود از تزكيه نفس كمك مى گيرد چه نفس در صورتى فرمان عقل را مى برد كه تزكيه شده باشد، و چنان كه شريك گاهى دشمن شريك گرديده و بر سر ربح با وى نزاع مى كند ممكن است نفس با عقل به نزاع بر خيزد و چنان كه لازم است تاجر در آغاز كار چند چيز را با شريك خود در نظر بگيرد، عقل نيز براى تزكيه نفس بايد همان امور را مقرّر دارد.
1- اول چيزى كه تاجر با شريك خود قرار مى گذارد چگونگى كار است «مشارطه» و در ثانى بايد مراقب او باشد، «مراقبه» در مرحله سوّم بايد مدام از او حساب بخواهد «محاسبه» در مرتبه چهارم او را در صورت رفتار خلاف مورد عقاب و مؤاخذه قرار دهد «معاتبه» و در مراقبت و مواظبت خود سختگير باشد، «مجاهده و معاقبه».
عقل همچون تاجر نيازمند امور فوق است و نياز دارد كه اولا با نفس شرط كند كه وظايف محوّله را بخوبى انجام دهد و به او فرمان دهد، كه راه حق را برود و نفس را به راه خير ارشاد و هدايت كند و بر نفس حرام گرداند كه راه غير خدا برود، چنان كه تاجر شريكش را از حرام بر حذر مى دارد.
2- هيچ لحظه اى نبايد از مراقبت نفس غافل شود، بخصوص هنگام انجام هر عمل بايد با ديده اى بيدار همواره او را تعقيب كند.
فرموده خداوند متعال، اشاره به همين مقام است كه مى فرمايد: وَ الَّذِينَ هُمْ لِأَماناتِهِمْ وَ عَهْدِهِمْ راعُونَ وَ الَّذِينَ هُمْ بِشَهاداتِهِمْ قائِمُونَ«».
كلام پيامبر (ص) نيز به همين معنى است كه فرمود: «خدا را چنان پرستش كن كه گويا او را مى بينى» پيش از اين حقيقت مراقبت توضيح داده شد، و اين كه انسان مدام بايد در حال مراقبت باشد. چه اگر آنى از نفس خود غافل شود و آن را بخود واگذارد، جز خيانت و بر باد دادن سرمايه عمر از او چيزى نخواهد ديد، چنان كه اگر بدون مراقبت مال آقايى در دست بنده خيانت كارش قرار گيرد به هدر مى رود.
3- پس از اين كه نفس از انجام كارى فراغت يافت شايسته است كه از آن حساب بكشند و از او بخواهند كه آيا نسبت به آنچه شرط كرده بود وفا كرده است يا خير زيرا اين تجارتى است كه سودش بهشت برين است. دقّت حسابرسى در اينجا مهمتر از حساب و سود دنيوى است چه سود دنيا به نسبت نعمتهاى آخرت حقير و ناچيز است. بنا بر اين سهل انگارى نفس، در ذرّه اى از حركات و سكنات، تصوّرات، و دقايق اندكى از زمان، جايز نيست، زيرا هر نفسى از عمر، گوهر گرانبهايى است كه به قيمت نمى آيد و عوضى برايش نيست، كه مى توان با آن گوهر، گنجى از گنجهاى بي نهايت آخرت را خريدارى كرد.
عرفا گفته اند، سزاوار اين است كه انسان پس از انجام فريضه صبح، با نفس خود به عنوان وصيت خلوت كند و خطاب به وى بگويد: اى نفس، من جز عمر خود، دستمايه ديگرى ندارم و اگر عمرم تمام شود سرمايه مالى من تمام شده و از تجارت كردن و سود بردن نا اميد خواهم شد. اى نفس اين روز تازه اى است كه خداوند در اين روز به من مهلت داده همين روز سرمايه ايست كه حق تعالى در اختيار من قرار داده است. و اگر مرا از دنيا ببرد، خواهم گفت: پروردگارا مرا بازگردان تا كارهاى شايسته اى كه ترك كرده ام انجام دهم. اى نفس فرض كن كه خداوند تو را به دنيا باز گردانده است. پس بپرهيز كه امروز را به غفلت و بى خبرى سپرى كنى اى نفس بدان كه هر شب و روزى بيست و چهار ساعت است، و در خبر آمده، كه خداوند براى بنده خود در هر شب و روزى بيست و چهار خزانه رديف شده قرار داده است. وقتى كه در يك خزانه را بر بنده بگشايند، آن را پر از روشنايى حسناتى كه در آن ساعت خاص بدانها عمل كرده است مى بيند. از ديدن آن همه نور چنان شادمانى برايش حاصل مى شود كه اگر بر تمام دوزخيان تقسيم شود، آنها را از احساس درد خلاصى مى بخشد. آن گاه در ديگرى از خزانه هاى عملش را بر او مى گشايند، تاريكى وحشتناكى را مشاهده مى كند كه بوى بد آن به مشام مى رسد و سياهى آن همه چيز را مى پوشاند. اين خزانه همان ساعتى است كه در آن معصيت خداوند تعالى را مرتكب شده است از ديدن اين منظره چنان ترس و وحشتى، او را فرا مىگيرد، كه اگر اين بيم وحشت بر تمام بهشتيان تقسيم شود نعمتهاى بهشت را بر آنها ناگوار مى سازد.
سپس در خزانه ديگرى را بروى مى گشايند، در آن چيزى كه موجب خوشنودى و يا بد حالى وى گردد، وجود ندارد. اين همان ساعتى است كه خوابيده و يا در بى خبرى و غفلت از مباحات دنيا بسر برده است. به لحاظ خالى بودن اين ساعت از اعمال خير اندوهناك مى شود، و خود را در غبن بزرگى مى بيند، كه مىتوانست سود فراوانى را در آن ساعت به دست آورد، ولى بسادگى از دست داده است. خداوند متعال بدين حقيقت اشاره كرده و مى فرمايد:«» يَوْمَ يَجْمَعُكُمْ لِيَوْمِ الْجَمْعِ ذلِكَ يَوْمُ التَّغابُنِ«».
بعضى از عرفا گفته اند: بر فرض كه گناه بدكار بخشيده شود، آيا ثواب و پاداش نيكوكاران را از دست نداده است. اين سخن اشاره به غبن و حسرتى است كه در آن روز براى انسان حاصل مى شود سپس انسان وصيّت خود را براى اعضاى هفتگانه بدن كه عبارتند از: چشم، گوش، زبان، شكم، فرج، دست و پا از سر گرفته، آنها را تسليم و در اختيار نفس قرار مى دهد، زيرا اعضاى بدن تحت امر نفس اند و در تجارت براى نفس خدمت مى كنند و كار تجارت نفس بوسيله آنها كامل مى شود، و دوزخ نيز هفت در دارد كه هر درى از دوزخ به يكى از اين اعضا هفتگانه تقسيم شده است و هر كه خداوند را با يكى از اين اعضا معصيت كند از در مخصوص همان عضو وارد جهنّم مى شود. آن گاه براى هر عضوى آنچه شايسته است انجام دهد و يا ترك كند توصيه مىكند و هر كدام را در شناخت مفصل وظيفه اش به اوامر و نواهى شرعى ارجاع مى دهد. پس از آن با نفس خود شرط مى كند كه اگر با اوامر و نواهى شرع مخالفت كند آن را از خواسته هايش منع خواهد كرد.
اين توصيه نفسانى گاهى بعد از انجام عمل و گاهى براى برحذر داشتن نفس قبل از انجام عمل آورده مى شود چنان كه خداوند متعال مى فرمايد: وَ لا جُناحَ عَلَيْكُمْ فِيما عَرَّضْتُمْ بِهِ مِنْ خِطْبَةِ«».
4- مرتبه چهارم از مقامات نفسانى «مجاهده و معاقبه» است كه پس از مرحله «محاسبه» تحقّق مى پذيرد. انسان عاقل هرگاه ببيند كه نفسش اشتياق به معصيت دارد. شايسته است كه از طريق شكيبايى و خوددارى از انجام گناه نفس خود را كيفر دهد. و بر نفس خود در موارد گناه و حتى امور مباحى كه منجر به معصيت مى شود سخت بگيرد. و اگر ببيند كه نفس در انجام كارهاى با فضيلت و خواندن اوراد و اذكار از خود سستى و كسالت نشان مى دهد، سزاوار است كه با تحميل دعا و نيايش نفس را به اجبار به برخى از طاعات از دست رفته وا بدارد. (در اين باره) روايت شده است كه فرزند عمر نماز مغربش را تا بر آمدن دو ستاره به تأخير انداخت و (به علّت اين كوتاهى و سهلانگارى) دو بنده در راه خدا آزاد كرد.
5- مرتبه پنجم. سركوفت دادن و سرزنش كردن نفس مى باشد.
به يقين مى دانى، داراى نفسى هستى كه امر كننده به بدى و ميل دارنده به شرّ است و دستور خداوند اين است كه او را در اختيار بگيرى و تسليم خود كنى، و از پيروى شهوات و لذّاتى كه به آنها عادت كرده است بازش دارى و با زنجير قهر، نفس را به پرستش پروردگار و خالقش بكشانى و اگر در اين باره سهل انگارى كنى، فرارى شده و سرپيچى مى كند و پس از آن بر او مسلّط نخواهى شد. ولى اگر نفس، خود را مورد توبيخ و عقاب و سرزنشى قرار دهد، آن، نفس لوّامه است.
راه عتاب نفس اين است كه عيبها، نادانى و حماقت را به نفس تذكّر دهى، و مراحلى را كه مانند مرگ، بهشت و جهنّم فرارو دارد به وى گوشزد كنى، و آن چيزى را كه تمام اولياى خدا بر آن اتفاق نظر داشته، و بخاطر تسليم در برابر آن، سرور مردمان، و پيشواى جهانيان شمرده شده اند، يعنى وجوب پيمودن راه خدا و ترك معاصى را، براى نفس ياد آورى كنى، و آن را به نشانه هاى حق تعالى و چگونگى احوال بندگان شايسته خداوند متوجّه گردانى.
محاسبه نفسانى، و مرابطه با آن، تذكّر مدام دادن امور فوق به نفس مى باشد، (تا از اطاعت خارج نگردد و به معصيت آلوده نشود.) آنچه تا كنون بر شمرديم محاسبه دنيوى نفس بود، امّا محاسبه اخروى نفس چون قبلا بدان اشاره كرده ايم، نيازى به تكرار آن نيست.
قوله عليه السلام: و تنفّسوا من قبل ضيق الخناق:
«عبارت خطبه قبل ضيق الخناق» است.
در عبارت فوق امام (ع) لفظ «نفس» را براى به دست آوردن آسايش و شادمانى در بهشت كه بوسيله كارهاى شايسته دنيوى تحقّق مى پذيرد استعاره به كار برده است. «نفس راحت كشيدن» كنايه از شادمان بودن است، چنان كه آسايش دل از اندوه موجب آسايش نفس مى شود. يعنى آسايش در آخرت را قبل از فرا رسيدن مرگ تأمين كنيد. و لفظ «خناق» را كه ريسمان مخصوصى است براى مرگ استعاره بكار برده است. وجه شباهت گلو گرفتگى، با مرگ اين است كه در هر دو صورت براى انسان امكان انجام عمل باقى نمى ماند. معناى كلام حضرت اين است كه فرصت را پيش از آن كه وقت از دست برود و شما امكان انجام كارى را نداشته باشيد، غنيمت بدانيد.
قوله عليه السلام: و انقادوا قبل عنف السيّاق
يعنى قبل از آن كه بالاجبار تسليم فرمان الهى گرديده و مطيع شويد، دستورات الهى را عمل كنيد.
منظور از «سوّق العنيف» آن است كه فرشته قبض روح با جاذبه اى ناپسند و غير مطلوب به سراغ انسان گناهكار مى آيد.
قوله عليه السلام: و اعلموا انّه من لم يعن على نفسه الى آخره
يعنى كسى را كه خداوند بر عليه هواهاى نفسش يارى نكند (تا از خود پند دهنده اى براى خود بيابد) اميد به وعظ ديگران نيست كه او را پند بدهند، و در اين باره ياريش كنند.
كمك دادن خداوند به انسان اين است كه عنايت و توجهات خداوندى، نفس ناطقه انسانى را آماده پذيرش خيرات مى سازد و آن را بر عليه نفس امّاره قوّت مى بخشد، كه با دريافت الطاف الهى توان مغلوب كردن نفس امّاره را يافته و از پيروى آن سر باز، مى زند و به سوى شهواتى كه نفس ناطقه را فرا مى خواند جذب نمى شود.
هرگاه براى نفس ناطقه انسان اين آمادگى و پذيرش نباشد، پند ديگران وى را سود نمى دهد و آنها را نمى پذيرد، زيرا پذيرفتن بدون آمادگى ممكن نيست.
در اين عبارت امام (ع) توجّه مى دهد كه واجب است، انسان در مراقبت احوال نفس، و راندن شيطان از خود از خداوند يارى بجويد (چه بدون كمك و يارى حق تعالى امكان مقابله با شيطان و نفس امّاره نيست).
ترجمه شرح نهج البلاغه (ابن ميثم بحرانی)، ج 2 ، صفحه ى 679-663