google-site-verification: googledc28cebad391242f.html
160-180 ترجمه خطبه ها شرح ابن ابی الحدیدترجمه خطبه ها شرح ابن ابی الحدید

خطبه 178 شرح ابن ابی الحدید (با ترجمه فارسی کتاب جلوه های تاریخ دکتر دامغانی)(حكمين)

178 و من كلام له ع في معنى الحكمين

فَأَجْمَعَ رَأْيُ مَلَئِكُمْ عَلَى أَنِ اخْتَارُوا رَجُلَيْنِ- فَأَخَذْنَا عَلَيْهِمَا أَنْ يُجَعْجِعَا عِنْدَ الْقُرْآنِ وَ لَا يُجَاوِزَاهُ- وَ تَكُونُ أَلْسِنَتُهُمَا مَعَهُ وَ قُلُوبُهُمَا تَبَعَهُ فَتَاهَا عَنْهُ- وَ تَرَكَا الْحَقَّ وَ هُمَا يُبْصِرَانِهِ- وَ كَانَ الْجَوْرُ هَوَاهُمَا وَ الِاعْوِجَاجُ دَأْبَهُمَا- وَ قَدْ سَبَقَ اسْتِثْنَاؤُنَا عَلَيْهِمَا فِي الْحُكْمِ بِالْعَدْلِ- وَ الْعَمَلِ بِالْحَقِّ سُوءَ رَأْيِهِمَا وَ جَوْرَ حُكْمِهِمَا- وَ الثِّقَةُ فِي أَيْدِينَا لِأَنْفُسِنَا حِينَ خَالَفَا سَبِيلَ الْحَقِّ- وَ أَتَيَا بِمَا لَا يُعْرَفُ مِنْ مَعْكُوسِ الْحُكْم‏

مطابق خطبه 177 نسخه صبحی صالح

شرح وترجمه فارسی

(178) : از سخنان على عليه السلام درباره حكمين

در اين خطبه كه با عبارت فاجمع راى ملئكم على ان اختاروا رجلين (راى جماعت اشراف شما بر اين قرار گرفت كه دو مرد را برگزينند) شروع مى شود.

ابن ابى الحديد پس از توضيح لغات و اصطلاحات به دو لطيفه تاريخى و نامه يى كه معاويه براى عمروعاص نوشته است پرداخته و مى گويد:
ثورى ، از ابوعبيدة نقل مى كند كه مى گفته است : بلال پسر ابوبردة پسر ابوموسى اشعرى كه قاضى بود حكم به جدايى زن و شوهرى داد. مرد گفت : اى خاندان ابوموسى ، همانا و جز اين نيست كه خداوند شما را براى ايجاد تفرقه ميان مسلمانان آفريده است .

معاويه براى عمروعاص هنگامى كه حاكم مصر بود و طبق شرطى كه با معاويه كرده بود چنين نوشت :
اما بعد، گدايان حجازى و كسانى كه از عراق براى ديدار مى آيند بسيارند و پيش من چيزى بيش از آنچه به حجازيان عطا كنم نيست ، امسال با فرستادن خراج مصر مرا يارى ده .

عمرو براى او اين ابيات را در نامه نوشت :
… من به آسانى و بخشش حكومت مصر را بدست نياورده ام بلكه در آن هنگام كه جنگ دشوار چون آسيا در گردش بود شرط كردم ، وانگهى اگر دفاع من در قبال ابوموسى اشعرى و گروه او نبود تو در حالى با آن روبه رو مى شدى كه چون كره شتر بانگ بر مى آوردى .

سپس در ظاهر نامه هم ابيات زير را مى نوشت و من اين ابيات را به خط ابوزكريا يحيى بن على خطيب تبريزى  كه رحمت خدا بر او باد! ديده ام .
اى معاويه از بهره من غافل مباش و از راههاى حق ! باز مگرد، گويا فريب من ابوموسى اشعرى و آنچه را در دومة الجندل صورت گرفته است از ياد برده اى … سرانجام او سالار خود را از حكومت خلع كرد، همان گونه كه كفش از پا بيرون مى آورند و من حكومت را در تو به صورت موروثى پايدار ساختم همان گونه كه انگشترى در انگشتها پايدار است . به كسان ديگر همسنگ كوهها بخشيده اى و به من همسنگ خردل همانا كه فرداى قيامت دشمن و مدعى ماست و بزودى با دلايل خداوند و پيامبر برهان خواهد آورد، و خون عثمان نجات دهنده ما نخواهد بود و از حق گريزگاهى نيست .

چون اين پاسخ به معاويه رسيد پس از آن درباره مصر و مطالبه چيزى از آن از عمروعاص هرگز سخنى نگفت .
عبدالملك بن مروان ، روح بن زنباع و بلال بن ابى بردة بن ابوموسى را با پيامى پيش زفر بن حارث كلابى  گسيل داشت و آن دو را برحذر داشت كه گول نخورند و در آن باره به روح بن زنباع  تاكيد بيشترى كرد. روح گفت : اى اميرالمؤ منين ، در دومة الجندل پدربزرگ بلال فريب خورده است نه پدر من ، چرا مرا از گول خوردن مى ترسانى ، بلال خشم گرفت و عبدالملك خنديد.

جلوه‏ تاریخ‏ درشرح‏ نهج‏ البلاغه ‏ابن‏ ابى‏ الحدید، ج 5 //ترجمه دکتر محمود مهدوى دامغانى

Show More

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.

Back to top button
-+=