169 و من كلام له ع بعد ما بويع له بالخلافة
و قد قال له قوم من الصحابة- لو عاقبت قوما ممن أجلب على عثمان فقال ع: يَا إِخْوَتَاهْ إِنِّي لَسْتُ أَجْهَلُ مَا تَعْلَمُونَ- وَ لَكِنْ كَيْفَ لِي بِقُوَّةٍ وَ الْقَوْمُ الْمُجْلِبُونَ- عَلَى حَدِّ شَوْكَتِهِمْ يَمْلِكُونَنَا وَ لَا نَمْلِكُهُمْ- وَ هَا هُمْ هَؤُلَاءِ قَدْ ثَارَتْ مَعَهُمْ عِبْدَانُكُمْ- وَ الْتَفَّتْ إِلَيْهِمْ أَعْرَابُكُمْ- وَ هُمْ خِلَالَكُمْ يَسُومُونَكُمْ مَا شَاءُوا- وَ هَلْ تَرَوْنَ مَوْضِعاً لِقُدْرَةٍ عَلَى شَيْءٍ تُرِيدُونَهُ- إِنَّ هَذَا الْأَمْرَ أَمْرُ جَاهِلِيَّةٍ- وَ إِنَّ لِهَؤُلَاءِ الْقَوْمِ مَادَّةً- إِنَّ النَّاسَ مِنْ هَذَا الْأَمْرِ إِذَا حُرِّكَ عَلَى أُمُورٍ- فِرْقَةٌ تَرَى مَا تَرَوْنَ وَ فِرْقَةٌ تَرَى مَا لَا تَرَوْنَ- وَ فِرْقَةٌ لَا تَرَى هَذَا وَ لَا هَذَا- فَاصْبِرُوا حَتَّى يَهْدَأَ النَّاسُ وَ تَقَعَ الْقُلُوبُ مَوَاقِعَهَا- وَ تُؤْخَذَ الْحُقُوقُ مُسْمَحَةً- فَاهْدَءُوا عَنِّي وَ انْظُرُوا مَا ذَا يَأْتِيكُمْ بِهِ أَمْرِي- وَ لَا تَفْعَلُوا فَعْلَةً تُضَعْضِعُ قُوَّةً وَ تُسْقِطُ مُنَّةً- وَ تُورِثُ وَهْناً وَ ذِلَّةً وَ سَأُمْسِكُ الْأَمْرَ مَا اسْتَمْسَكَ- وَ إِذَا لَمْ أَجِدْ بُدّاً فَآخِرُ الدَّوَاءِ الْكَي
مطابق خطبه168 نسخه صبحی صالح
شرح وترجمه فارسی
(169)از سخنان على عليه السلام پس از اينكه به خلافت با او بيعت شد و گروهى ازصحابه به او گفتند: مناسب و شايسته است گروهى كه مردم را براى كشتن عثمان جمع كردند عقوبت فرمايى ، و در پاسخ ايشان چنين فرمود:
( يا اخوتاه ان لست اجهل ما تعلمون و لكن كيف لى بقوه ) (اى برادران من ، چنان نيستم كه آنچه را شما مى دانيد ندانم ولى چگونه مرا توان و ياراى آن است …)مى گويم : بدان كه اين سخن دلالت بر آن دارد كه در نفس على عليه السلام چنين بوده است تا محاصره كنندگان عثمان را عقوبت و كشندگان او را قصاص فرمايد، البته به شرطى كه كسى از آنان كه به كشتن او مباشرت داشته اند زنده باقى مانده باشد. و به همين جهت فرموده است (چنين نيست كه آنچه را شما مى دانيد من ندانم ) و اعتراف كرده است كه او هم به وجوب آن دانا است و متعذر شده است كه آن چنان تمكن و قدرتى ندارد و درست هم فرموده است ، زيرا بيشتر مردم مدينه در آن كار شركت داشتند و از مردم مصر و كوفه گروهى بزرگ از سرزمينهاى خود آمده بودند و راههاى بسيار دور را به آن منظور پيموده بودند و گروهى از اعراب سبك سر صحرانشين هم به آنان پيوسته بودند و همچنان كه على (ع ) گفته است كارى چون كارهاى جاهلى بود و اگر موضوع آرامى را دوباره برمى انگيخت مردم اختلاف پيدا مى كردند و مضطرب مى شدند.
گروهى مى گويند على (ع ) درست رفتار كرده است و گروهى مى گويند خطا كرده است و گروهى هم در اين مورد متوقف اند و به صواب و خطاى آن حكم نمى كنند.
اگر على (ع ) شروع به عقوبت مردم و گرفتن ايشان مى كرد در امان نبود كه فتنه يى ديگر و بزرگتر از فتنه نخست پديد آيد، و از لحاظ تدبير و آنچه كه شرع و عقل بر آن مقتضى است خوددارى از عقوبت تا آرام گرفتن فتنه و پراكنده شدن مردم و برگشتن هر قوم به سرزمين خودشان است . وانگهى على عليه السلام در آن موضوع تامل مى فرمود تا معاويه و ديگران به اطاعت او درآيند و پسران عثمان پيش او حاضر شوند و خون پدر خويش را مطالبه كنند و گروهى را مشخص كنند و بگويند چه كسانى عهده دار كشتن و چه كسانى عهده دار محاصره و چه كسانى عهده دار بالا رفتن از ديوار بوده اند؛ همان گونه كه به طور معمول دادخواهان در حضور امام و قاضى دادخواهى مى كنند و در آن هنگام امكان عمل كردن به حكم خداوند متعال فراهم مى بود. و كار بدين گونه انجام نپذيرفت ، بلكه معاويه و مردم شام از فرمان او سرپيچى كردند، وارثان عثمان هم به او پناهنده شدند و از حوزه حكومت امير المومنين جدا شدند و قصاص را نه از راه شرع بلكه آن را از راه زور مطالبه كردند و معاويه هم آن را همراه با تعصب دوره جاهلى قرار داد و هيچ يك از ايشان از راه درست وارد نشدند.
در همان حال يا پيش از آن موضوع طلحه و زبير و پيمان شكنى آن دو در مورد بيعت و غارت كردن آن دو اموال مسلمانان را در بصره و كشتن آن دو اشخاص صالح آن شهر را پيش آمد و كارهايى صورت گرفت كه همه آن امور امام (ع ) را از اينكه قصاص را انجام دهد باز داشت و اعتماد لازم فراهم نشد و حال آنكه اگر كار بر قاعده درستى استوار مى شد و با آرامش و پذيرفتن اصل حكومت در طلب خونخواهى برمى آمدند، اصلاح مى شد (همان گونه كه ) امير المومنين عليه السلام به معاويه فرمود (اما اين كه تو قاتلان عثمان را مطالبه مى كنى نخست در اطاعت من در آى و سپس درباره آن قوم پيش من محاكمه طرح كن تا من تو و ايشان را به آنچه كتاب خدا و سنت رسول خدا حكم مى كند در آورم ).
ياران معتزلى ما كه خدايشان رحمت كند! گفته اند كه اين پيشنهاد و گفتار على عليه السلام عين حق و صواب محض است زيرا لازم است نخست مردم به اطاعت امام در آيند و پيش او محاكمه برند؛ اگر بر حق حكم كند امامت او پابرجا باقى مى ماند و اگر به ستم حكم كند حكومت او در هم مى شكند و خلع او لازم مى شود.
اگر بگويى معنى اين گفتار على چيست كه فرموده است (و اين كار را با مدارا تا آنجا كه ممكن باشد اصلاح مى كنم و چون چاره نيابم آخرين دوا داغ كردن است ) . مى گويم : معناى اين سخن آن نيست كه از عقوبت قاتلان عثمان تا آنجا كه ممكن باشد خوددارى مى كنم و چون چاره يى نيابم آنان را عقوبت مى كنم . بلكه اين سخن را در آغاز حركت طلحه و زبير به بصره فرموده است ، در همان حال گروهى به او پيشنهاد كردند تا كسانى كه مردم را بر عثمان شورانده اند عقوبت فرمايد، على عليه السلام نخست همان عذرى را كه طرح فرموده است آورد و سپس گفت : من از جنگ با اين پيمان گسلان كه بيعت را درهم شكسته اند تا آنجا كه برايم ممكن باشد خويشتندارى مى كنم و با پيام دادن و ترساندن ايشان و كوشش در برگرداندن ايشان به اطاعت با بيم و اميد درنگ مى كنم و اگر چاره يى از جنگ نيابم آخرين دارو داغ كردن (جنگ ) است كه آخرين اقدام است كه چاره كار عاصيان است .
جلوه تاریخ درشرح نهج البلاغه ابن ابى الحدید، ج 4 //ترجمه دکتر محمود مهدوى دامغانى