100 و من خطبة له ع- و هي من الخطب التي تشتمل على ذكر الملاحم
الْحَمْدُ لِلَّهِ الْأَوَّلِ قَبْلَ كُلِّ أَوَّلٍ -وَ الْآخِرِ بَعْدَ كُلِّ آخِرٍ -وَ بِأَوَّلِيَّتِهِ وَجَبَ أَنْ لَا أَوَّلَ لَهُ -وَ بِآخِرِيَّتِهِ وَجَبَ أَنْ لَا آخِرَ لَهُ-وَ أَشْهَدُ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ شَهَادَةً يُوَافِقُ فِيهَا السِّرُّ الْإِعْلَانَ -وَ الْقَلْبُ اللِّسَانَ-أَيُّهَا النَّاسُ لَا يَجْرِمَنَّكُمْ شِقَاقِي-وَ لَا يَسْتَهْوِيَنَّكُمْ عِصْيَانِي -وَ لَا تَتَرَامَوْا بِالْأَبْصَارِ عِنْدَ مَا تَسْمَعُونَهُ مِنِّي-فَوَالَّذِي فَلَقَ الْحَبَّةَ -وَ بَرَأَ النَّسَمَةَ –إِنَّ الَّذِي أُنَبِّئُكُمْ بِهِ عَنِ النَّبِيِّ الْأُمِّيِّ ( صلى الله عليه )-وَ اللَّهِ مَا كَذَبَ الْمُبَلِّغُ وَ لَا جَهِلَ السَّامِعُ
لَكَأَنِّي أَنْظُرُ إِلَى ضِلِّيلٍ -قَدْ نَعَقَ بِالشَّامِ -وَ فَحَصَ بِرَايَاتِهِ فِي ضَوَاحِي كُوفَانَ -فَإِذَا فَغَرَتْ فَاغِرَتُهُ -وَ اشْتَدَّتْ شَكِيمَتُهُ -وَ ثَقُلَتْ فِي الْأَرْضِ وَطْأَتُهُ -عَضَّتِ الْفِتْنَةُ أَبْنَاءَهَا بِأَنْيَابِهَا -وَ مَاجَتِ الْحَرْبُ بِأَمْوَاجِهَا -وَ بَدَا مِنَ الْأَيَّامِ كُلُوحُهَا -وَ مِنَ اللَّيَالِي كُدُوحُهَا -فَإِذَا أَيْنَعَ زَرْعُهُ وَ قَامَ عَلَى يَنْعِهِ -وَ هَدَرَتْ شَقَاشِقُهُ -وَ بَرَقَتْ بَوَارِقُهُ -عُقِدَتْ رَايَاتُ الْفِتَنِ الْمُعْضِلَةِ -وَ أَقْبَلْنَ كَاللَّيْلِ الْمُظْلِمِ -وَ الْبَحْرِ الْمُلْتَطِمِ -هَذَا وَ كَمْ يَخْرِقُ الْكُوفَةَ مِنْ قَاصِفٍ -وَ يَمُرُّ عَلَيْهَا مِنْ عَاصِفٍ -وَ عَنْ قَلِيلٍ تَلْتَفُّ الْقُرُونُ بِالْقُرُونِ -وَ يُحْصَدُ الْقَائِمُ -وَ يُحْطَمُ الْمَحْصُود
مطابق خطبه 101 نسخه صبحی صالح
شرح وترجمه فارسی
(100)از سخنان آن حضرت (ع )
(در اين خطبه كه مشتمل بر پيشگويى هايى در مورد خونريزى ها و فتنه هاست و با اين عبارت (الحمدلله الاول قبل كل اول) (سپاس خداوندى را كه نخست پيش از همه نخست پيش از همه نخستهاست ) شروع مى شود، پس از توضيحات عبارت كه بر مبناى كلام معتزله است . ضمن شرح جمله (گويى به گمراهى مى نگرم كه در شام برداشته و رايات خود را در نواحى كوفه به جنبش در آورده است ) چنين گفته است :
اين سخن كنايه از عبدالملك بن مروان است و صفات و نشانه هايى كه على عليه السلام بيان فرموده است در او بيش از ديگران بوده است . او هنگامى مدعى خلافت براى خود شد كه در شام قيام كرد و همين معنى بانگ برداشتن اوست و رايات خود را در اطراف كوفه به جنبش در آورد كه يك بار شخصا به عراق آمد و مصعب را كشت و سپس اميرانى چون برادر خود، بشر بن مروان را به حكومت كوفه گماشت و سرانجام حكومت كوفه را به حجاج بن يوسف ثقفى سپرد كه در آن هنگام شدت حكومت عبدالملك و پايكوبى او بود و كار به راستى دشوار شد و فتنه هاى در جنگ هاى با خوراج و عبدالرحمن بن اشعث بروز كرد.
چون روزگار عبدالملك به سر آمد، نابود شد ولى رايات فتنه هاى پيچيده و دشوار همچنان پا بر جاى بود نظير جنگهاى فرزندان عبدالملك با خاندان مهلب و جنگ هاى آنان با زيد بن على بن حسين عليه السلام و ديگر فتنه هايى كه در كوفه به روزگار حكومت يوسف بن عمر و و خالد قسرى و عمر بن هيبرة و اميران ديگر پديد آمد و چه ظلم و درماندگى و كشته شدن ها و غارت اموال ها كه صورت گرفت .
گفته شده است : اين سخن اميرالمؤ منين عليه السلام كنايه از معاويه و فتنه هايى است كه به روزگار او پديد آمد و فتنه هايى كه پس از او به دست يزيد و عبيدالله بن زياد صورت گرفت و واقعه شهادت امام حسين عليه السلام پيش آمد، ولى همان سخن اول صحيح تر است ، زيرا معاويه به روزگار اميرالمؤ منين عليه السلام در شام بانگ برداشته بود و مردم را به حكومت خود فرا خوانده بود و حال آنكه سياق سخن دلالت بر آن دارد كه كسى در آينده بانگ بر خواهد داشت و مگر نمى بينى كه مى فرمايد : (گويى به گمراهى مى نگرم كه در شام بانگ برداشته است .)
(سپس ضمن خطبه از ظهور دولت ديگرى وعده مى دهد كه كنايه از دولت بنى عباس و پيروزى آنان بر بنى اميه است و اينكه بسيارى از اميران اموى در جنگ كشته خواهند شد و اسيران آنها هم اعدام خواهد شد و اين حال به روزگار عبدالله بن على و ابوالعباس سفاح صورت گرفت .)
جلوه تاریخ درشرح نهج البلاغه ابن ابى الحدید، ج 3 //ترجمه دکتر محمود مهدوى دامغانى