google-site-verification: googledc28cebad391242f.html
60-80 ترجمه خطبه ها شرح ابن میثمترجمه خطبه ها شرح ابن میثم

خطبه ۶۵ ترجمه شرح ابن میثم بحرانی(فرمانداری مصر)

(خطبه۶۸ صبحی صالح)

و من کلام له (علیه السلام) لما قلّد محمد بن أبی بکر مصرَ فملکت علیه و قتل:
وَ قَدْ أَرَدْتُ تَوْلِیَهَ مِصْرَ هَاشِمَ بْنَ عُتْبَهَ وَ لَوْ وَلَّیْتُهُ إِیَّاهَا لَمَّا خَلَّى لَهُمُ الْعَرْصَهَ وَ لَا أَنْهَزَهُمُ الْفُرْصَهَ، بِلَا ذَمٍّ لِمُحَمَّدِ بْنِ أَبِی بَکْرٍ فَلَقَدْ کَانَ إِلَیَّ حَبِیباً وَ کَانَ لِی رَبِیباً.
ترجمه
 از سخنان آن حضرت (ع) است که پس از شهادت محمد بن ابى بکر ایراد فرموده است:

من مى خواستم امارت مصر را به هاشم بن عتبه دهم. اگر او را به مصر فرستاده بودم، عرصه را براى آنها خالى نمى گذاشت و مجالشان نمى داد، که چنان فرصتى به دست آوردند. نمى خواهم محمد را نکوهش کنم. محمد محبوب من بود و فرزند خوانده ام. 


شرح
سخنى از آن حضرت (ع) هنگامى که، محمد بن ابى بکر را فرمانرواى مصر نمود و بر او شوریدند و مصر را از کفَش به در آوردند و خودش را کشتند، فرمود: 
امام (ع) محمد بن ابى بکر را به عنوان حاکم مصر تعیین کرد و به آن دیار فرستاد، پس از جنگ صفین و جریان حکمیت معاویه به پیشرفت کارش امیدوار شد و چشم طمع به تصرف مصر دوخت. از طرفى عمرو عاص با همین شرط که ولایت مصر بدو واگذار شود، با معاویه بیعت کرده و در جنگ صفّین بر علیه امام (ع) با معاویه همراهى مى کرد. 
پس از جنگ صفّین معاویه عمرو عاص را با شش هزار سواره براى تسلّط بر مصر گسیل داشت بعلاوه در خود مصر هم جماعت زیادى بودند، که خونخواه عثمان بودند و باورشان این بود که محمّد بن ابو بکر عثمان را کشته است. این گروه عظیم از عمرو عاص جانب دارى مى کردند. معاویه نامه اى به بزرگان مصر نوشته، طرفداران خود را به حمایت از عمرو عاص ترغیب و دشمنان را بر مخالفت تهدید کرده بود. 
هر چند محمّد بن ابى بکر نامه اى براى امیر مؤمنان (ع) نوشت و جریان را باستحضار رسانده، از امام (ع) کمک مالى و نیروى انسانى خواست، امّا براى دریافت جواب زنده نماند. حضرت بعد از رسیدن خبر شهادت او این کلمات را بیان داشت.
داستان از این قرار بود که محمد از مردم مصر خواست که براى پیکار با عمرو عاص آماده شوند. تنها چهار هزار نفر آمادگى خود را اعلام کردند. 
محمّد دو هزار نفر را به فرماندهى کنانه بن بشر براى رویارویى با عمرو عاص به خارج مصر فرستاد، و خود با دو هزار نفر در مصر ماند. کنانه بن بشر پایدارى سختى کرد و از سپاهیان عمرو عاص جماعت زیادى کشته شد. استقامت کنانه بن بشر بى نظیر بود. آن قدر، پایدارى کرد تا به شهادت رسید و همراهانش نیز به شهادت رسیدند. پس از شهادت کنانه بن بشر مردم، از اطراف محمّد پراکنده شدند. عمرو عاص وارد مصر شد و به تعقیب محمّد پرداخت. محمّد فرار کرد و در خرابه هاى اطراف مصر پنهان شد. عمرو عاص به مقرّ محمد وارد شد و یکى از فرماندهان لشکرش به نام معاویه بن خدیج کندى را مأموریّت داد تا محمّد را پیدا کند. معاویه بن خدیج کندى وقتى به محمّد دست یافت که از تشنگى مى مرد. 
محمّد را جلو آوردند و گردنش را زدند و جنازه اش را در پوست خر مرده اى قرار داده آتش زدند. پس از رسیدن نامه محمّد به امام (ع) حضرت با یکى از فرماندهانش به نام مالک بن کعب و دو هزار نفر براى یارى دادن محمّد به سوى مصر حرکت کرد. پس از پنج شبانه روز طى طریق، خبر شهادت محمّد و سقوط مصر به امام (ع) رسید. آثار غم بر چهره حضرت نمایان گردید. فرمود خداوند محمّد را، بیامرزد، جوان نو رسیده و کم تجربه اى بود و سپس این کلام را ایراد فرمود. 
تصمیم حضرت بر این که هاشم بن عتبه را به دلیل خردمندى و تجربه اى که داشت بر ولایت مصر بگمارد. پدر عتبه، ابى وقّاص، همان کسى است که روز احد دندانهاى پیامبر را شکست و لب آن حضرت را مجروح ساخت ولى هاشم از شیعیان مخلص امام (ع) بود، و در جنگ صفّین در معیّت آن بزرگوار بخوبى از عهده آزمایش سخت کارزار برآمد. 
قوله علیه السلام: «لما خلّى لهم الفرصه»: 
«اگر هاشم والى مصر بود صحنه کارزار را چنان که محمّد بن ابى بکر رها کرد، ترک نمى کرد.» گمان محمّد این بود که فرار، او را از مرگ نجات مى دهد، ولى اگر پایدارى مى کرد، مردم در کنار او مى ماندند و اگر هم کشته مى شد به مرگ با شرافت مرده بود. 
قوله علیه السلام: «و لا أنهزهم الفرصه»: 
در این عبارت امام (ع) «فرصه» را کنایه از مصر آورده و منظور حضرت این است که اگر هاشم بن عتبه فرمانرواى آن دیار بود، عمرو عاص و دارو دسته اش بر آنجا تسلّط نمى یافتند. 
قوله علیه السلام: «بِلا ذمّ لمحمّد …»: 
از این کلام قصد ملامت محمّد را ندارم. امام (ع) براى رفع هر نوع شبهه و دست آویزى مى فرمایند: ستودن هاشم به کاردانى و تجربه و مهارت دلیل بدگویى از محمّد نیست بلکه به دو دلیل محمّد در خور ستایش است. 
اوّل آن که محمّد براى من دوست داشتنى است، روشن است که امام (ع) بدون رضایت خدا و رسولش کسى را دوست نمى دارد، خداى محمّد را رحمت کند از پارسایان و عبادت گران قریش بود. 
دوّم آن که محمّد، تربیت یافته امام (ع) بود و در دامن آن حضرت بزرگ شده بود. همین قرابت و نزدیکى محمّد نسبت به آن بزرگوار موجب دوستى و عدم بدگویى از او مى گردید. 
محمّد بن ابى بکر به این دلیل ربیب امام بود، که مادرش اسماء بنت عمیس، همسر جعفر بن ابى طالب از مهاجران حبشه است. عبد اللّه جعفر از همین اسماء به دنیا آمد. پس از آن که جعفر در جنگ موته به شهادت رسید ابو بکر با اسماء ازدواج کرد و محمّد از اسماء به دنیا آمد. بعد از وفات ابو بکر، اسماء به ازدواج امیر مؤمنان در آمد. چون محمّد کوچک بود تحت تکفّل حضرت قرار گرفت. به همین دلیل امام (ع) مى فرمود: محمّد فرزند من بحساب مى آید هرچند از صلب ابو بکر بدنیا آمده است. 
ترجمه شرح نهج البلاغه(ابن میثم بحرانی)، ج ۲، صفحه ۴۰۴-۴۰۱
نمایش بیشتر

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.

دکمه بازگشت به بالا
-+=