(خطبه ۶۲صبحی صالح )
و من کلام له ع لَما خَوف مِن الغَیْلَه :
وَ إِنَّ عَلَیَّ مِنَ اللَّهِ جُنَّهً حَصِینَهً فَإِذَا جَاءَ یَوْمِی انْفَرَجَتْ عَنِّی وَ اءَسْلَمَتْنِی فَحِینَئِذٍ لاَ یَطِیشُ السَّهْمُ وَ لاَ یَبْرَاءُ الْکَلْمُ.
لغات
غیله: قتل ناگهانى، ترور.
جنّه: سپر، وسیله اى که انسان براى حفظ جان خود از سلاح بدان استتار مى کند.
طاش السهم: تیر از هدف منحرف شد کلم: جراحت، زخم.
ترجمه :
سخنى از آن حضرت (ع ) هنگامى که او را از ناگهان کشته شدن هشدار دادند:
از سوى خداوند مرا سپرى است سخت و استوار، که چون روزگارم به سر آید، از هم بردرد و مرا تسلیم مرگ کند. در آن هنگام ، اگر تیرى به سوى من اندازند خطا نرود و اگر زخمى به من رسد بهبود نیابد.
ترجمه عبدالمحمد آیتی
شرح
یاران امام (ع) بارها وى را از کشته شدن ناگهانى به دست پور ملجم- لعنه اللّه علیه- ترسانده و به عرض رسانده بودند، که از او برحذر باشد. چه این که ابن ملجم بارها به کنایه قصد پلید خود را ابراز کرده بود.
روایت شده است، که روزى اشعث (یکى از یاران حضرت) ابن ملجم را درحالى که شمشیرش را حمایل داشت ملاقات کرد. به او گفت حال که زمان جنگ نیست به چه نیّتى شمشیر بسته اى ابن ملجم در پاسخ گفت: قصد دارم بزرگ این محلّ را به قتل رسانم. اشعث خدمت امام (ع) رسید و وى را از گفته ابن ملجم و جسارتش آگاه ساخت.
حضرت فرمود: «هنوز که مرا نکشته است» به روایت دیگر، روزى امام (ع) بر منبر خطبه مى خواند و اصحاب خود را پند و اندرز مى داد. ابن ملجم که روبروى منبر نشسته بود، سخنان حضرت را شنید و با اشاره به آن بزرگوار گفت: به خدا سوگند روزى اصحابت را از شرّ تو آسوده خواهم کرد. هنگامى که حضرت سخنرانى خود را به پایان رسانده قصد مراجعت به خانه را داشت، ابن ملجم را در حالى که مسلّح بود دستگیر کرده به حضور آوردند. حضرت فرمود. مى خواهید چه کنید عرض کردند او در باره شما چنین مى گفت امام فرمود: «او را آزاد بگذارید، هنوز که مرا نکشته است از جانب خدا براى من صیانت و حفاظت برقرار است.»
در این عبارت حضرت «جنّه» را کنایه از توجّهات الهى به آماده کردن اسباب حفاظت و نگهدارى خود در طول زندگى آورده اند این جمله «به صورت استعاره بالکنایه از قضا و حکم خداوند به کار رفته، وجه تشبیه و استعاره این است: بدانسان که شخص داراى سپر، از تیر و دیگر ابزار جنگى صدمه اى نمى بیند، با فراهم بودن اسباب زندگى، انسان، در امان بوده، از تیرهاى مرگ خطرى متوجّه او نمى شود «حصینه» را براى سپر صفت آورده، و با ذکر این صفت استعاره ترشیحیّه مى شود. بعلاوه دلیلى بر محکمى و استوارى سپر نیز مى باشد. منظور از کلمه «یومى»، روز من، وقتى است که ضرورتا باید بمیرد.
دور شدن سپر را، کنایه از منتفى شدن برخى عوامل و اسباب زندگى، که لزوما منجرّ به مرگ مى شود و تیرهاى بیمارى به هدف مى رسد آورده است.
امام (ع) تسلیم کردن انسان به مرگ را به سپر نسبت داده اند، بملاحظه تشبیه کردن سپر به انسانى که از شخص حمایت کند، و سپس او را براى کشتن تسلیم غیر کند، که در این صورت تیر مرگ به خطا نمى رود.
حضرت لفظ تیر را، براى بیماریهایى که موجب مرگ مى شوند استعاره آورده، و به خطا نرفتن تیر را کنایه از مرگ حتمى گرفته اند. واژه «کلم» را براى اثرى که از اسباب بیمارى حاصل مى شود ذکر کرده اند، وجه شباهت در هر دو (تیر- و بیمارى) هلاکتى است که حاصل مى شود، در «کلم» و اثر بیمارى وجه شباهت آزردگى و رنجى است که وجود دارد. لفظ تیر را براى بیمارى استعاره آورده، و با ذکر واژه «طیش» آن را ترشیح و تزیین کرده اند و همچنین لفظ «کلم» را براى اثرى که از اسباب بیمارى حاصل مى شود، استعاره آورده و با بیان «لا یبرأ» آن را ترشیح کرده و زینت داده است: در باره همین حقیقت، شعرى به آن حضرت نسبت داده شده است.
اىّ یوم من الموت افرّ یوم لم یقدر ام یوم قدر
یوم لم یقدر فلا أرهبه یوم قد قدّر لا یغنى الحذر
حضرت اشاره به فرموده حق تعالى دارد: وَ ما کانَ لِنَفْسٍ أَنْ تَمُوتَ إِلَّا بِإِذْنِ اللَّهِ کِتاباً مُؤَجَّلًا، وَ لِکُلِّ أُمَّهٍ أَجَلٌ فَإِذا جاءَ أَجَلُهُمْ لا یَسْتَأْخِرُونَ ساعَهً وَ لا یَسْتَقْدِمُونَ.
ترجمه شرح نهج البلاغه(ابن میثم بحرانی)، ج ۲ ، صفحه ى ۳۴۰-۳۳۸