بِنَا اهْتَدَیْتُمْ فِی الظَّلْمَاءِ وَ تَسَنَّمْتُمُ الْعَلْیَاءَ- وَ بِنَا انْفَجَرْتُمْ عَنِ السِّرَارِ- وُقِرَ سَمْعٌ لَمْ یَفْقَهِ الْوَاعِیَهَ- وَ کَیْفَ یُرَاعِی النَّبْأَهَ مَنْ أَصَمَّتْهُ الصَّیْحَهُ- رُبِطَ جَنَانٌ لَمْ یُفَارِقْهُ الْخَفَقَانُ- مَا زِلْتُ أَنْتَظِرُ بِکُمْ عَوَاقِبَ الْغَدْرِ- وَ أَتَوَسَّمُکُمْ بِحِلْیَهِ الْمُغْتَرِّینَ- حَتَّى سَتَرَنِی عَنْکُمْ جِلْبَابُ الدِّینِ- وَ بَصَّرَنِیکُمْ صِدْقُ النِّیَّهِ- أَقَمْتُ لَکُمْ عَلَى سَنَنِ الْحَقِّ فِی جَوَادِّ الْمَضَلَّهِ- حَیْثُ تَلْتَقُونَ وَ لَا دَلِیلَ- وَ تَحْتَفِرُونَ وَ لَا تُمِیهُونَ- الْیَوْمَ أُنْطِقُ لَکُمُ الْعَجْمَاءَ ذَاتَ الْبَیَانِ- عَزَبَ رَأْیُ امْرِئٍ تَخَلَّفَ عَنِّی- مَا شَکَکْتُ فِی الْحَقِّ مُذْ أُرِیتُهُ- لَمْ یُوجِسْ مُوسَى ع خِیفَهً عَلَى نَفْسِهِ- بَلْ أَشْفَقَ مِنْ غَلَبَهِ الْجُهَّالِ وَ دُوَلِ الضَّلَالِ- الْیَوْمَ تَوَاقَفْنَا عَلَى سَبِیلِ الْحَقِّ وَ الْبَاطِلِ- مَنْ وَثِقَ بِمَاءٍ لَمْ یَظْمَأْ
لغات
تسنّمتم: بر کوهان شتر سوار شوید السّرار: یکى، دو شب آخر ماه که ماه پنهان است
وقر: سنگینى در گوش فقهت الامر: آن را فهمیدم واعیه: فریاد زننده
نبأ: صداى آهسته سمه: علامت سنن الحق: راه و روش حق
ماهت البئر: آب چاه در آمد غرب: پنهان شد اوجس: ترسید و عقب نشینى کرد
ظمأ: تشنگى
ترجمه
«به وسیله ما از ظلمتهاى کفر و ضلالت به نور حق هدایت شدید و بر کوهان بلند یقین سوار شدید و به وسیله ما از تاریکیهاى جهل و گمنامى بیرون آمدید. کر باد گوشى که حق را شنید و پند نگرفت، چگونه صداى خفیف را مى شنود کسى که از شنیدن صداى بلند خوددارى کرده است [منظور از صداى بلند دعوت پیامبر (ص) و منظور از صداى خفیف دعوت امام (ع) است]، دلى که از خوف خدا نلرزد بىتپش باد، من همیشه منتظر عواقب حیله گرى شما (طلحه و زبیر) بودم، به فراست دریافته بودم که شما به لباس فریب خوردگان در آمدید، دین دارى من موجب شد که شما مرا به درستى نشناسید و روشن ضمیرى من باطن شما را برایم آشکار ساخت. من شما را به راه حق راهنمایى کردم وقتى که در جادّه گمراهى اجتماع کرده بودید و راهنمایى نداشتید، چاه مى کندید ولى آب به دست نمى آوردید. امروز چنان حقانیت خود را اثبات مى کنم که حیوانات بى زبان هم آن را فهمیده و به آن اعتراف کنند. دور باد از من اندیشه کسى که از من تخلّف کند زیرا از زمانى که حق را شنیده ام هرگز در آن شک نکرده ام، ترس موسى (ع) هرگز براى خود نبود بلکه از آن مى ترسید که نادانان پیروز شوند. و قدرت به دست گمراهان بیفتد. امروز ما بر سر دو راهى حق و باطل رسیده ایم هر کس به آب اعتماد کند تشنه نمى شود».
شرح
نقل کرده اند که این خطبه را امام (ع) پس از قتل طلحه و زبیر ایراد فرموده است.
باید دانست که این خطبه از فصیحترین سخنان امام (ع) است و بسیارى از مقاصد پندآموزى که جان انسان را صفا مى بخشد در بر دارد، با این که در نهایت اختصار بیان شده است. از فصاحت عجیب و بلاغت شگفت آور این خطبه این است که هر جمله اى به تنهایى معنایى مفید و مستقلى دارد و در عین حال چنان که بیان خواهیم کرد داراى نظم و ترکیب زیبایى است.
فرموده است: بنا اهتدیتم فى الظّلماء
منظور از ضمیر «بنا» آل رسول (ص) است و خطاب امام (ع) به حاضران در آن زمان از مخالفان قریش و طلحه و زبیر است، ولى در باره دیگران هم صدق مى کند و مقصود این است که ما وسیله هدایت شما شدیم به سوى انوار دین و آنچه خدا از کتاب و حکمت براى هدایت مردم نازل کرده و دلایلى که حق و باطل را از هم جدا مى سازد، در حالى که شما در تاریکیهاى نادانى قرار داشتید و این هدایت دعوت به خدا و آمرزش مردم براى رسیدن به پیشگاه خداست.
فرموده است: تسنّمتم العلیاء
به وسیله این هدایت و شرافت اسلام، ارزش شما بالا رفت و نامتان عظمت یافت.
چون امام (ع) صفت سنام را با عنایت به ناقه براى علیا استعاره آورده با ذکر «تسنّم» آن را استعاره ترشیحیه کرده است. «تسنّم» عبارت از سوار شدن بر کوهان و کنایه از بلندى شأن مردم است.
فرموده است: و بنا انفجرتم عن السّرار
چون قریش در جاهلیّت در تاریکى جهل و گمنامى مى زیسته اند، امام (ع) لفظ سرار را براى کیفیّت زندگى آنها استعاره آورده است و لفظ انفجار را براى بیرون آمدن آنها از تاریکى جهل به روشنایى اسلام و شهرتشان در میان مردم جهان به صورت استعاره بیان فرموده است و به این دلیل است که آنان را در روشنایى و شهرت به سپیده دم که از دل تاریکى طلوع مى کند، تشبیه کرده است.
فرموده است: وقر سمع لم یفقه الواعیه
پس از بیان فضیلت آل محمد (ص) امام (ع) براى گوشى که کلام رهبر را نمى شنود و او را سبب هدایت خود نمى داند و از شنیدن مقاصد کتب الهى وسخنان انبیا و دعوت کنندگان به خدا بهره نمى برد نفرین کرده و مى فرماید شایسته چنین گوشى این است که کر باشد، زیرا فایده اى که از گوش منظور است این است که مقصود حکمتهاى الهى را دریابد و نفس را در جهتى که سبب کمالش مى شود هدایت و او را براى رسیدن به کمال و به پیشگاه حق متعال یارى کند.
وقتى که نفس از تحصیل امور مفید به وسیله شنیدن، روى گردان باشد چه بسا امورى را دریافت کند که منجر به بدیها شود و او را به پستى بکشاند، در این صورت همان به که چنین گوشى کر باشد.
کسانى که فعل «وقر» را مجهول قرائت کرده اند، مقصودشان این است که خداوند چنین گوشى را کر کند و چنین کلامى به عنوان تمثیل به هنگام توبیخ و سرزنش مردم که از اوامر و دستورات خدا اعراض کرده اند آورده مى شود.
کلمه «واعیه» کنایه از نفس خود حضرت است، زیرا آن حضرت با صداى بلند و موعظه حسنه آنها را تبلیغ کرد و به الفت و محبّت برانگیخت که وحدت مسلمین را بر هم نزنند، ولى آنها نپذیرفتند. دلیل ارتباط جمله: وقر سمع لم یفقه الواعیه، با جملات قبل این است: امام (ع) در آغاز اشاره به فضیلت خود بر آنان فرمود و این که آن حضرت کسى است که فضیلت و شرف از ناحیه او کسب مى شود. با این حال آنها از امام (ع) کناره گیرى کرده از فرمان و اطاعت او با تکبّر سر باز زدند و همین مخالفت آنها موجب شد که امام (ع) آنها را نفرین کند که چگونه دلایل پیروى از حضرتش را در نیافتند بعد از آن که همه را شنیده بودند. و این مانند مثلى است که گفته اند: یکى از علما به شاگردش که رقیب او شده و مدّعى بود که فضیلتش همچون استاد است گفت: توبه وسیله من از نادانى بیرون آمدى و منزلتت در میان مردم زیاد شد و من سبب بزرگوارى تو شدم حال بر من تکبّر مىکنى گوشت کر باد چرا سخن مرا نشنیدى و قبول نکردى
فرموده است: کیف یراعى النّبأ من اصمّته الصّیحه
امام (ع) لفظ «نبأه» را براى فراخوانى و صدا زدن آنان به راه حق استعاره آورده است و نیز لفظ «صیحه» را براى خطاب خدا و رسولش به مردم استعاره بکار برده است. «نبأه» که عبارت از صداى آهسته است کنایه از ضعف دعوت آن حضرت نسبت به نیرومندى دعوت خدا و رسول مى باشد. توضیح آن که صداى خفى در برابر صداى بلند شنیده نمى شود، زیرا ویژگى حواس این است که با وجود صداى بلند، صداى ضعیف را نشنود، چون شخص متوجّه صداى بلند مى شود و از شنیدن صداى خفیف غافل مى ماند و کلام امام (ع) در جذب مردم و مورد قبول واقع شدن ضعیفتر از کلام خدا و رسول است.
کلام خدا و رسول صداى بلندترى براى مردم در دعوت به حق ایجاد مى کند و کلام امام (ع) نسبت به آنها، صوت خفیفترى به وجود مى آورد.
نسبت دادن کرى (اصمام) به صیحه استعاره ترشیحى است و کنایه است از رسایى کلام مکرّر خدا به گوش مردم به حدّى که شنوایى آنها را از کار انداخته و چیزى را نمى شنوند، بویژه، صداى ضعیف را چنان که هر کس را صیحه کر نموده است صداى خفیف را نمى شنود. این سخن امام (ع) براى رفع تکلیف خودش مى باشد زیرا پند آن حضرت براى آنها ثمربخش نیست و همین نشنیدن پند و معذوریّت آن حضرت در عدم تکلیف در هدایت آنها، مذمّت و سرزنش آنهاست. دلیل ارتباط این سخن امام با جمله قبل که به این مفهوم بود: گوشتان کر باد چگونه سخن مرا نمى پذیرید، این است که امام (ع) در جهت ملامت آنها به خاطر نپذیرفتن سخنش فرموده: چگونه سخن مرا بشنوند کسانى که سخن خدا و رسول را با آن که بارها به گوششان خورده بود و اعتقاد فراوانى به آن داشتند نپذیرفتند، و چگونه گوششان توانایى شنیدن کلام مرا داشته باشد با آن که نداى خداوند متعال گوش آنها را کر کرده است:
فرموده است: ربط جنان لم یفارقه الخفقان
«خفقان» نیایشى است براى دلهاى خائف و ترسناک، آنها که همیشه از خشیت خدا هراسناکنند و چون دورى از عذاب خدا را امیدوارند داراى آرامش و اطمینان و ثبات قدم مى باشند و پرهیزگارى سبب آرامش و اطمینان دل مى شود.
بعضى «ربط» را مجهول خوانده اند که نتیجه چنین مى شود: «خداوند قلبهاى خائف از خود را سکون و آرامش مى بخشد و آنها را در درجه خائفان قرار مى دهد. مفهوم کلام امام (ع) این است که خائفان از حق، مواظب امور نهى شده هستند و به طاعت خدا مى پردازند.
ارتباط این کلام امام (ع) که مفهوم ستایش دارد با جمله ما قبل که معناى نکوهش داشت این است که بیان بزرگوارى و فضیلت داشتن در زمینه توبیخ به این منظور است که توبیخ شدگان، راه صاحبان فضیلت را بروند و صفات آنها را داشته باشند و این رویّه بزرگترین روش و زیباترین نتیجه گیرى براى همگون ساختن مردم با اهل فضیلت است. گویا امام (ع) مى فرماید: چگونه به سخن من توجّه کند آن که به سخن خدا و رسول توجّه نکرده است خدا به خائفان خبر بدهد، آنها که اوامر خدا را رعایت مى کنند و از عذاب خدا مى ترسند. چه ضررى دارد براى شما اگر به خائفان تشبّه پیدا کنید و به حق بازگردید و همانند پیکرى واحد به حق قیام کنید.
فرموده است: ما زلت انتظر بکم عواقب الغدر و اتوسّمکم بحلیه المغترّین
کلام امام (ع) اشاره به این است که عاقبت کار مخالفان را یا از بدان سبب که پیامبر (ص) به آن حضرت اطلاع داده بود که پس از بیعت حیله گرى و پیمان شکنى خواهند کرد، و یا از احوال آنها به فراست دریافته بود که چنین خواهد شد، پیشبینى مى کرد، و به همین حقیقت اشاره کرده است که فرموده: شما را در زىّ فریب خوردگان مى بینم، زیرا آن حضرت فهمیده بود که آنها اهل فریب و باطلند و این که با کمترین شبهه باطل را مى پذیرند از صفاتشان پیدا بود، و اینآگاهى حضرت موجب علم آن حضرت به فریبکارى و بیعت شکنى آنها بود و به همین دلیل منتظر این پیشامد از ناحیه آنها بود.
فرموده است: سترنى عنکم جلباب الدّین
این کلام امام (ع) به منزله تهدیدى است براى مخالفان و جنگ با آنها که با امام مخالف بودند. معناى کلام امام (ع) این است که: بین من و شما دین حایل و مانع شده است و مرا از چشمان بصیرت شما پوشیده داشته است تا مرا بدرستى بشناسید، زیرا من به شما سخت نگرفتم و در باره شما شدّت نشان ندادم و شیوه هایى که شما را به راه بیاورد و از باطل باز دارد به کار نبردم و جز رفق و مدارا و مهربانى و گذشتن از جرایم که دین بر آنها موفّقم ساخته رفتارى نداشته ام در نتیجه دین پردهاى است که میان آنها و شناختن امام حایل شده است، پس امام (ع) لفظ «جلباب» را براى آن پرده استعاره آورده است.
بعضى جمله: سترنى عنکم راسترکم عنّى روایت کرده اند، مطابق این روایت معنى کلام امام (ع) این است که: اسلام مجاز نمى داند که خون شما را بریزم و فراریان از میدان جنگ را تعقیب کنم و مجروح شما را بکشم و… یعنى آنچه که در حق کفّار جایز است بر شما روا دارم.
فرموده است: بصّرنیکم صدق النّیّه
مقصود امام (ع) از «صدق نیّت» خالص بودن امام (ع) براى خداى تعالى و روشن بودن آیینه نفس آن بزرگوار است و به همین دلیل چشم بصیرت آن حضرت روشن است و عاقبت کار آنها را که به کجا منتهى مى شود مى داند، چنان که پیامبر (ص) در این باره فرموده است: «مؤمن به نور خدا نظر مى کند».
فرموده است: اقمت لکم على سنن الحقّ فى جوادّ المضلّه
این کلام امام (ع) آنها را آگاهى مى دهد که پیروى کردن از امام (ع) و لزوم بازگشت به جلوه هاى نورانى او در پیمودن راه خدا واجب است و به آنها اعلام مى دارد که راه حق را بگیرند تا آنها را از جاده هایى که قدمها را لغزانده و به انحراف مى کشاند باز دارد. براى توضیح بیشتر کلام امام (ع) مثل مشهورى که از رسول خدا (ص) رسیده است بیان مى کنیم
(شارح): روایت شده که پیامبر (ص) فرمود: «خداوند مسیر زندگى را به راه مستقیمى تشبیه کرده است که بر دو طرف آن دیوارى وجود دارد که داراى درهایى باز است و بر هر درى پردهاى آویخته و بر ابتداى راه ندا دهنده اى ایستاده و مى گوید: به راه در آیید و منحرف نشوید.» آن گاه پیغمبر (ص) فرموده است منظور از صراط اسلام است و پرده هاى آویخته حدود الهى است و درهاى گشوده، محرّمات خداست و آن ندا دهنده قرآن است.
چون امام (ع) بر اسرار کتاب آگاه بوده و جامع علم و حکمت الهى و آگاه بر اصول و فروع دین مىباشد پس ناطق به کتاب خدا و دعوت کننده به راه حق است، و همان کسى است که بر ابتداى راه خدا ایستاده است و چون راه خدا و صراط مستقیم در نهایت وضوح و روشنى بوده است و حدود الهى و مقدّمات آن را مى دانسته مانع لغزیدن اشخاص در راههاى انحرافى و بر طرف کننده شکّها و شبهاتى است که براى انسانها پیش مى آید. و به لحاظ همین نیروى مدبّرى که براى اداره جهانیان داشت، او تنها کسى است که بعد از رسول خدا (ص) بر درهاى بازى که جایگاه هلاکت است و بر درهاى جهنّم و راههاى گمراهى ایستاده است و روندگان این راهها را به حدود خدا باز مى آورد و نواهى خدا و عظمت عذاب او را یادآورى مى کند و پیشواى فکرى راهروان راه حق مىشود و آن وقتى است که امام (ع) متوجّه مى شود ذهن گمراهان در تاریکى جهل فرو رفته و جز آن حضرت، راهنمایى نمى بینند و با کوشش و جستجو آب زندگى را از سرزمین دلها مى طلبند ولى آن را جز نزد آن حضرت نمى یابند. در این صورت، «احتفار» را براى جستجو در جایى که گمان وجود علم هست، و لفظ «ماء» را براى علم استعاره آورده است، چنان که قبلًا نیز چنین فرموده بود.
فرموده است: الیوم انطق لکم العجماء ذات البیان
امام (ع) جمله: عجماء ذات البیان، را کنایه آورده است از عبرتهاى آشکار و پیشامدهایى که بر افراد گنهکار و متمرّد از فرمان پروردگار وارد مى شد و نیز کنایه است از روشن بودن برترى فضل امام نسبت به آنها که شایسته بود از آن وضع عبرت بگیرند و به مقتضاى فرمان خداوند که آنها را به پیروى از فرمان امام (ع) وا مى داشت عمل کنند، زیرا همه این احوال امورى بودند که زبان نداشتند و به همین دلیل امام (ع) آنها را به حیوان گنگ تشبیه کرده است و براى آنها لفظ «عجماء» را استعاره آورده است و سپس آن را به «ذات البیان» توصیف فرموده زیرا زبان حال به آنچه امام (ع) مى گفت خبر مىداد و به وجوب پیروى از آن حضرت سخن مى گفت و شهادت مى داد و همین زبان حال راهنمایى و هدایتى بود بر آنچه در هر زمینه شایسته عمل کردن بود و این است معناى بیان.
بنا بر این منظور «بیان» زبان حال است و مثل این است که امام (ع) بىزبانها را به زبان آورده و آنچه مقتضاى حال آنهاست از زبان آنها بیان مىکند و هر کس به چشم بصیرت در آنها بنگرد این حقیقت را در آنها مشاهده مى کند.
کلام امام (ع) به منزله این ضرب المثل است که مى گویند: از زمین بپرس، جویبارهایت را که شکافته و میوه هایت را که بیرون آورده، اگر با زبان جوابت را ندهد با زبان پند جوابت را خواهد داد. و یا مانند مثلى است که مى گویند: دیوار به میخ گفت چرا مرا سوراخ مى کنى جواب داد از آن که مرا مى کوبد بپرس.
بعضى گفته اند: «عجماء» صفت کلمه محذوفى مى باشد و تقدیر سخن این است: الکلمات العجماء، مقصود امام (ع) از «کلمات العجماء» رموزى است که در همین خطبه بیان شده است و همان کلمات را به حیوان تشبیه کرده است زیرا در حقیقت کلمات سخن نمى گوید و در عین حال براى نظر کننده مفید است و از آنها برترین فایده را مىب رد، بنا بر این براى عبرت گرفتن داراى بیان مى باشد.
فرموده است: غرب رأى امرىء تخلّف عنّى
این جمله اشاره به مذمّت کسانى است که با آن حضرت مخالفت کردند و حکمى است بر سفاهت و نادانى و عدم رأى ثابت آنها در مخالفت با آن حضرت. توضیح این که مخالفان فکر مى کردند که کدام کار براى آنها سودمند است، متابعت از آن حضرت یا مخالفت سرانجام به این نتیجه رسیدند که مخالفت با امام موفقیّت آمیزتر است و همین بدترین و زشت ترین رأى است.
چنین کسى مانند شخصى است که بدون فکر به کارى اقدام کرده است و یا مانند کسى است که رأى حق بر او پوشیده مانده است. و این کلام در مقام توبیخ است براى متخلّفان به گونه ضرب المثلى که مى گوید: ایّاک اعنى و اسمعى یا جاره.
فرموده است: ما شککت فى الحقّ مذ رأیته
این کلام، بعضى از عوامل وجوب پیروى و عدم مخالفت با آن حضرت را بیان مى کند.
امام (ع) خود را چنین توصیف مى کند که پس از شناخت حق هرگز برایش شکّ حاصل نشده است، زیرا خداوند حق را بر او نمایانده و بر نفس قدسیّه او کمالاتى را افاضه فرموده است که لازمه آن خبر دادن امام (ع) بر استوارى حقّى است که خداوند به او نمایانده و بزرگى شأنى است که خداوند به او افاضه کرده است و بدین سبب بر اندیشه او هرگز شبه هاى عارض نمى شود. امامیّه از همین مطلب بر وجوب عصمت و طهارت امام از ناپاکیهایى که منشأ آنها ضعف یقین است استدلال مى کنند.
فرموده است: لم یوجس موسى خیفه على نفسه اشفق من غلبه الجّهال و دول الضّلال
بعضى گفته اند «اشفق» صفت تفضیلى است و چون صفت براى «خیفه» است منصوب مىباشد، زیرا «اشفاق» به معناى ترس است. مطابق این سخن تقدیر کلام این خواهد بود: لم یوجس موسى اشفاقا على نفسه اشدّ من غلبه الجهّال: «موسى از غلبه یافتن نادانان بیشتر مىترسید تا بر نفس خویش.» مقصود توجّه به این حقیقت است که ترس موسى (ع) صرفاً براى جان خود نبود بلکه شدیدتر از ترس بر جان خود، ترس از پیروزى جاهلان بر اهل دین بود که مردم دچار فتنه آنها مى شدند و دولت گمراهى برپا مى گشت و راه هدایت ناپیدا و مسدود مى شد. مانند زمانى که موسى از غلبه جادوگران نادان ترس داشت، آن زمان که ریسمانها و عصاهاى خود را انداختند و به جلالت فرعون سوگند خوردند که ما پیروزیم.
قول دیگر این است که «اشفق» فعل ماضى است در این صورت معناى کلام امام (ع) این خواهد بود که ترس موسى از جادوگران براى جان خود نبود بلکه فقط مى ترسید که نادانان پیروز شوند. پس گویا گفته است: لکن اشفق و انّما الشفق، لکن موسى ترسید و منحصراً ترس از چیرگى نادانان بود که دولت ضلالى مانند حکومت فرعون بر سر کار باشد.
فرموده است: الیوم توافقنا على سبیل الحقّ و الباطل.
فعل «توافقنا» از باب مفاعله و دلالت بر دو طرف دارد. و خطاب به کسانى است که در مقابل حضرت براى جنگیدن ایستاده بودند. مقصود این است که من در راه حق و شما در راه باطل ایستاده و به آن دعوت مى کنیم و این سخن امام (ع) به منظور کشاندن آنها از باطل به حق بیان شده است.
فرموده است: من وثق بماء لم یظمأ
این جمله به عنوان مثل براى توجّه دادن آنها به این مطلب است که به آنچه نزد آن حضرت است باید اعتماد کنند، یعنى به سخن من آرام گیرید، و به آن اعتماد کنید تا به یقین هدایت نزدیک شوید و از گمراهى و کفر دور گردید، مانند کسى که به آب داخل ظرفش اعتماد دارد و از تشنگى و هلاکت در امان است، بر خلاف کسى که چنین اعتمادى ندارد. امام (ع) آب را کنایه از علم به کیفیّت هدایت به سوى خدا آورده است و این همان آبى است که با وجود آن تشنگى وجود نخواهد داشت.
ترجمه شرح نهج البلاغه(ابن میثم بحرانی)، ج ۱ ، صفحه ۵۳۷ – ۵۵۲