متن سخن هشتاد و يكم
81 و من كلام له عليه السلام
في الزهد 1 أيّها النّاس ، الزّهادة قصر الأمل 2 ، و الشّكر عند النّعم 3 ، و التّورّع عند المحارم 4 ، فإن عزب ذلك عنكم فلا يغلب الحرام صبركم 5 ، و لا تنسوا عند النّعم شكركم 6 ، فقد أعذر اللّه إليكم بحج مسفرة ظاهرة 7 ، و كتب بارزة العذر واضحة 8 .
ترجمهء سخن هشتاد و يكم
در معناى زهد 1 اى مردم ، زهد كوتاه كردن آرزو است 2 و شكر در هنگام برخوردارى از نعمتها 3 و پرهيزكارى شديد در موقع روياروئى با محرمات 4 و اگر اين مقام والاى زهد از شما دور باشد ، [ اقلا ] حرام بر شكيبائى شما پيروز نگردد 5 و سپاسگزارىتان را در هنگام برخوردارى از نعمتها فراموش ننمائيد 6 خداوند با حجتهاى آشكار و روشن 7 و كتابهاى آسمانى واضح كه موارد عذر را بيان نموده است ، جاى پوزشى براى شما نگذاشته است 8 .
تفسير عمومى سخن هشتاد و يكم
1 ، 5 أيّها النّاس الزّهادة قصر الأمل ، و الشّكر عند النّعم ، و التورّع عند المحارم ( اى مردم پارسائى و زهد كوتاه گرفتن آرزو است و شكر در هنگام برخوردارى از نعمتها و پرهيزكارى در موقع روياروئى با محرمات ) .
زهد ( پارسائى ) چيست ؟
علماء اخلاق و عرفا تعريف زهد را بدين ترتيب بيان نموده اند : « زهد عبارتست از ضد محبت دنيا و رغبت بآن . توضيح ضد محبت دنيا چنين است كه انسان دنيا را از قلب نخواهد و با اعضايش آنرا رها كند ، مگر بقدر ضرورت بدنش و بعبارت ديگر زهد عبارتست از رويگردان شدن از متاع دنيا و پديدههاى پاكيزه آن ، مانند اموال و مقامها و ديگر امتيازاتى كه با فرا رسيدن مرگ از بين ميروند و با بيان ديگر زهد عبارتست از اعراض از دنيا براى گرايش به آخرت ، يا اعراض از غير خدا براى گرايش به خدا و اينست عالىترين درجه زهد . بنابراين ، هر كس كه از جز خدا حتى از بهشت اعراض نمايد و بهيچ حقيقتى جز خدا محبت نورزد ، او زاهد مطلق است و هر كس كه از عوامل لذت دنيوى براى ترس از آتش و يا براى طمع در نعمتهاى بهشتى از حور و قصرها و ميوهها و چشمه سارها ، اعراض نمايد ، او هم زاهد است ، ولى درجه اين زاهد از درجه اولى پائينتر است . و كسى كه فقط بعضى از عوامل لذت دنيوى را مانند مال نه مقام ترك كند . يا پرخورى را ترك كند نه تجمل بازى را ، چنين شخصى زاهد ناميده نمي شود [جامع السعادات محمد مهدى نراقى ج 2 ص 55 و 56] » .
ابن سينا در كتاب اشارات زاهد و عابد و عارف را بترتيب زير تعريف مىكند :
المعرض عن متاع الدّنيا و طيّباتها يخصّ باسم الزّاهد و المواظب على فعل العبادات من القيام و الصّيام و نحوهما يخصّ باسم العابد و المتصرّف بفكره ألى قدس الجبروت مستديما لشروق نور الحقّ فى سرّه يخصّ باسم العارف و قد يتركّب بعض هذه مع بعض [ الاشارات و التنبيهات ابن سينا نمط نهم ص 369] ( كسى كه از متاع دنيا و پديدههاى پاكيزه آن اعراض كند ، زاهد ناميده مى شود و كسى كه به انجام عبادتها مانند نماز و روزه و امثال آنها مواظبت داشته باشد ، عابد ناميده مى شود و كسى كه تفكر خود را رو به قدس جبروت به كار انداخته و دوام تابش نور حق را در درونش مي خواهد ، عارف ناميده مى شود و گاهى بعضى از اين اوصاف با بعضى ديگر در سه گروه فوق تركيب مي يابد ) .
اگر در دو تعريف فوق دقت نمائيم ، تعريف محمد مهدى نراقى مشروح تر و جامع تر بنظر مي رسد ، زيرا معناى مناسبى را كه با توجه به مجموع منابع اسلامى براى زهد ميتوان در نظر گرفت ، اعراض از متاع دنيا و پديدهاى پاكيزه و لذت بخش آن نيست . چنانكه در تعريف ابن سينا آمده و در عبارت دوم نراقى ديده مي شود :
الأعراض عن متاع الدّنيا و طيّباتها . بلكه معناى مناسب زهد كه در مواردى فراوان از منابع اسلامى مورد تمجيد قرار گرفته است ، قرار نگرفتن در جاذبه حب دنيا است كه آرمانهاى حيات معقول و آمادگى براى ابديت در مسير إنّا لِلَّهِ وَ أنّا إلَيْهِ راجِعُونَ [ البقرة آيه 156] را بكلى تباه مي سازد ، نه برخوردارى معقول از متاع و طيبات دنيا كه در قرآن مجيد تجويز و تحريم كننده آنها را مورد سرزنش قرار داده است .
قُلْ مَنْ حَرَّمَ زينَةَ اللّهِ الَّتى أَخْرَجَ لِعِبادِهِ وَ الَّطيِّباتِ مِنْ الرِّزْقِ [ الاعراف آيه 32] ( به آنان بگو كيست كه زينت خداوندى را كه به بندگان خود نمودار ساخته است و [ همچنين ] نعمتهاى پاكيزه و لذت بخش را تحريم نموده است ؟ ) .
يا اَيُّهاَ الَّذيِنَ آمَنُوا لا تُحَرِّمُوا طَيِّباتِ ما أحَلَّ اللّهُ لَكُمْ [ المائدة آيه 78] ( اى كسانى كه ايمان آوردهايد ، تحريم نكنيد نعمتهاى پاكيزهاى را كه خداوند براى شما حلال كرده است ) .
در آيات فراوانى از قرآن نعمتهاى پاكيزه و حلال دنيا را مطلوب معرفى نموده و آن را احسان و لطف پروردگارى به بندگانش توصيف فرموده است . اگر مقصود كسانى كه زهد را اعراض از متاع دنيا و نعمتهاى لذت بخش آن معرفى مينمايند ، بى اعتنائى و ممنوع ساختن زاهد از آنها بوده باشد ، مطلبى است غلط و ميتوان گفت : تقريبا مخالف آيات قرآنى و منطق صحيح زندگى است ، زيرا « حيات معقول » بدون مركب حيات طبيعى محض و در هوا نميتواند بپرد ، و حيات طبيعى محض مطابق قوانين ربانى ، احتياج به برخوردارى از نعمتهاى پاكيزه دارد كه خداوند مواد و اصول آنها را در طبيعت بوجود ميآورد و با فعاليتهاى مغزى و عضوى بشرى در معرض استفاده قرار ميگيرد .
از طرف ديگر اگر انسانها را از برخوردارى از نعمتهاى پاكيزه خداوندى ممنوع بداريم ، اجامر و اوباش و قدرتمندان خودكامه روزگار همواره با در دست گرفتن نعمتها بقدرت خود افزوده و بندگان خدا را برده خود قرار ميدهند . در هيچ جامعه و در هيچ دورانى بدون توسل به قدرت و نعمتهاى الهى ، هيچ كس نتوانسته است زورگوئى كند و حقوق مردم را پايمال كند .
حتى آن قدرتمندان خودكامه گاهى با توسل به قانون تفسير نشده « هدف وسيله را توجيه مىكند » دنيا و امتيازات و اشكال قدرت را در نظر مردم پست و خوار جلوه داده اند ، چنانكه سفسطههائى از سرنوشت محتوم و قضا و قدر را براه انداختهاند و با اين گونه وسائل مردم را براى ناتوان ساختن و بزانو در آوردن در برابر خودشان بينوا و مستضعف نموده اند .
همچنانكه بعضى از جوامع را هم با جادوى علم و فلسفه و تعقل گرائى و روشنفكرى تخدير نموده اند . بنابراين ، اگر هم در مفهوم زهد اعراض از دنيا و نعمتهاى پاكيزه آن شايع شده باشد ، مربوط به منابع اسلامى نيست ، و همچنين كسانى كه مىگويند : « زهد عبارتست از اعراض از دنيا و گرايش به آخرت » بايد اين توضيح را اضافه كنند كه مقصود از اعراض حذف دنيا از حيات نيست ، بلكه منظور اينست كه نبايد دنيا و زندگى در آن ، آرمان اعلا و هدف تلقى شود ،و نبايد دنيا مورد پرستش و موجب مستهلك شدن همه قوا و استعدادهاى انسانى بوده باشد كه در نتيجه به پوچى زندگى و بيهودگى آن بيانجامد . در آيه ديگر از قرآن چنين ميخوانيم :
وَ ابْتَغِ فيما أتاكَ اللّهُ الدّارَ اْلأخِرَةَ وَ لا تَنْسَ نَصيبَكَ مِنَ الدُّنْيا [القصص آيه 77 ] ( در آنچه كه خداوند بتو داده است ، سراى آخرت را بطلب و سهم خود را [ هم ] از دنيا فراموش مكن ) .
اگر از جمله « اعراض از متاع دنيا و نعمتهاى پاكيزه آن » در عبارات مرحوم ملا محمد مهدى نراقى قطع نظر كنيم ، مطالبى را كه در تعريف زهد و درجات آن مينمايد ، متين و با نظريه مجموع منابع اسلامى كاملا صحيح بنظر ميرسد . و ميتوان گفت : تعريف زهد در نظريه نراقى از دو درجه كه براى زهد بيان كرده است ، بخوبى استنباط ميشود . دو درجه زهد از نظر نراقى بدين ترتيب است :
درجه يكم اعراض از دنيا براى گرايش به آخرت ، با اعراض از غير خدا براى گرايش بسوى خدا . اين عالىترين درجه زهد است . البته چنانكه توضيح داديم ، مقصود حذف دنيا از حيات نيست ، زيرا كه چنين حذفى ضد مشيت خداوندى بوده و به آماده كردن ميدان براى تاخت و تازيكه تازان تنازع در بقاء مىانجامد و اين ضد انسانهاى از خدا بيخبر با تسلط به انسانها ، نه تنها مانع برخوردارى كمال جويان از زهد و پارسائى ميگردند ، بلكه حتى يك فرد را هم در روى زمين بحال خود آزاد نميگذارند و همه را برده خود تلقى خواهند كرد .
لذا نراقى و امثال او از اخلاقيون كه همه كوشش آنها در استنباط نظريات خود از منابع اسلامى است ، از پرستش دنيا و هدف قرار دادن آن جلوگيرى مىكنند . و اگر مقصود از اعراض از دنيا و قدرت و نعمتهاى پاكيزه آن ،كنار رفتن از ميدان « حيات معقول » بوده باشد ، در اين فرض حياتى وجود ندارد كه قابل تقسيم به حيات زاهدانه و غير زاهدانه بوده باشد .
بنابر اين ،بايد گفت : عالى ترين درجه زهد در اين دنيا عبارت است از اعتقاد به اينكه دنيا گذرگاه بسيار پرمعنائى است كه آگاهى و هشيارى در آن ، موجب شكوفا شدن استعدادهاى عالى انسانى ميگردد و عالىترين استعدادى كه در اين گذرگاه به فعليت خواهد رسيد ، عبارت است از دريافت واقعى أنّ صَلوتى وَ نُسُكى وَ مَحْياىَ وَ مَماتى لِلّهِ رَبّ الْعالَمينَ [ الانعام آيه 162] ( قطعا ،نماز و عبادات و زندگى و مرگ من از آن خداوند پرورنده عالميان است ) در آنهنگام كه اصل اساسى حيات بر مبناى :
إنّا لِلَّهِ وَ إنَّا إلَيْهِ راجِعُونَ [ البقره آيه 156] ( ما از آن خدائيم و به سوى او برميگرديم ) استوار شود ، رؤيه سطحى حيات آدمى ، زندگى دنيوى است و رويه عميق و اصلى آن حيات اخروى است كه مجموعا « حيات معقول » ناميده ميشود .براى توضيح بيشتر مراجعه به مبحث « حيات معقول » شود .
حيات معقول نه احتياجى به پاداش سوداگرانه دارد و نه ترسى ناشى از ناتوانى و زبونى . حيات معقول هدف اعلاى خود را در ذات خود مىبيند ،زيرا اين حيات از چنان فروغ و جاذبه ربانى برخوردار است كه هيچ يك از متاع دنيا و امتيازات و نعمتهاى پاكيزه آن ، بلكه چنانكه در انگيزه عبادت امير المؤمنين ديدهايم ، نعمتهاى بهشتى و بيم از عقاب دوزخ نيز نمي تواند چنين انسانى را بخود مشغول بدارد .
درجه دوم زهد عبارتست از اعراض از عوامل خوشايند و لذتبار زندگى دنيوى براى وصول به امتيازات و نعمتهاى بهشتى و دورى از عقاب دوزخ .
اين درجه از زهد از نظر ارزش قابل مقايسه با درجه يكم نيست كه واجد كمال و عرفان حقيقى است . با نظر به بيانات گذشته ميتوانيم معنائى را كه امير المؤمنين عليه السلام در جملات مورد تفسير درباره زهد فرموده است ، درك كنيم : « زهد كوتاه كردن آرزو است و شكر در هنگام برخوردارى از نعمتها و پرهيزكارى در مورد روياروئى با محرمات » ملاحظة ميشود كه در اين تعريف بجاى « اعراض از نعمتهاى پاكيزه دنيا » ، شكرگذارى در موقع برخوردارى از نعمتها آمده است .
آرى اينست زهد و عرفانى كه از پيشواى شماره دوم اسلام تعريف شده است . در اين تعريف سه عنصر مهم وجود دارد كه بطور مختصر توضيح ميدهيم :
عنصر يكم كوتاه كردن آرزو اين عنصر شامل لزوم جلوگيرى از ورود هرگونه خيالات و آرزوها و وسوسهها و رؤياهاى بىاساس ميباشد . اين عنصر است كه نه تنها مغز و روان انسانى را با واقعيات محض در ارتباط قرار ميدهد و چه توفيقى بالاتر از ارتباط آدمى با واقعيات وجود دارد . حيات آدمى با هر نوعى از گسيختگى از واقعيات ، بعدى از ابعاد خود را ميبازد و تباهش مىكند و حيات را در بيت زير خلاصه ميكند :
پايان سخن شنو كه ما را چه رسيد
از خاك بر آمديم و برباد شديم
اين عنصر بزرگترين و با ارزشترين كارى كه مى كند ، اينست كه فريبكارى و فريب خوردن و دروغ و ظاهر سازى و آرايش بازيهاى صورى كه جمال معنى و حقيقت را محو و نابود مي سازد ، از افق حيات انسانى دور مىكند و شناختهاى او را اصالت مى بخشد و عمل را بر مبناى همان شناختهاى اصيل استوار مي سازد .
عنصر دوم شكر در هنگام برخوردارى از نعمتها . بجا آوردن عظمت و ارزش نعمتها اعم از مادى و معنوى و انديشه صحيح در لطف خداوندى درباره آنها ، و بزبان آوردن شكر و سپاس ، يكى از عالىترين عوامل سازنده روح انسانى است . آغاز چنين معرفت و عمل ، آغاز تكامل انسانى و برقرارى يك ارتباط معقول ميان او و جهان هستى و همنوعان خويش ميباشد .
در راه وصول به چنين مقام و الا ، نخستين معرفتى كه نصيب انسان مي گردد ، اينست كه اولا مىفهمد كه بهيچ وجه از خلاق هستى و فيض بخش كائنات ، طلبكار نيست كه در نتيجه آنچه را كه در اين زندگانى به دست ميآورد ، يك ضرورتى باشد كه خداوند مجبور است آنرا به مخلوقات خود بدهد تنها چنين معرفت است كه فيض بودن هستى را براى انسان قابل درك مي سازد .
يك نتيجه بسيار با اهميت كه از اين درك حاصل ميشود ، طراوت و انبساط و سرور درونى انسان است كه با غوطهور شدن در مصائب و ناگواريهاى حيات طبيعى ، هرگز مختل نميگردد :
اى خدا ، اين وصل را هجران مكن
سرخوشان عشق را نالان مكن
باغ جان را تازه و سرسبز دار
قصد اين مستان و اين بستان مكن
كعبه آمال ما اين درگه است
كعبه آمال را ويران مكن
ألا إنَّ أوْلِياءَ اللَّهِ لا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَ لا هُمْ يَحْزَنُونَ [يونس آيه 62] ( آگاه باشيد ، قطعا براى اولياء اللّه خوف و وحشتى نيست و آنان اندوهگين نمي شوند ) .
با اين بيان كه درباره شكر در هنگام برخوردارى از نعمتها متذكر شديم ، معلوم ميشود كه شكر و ثنا عبارت از مقدارى الفاظ مربوطه نيست كه بطور اعتيادى و اسقاط بار تكليف شاق ادا ميشود ، اينگونه ثنا گفتن نوعى ترك ثنا و شكرگذارى است . بلكه شكر و ثنا عبارتست از تفكر در فيض هستى كه با ارزشترين نعمت خداوندى است و اين تفكر و اعتقاد ، حتى نعمت بودن نفسهائى را كه انسان برمي آورد ، اثبات مىكند ، چه رسد به نعمت عقل و قلب و وجدان با صدها فعاليتى كه دارند .
اين توجه و تفكر و اعتقاد موجب ميشود كه حق آن نعمتها ادا شود . حق نعمت و فيض وجود ، اينست كه آدمى حتى يك لحظه آنرا تباه نسازد و دست از تكاپو و سبقت در تحصيل خيرات و كمالات برندارد .
حق نعمت عقل با انواع فراوانى از فعاليت كه دارد ، بكار انداختن صحيح آن در همه ابعاد هستى خويش و همنوعان است . حق نعمت قلب و وجدان به فعليت رساندن همه استعدادهاى آنها است كه عوامل رشد و كمال انسانى ميباشند . حق نعمت قدرت عبارت است از بهره بردارى از آن در هموار كردن طرق منطقى « حيات معقول » خود و ديگر انسانها . حق نعمت زيبائى عبارتست از درك ارزش آن كه وابسته به كمال معنويست و انتقال بوسيله درك آن به فهم جمال هستى و شكوه آن كه وابسته به جمال الهى است . . . ادا كردن اين حقوق شكر آن نعمتها است كه عنصر دوم زهد است .
عنصر سوم پرهيزكارى شديد از محرمات در موقع روياروئى با آنها .
اگر چه ظاهر اين جمله ، پرهيزكارى از ارتكاب گناهانى است كه صد در صد ممنوع جدى مي باشند ، ولى با نظر به علت پرهيز از اين گناهان كه صيانت روح از زشتى و پليدىها است ، شامل لزوم پرهيز از كمترين مكروهات نيز ميباشد . يعنى براى وصول به زهد واقعى ، پرهيز از ناچيزترين مكروهات نيز لازم است . اجتماع اين سه عنصر در انسان ، بدون ترديد او را تا مقام انسان كامل كه انسان عارف نيز ناميده مىشود ، بالا ميبرد .
اين سه عنصر چيزى را از واقعيات دو قلمرو موجوديت انسان و قانون هستى حذف نمىكند ، بلكه آنها را در منطق « حيات معقول » بكار مى اندازد . 5 ، 6 فأن عزب ذلك عنكم فلا يغلب الحرام صبركم و لا تنسوا عند النّعم شكركم ( و اگر اين مقام والاى زهد از شما دور باشد [ حد اقل ] حرام برشكيبائى شما پيروز نگردد ، و سپاسگزارىتان را در هنگام برخوردارى از نعمتها فراموش ننمائيد ) .
حد اقل تحمل و مقاومت در مقابل حرام و بياد داشتن شكر در موقع برخوردارى از نعمتها
نظير اين مطلب را امير المؤمنين عليه السلام در نامهاى كه به عثمان بن حنيف نوشته اند ، بياد داريم كه در آن نامه فرموده است : « آگاه باشيد ، شما از ورود در آن مسير بسيار سخت كه من در زندگى انتخاب كردهام ، عاجز و ناتوانيد ، ولى هر اندازه كه بتوانيد خود را به مسير من نزديكتر كنيد » .
در اين مورد هم مي فرمايد : اگر احساس كرديد كه نميتوانيد هر سه عنصر زهد و پارسائى را در زندگى خود مراعات كنيد . [ اگر چه بوجود آمدن چنين احساسى از مقدمات صحيح آن بعيد و دشوار بنظر ميرسد ] حد اقل همه شما مي توانيد ، تحمل و مقاومتى در برابر حرام بدست بياوريد و خود را چنان نبازيد كه بىاختيار در حرام غوطهور شويد و آن حرام شما را به بيمارى « از خود بيگانگى » مبتلا بسازد .
صبر و شكيبائى تدريجى در برابر محرمات عامل نيرومندى است براى تقويت شخصيت و اراده كه كم كم به خوددارى اختيارى از محرمات مي انجامد .
و همچنين اگر درك و فهم صحيحى در باره معناى نعمت و ارزش آن نداشته باشيد يا نوعى به محروميت از عنصر دوم زهد مبتلا بوديد ، حد اقل فراموش مكنيد كه هر نعمتى شايسته شكرى است كه براى بر آمدن از عهده حق آن نعمت ، بايستى آنرا بجاى آورد . خود اين توجه و آگاهى تدريجا مىتواند اراده شكرگذارى را تحريك نموده و اين كمال را نصيب انسان بسازد . 7 ، 8 فقد أعذر اللّه اليكم بحجج مسفرة ظاهرة و كتب بارزة العذر واضحة ( خداوند با حجتهاى آشكار و روشن و كتابهاى آسمانى واضح كه موارد عذر را بيان نموده است ، جاى پوزش براى شما نگذاشته است ) .
حد اقل تحمل و مقاومت در مقابل حرام و بياد داشتن شكر در موقع برخوردارى از نعمتها
نظير اين مطلب را امير المؤمنين عليه السلام در نامهاى كه به عثمان بن حنيف نوشته اند ، بياد داريم كه در آن نامه فرموده است : « آگاه باشيد ، شما از ورود در آن مسير بسيار سخت كه من در زندگى انتخاب كردهام ، عاجز و ناتوانيد ،
ولى هر اندازه كه بتوانيد خود را به مسير من نزديكتر كنيد » . در اين مورد هم ميفرمايد : اگر احساس كرديد كه نمي توانيد هر سه عنصر زهد و پارسائى را در زندگى خود مراعات كنيد . [ اگر چه بوجود آمدن چنين احساسى از مقدمات صحيح آن بعيد و دشوار بنظر ميرسد ] حد اقل همه شما ميتوانيد ، تحمل و مقاومتى در برابر حرام بدست بياوريد و خود را چنان نبازيد كه بىاختيار در حرام غوطهور شويد و آن حرام شما را به بيمارى « از خود بيگانگى » مبتلا بسازد .
صبر و شكيبائى تدريجى در برابر محرمات عامل نيرومندى است براى تقويت شخصيت و اراده كه كم كم به خوددارى اختيارى از محرمات مي انجامد .
و همچنين اگر درك و فهم صحيحى در باره معناى نعمت و ارزش آن نداشته باشيد يا نوعى به محروميت از عنصر دوم زهد مبتلا بوديد ، حد اقل فراموش مكنيد كه هر نعمتى شايسته شكرى است كه براى بر آمدن از عهده حق آن نعمت ،بايستى آنرا بجاى آورد . خود اين توجه و آگاهى تدريجا مىتواند اراده شكرگذارى را تحريك نموده و اين كمال را نصيب انسان بسازد . 7 ، 8 فقد أعذر اللّه اليكم بحجج مسفرة ظاهرة و كتب بارزة العذر واضحة ( خداوند با حجتهاى آشكار و روشن و كتابهاى آسمانى واضح كه موارد عذر را بيان نموده است ، جاى پوزش براى شما نگذاشته است ) .
عقل و وجدان و ارسال پيامبران و انزال كتابهاى آسمانى براى كسى جائى براى عذر نگذاشته است
كلمه « حجج » جمع حجت است كه بمعناى دليل و راهنما مىباشد . مطابق مضامين آيات قرآنى و احاديث معتبر در منابع اصلى حديث چهار نوع دليل و راهنما براى اولاد آدم وجود دارد :
دليل يكم عقل انسان است و مقصود از اين عقل آن فعاليت نظرى خاص نيست كه كارى با ارزشها و خيرات و كمالات ندارد ، بلكه عقل سليم فطرى است كه در استخدام غرايز حيوانى قرار نگرفته و دلالت و راهنمائى آن در برابر تمايلات ناتوان نمي گردد .
دليل دوم وجدان پاك آدمى است كه بادهها فعاليت براى تنظيم كشتى وجود انسان و بحركت انداختن آن در اقيانوس هستى ، مي كوشد و تكاپو مي نمايد . البته وجدان با اين توصيف عمومى شامل دل و قوا و فعاليتهاى آن نيز مى باشد .
دليل سوم پيامبران عظام و اوصياء و اولياء اللّه مىباشند كه در طول تاريخ از مقام ربوبى براى ابلاغ رسالت مبعوث شده ، مردم جوامع را از شرك و كفر و انحرافات و تباهىها جلوگيرى نمودهاند و راه رشد و كمال را براى آنان هموار ساخته اند .
دليل چهارم كتابهاى آسمانى است كه بوسيله پيامبران و اوصياء آنان و كسانى كه توفيق معرفت و عمل را در مسير « حيات معقول » كه پيامبران آن را تبليغ نموده اند ، تلاوت مي گردد و راه ظلمات و نور را بر مردم جوامع نشان مي دهد . بدين جهت است كه هيچ فردى و جامعه اى از انسانها نمي توانند براى انسان شدن عذرى بياورند . خداوند متعال بهر كسى كه همه دلائل چهارگانه يا بعضى از آنرا نشان داده است ، بوسيله همان دلائل احتجاج خواهد فرمود .
شرح وترجمه نهج البلاغه علامه محمدتقی جعفری جلد ۱2