خطبه ها خطبه شماره ۶6 (ترجمه و شرح فلسفی علامه محمد تقی جعفری)

متن خطبه شصت و ششم

66 و من كلام له عليه السلام

في تعليم الحرب و المقاتلة 1 و المشهور أنه قاله لأصحابه ليلة الهرير أو أول اللقاء بصفين 2 معاشر المسلمين 3 : استشعروا الخشية 4 ، و تجلببوا السّكينة 5 ،و عضّوا على النّواجذ 6 ، فإنّه أنبى للسّيوف عن الهام 7 .

و أكملوا اللاّمة 8 ، و قلقلوا السّيوف في أغمادها قبل سلّها 9 . و الحظوا الخزر 10 ، و اطعنوا الشّزر 11 ، و نافحوا بالظّبا 12 ، و صلوا السّيوف بالخطا 13 ، و اعلموا أنّكم بعين اللّه 14 ، و مع ابن عمّ رسول اللّه 15 . فعادوا الكرّ 16 ، و استحيوا من الفرّ 17 ، فإنّه عار في الأعقاب 18 ،و نار يوم الحساب 19 .

و طيبوا عن أنفسكم نفسا 20 ، و امشوا إلى الموت مشيا سجحا 21 ، و عليكم بهذا السّواد الأعظم 22 ، و الرّواق المطنّب 23 ،فاضربوا ثبجه 24 ، فإنّ الشّيطان كامن في كسره 25 ، و قد قدّم للوثبة يدا 26 ، و أخّر للنّكوص رجلا 27 . فصمدا صمداً 28 حتّى ينجلي لكم عمود الحقّ « و أنتم الأعلون 29 ، و اللّه معكم ، و لن يتركم أعمالكم » 30 .

ترجمه خطبه شصت و ششم

اين خطبه در تعليم جنگ و كارزار است 1 و مشهور است كه اين خطبه را در ليلة الهرير يا نخستين ديدار سپاهيان شام در صفين فرموده است 2 اى گروههاى سپاه مسلمين 3 ، خشيت خداوندى را شعار خود قرار بدهيد 4 و لباس آرامش بر خود بپوشيد 5 و دندانها رويهم بفشاريد 6 زيرا فشار دندانها روى هم شمشير دشمن را در تارك از اثر مى‏اندازد 7 و لباس جنگى ( زره ) را در بدن خود تكميل نمائيد 8 و شمشيرها را پيش از كشيدن در غلاف‏هاى خود حركت بدهيد 9 و نگاه‏تان از گوشه مؤخر چشم باشد 10 و نيزه و شمشيرها را از راست و چپ بر دشمن بزنيد 11 و با لبه شمشير ضربه وارد كنيد 12 و شمشيرها را با قدمهاى پيشرو به دشمن برسانيد 13 و بدانيد كه كار شما در ديدگاه خداونديست 14 و شما با پسر عموى پيامبر در حركت و تلاش هستيد 15 حمله را تكرار 16 و از فرار شرم كنيد 17 زيرا فرار از جهاد ننگ براى نسل‏هاى آينده شما 18 و آتشى است در روز حساب 19 و به رها كردن روح از كالبدتان رضايت دهيد و دلخوش باشيد 20 و سبكبال به سوى مرگ حركت نمائيد 21 و بر شما باد توجه به اين جايگاه انبوه متراكم سپاه دشمن 22 و چادرهاى مستحكم بوسيله طناب 23 بزنيد وسط و متن آن خيمه را 24 كه شيطان در جانبى از آن كمين گرفته 25 و براى جستن به پيش ، دستى به پيش 26 و براى فرار ، پائى به عقب گرفته است 27 براى مقاومت و قصد شكستن دشمن هر چه سخت‏تر قصد پافشارى كنيد 28 تا نور پر فروغ ملكوتى بر شما بتابد و شمائيد انسانهاى برتر 29 و خدا با شما است و پاداش اعمال شما را هرگز كم نخواهد كرد 30

تفسير عمومى خطبه شصت و ششم

3 ، 4 معاشر المسلمين ، استشعروا الخشية ( اى گروه‏هاى سپاه مسلمين خشيت خداوندى را شعار خود قرار بدهيد )

اى سربازان الهى ، اينجا ميدان جنگ است ، هيچ حركتى را بدون خشيت خداوندى انجام ندهيد

سپاهيان من ، اينجا ميدان جنگ است و صحنه كارزار ، اينجا است جايگاهى كه در هر لحظه احتمال خاموشى شعله فروزان حيات موج ميزند . هر لحظه ‏اى كه ميگذرد ، آن كسى كه خود را زنده مى‏بيند ، مى‏پندارد كه زندگى تازه‏اى يافته ، روز اول تولدش را تجسيم مينمايد .

همه صحنه پهناور كارزار يك نوار باريك مرزى است كه يكطرف آن زندگى و طرف ديگرش مرگ است . هر شمشيرى كه بر تارك يا بر سينه يك انسان فرو ميرود ، صدها تفكرات و احساسات و كاخهاى آمال و آرزوها و اميدها را فرو ميريزد ، و از يك انسان جاندار لاشه‏اى بيجان در خاك و خون مى ‏اندازد ، در حاليكه صدها چشم در دودمانش بانتظار نشسته از هر كسى سراغش را ميگيرند و از هر صدائى كه از در خانه در ميآيد ، اميدها و احتمالات در درون آن چشم در انتظارها ميجوشد كه شايد آن عضو كاروان سفر هولناك هم اكنون با گرد و غبار از راه ميرسد .

سربازان من ، اينجا ميدان جنگ است و صحنه كارزار ، دو گروه متخاصم كه روياروى يكديگر صف‏آرائى كرده‏اند ، خواسته‏اى جز نابودى طرف ديگر ندارند ، براى فرزندان آدم موقعيتى حساس‏تر و خطرناكتر از اين صحنه وجود ندارد كه هر يك از طرفين كارزار زندگى خود را در توى شيشه ‏اى بسيار نازك و زودشكن مى ‏بينند كه ادامه وجود آن براى لحظه‏اى ديگر بسته به احتمال ادامه آن شيشه بسيار نازك و زودشكن در برابر رگبار سنگ‏ها و صخره‏ هاى اسلحه است كه از هر سو بسوى آن مى ‏بارد و جان ديگران در قلعه آهنينى است كه بايد همه توانائى خود را براى شكستن و يا ذوب كردن آن بكار بيندازند .

اين تلقين كه در هر دو طرف به شدت وجود دارد ، موجب ميشود كه عقول و دلهاى طرفين كارزار تا حد نگهبانى يك شيشه نازك و زودشكن و نابود كننده يك قلعه آهنين به فعاليت بيفتد . در صورتيكه وسيله‏اى كه براى اين نگهبانى در دست دارند ، بران‏ترين و شكننده ‏ترين اسلحه ميباشد .

جانبازان من ، اينجا ميدان جنگ است و صحنه كارزار فقط در اين ميدان مرگ است كه انسانها همه قواى مغزى و عضلانى خود را جمع‏آورى نموده و براى نابود كردن طرف و خاموش ساختن چراغ زندگى او بسيج ميكنند و همه اصول و قوانين و نيك و بد و بايد و نبايد و شايد و نشايد را چنان از ديدگاه خود كنار ميگذارند كه گويى اين انسان‏ها همان موجودات پيش از ورود به عرصه كارزار نبوده‏ اند بدتر و ناگوارتر و نابخردانه ‏تر از همه اينها ،اين مسئله است كه پس از ارتكاب هزاران خطاهاى ضد بشرى در ميدان جنگ ،اگر از وى بپرسند كه چرا در ميدان جنگ آن خطاها را مرتكب شدى ؟

با يك قيافه از خود راضى كه گوئى همه آن خطاها و گناهانش وظائف بسيار بسيار ضرورى بوده است ، چنين پاسخ مى ‏دهد كه : ميدان جنگ بود و ميبايست آن كارها را انجام بدهم مثلا ميبايست مادران را در حاليكه پستان به دهان شيرخوارهاى خود گذاشته و مايه جانشان را در شكل مايع سفيد رنگى به نامشير به آنان تغذيه ميكردند و هيچ ارتباطى هم با ميدان جنگ نداشتند ،قطعه قطعه كنم توپها و موشك‏ها و خمپاره‏ها را در نيمه‏ هاى شب كه پير مرد كهنسالى در كوخ محقر خود سر ببالش استراحت نهاده و مادرى كه در يك ساختمان خشتى و گل اندود ، كودكش را به بغل چسبانده و با نفس‏هاى گرم مادرانه خود حرارت حيات بخش را در او ميدمد ، بسوى آنان پرتاب مى ‏كردم ،خوب ديگر جنگ است و در جنگ نقل و نبات كه پخش نمي كنند اگر يك متفكرى ادعا كند كه من در مقابل هزار دليل كه مدعيان پيشرفت انسانيت و تكامل عقلائى ميآورند ، فقط با يك دليل ، آرى فقط با يك دليل آن هزار دليل را رد نموده و پوچ بودن همه آنها را اثبات ميكنم و آن عبارتست از قيافه ضد بشرى انسانها در ميدان جنگ ، اين متفكر صحيح ميگويد و عين حقيقت را بيان ميكند و مطلبى را ابراز ميكند كه تأويل و توجيه آن نابخردانه‏تر از خود نابخردى بشر در موقع جنگ است .

سپاهيان من ، اينجا ميدان جنگ است و صحنه كارزار از هيجانات حيوانى و درنده خوئى خود جلوگيرى كنيد ، از انتقام جوئى‏هاى ددمنشانه بپرهيزيد ، كينه توزى‏هاى شخصى را فراموش كنيد ، شما در ميدان جنگ و كارزاريد ، اين ميدان براى آگاهان و خردمندان يك نام ديگر دارد كه هرگز آنرا از نظر دور نمي دارند ، اين نام كه متأسفانه در كتابهاى لغت پيدا نميشود و شايد لغت دانان از خجلت و شرمندگى اين لغت را در كتابهايشان نمي آورند ،عبارتست از جايگاهى كه بزرگترين جلوه‏گاه مشيت خداوند كه حيات انسان است از مسير طبيعى خود كنار افتاده و در گردابهاى هولناك گرفتار طوفان هوى و هوس‏ها ميشود ، حق و ناحق و زشت و زيبا و بايد و نبايد و همه اصول پذيرفته شده انسانى رنگ خود را مى‏بازد و خنثى ميگردد و انگيزگى خود را از دست ميدهد .

اينست نام اصلى اين ميدان كه درندگان انسان‏نما اسم آنرا ميدان بروز قهرمانى قهرمانها ناميده‏اند ، و ملاك استحقاق اين اسم را بى‏ پروائى درباره همه اصول و قوانين انسانى قرار داده‏اند پس اى لشگريان من ، آگاه باشيد كه شما در حقيقت ، در اين ميدان هولناك روياروى خدا حركت مى ‏كنيد ، و سر و كار شما در اين عرصه مرگزاى با عالى ‏ترين جلوه‏گاه مشيت خداوندى است كه حيات انسانها است ، آرامش خود را از دست ندهيد ، به اعصاب خود مسلط شويد و بدانيد كه شما به اين ميدان براى نابود ساختن ضد حيات انسانها وارد شده ‏ايد ، نه براى خاموش كردن عالى ‏ترين جلوه مشيت خداوندى كه حيات انسانها است . درك اين حقايق و آشنائى امير المؤمنين ( ع ) با ارزش جانهاى آدميان بود كه آن جان شناس آلهى را وادار ميكرد كه همواره پيش از جنگ و در اثناء جنگ ارتباط شديد با خدا را فراموش نكند و دائما در حال نيايش با خدا بوده باشد .

ابن ابى الحديد از نصر بن مزاحم منقرى نقل مى ‏كند كه عمرو بن شمر از جابر جعفى روايت كرده است كه امير المؤمنين عليه السلام هر موقعى كه رهسپار ميدان جنگ مي شد ، پيش از آنكه سوار شود ، نام خدا را به زبان ميآورد ، و ميگفت :

الحمد للّه على نعمه علينا و فضله ، « سبحان الّذى سخّر لنا هذا و ما كنّا له مقرنين . و إنّا ألى ربّنا لمنقلبون » [الزخرف آيه 13 و 14] ( ستايش مرخداى را است كه اين مركب را در تسخير ما قرار داد [ و اگر مشيت الهى نبود ] ما توانائى تسخير آنها را نداشتيم . و ما بسوى پروردگارمان برگشت خواهيم كرد ) .

1 نام خدا را بر زبان ميآورد ، آرى ، حيات از آن خدا است ، مالك حيات و موت او است . اين منطقه ممنوعه حيات فقط با مشيت تكوينى و اراده تشريعى خداوندى قابل شكستن است .

2 مركب كه در اين موقعيت يكى از وسائل جنگ است ، و با اراده خداوندى در اختيار من قرار گرفته است ، بايد در راه خدا مورد بهره‏بردارى قرار بگيرد . اگر اقوام و ملل اين نكته را در پديده جنگى مورد توجه قرار ميدادند و اين حقيقت را در مغزشان خطور ميدادند كه همه وسائل و مواد جنگى موجوداتى هستند كه فقط با عقل و انديشه بشرى به اشكال مطلوب در ميآيند و اگر عقل و انديشه بشرى نبود ، چه بسا كه آن موجودات انسانها را تسخير مى‏كردند ، يا لا اقل انسانها مانند ديگر حيوانات توانائى استفاده از آنها را نداشتند و اين عقل و انديشه از با عظمت‏ترين نعمت‏هاى خدادادى است . پس چرا در بكار بردن وسائل جنگى كه محصولى از نعمت‏هاى خدا دادى بوده و در حساس‏ترين مسائل بشرى كه مسئله زندگى و مرگ است بياد خدا نباشيم .

3 إنّا ألى ربّنا لمنقلبون ( قطعا ما بسوى خداى خود برميگرديم ) . و مسئول همه انديشه‏ها و هدف‏گيريها و كارهاى خويشتن كه در ميدان كارزار انجام داده‏ايم ، خواهيم بود . ريختن يك قطره خون ناحق كافى است كه ما را به عذاب تلخ الهى گرفتار كند . كمترين مسامحه در احقاق حق و تسلط بر اعصاب و كنار گذاشتن كينه‏توزى‏هاى احمقانه كافى است كه ما را در غضب جدى خداى زندگى و مرگ غوطه‏ور بسازد . اندك غرور و فخر فروشى و مباهات به شمشير بازى خودخواهانه براى جلب شقاوت ابدى كفايت ميكند .

آرى ، يا در اين ميدان جنگ و يا چند روز و شب ديگر ما بسوى خداى خود برميگرديم و در پيشگاه او ميايستيم و از كوچكترين حركت چشم و موج انديشه تا تاخت و تاز بر سرنوشت زندگى آدميان ، مورد محاسبه و مؤاخذه قرار خواهيم گرفت . پس ما بايد ميدان جنگ را نه تنها دور از ديدگاه الهى تلقى نكنيم ، بلكه آنرا چنان مورد نظاره الهى بدانيم كه همه حركات ما عنوان ذكر و قيام و ركوع و سجود بخود بگيرد . جابر جعفى ميگويد : امير المؤمنين ( ع ) پس از نيايش فوق رو به قبله ميايستاد و دستها را به سوى آسمان بلند ميكرد و با خداوند متعال چنين راز و نياز ميكرد :

اللّهمّ أليك نقلت الأقدام و أتعبت الأبدان و أفضت القلوب و رفعت الأيدى و شخصت الأبصار ، « ربّنا افتح بيننا و بين قومنا بالحقّ و أنت خير الفاتحين » ( پروردگارا قدمها بسوى تو برداشته شده و بدنها در راه تو خسته و دلها بسوى تو كشيده شده و دستها بطرف تو بلند و چشمها ببارگاه تو دوخته شده است . « اى پروردگار ما ، ميان ما و قوم ما فتح را بر مبناى حق برقرار فرما و توئى بهترين فتح كنندگان » ) .

1 خداوندا ، ما با ايمان به اينكه در مسير حق حركت مي كنيم ، قدم برداشته‏ايم ، نه در راه جاه‏ طلبى ‏ها و خودخواهى‏هاى ضد حق و حقيقت .

2 خداوندا ، ما بدنهاى خود را كه امانت‏هاى تست در راه تو از دشت‏ها و تپه‏ها و هامون‏ها و خارستانها و سنگلاخها مى ‏كشيم و آنها را به زحمت و مشقت مى ‏اندازيم .

3 خداوندا ، ديدگان خود را ببارگاه تو دوخته و انتظار رحمت ترا مى‏كشيم ، اى مالك زندگى و مرگ انسانها .

4 پروردگارا ، فتح حقيقى و حل و فصل خصومت‏ها از آن تست و از مشيت بالغه تو . ما آنچه را كه در پيشگاه تو فتح است ، از تو مسئلت ميداريم ، زيرا فتح و پيروزى بر مبناى حق از آن تست نه پيروزى ظاهرى و شكست دادن يكمشت نادان از خود بى‏خبر و ضد انسان كه از روى حماقت و كينه‏توزى با مبادى و اصول حيات ، خود را و ما را به مرز زندگى و مرگ كشانده و با تو بمبارزه برخاسته ‏اند .

5 خداوندا ، آن انبوه موجودات كه روياروى ما ايستاده‏اند ، قوم ما هستند و از نوع ما و فرزندان همان آدمند كه ما را هم مانند آنان وارد عرصه زندگى كرده ‏اندحال كه تضاد و خصومت ما با يكديگر ذاتى نيست ،خود فتح بر مبناى حق را ميان ما برقرار بفرما .

سپس امير المومنين دستور حركت صادر نموده و مى‏ فرمود :

سيروا على بركة اللّه ، ثمّ يقول : اللَّه اكبر ، اللَّه اكبر ، لا اله الاّ اللَّه ،اللَّه اكبر ، يا اللَّه ، يا احد ، يا صمد ، يا ربّ محمّد ( ص ) اكفف عنَّا بأس الظّالمين « الحمد للَّه ربّ العالمين . الرّحمن الرّحيم . مالك يوم الدّين .

ايّاك نعبد و ايّاك نستعين » بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم و لا حول و لا قوّة الاَّ باللَّه العلىّ العظيم . ( سپاهيان من ، اى سربازان الهى ، اكنون با بركت خداوندى حركت كنيد ، حالا راه بيفتيد [ و بدانيد كه مبدء حركت ما انَّا للَّه است و مقصد حركت ما و انَّا اليه راجعون ] . سپس ميگفت : اللَّه اكبر ، اللَّه اكبر ، لا اله الا اللَّه ، اللَّه اكبر ، يا اللَّه ، يا احد ، يا صمد ، اى خداى محمد ( ص ) شدت [ درنده خوئى ] ستمكاران را از ما بازدار . ستايش مرخداى را است كه پرورنده عالميان است ، رحمان و رحيم و مالك مطلق روز جزا است . اى خداوند بزرگ ، تنها ترا مى‏پرستيم و تنها از تو كمك ميجوئيم . بنام خداوند رحمان و رحيم . هيچ حركت و نيروئى نيست مگر از آن خداوند بزرگ و با عظمت است ) .

حال ببينيم : اين فرزند بزرگ آدم ابو البشر با اين هيجان مقدس روحى و با اين احساسات ملكوتى جنگ را چگونه مى‏بيند و با چه روحيه‏اى روانه ميدان كارزار ميگردد :

1 سربازان من ، با تكيه به بركت و ميمنت مشيت الهى حركت كنيد ، نه با تكيه به زور و قدرت عاريتى كه از طبيعت محدود شما برمى ‏خيزد و در معرض نابودى بوسيله قدرت و زور موجوداتى از نوع خود شما مى ‏باشد به زر و زيور و آرايش انبوه سلحشوران خود نيز مغرور مباشيد زيرا :

تكيه بر اختر شبگرد مكن كاين ايام
تاج كاووس ربود و كمر كيخسرو

هم اكنون برگرديد و به تاريخى كه در پشت سر خود گذاشته ‏ايد ، لحظاتى چند بينديشيد كه در همه اقوام و ملل و در همه دورانها ، كشتيبانهائى قدرتمند با همه تجهيزات لازم و مفيد ، كشتى ‏هاى خود را بسوى مقصدى به حركت در مي آوردند ، و هنوز مسافتى طى نكرده طوفانى محاسبه نشده ، كشتى و كشتيبان و كشتى نشينان را با كمال بى‏اعتنائى به كام مرگ مى ‏سپرد آرى :

برد كشتى آنجا كه خواهد خداى
و گر جامه بر تن درد ناخداى

2 لشگريان من ، با نام خداوندى و با بركت خداوندى حركت كنيد ، از اين لحظات به بعد ، من و شما در شديدترين آزمايش‏هاى الهى قرار ميگيريم ، ما رو به ميدانى ميرويم كه مى‏توانيم سعادت ابدى را براى خود بيندوزيم و ميتوانيم خود را گرفتار شقاوت ابدى بنمائيم .

سعادت ابدى ما در اينست كه حيات انسانها را بازيچه خود خواهى و قدرت پرستى خود قرار ندهيم و شقاوت ابدى ما در اينست كه صداى چكاچك شمشيرها نداى وجدانى ما را خاموش بسازد و صداى خداوندى را كه در چنين موقعيت حساسى رساتر از هر موقعيت در درون ما طنين مى ‏اندازد ، از اثر بيندازد . اى لشگريان من ،اين راه جهاد اصغرى كه پيش گرفته‏ايد ، بدون جهاد اكبر كه تسلط بر هوى و هوسهاى شيطانى است ، حتى اگر شما را به پيروزى هم برساند ، نتيجه‏اى را كه خدا از حركت در اين راه از شما ميخواهد ، بدست نخواهيد آورد .

3 اللَّه اكبر ، اللَّه اكبر . خدا از همه چيز با عظمت‏تر است ، خدا با عظمت‏تر از آنست كه قابل توصيف باشد . خدا بزرگتر از جنگ و پيكارى است كه ما بسوى آن رهسپار گشته‏ايم . خدا بزرگتر از آن است كه آبروى انسانهائى را كه در راه او قدم برميدارند در مقابل دشمنانش بريزد . خدا بزرگتر از آنست كه حكمت و مشيت بالغه خود را تابع هوى و هوس يك مشت موجودات از خدا بى ‏خبر و خودپرست قرار بدهد . خدا بزرگتر از آن است كه صداى ما را نشنود و ناظر اعمال درونى و برونى ما نباشد .

4 لا اله الا اللَّه سربازان من ، من كه امير و فرمانده شما هستم ، بنده‏اى از بندگان خدايم ، مبادا در حق من غلو و مبالغه كنيد و خود را طعمه آتش غضب الهى نمائيد . در آنهنگام كه قدرت و توان دشمن را بيش از قدرت و توان خود ديديد ، مبادا خود را ببازيد و گمان ببريد كه قدرت و توان است كه سرنوشت انسانها را تعيين ميكند ، نه ، هرگز ، زيرا سازنده و تعيين كننده سرنوشت‏ها فقط خداوند ذو الجلال است كه بر همه چيز دانا و توانا است و در آن هنگام كه قدرت و توان خود را بيش از دشمن ديديد ، كبر و نخوت شما را ديوانه نكند و عقل خدا دادى را از شما نربايد ، زيرا كه معبودى جز اللَّه وجود ندارد و هيچ قدرت و توانى قابل ستايش و خيره شدن نيست .

5 بار ديگر اللَّه اكبر خداوند بيچون حتى از اين توصيفات كه پر از مفاهيم ذهنى خود ما است ، بزرگتر است . او بزرگتر است زيرا او خدا است اگر معناى خدا را در مى‏يافتيد ، بدون نياز به تعليم ، خودتان ميگفتيد : اللَّه اكبر لا اله الاّ اللَّه .

6 يا اللَّه هيچ ميدانيد كه اگر اين كلمه را از اعماق جان برآوريد ، چه ميگوئيد ؟ آيا هيچ مي دانيد كه با آمدن اين كلمه به زبانتان از همه قله‏هاى هستى بالاتر رفته و در پيشگاه خداى هستى آفرين ، با روح شكوفا ايستاده ‏ايد ؟

آرى چنين است :

بلكه آن اللَّه تو لبيك ما است
و ان نياز و درد و سوزت پيك ما است

نى ترا در كار من آورده‏ام
نه كه من مشغول ذكرت كرده‏ام

حيله‏ ها و چاره‏جوئى‏هاى تو
جذب ما بوده گشاده پاى تو

درد عشق تو كمند لطف ما است
زيرا هر يا رب تو لبيك‏ها است

7 يا احد اى خداوند يگانه ، هيچ موجودى شباهتى با تو ندارد و تو آن يكتا و بى‏نظير خدائى كه هر چيزى و هر كسى كه بخواهد خود را شبيه و مثل تو نمايد ، حقارت و ذلت و پستى خود را آشكارتر ميسازد . يگانه خداوندا ، ما باين عرصه كارزار نيامده‏ايم كه تكيه بر قدرت و زور و مهارت خود نموده و خود را با تو شريك بسازيم و قدرت و زور خود را شريك تو قرار بدهيم . ما به ناتوانى خود در برابر تو معترف و فيض قدرت را در هر لحظه از سوى تو ميدانيم .

8 يا صمد اى بى‏نيازترين بى‏نيازها ، اى خداوندى كه قدرت مطلقه تو از ذات تو و هيچ قدرت و توانى بى اراده تو كارساز نيست .

9 يا رب محمد اى پروردگار محمد ( ص ) كه در همه جنگها و پيكارها با امدادهاى غيبى خود او را بر دشمنان پيروز ساختى و رعب او و سپاهيان او را در دل‏هاى كافران و مشركان انداختى ، اكفف عنَّا بأس الظَّالمين شدت و صولت ستمكاران را از ما باز دار . ستايش مرخداى را است كه پرورنده عالميان ، رحمان و رحيم و مالك على الاطلاق روز حساب است .

بار الها ، فقط ترا مى ‏پرستيم ، و فقط از تو كمك و امداد مى ‏طلبيم . بنام خداوند رحمان و رحيم .

و لا حول و لا قوّة إلاّ باللّه العلىّ العظيم ( و هيچ حركت و قوه‏اى نيست مگر اينكه مستند به خداوند بزرگ و با عظمت است ) .

ملاحظه مى ‏شود كه امير المؤمنين عليه السلام پيش از ورود به ميدان كارزار ، چه هيجانات ربانى و چه حالات نيايش شگفت انگيز پيدا مى ‏كند .

اين همه تكرار نام‏هاى خداوندى و اينهمه توجه به مقام ربوبى نشانگر آن است كه آن انسان بزرگ عظمت و ارزش زندگى انسانها را بهتر از همه فهميده است كه براى ورود به جنگ آنهمه بى‏تابى و بيقرارى در برابر خدا از خود نشان مى‏دهد كه مبادا او و يا سپاهيانش كمترين تخلف از قانون زندگى و مرگ نموده و قطره‏اى خون ناحق بر زمين بريزيد . آرى ، اين حقيقت همواره در اعماق دل امير المؤمنين عليه السلام موج ميزد كه :

خون نپوشد جوهر تيغ مرا
باد از جا كى برد ميغ مرا

تو نگاريده كف مو ليستى
آن حقى كرده من نيستى

خطاب به دشمن مى‏ گويد :

5 و تجلببوا السّكينة ( و لباس آرامش بپوشيد )

چند لحظه درباره هدف از جهاد بينديشيد و در كمال آرامش تلاش كنيد

درست فكر كنيد ، هدفى را كه از اين جنگ و پيكار در نظر گرفته‏ ايد ، در نظر بياوريد ، آيا ميدانيد شما در چه موقعيتى قرار گرفته‏ايد ؟ شما در حال جهاد با ستمكاران ضد انسان و حيوانات درنده و شهوت پرست ، تكاپو مي كنيد .

شما از اين نعمت خداوندى برخوردار شده ‏ايد كه در راه دفاع از حريم مقدس عدالت و مستضعفان و در راه اعتلاى كلمه حق تا مرز زندگى و مرگ گام برداشته‏ ايد . شما در راه اين آرمانهاى انسانى الهى پشت پا به دنيا و علائق زودگذر آن زده و روى به خدا آورده‏ايد ، پس اضطراب براى چه ؟ دلهره و پريشان خاطرى چه معنى دارد ؟ شما هم اكنون جان را كه امانت خداوندى است ، بر كف اخلاص گرفته و ميگوئيد : بار پروردگارا ، اگر زمان استرداد امانت تو فرا رسيده است ، اين جان ما ، اين خون ما ، اين سر ما ، اين پيكر ما ، و اگر موقع ارجاع امانت نرسيده است ، باقى عمر را نيز امانت دار تو هستيم كه :

چون مرگ رسد چرا هر اسم
كان راه به توست مى ‏شناسم

از خورد گهى به خوابگاهى
وز خوابگهى به بزم شاهى

گر شوق تو خانه خيزم
خوش خسبم و شادمانه خيزم

گر خط خنتى نوشته تست
ور تن حبشى سرشته تست

گر هر چه نوشته‏اى بشوئى
شويم دهن از زياده گوئى

گر باز به داورم نشانى
اى داور داوران تو دانى

نظامى 6 ، 7 و عضّوا على النَّواجذ فانّه انبى للسّيوف عن الهام ( و داندانها روى هم بفشاريد ، زيرا فشار دندانها رويهم شمشير دشمن را در تارك از اثر مى‏اندازد ) رابطه دو مسئله ( فشردن دندانها رويهم و مقاومت جمجمه ) هم از جهت طبيعى ممكن است رابطه مثبت باشد ، باين معنى كه قدرتى بر اعصاب و ديگر عضلات ببخشد كه در برابر ضربه‏ها مقاومتى بيشتر داشته باشد و هم از نظر روانى كه موجب بروز قدرتهاى مقاومت و بازسازيهاى شديد عضلانى گردد .

باده از ما مست شد ، نى ما از او
قالب از ما هست شد نى ما از او

8 و أكملوا للامة و قلقلوا السّيوف في أغمادها قبل سلّها و الحظوا لخزر و أطعنوا الشّزرونا فحوا بالظّبا و صلوا السّيوف بالخطا ( لباس جنگى ( زره ) را تكميل نموده و شمشيرها را پيش از كشيدن در غلافهاى خود حركت بدهيد و نگاه‏هايتان از گوشه مؤخر چشم باشد و نيزه و شمشير را از راست و چپ به دشمن بزنيد و با لبه شمشير ضربه وارد كنيد و شمشيرها را با قدم‏هاى پيشرو به دشمن برسانيد ) .

توجه به ضرورت‏هاى جنگى در موقع جهاد اهميت حياتى دارد

دستوراتى كه امير المؤمنين عليه السلام در اين خطبه به سپاهيان خود صادر فرموده‏اند ، مربوط به ضرورتهاى مقابله با دشمن در ميدان كارزار است و ميتوان از اين دستورات اكيد و ديگر اوامرى كه در موارد ديگر فرموده‏اند ، ملاك همه آنها را بخوبى دريافت . اين ملاك عبارت است از حد اكثر كوشش براى حفظ جان و دفاع از آن در نهايت درجه‏اى كه ممكن است و شديدترين تلاش براى از پاى درآوردن دشمنى كه از چشمه‏سار حيات بيرون آمده و خود را از مبدء فياض و حيات بخش گسيخته و تمام كوشش آنرا در درو كردن گلهاى جانهاى حاميان حق صرف ميكند .

البته مسلم است كه تأكيد بر موضوعاتى مانند زره و شمشير و غير ذلك نه از آنجهت كه وسائل پيكار در آن وسائل جنگى منحصر است ، بلكه با نظر به ملاكى كه متذكر شديم ، دستورات فوق بر همه دورانها و همه گونه وسائل جنگى كه در قرون پس از صدر اسلام ساخته شده‏اند ، تعميم مييابد .

دستورات مورد تأكيد در اين خطبه و ساير موارد بر سه قسمت عمده تقسيم ميگردند :

1 وسائل جنگى و امور طبيعى .

2 فعاليت و مقاومت روانى .

3 دريافت حالات ملكوتى .

جملات شماره ‏هاى 6 و 8 و 9 و 11 و 12 و 13 و 16 و 17 و 22 و 23 و 24 و 28 مربوط به قسمت يكم است و جملات شماره‏هاى 5 و 6 ( بيك احتمال ) و 10 و 18 مربوط به قسمت دوم و شماره‏هاى 4 و 14 و 15 و 19 و 25 و 26 و 29 و 30 مربوط به قسمت سوم است . [ شماره‏ها بر حسب ترجمه آمده است ، يعنى جمله اول خطبه كه « اى گروه‏هاى سپاه مسلمين » است ، شماره 3 منظور شده است . ] 14 ، 15 ، 16 ، 17 ، 18 ، 19 و اعلموا أنّكم بعين اللَّه و مع ابن عمّ رسول اللَّه فعاودوا الكرّ و استحيوا من الفرّ فانّه عار فى الأعقاب و نار يوم الحساب ( و بدانيد كه كار شما در ديدگاه خداونديست و شما با پسر عموى پيامبر در حركت و تلاش هستيد . حمله را تكرار و از فرار شرم كنيد ، زيرا فرار از جهاد ، ننگى براى نسل‏هاى آينده شما و آتشى است در روز حساب ) .

بدانيد كه خداوند شما را در اين تكاپو كه در مرز زندگى و مرگ مى ‏كنيد مى ‏بيند

اى سپاهيان من هيچ خيال و پندارى به دل راه ندهيد ، از هيچگونه تلقينات شيطانى و وسوسه‏هاى بى‏اساس متأثر نشويد ، و بدانيد كه هيچ هدفى ارزش آن را ندارد كه شما جان خود را در راه وصول به آن از دست بدهيد و يا بزندگى انسان ديگرى پايان ببخشيد ، جز يك هدف و آن هدف مشيت الهى است كه متعلق بر ريشه كن شدن ستمگران و راهزنان راه حق و حقيقت ميباشد . كمترين مسامحه در اين مرز حساس حيات و موت ، در تعيين سرنوشت ابدى مؤثر بوده و عذاب الهى را در دنبال خواهد آورد .

همين مقدار بدانيد كه خداوند شما را مى ‏بيند و ميداند كه شما چگونه جان خود را در كف اخلاص گرفته و در تلاش و تقلا به سر ميبريد ، اينكه اگر شما پيروز شويد ، قهرمان ناميده خواهيد شد اگر پيروز شويد غنيمت خواهيد برد يا انتقام شخصى خود را از دشمن گرفته‏ ايد يا آبروئى دنيوى براى پيدا كردن موقعيت در جامعه بدست آورده‏ايد هدفهائى نيستند كه بتوانند ارزش جان را داشته باشند .

همين مقدار بدانيد كه خدا شما را مى ‏بيند ، مبادا ، حتى كمترين حدى از آن مزيتهاى پوچ و خيالى در دلتان خطور كند . شما در اين ميدان كارزار دوشادوش پسر عموى پيامبرتان در تلاش و تكاپو به سر مى‏بريد و شما مى‏دانيد كه على ابن ابيطالب كسى است كه پيامبر شما درباره‏اش فرموده است :

الحقّ مع علىّ و علىّ مع الحقّ ( حق با على و على با حق است ) 20 ، 21 و طيبوا عن أنفسكم نفسا و امشوا إلى الموت مشيا سجحا ( و به رها كردن روح از كالبدتان رضايت دهيد و دلخوش باشيد و سبكبال به سوى مرگ حركت كنيد ) اى سپاهيان من پس از آنكه تكليف الهى براى شما قطعى شد و هيچ گونه عذرى براى اطاعت از آن تكليف نداشتيد ، روانه ميدان كارزار شده ‏ايد .

حال كه شما در مسير انجام تكليف گام برميداريد ، در حقيقت جان خود را در گرو اين تكليف حساس درآورده‏ايد ، اگر در چنين موقعيتى عظمت تكليف را فراموش كنيد در حقيقت جان خود را از ارزش ساقط كرده‏ايد ، پس از آنكه جان از ارزش خود ساقط شد ، اگر عمر ابدى هم در اين دنيا داشته باشيد ، اين جان بار سنگينى بر دوش شما خواهد بود . زيرا احساس عظمت تكليف و اطاعت آن است كه جان شما را قابل ارزش و حركت به ملكوت الهى مي نمايد . 22 ، 23 ، 24 ، 25 ، 26 ، 27 و عليكم بهذا السّواد الأعظم و الرّواق المطنّب فاضربوا ثبجه فإنّ الشّيطان كامن فى كسره و قد قدّم للوثبة يدا و أخّر للنكّوص رجلا ( و بر شما باد توجه بآن جايگاه انبوه متراكم سپاه دشمن و چادرهاى مستحكم بوسيله طناب ، بزنيد وسط و متن آن خيمه را كه شيطان در جانبى از آن كمين گرفته و براى جستن به پيش ، دستى به پيش و براى فرارپائى به عقب گرفته است ) .

همه همت‏ها و فعاليتهاى ‏تان متوجه آن جايگاه انبوه دشمن باشد

آنجا است كه شيطان جن به كمك شياطين انس آمده و با همديگر به شور و گفتگو پرداخته‏اند ، سخن شوم يكى با سخن نحس ديگرى تاييد مى‏شود ، بانگ شوم اين يكى با حماسه پليد آن ديگرى پاسخ داده ميشود . آنجا است جايگاه تعاون بر معصيت و عدوان بر ضد خواست خداوندى كه فرموده است :

وَ تَعاوَنُوا عَلىَ الْبِرِّ وَ التَّقْوى‏ وَ لا تَعاوَنُوا عَلىَ الأثْمِ وَ الْعُدْوانِ [ المائده آيه 2] ( تعاون بر نيكوكارى و تقوا بورزيد و تعاون بر معصيت و عدوان ننمائيد ) .

تمامى همت و فعاليتهايتان را در جدى‏ترين وجه بآن جايگاه متوجه بسازيد كه معاويه و همدستان دنيا پرستش در آنجا نشسته و تشنه خون مسلمانانند و براى چند روزه كامجوئى در اين دنياى ناپايدار روياروى حق و حق طلبان ايستاده و با خدا بمبارزه پرداخته ‏اند .

آنجا اشقيائى زبون نشسته‏اند و بهيچ اصل و قانونى تكيه ندارند ، ترديد و وسوسه سطوح دلهاى آنان را فرا گرفته است ، بطورى كه دستى پيش گرفته‏اند كه در اين كارزار اگر مانند درندگان طرف را بيمناك و ترسو ديدند ، پيش بتازند ، و اگر از آنان استقامت و پايدارى ديدند فرار را بر قرار ترجيح بدهند . 28 ، 29 ، 30 فصمدا صمدا حتّى ينجلى لكم عمود الحقّ و أنتم الأعلون و اللَّه معكم و لن يتركم أعمالكم ( براى مقاومت و قصد شكستن دشمن هر چه سخت‏تر پافشارى كنيد تا نور پر فروغ ملكوتى بر شما بتابد و شمائيد انسانهاى برتر و خدا با شما است و پاداش اعمال شما را هرگز كم نخواهد كرد ) .

نور پر فروغ حق در مقاومت شديد در برابر دشمنانتان بر شما خواهد تابيد

يك بعد بسيار با عظمت انسانى كه موجب جلوه نور حق و تابش فروغ ملكوتى بر درون او ميگردد ، مقاومت شديد او براى دفاع از حق است ، زيرا در اين مقاومت است كه آدمى درون خود را از همه خواسته ‏ها و لذايذ و آمال و آرزوها تخليه مي نمايد و حتى حيات طبيعى محض خود را كه در متن طبيعت محبوب مطلق او است را زير پا ميگذارد و هيچ خواسته‏اى جز حق ندارد « ز خدا نبوده بجز خدا طلب و سئوال تو يا على » هنگاميكه درون آدمى به اين صفا و خلوص رسيد ، واضح است كه انوار حق بر درون او خواهدتابيد . در اينجا است كه ترقى و اعتلاى انسانى به درجه اعلاى خود ميرسد ،ديگر اندوه و سستى براى چنين انسانى راه ندارد چنانكه خداوند متعال ميفرمايد :

وَ لا تَهِنُوا وَ لا تَحْزَنُوا وَ أَنْتُمُ الْأَعْلَوْنَ أَنْ كُنْتُمْ مُوْمِنينِ [ آل عمران آيه 139] ( و سست و اندوهگين مباشيد در حاليكه شما برتريد اگر داراى ايمان هستيد ) .

اگرچه خداوند در همه احوال با انسانها است و مطابق آيه كريمه « او از رگ گردن به ما نزديكتر است » ، ولى فقط در آنموقع كه آدمى در دفاع از حق و ارتباط با حق بسر مي برد ، طعم و اللَّه معكم را مى ‏فهمد ( خدا با شما است ) آگاهى به اين معيت ، كه مساوى با آگاهى به حقيقت حيات آلهى است ، براى همه انسانها و در همه شرايط امكان‏پذير نيست ، يعنى خود انسانها هستند كه عامل اين آگاهى را بدست نمي آورند

يار نزديكتر از من به من است
وين عجب‏تر كه من از وى دورم

چكنم با كه توان گفت كه او
در كنار من و من مهجورم

شرح وترجمه نهج البلاغه علامه محمدتقی جعفری  جلد ۱1

دیدگاه‌ها

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.