google-site-verification: googledc28cebad391242f.html
80-100 ترجمه و شرح فلسفی خطبه ها علامه جعفریشرح و ترجمه خطبه هاعلامه محمد تقی جعفری

خطبه ها خطبه شماره ۹5 (ترجمه و شرح فلسفی علامه محمد تقی جعفری)

95 و من خطبة له عليه السلام

ترجمه خطبه نود و پنجم

از خطبه ‏اى از آن حضرت است .

در اين خطبه فضيلت پيامبر اكرم را بيان ميفرمايد . 1 خداوند سبحان پيامبر اكرم را در حالى فرستاد كه مردم در وادى حيرت گمراه 2 و در آشوب مشوّش و منحرف بودند 3 هواهاى نفسانى آنان را در خود غوطه و رساخته 4 و كبر و نخوت در لغزشگاهشان انداخته بود 5 جاهليّت تاريك آنانرا سبكسر و سبكروح ( بى شخصيّت ) نموده بود 6 آنان در تزلزل و اضطراب در [ واقعيّات حيات ] عمر در حيرت مى‏گذراندند 7 و درگرفتارى ناشى از جهل 8 پيامبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله خيرخواهى و پند و اندرز را درباره آنان بحدّ اعلا رساند 9 و به طريقه الهى حركت فرمود 10 و مردم را به حكمت 11 و با موعظه حسنه دعوت فرمود . 12

تفسير عمومى خطبه نود و پنجم

2 بعثه و النّاس ضلاّل فى حيرة . . . تفسير همه اين جملات مگر دو جمله اخير ( و دعا إلى الحكمة و الموعظة الحسنة ) در مجلّدات زير از همين ترجمه و تفسير مطرح شده است : مجلّد 2 از ص 195 تا ص 202 و از ص 258 تا ص 264 و مجلّد 8 از ص 58 تا ص 67 و از ص 284 تا ص 293 و مجلّد 13 از ص 276 تا ص 277 . 11 ، 12 و دعا إلى الحكمة و الموعظة الحسنة ( و مردم را به حكمت و با موعظه حسنه دعوت فرمود . )

حكمت و موعظه حسنه و مجادله با بهترين راه

خداوند متعال به پيامبر اكرم چنين دستور مى‏دهد :ادْعُ إِلَى‏ سَبِيلِ رَبِّكَ بِالْحِكْمَةِ وَ الْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ وَ جَادِلْهُمْ بِالَّتِى هِىَ أَحْسَنُ [ النّحل آية 125] ( دعوت كن به راه پروردگارت بوسيله حكمت و موعظه حسنه و با آنان با بهترين راه مجادله كن . )

چند مطلب مهمّ در اين آيه شريفه كه مورد تذكّر امير المؤمنين عليه السّلام قرار گرفته است ، وجود دارد كه ما به بعضى از آنها اشاره مينمائيم :

مطلب يكم

در اين آيه شريفه حكمت بعنوان وسيله تذكّر داده شده است مانند موعظه حسنه ، در صورتيكه در خطبه مورد تفسير حكمت با جنبه هدفى مطرح گشته است ، زيرا آن حضرت مى ‏فرمايد :

و دعا إلى الحكمة . ( پيامبر اكرم مردم را به حكمت دعوت فرمود . ) راه حلّ اين مسئله ، آسان است ، و آن اينست كه حكمت از يك جهت ، هدف نسبى سعى و كوشش‏هاى معرفتى و عملى است كه همه انبياى عظام صلوات اللّه عليهم اجمعين مردم را براى وصول به آن تبليغ و تحريك فرموده‏اند ، مانند عرفان مثبت كه ميتواند بعنوان هدف نسبى منظور شود ، يعنى انسانهاى آگاه و هشيار بايد بكوشند كه هم موفّق به تحصيل عرفان نظرى شوند و هم بمقام عرفان عملى نائل گردند . پس از وصول به مقام حكمت و عرفان خود شخص حكيم و عارف با كمال وضوح مى‏فهمد كه اين دو مقام ارجمند نيز دو وسيله براى صعود به مقام نفس مطمئنّه مى‏باشند . خلاصه هدف بودن حكمت و عرفان بالنّسبه به مقامات پائين ترهيچ منافاتى با وسيله بودن آن دو به مقام عالى‏تر ندارد .

مطلب دوم

طريق يكم براى ارشاد انسانها حكمت است . در مجلّد چهاردهم صفحه ( 33 ) از اين ترجمه و تفسير شرح مبسوطى در تفسير حكمت آمده و مطالعه كنندگان ارجمند مى‏توانند براى بررسى كاملتر به آن مجلّد مراجعه فرمايند . حاصل تعريف حكمت در مأخذ مزبور چنين است : « معرفت حاصله از چهار بعد مزبور ( شناخت علمى ، شناخت فلسفى ، شناخت شهودى و شناخت اخلاقى ) و برخوردارى از آن در « حيات معقول » بوسيله عقل سليم ( خرد ) ، نه عقل جزئى نظرى ، حكمت ناميده ميشود . در آيات قرآن مجيد در موارد فراوانى از حكمت تمجيد شده و در مقدارى از آنها رساندن مردم بمقام حكمت ، انگيزه بعثت انبياء عليهم السّلام معرّفى شده است . و در آيه‏اى حكمت را خير كثير فرموده است . مسلّم است كه هر كسى توانائى فهم و درك حكمت را ندارد ، بلكه در هر دوران و در هر جامعه‏اى افراد اندكى مى‏توانند عظمت و ارزش و هويّت حكمت را بفهمند . در عين حال چنانكه اشاره كرديم پيامبران الهى كوشش و سعى بليغ داشتند كه همه مردم باندازه قدرت و فهم خود از حكمت برخوردار شوند ، و با نظر به نسبيّت حكمت ميتوان گفت :افراد فراوانى از طريق حكمت در مسير جاذبه الهى قرار مى‏گيرند .لاَ يُكَلِّفُ اللَّهُ نَفْساً إِلاَّ وُسْعَهَا [ البقره آيه 286] .( خداوند هيچ كسى را مكلّف نمى‏سازد مگر باندازه قدرتش ) .

آب دريا را اگر نتوان كشيد
هم بقدر تشنگى بايد چشيد

اگر چه مقامات والاى حكمت در دسترس افراد كمترى قرار مى‏گيرد . نكته بسيار با اهميتى كه در اين جمله ( ادْعُ إِلَى‏ سَبِيلِ رَبِّكَ بِالْحِكْمَةِ ) وجود دارد اينست كه خداوند متعال دعوت به حكمت را به پيامبر اكرم دستور ميدهد و چنانكه در تفسير حكمت ملاحظه نموديم ، در معناى حكمت ، هم شناخت علمى وجود دارد و هم شناخت فلسفى و شهودى و اخلاقى . و اگر دين مقدّس اسلام بر اساس احساسات محض و دريافتهاى درونى و غير علمى و فلسفى استوار بود ، نه ميتوانست توصيه به دعوت بوسيله حكمت نمايد و نه مى‏توانست آن همه علم و عقل و شعور و فهم را ترويج نمايد .

مطلب سوم

طريق دوم پند و اندرز نيكو است كه براى عموم مردم از كسانيكه داراى مقامات علمى هستند تا مردم عامى ، مؤثّر ميباشد . در آيات شريفه قرآنى ، و نهج البلاغه اصرار شديدى براى ضرورت موعظه مشاهده مى‏شود . اگر كسى ادّعا كند كه همه انسانها احتياج به موعظه حسنه دارند ، سخنى بگزاف نگفته است ، زيرا پديده غفلت و فراموشى و نا آگاهى حدّاقلّ در هر چند صباحى يكبار چيزى نيست كه گريبان بشر را رها كند و اين يك امر طبيعى است ، زيرا آدمى در عالم مادّه زندگى مى‏كند و عوامل انجذاب او به مادّه از قدرت مهمّى برخوردارند .

وَ ذَكِّرْ فَإِنَّ الذِّكْرَى‏ تَنْفَعُ الْمُؤْمِنِينَ [ الذّاريات آيه 55 ] .( براى آنان متذكّر باش زيرا تذكّر براى مردم با ايمان سود مى‏دهد . ) هر اندازه پند و اندرز مستند به اصول و حقائق ثابت‏تر و روشن‏تر بوده باشد ،تأثيرش عميقتر و دامنه‏دارتر ميگردد . همچنين هراندازه كه مستند به تجارب و مشاهدات بوده و با بيانات زيبا و رسا بوده باشد ، قطعى است كه نتيجه عالى‏تر خواهد داد .

مى‏توان گفت : در موعظه حسنه كه دگرگونى‏هاى مثبت در انسان ايجاد مى‏كند ،واقعيّت‏ها با قالب‏هاى هنرى بيان جمع ميشوند و بهترين نتائج را ببار مى‏آورند .شرط ديگر براى تأثير موعظه حسنه در مردم ، ايمان و تقوى و رشد روحى موعظه كننده است . اين شرط بسيار مهمّ و اساسى است . اين حقيقت اثبات شده است كه :

« مر زبان را مشترى جز گوش نيست » .

و إنّ الموعظة إذا خرجت من القلب دخلت فى القلب .

( اگر موعظه از قلب بيرون بيايد ، در قلب داخل گردد . ) « اندرز هرگاه از دل برآيد بر دل نشيند » . دليل تأثير شديد موعظه‏هاى نهج البلاغه همين است كه متذكّر شديم . آن كدامين ارشاد و وعظ است كه امير المؤمنين سلام اللّه عليه به مردم بيان فرمايد و خود بآن عمل ننمايد ؟ شايد از يك جهت صحيح باشد كه بگوئيم : موعظه درباره واقعيّات كمتر از انسان‏هاى عامل و با تقوى و صالح ، بسيار مؤثّرتر از موعظه درباره واقعيّات زيادتر و عميق‏تر و گسترده‏تر از انسان‏هاى بى‏عمل و بى‏تقوى و ناصالح ميباشد ، زيرا اين مثل : ( كل اگر طبيب بودى سر خود دوا نمودى ) اگر چه عاميانه بنظر مى‏رسد ، ولى واقعيّت خود را در جريان تاريخ بخوبى اثبات كرده است .

خداوند سبحان با كمال صراحت كسانى را كه مردم را به نيكوكارى دستور ميدهند ،ولى خود به آن عمل نمى‏كنند ، توبيخ نموده مى‏فرمايد :أَتَأْمُرُونَ النَّاسَ بِالبِرِّ وَ تَنْسَوْنَ أَنْفُسَكُمْ [ البقره آيه 44] .( آيا مردم را به نيكوكارى دستور مى‏دهيد و خود را فراموش مى‏كنيد ؟ )

و ربّ شقىّ يأمر النّاس بالتّقى
طبيب يداوى النّاس و هو عليل

( و بسا انسانى شقّى كه مردم را به تقوى دستور مى‏دهد ، طبيبى است كه مردم را معالجه مى‏كند در حاليكه خود او مريض است )

مطلب چهارم

طريق سوم مجادله با بهترين طرق . بديهى است كه همه مردم در همه حال آمادگى شنيدن يا پذيرفتن حقائق را ندارند و گاهى اين عدم آمادگى تا سر حدّ مقاومت و اين مقاومت هم گاهى تا سر حدّ لجاجت مى‏رسد . عدم آمادگى را ميتوان با بيان زيباى حقائق از بين برد و شخص نا آماده را براى شنيدن و پذيرش حقائق منعطف ساخت . ولى اگر آمادگى بدرجه مقاومت برسد ، در مراحل اوّليّه مقاومت ، مجادله با بهترين طرق كه عبارتست از استناد به حقائق و اصول مورد قبول طرف مقابل ، مؤثّر واقع مى‏شود و تدريجا با توجّه بآن مقبولات و واقعيّات ديگر كه ممكن است بتازگى با آنها آشنائى پيدا كند ، در مسير حقّ قرار بگيرد و بحركت و تكاپو مى‏افتد . و اگر مقاومت بدرجه لجاجت برسد ، كه از پليدى غير قابل علاج او كشف كند ، در اينصورت مطابق آيه شريفه :

خَتَمَ اللَّه عَلَى‏ قُلُوبِهِمْ وَ عَلَى‏ سَمْعِهِمْ وَ عَلَى‏ أَبْصَارِهِمْ غِشَاوَةٌ وَ لَهُمْ عَذَابٌ عَظِيمٌ [ البقره آيه 7] ( خداوند بر دلهاى آنان مهر زده است و پرده‏اى برگوشها و چشمهاى آنان زده شده و عذابى بزرگ در انتظار آنان مى‏باشد . ) هيچ حكمت و موعظه و جدالى در او تأثير نخواهد كرد .

البتّه بايد اين نكته را فراموش نكنيم كه رسيدن مقاومت به درجه‏اى از لجاجت و پليدى كه موجب ختم شدن پرونده گرديدن تكاملى آن شخص باشد و به سقوط حتمى برسد ، بسيار مشكل و تقريبا استثنائى است ، لذا ارشاد كنندگان و مربّيان نبايد با مشاهده عدم آمادگى‏هاى اوّليّه و مقاومت‏هاى ابتدائى نوميد شده و دست از وظيفه بسيار با اهمّيّت سازندگى خود بردارند .

يكى از مشهورترين نويسندگان دوران اخير كه سالها در زندان بسر برده بود مى‏ نويسد براى اينكه به ما زندانيان سياسى زجر روحى بدهند ، گاهى جنايتكاران پليد و حرفه‏اى را نزد ما مى ‏آوردند و ما با اينگونه اشخاص به گفتگو مى ‏نشستيم و من بارها ديدم كه ببركت گفتگوها و ارشادهاى مناسب ،پس از گذشت مدّتى طرز نگاه‏هاى اين اشخاص عوض مي شد و تدريجا و آهسته آهسته عواطف انسانى در نگاههاى آنان نمودار مي گشت و وقتى كه صحبت از وقاحت ظلم و تعدّى بديگران بميان مى ‏آمد ، حالت تأثّر در چهره‏ شان آشكار مي شد و ما بخوبى دريافت مى‏ كرديم كه از خودشان شرمنده مي شوند و پشيمانى سخت در قيافه‏ هاى آنان نقش مى ‏بست . بهمين جهت است كه در مآخذ معتبر اسلامى ، معلّمان و مربّيان تشويق مي شوند كه زحمات متعلّمان و متربيان را تحمّل كنند .

شرح وترجمه نهج البلاغه علامه محمدتقی جعفری  جلد ۱7

 

Show More

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.

Back to top button
-+=