google-site-verification: googledc28cebad391242f.html
80-100 ترجمه و شرح فلسفی خطبه ها علامه جعفریشرح و ترجمه خطبه هاعلامه محمد تقی جعفری

خطبه ها خطبه شماره ۹2 (ترجمه و شرح فلسفی علامه محمد تقی جعفری)

متن خطبه نود و دوم

92 و من كلام له عليه السلام

لما أراده الناس على البيعة بعد قتل عثمان رضي اللّه عنه 1 دعوني و التمسوا غيري 2 ، فإنّا مستقبلون أمرا له وجوه و ألوان 3 ، لا تقوم له القلوب 4 ، و لا تثبت عليه العقول 5 . و إنّ الآفاق قد أغامت 6 ، و المحجّة قد تنكّرت 7 . و اعلموا أنّي إن أجبتكم ركبت بكم ما أعلم 8 ، و لم أصغ إلى قول القائل و عتب العاتب 9 ، و إن تركتموني فأنا كأحدكم 10 ، و لعلّي أسمعكم و أطوعكم لمن ولّيتموه أمركم 11 ، و أنا لكم وزيرا ، خير لكم منّي أميرا 12

ترجمه خطبه نود و دوم

از سخنان آن حضرت است در آن هنگام كه مردم خواستند پس از كشته شدن عثمان باو بيعت كنند فرموده است 1 . ( مرا رها كنيد و از ديگرى التماس كنيد 2 زيرا ما به استقبال امرى ميرويم كه جنبه‏ها و رنگهائى دارد 3 دلها بر آن تاب نياورد 4 و عقول بر آن ثبات نميدارد 5 آفاق فضاى آينده را ابر فرا گرفته 6 و راه راست مشوّه و ناشناخته است . 7 و بدانيد : قطعا اگر پاسخ مثبت در اين امر به شما بدهم ، طبق آنچه كه ميدانم با شما عمل خواهم كرد 8 و به سخن هيچ گوينده و ملامت هيچ ملامتگرى گوش فرا نخواهم داد 9 و اگر مرا رها كنيد من مانند يكى از شما خواهم بود 10 و شايد كه من شنواتر و مطيع‏تر از همه شما بآن كسى خواهم بود كه امر زمامدارى خود را باو سپرده‏ايد 11 و من براى شما وزير باشم بهتر از آن است كه امير شما باشم 12 .

تفسير عمومى خطبه نود و دوم

2 ، 7 دعوني و التمسوا غيري ، فإنّا مستقبلون أمرا له وجوه و ألوان ، لا تقوم له القلوب و لا تثبت عليه العقول . و إنّ الآفاق قد أغامت و المحجّة قد تنكّرت ( مرا رها كنيد و از ديگرى التماس كنيد ، زيرا ما به استقبال امرى مى‏رويم كه جنبه‏ها و رنگهائى دارد و دلها بر آن تاب نياورد و عقول بر آن ثبات نميدارد . آفاق فضاى آينده را ابر فرا گرفته و راه راست مشوّه و ناشناخته است . )

با طوفانهائى كه در پيش داريم و با عشقى كه من به عدالت دارم ، شما تحمّل زمامدارى مرا نخواهيد داشت ، برويد براى خودتان زمامدارى غير از من پيدا كنيد .

تقسيم مساوى بيت المال جنجالها بر پا خواهد كرد و من نمى‏توانم در تقسيم آن ، در موارد لزوم تساوى ، ميان افراد فرقى بگذارم ، همانگونه كه رسول اللّه و خاتم الانبياء صلّى اللّه عليه و آله عمل فرموده است . او مجتهد نبود كه احتمال خطا در نظر و در كارش وجود داشته باشد ، همه نظرات و اعمال و سخنانش [ بجز آنچه از طرف خدا مربوط به تشخيص خود او بوده است ] يا مستقيما مستند به وحى بوده است و يا بطور غير مستقيم وَ مَا يَنْطِقُ عَنِ الْهَوَى‏ إِنْ هُوَ إِلاَّ وَحْيٌ يُوحى‏ [لنّجم آيه 3 و 4] ( او از هوى سخن نمى‏گويد ، سخن او نيست جز وحيى كه به او وحى شده است ) وقتى كه من از گفتار و كردار پيامبر اكرم با كمال صراحت و بدون احتمال نظر شخصى مشاهده كرده‏ام و شنيده‏ام كه درباره بيت المال ، سياه و سفيد و عرب و عجم و برده و مالك و مردم حقيرنما و چشمگير فرقى با يكديگر ندارند ، با اينحال چگونه ميان آنان تفاوت بگذارم آيا با نظر بروش بعضى از گذشتگان ، ايجاد اين تسويه ، طوفان در اجتماع براه نخواهد انداخت

شما برويد براى خودتان زمامدارى غير از من پيدا كنيد .

و من هم

بنشينم و صبر پيش گيرم
دنباله كار خويش گيرم

مى‏بينم كه خويشاوندان من ، از نزديك و دور ، از عقيل برادرم گرفته تا ديگران ، خويشاوندى و يا هم قبيله بودن خود را با من ، به رخ من خواهند كشيد و از من امتيازات مقامى و مالى خواهند خواست و هدفشان اين خواهد بود كه با در نظر گرفتن وابستگى و ارتباط با من بر ديگر مردم جامعه تقدّم بجويند و مرا كه علىّ بن ابيطالب و پيرو رسول اللّهم براى خود پلى بسازند كه از روى آن عبور كنند و به تاراج مردم بپردازند آيا فرياد و نهيب دور باش به خويشاوندان ، طوفان ايجاد نخواهد كرد ؟ شما برويد براى خودتان زمامدارى غير از من پيدا كنيد .

من هم

بنشينم و صبر پيش گيرم
دنباله كار خويش گيرم

بر مبناى اين اصل اساسى كه :

الناس عبيد الدّنيا و الدّين لعق على ألسنتهم يحوطونه ما دارت به معائشهم و إذا محّصوا بالبلاء قلّ الدّيّانون [ از امام حسين عليه السّلام ] [ كلمات الحسين ( ع ) آقاى اعتمادى ] ( مردم بردگان دنيا هستند و دين در زبان آنان براى چشيدنست ، آنان دور دين مى‏گردند مادامى كه معاششان با آن مى‏چرخد ، و هنگامى كه با بلا آزمايش شدند متديّنان اندكند . ) جنگ و پيكارها و سختى‏ها و مصيبت‏ها بوجود خواهد آمد . جدائى از خانمانها ،سرگشتگى در غربت‏ها و كمبود موادّ معيشت و جراحت و اهانت‏ها بروز خواهد كرد . براى مقاومت در برابر اينهمه ناگواريها ، دلهائى محكم و آزمايش شده و منوّر بنور الهى مى‏خواهد نه دل هر بزدلى و نه دل هر بى‏شخصيّتى كه با كشمشى گرمش شود و با غوره‏اى به سردى بيفتد . هم اكنون عدّه‏اى را مى‏بينم كه آتش مقام‏پرستى در درون آنان زبانه مى‏كشد ، فردا براى رسيدن به مقام ، بهر دروغ و مكر و دغل و حتّى خونريزى‏هاى فراوان تن خواهند داد .

آيا مقاومت من در برابر آن مقام‏پرستان ، ايجاد طوفان نخواهد كرد ؟ شما برويد براى خودتان زمامدار پيدا كنيد . و من هم

بنشينم و صبر پيش گيرم
دنباله كار خويش گيرم

8 ، 9 و اعلموا أنّي إن أجبتكم ركبت بكم مآ أعلم ، و لم أصغ إلى قول القآئل و عتب العاتب ( و بدانيد قطعا من اگر پاسخ مثبت در اين امر بشما بدهم ، طبق آنچه كه مى‏دانم با شما عمل خواهم كرد و به سخن هيچ گوينده و ملامت هيچ ملامتگرى گوش فرا نخواهم داد . )

من حقيقت را از شما نگرفته‏ام كه تابع مطلق شما باشم .

اين جمله را به خليل بن احمد دانشمند بسيار معروف در علم و زهد و تقوى نسبت داده‏اند كه درباره أمير المؤمنين عليه السّلام گفته است :

إفتقار الكلّ إليه و استغنائه عن الكلّ يعطي أنّه إمام الكل في الكلّ ( احتياج همه به او و بى‏نيازى او از همه اثبات مى‏كند كه اوست امام همه در همه امور . ) روسو در كتاب قرارداد اجتماعى در توصيف قانونگزار [ كه شامل زمامدار نيز مى‏باشد ] چنين مى‏گويد : كه « سعادت او نبايد مربوط به جامعه باشد يعنى نبايد در سعادت احتياجى به جامعه داشته باشد . ولى بايد حاضر شود به سعادت جامعه كمك كند » [قرارداد اجتماعى ژان ژاك روسو ترجمه آقاى غلامحسين زيرك زاده ص 82 ] از يكى از شعراى بسيار بزرگ پرسيدند :

تو چرا اين زمامدار ، آن امير را مدح مى‏گوئى ، ولى علىّ بن ابيطالب عليه السّلام را كه بيش از همه آنان شايستگى دارد ، مدح نمى‏گوئى ؟ آن شاعر پاسخ داده بود كه : « امراء و زمامداران را اشعار من و امثال من است كه مطرح و بزرگ مى‏كند ، در صورتى كه علىّ بن ابيطالب عليه السلام از مدح و تعريف من و امثال من بى‏نياز است .

و إذا استطال الشّى‏ء قام بنفسه
و صفات نور الشّمس تذهب باطلا

( و هنگامى كه يك چيزى خود را گسترش داد و هستى خود را اصالت بخشيد ، قائم بنفسه مى‏گردد و صفات [ يا صفاى ] نور آفتاب هر باطل تاريك را از بين ميبرد . ) وانگهى بقول بعضى از دانشمندان انسان شناس گاهى مدح و توصيف كسانى كه از شخصيّت خيلى بالائى برخوردارند اين توهّم را بوجود ميآورد كه شايد مدّاح با اينوسيله مى‏خواهد شخصيّت خود را در جامعه مطرح كند باينكه آرى ، من قدرت درك عظمت‏ها را دارم ، منهم سنخيّتى با آن شخصيّت والا دارم مگر چنين نيست كه « مادح خورشيد مدّاح خود است » ؟

خلاصه ، آن تملّق‏ها و چاپلوسى‏ها و فرياد وا انسانا زدن‏ها كه بعنوان سيره دائمى قدرت طلبان و سلطه جويان تاريخ بوده است بهيچ وجه براى علىّ بن ابيطالب معنائى ندارد . او خود را مديون جامعه مى‏بيند كه اصلاحشان كند و عدالت را برپاى بدارد نه اينكه براى حيات معقول الهى خود ، نياز بگرفتن امضاء و تصديق از مردم داشته باشد . 10 ، 12 و إن تركتموني فأنا كأحدكم ، و لعلّي أسمعكم و أطوعكم لمن ولّيتموه أمركم و أنا لكم وزيرا خير لكم منّي أميرا ( و اگر مرا رها كنيد ، من يكى از شما خواهم بود ، و شايد كه من شنواتر و مطيع‏تر از همه شما با آن كسى خواهم بود كه امر زمامدارى خود را به او سپرده‏ايد و من براى شما وزير باشم بهتر از آن است كه امير شما باشم . )

اگر مرا رها كنيد و مسئوليّت زمامدارى را براى من بوجود نياوريد من هم فردى از شما هستم و بوظيفه خود عمل خواهم كرد .

اى مردم ، ضرورتى كه در حقّ و عدالت بمن ارائه شده است ، محال است كه كمترين مسامحه درباره آن دو روا بدارم .

اى مردم شما امّت محمّد رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله هستيد ، بيش از همه آگاهيد كه مشروعيّت حكومت و زمامدارى و هرگونه مقام فقط براى تحقّق بخشيدن و اجراى عدالت در ميان انسان‏ها و رساندن آنان به رشد و كمالى است كه استعدادش را در نهاد خود دارند ، نه عدالت براى بدست آوردن حكومت .

عدالت آب حيات زندگى اجتماعى مردم است . شوخى با عدالت و آنرا وسيله مقام قرار دادن ، و قيح‏ترين خيانت به عدالت و انسانهائى است كه خدا خواسته است از عدالت بهره‏ور شوند .

 

شرح وترجمه نهج البلاغه علامه محمدتقی جعفری  جلد ۱6

Show More

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.

Back to top button
-+=