متن خطبه هفتاد و چهارم
74 و من خطبة له عليه السلام
لما عزموا على بيعة عثمان 1 لقد علمتم أنّي أحقّ النّاس بها من غيري 2 ، و واللَّه لأسلمنّ ما سلمت أمور المسلمين 3 ، و لم يكن فيها جور إلاّ عليّ خاصّة 4 ، التماسا لأجر ذلك و فضله 5 ، و زهدا فيما تنافستموه من زخرفه و زبرجه 6
ترجمه خطبه هفتاد و چهارم
اين خطبه را در موقعى فرموده است كه شورى تصميم به بيعت با عثمان گرفته بود 1 شما دانستهايد كه من به اين خلافت از همه شايستهترم 2 و سوگند بخدا ،من به تصميم شما تسليم خواهم شد ، ماداميكه امور مسلمانان سالم بماند 3 و ظلم و جورى در امور مسلمانان روى ندهد ، مگر فقط براى من 4 اين تحمل و شكيبائى به اميد پاداش و فضل الهى 5 و اعراض از آن آرايش ظاهرى و پيرايش صورى خلافت است كه شما درباره آن به رقابت افتادهايد 6 .
تفسير عمومى خطبه هفتاد و چهارم
2 لقد علمتم أنّى أحقّ النّاس بها من غيرى ( شما دانسته ايد كه من به اين خلافت از همه شايسته ترم ) .
در آن هنگام كه على ( ع ) فرياد مي زند كه شما مي دانيد كه من به خلافت از همه شايسته ترم ، حتى يك نفر براى اعتراض دهان باز نمى كند .
ولى عمل آنان غير از علمشان بود . اينكه بعضى از تحليلگران صاحبنظر مي گويند : در مسئله زمامدارى آن دوران تناقضهائى ديده ميشوند كه قابل برطرف شدن نيستند ، گفتاريست صحيح . براى اثبات صحت اين گفتار دلايلى فراوان در تاريخ ثبت شده است . از جمله آن دلايل همين سخنانى است كه امير المؤمنين در اين مقام مي فرمايد : شما ميدانيد . چه چيز را ؟ اين حقيقت را كه من براى خلافت از همه شايسته ترم .
مقصود از خلافت چيست ؟ مقصود مديريت مادى و روحى انسانها در مجراى « حيات معقول » كه قرآن آن را « حيات طيبه » ناميده است . پيامبر عظيم الشأن اسلام اين مديريت را بعهده داشته است . اين مديريت ، رياست كسرى و قيصرها نبوده است ، بلكه قيام به وظيفه بحركت درآوردن مردم از لجنزار جهل و سقوط در منجلاب هوى و هوسهاى حيوانى و ظلمتهاى فقر و خودكامگى و خودستيزى بوده است . آيا مردم آن دوران شايستگى امير المؤمنين ( ع ) براى قيام بچنين وظيفه بزرگ را ميدانستند .
آرى ميدانستند . نتيجه اين دانستن چه بوده است ؟ نشستن و تماشا كردن ؟ نه هرگز ، زيرا اگر چنين بود ، قابل تأويل و تفسير بود ، ولى متأسفانه وقتى كه تن به سلطنت معاويه و عوامل بوجود آورنده آن ميدهند ، در حقيقت بدون اينكه كمترين ارزشى به علم خود درباره شايستگى انحصارى امير المؤمنين بدهند ، با كمال آسودگى خاطر يا براى آسوده كردن خاطر خود از آن علم ، كه هم در اين دنيا خصم بى امان آنان بوده و هم در آخرت مبدل به عذاب شديد الهى خواهد شد ، به قضا و قدر الهى تمسك مي كردند خوب ، چه مي شود كرد ؟
قضا و قدر چنين است كه امير المؤمنين نبايد به انجام وظيفه الهى خود قيام كند قضا و قدر اين معجزه را در مغز اين نابكاران بوجود ميآورد كه ظلمت بر نور برترى پيدا ميكند و باطل بر حق ترجيح داده ميشود 3 ، 4 ، 5 ، 6 و و اللَّه لأسلّمنَّ ما سلمت أمور المسلمين و لم يكن فيها جور إلاّ علىّ خاصَّة التماسا لأجر ذلك و فضله و زهدا فيما تنافستموه من زخرفه و زبرجه ( من به تصميم شما تسليم خواهم شد ، ماداميكه امور مسلمانان سالم بماند و ظلم و جورى در امور مسلمانان روى ندهد مگر فقط براى من . اين تحمل و شكيبائى به اميد پاداش و فضل الهى و اعراض از آن آرايش ظاهرى و پيرايش صورى خلافت است كه شما درباره آن به رقابت افتاده ايد ) .
اسلام را منحرف مكنيد و به انسانها ستم مورزيد ، من از دست دادن حق خود را كه فقط ظلم بر شخص من باشد ، تحمل ميكنم .
خلافت و زمامدارى اى كه شما تا حد شور و عشق بر آن علاقه مي ورزيد ، براى من بى ارزشتر از يك لنگه كفش وصله دار است . اگر اين حق را كه از آن من است و همه شما مي دانيد كه اين ادعاى من حق است ، از من سلب كنيد كه قطعا تعدى و ستم بر من است ، تحمل مي كنم و سكوت مي كنم ، و اما اگر اسلام را منحرف كنيد و ستمى بر مسلمانان روا بداريد ، اين يك حق الهى است كه سكوت نكنم و برخيزم و از انحراف اسلام و ستمى كه بر مسلمانان وارد شود جلوگيرى نمايم .
صحت اين مدعاى امير المؤمنين و عمل بآن را تاريخ بخوبى و وضوح كامل در اختيار ما گذاشته است . اين انسان كامل است و ماكياوليستها نبايد و بلكه نمي توانند طعم گفتار و رفتار اين انسان كامل را بفهمند و كسانى كه اصرار دارند كه اينگونه مسائل را طورى مطرح سازند كه ماكياوليستها هم بپذيرند و آنرا امضاء كنند ، خود آگاه يا ناخود آگاه خودشان را فريب ميدهند . و ضمنا با اين كار بيهوده رسميتى براى اظهار نظر ماكياوليستها در اينگونه مسائل ميدهند كه آرى ، شما هم ميتوانيد در اين مسائل اثبات و نفى كنيد و انسانها هم ميتوانند با اثبات و نفى شما بمقام والاى تكامل موجودات جنگلى نائل آيند
شرح وترجمه نهج البلاغه علامه محمدتقی جعفری جلد۱۱