google-site-verification: googledc28cebad391242f.html
40-60 ترجمه و شرح فلسفی خطبه ها علامه جعفریشرح و ترجمه خطبه هاعلامه محمد تقی جعفری

خطبه ها خطبه شماره ۵4 (ترجمه و شرح فلسفی علامه محمد تقی جعفری)

54 و من خطبة له عليه السّلام

متن خطبه پنجاه و چهارم

و فيها يصف أصحابه بصفين حين طال منعهم له من قتال أهل الشام 1 فتداكّوا عليّ تداكّ الإبل الهيم يوم وردها 2 ، و قد أرسلها راعيها 3 ، و خلعت مثانيها 4 ، حتّى ظننت أنّهم قاتليّ 5 ، أو بعضهم قاتل بعض لديّ 6 . و قد قلّبت هذا الأمر بطنه و ظهره حتّى منعني النّوم 7 ، فما وجدتني يسعني إلاّ قتالهم 8 أو الجحود بما جاء به محمّد صلّى اللّه عليه و سلّم 9 ، فكانت معالجة القتال أهون عليّ من معالجة العقاب 10 ، و موتات الدّنيا أهون عليّ من موتات الآخرة 11 .

ترجمه خطبه پنجاه و چهارم

در اين خطبه ياران خود را كه در جنگ صفين مانع از نبرد با شاميان ميگشتند ، توصيف مى ‏فرمايد 1 ( مردم براى بيعت با من چنان ازدحام كردند كه گوئى مانند شتران تشنه در روز ورود به آب همديگر را ميكوبند 2 . شترانى تشنه كه ساربانشان آنانرا بحال خود گذاشته 3 و افسارهاى آنانرا رها ساخته باشد 4 . تا آنجا كه گمان كردم مردم مرا خواهند كشت 5 يا بعضى از آنان بعضى ديگر را از پاى در خواهند آورد 6 من اين امر زمامدارى را پشت و رو كردم تا آنجا كه تفكر در اين موضوع خواب را از چشمانم منع كرد 7 هيچ چاره‏اى كه براى من امكان داشت ، نيافتم مگر اينكه يا با آن تبهكاران به نبرد برخيزم 8 يا آنچه را كه محمد ( ص ) آورده است منكر شوم 9 براى من گلاويزى جنگ و كارزار آسانتر از گلاويزى با كيفر الهى بود 10 و مرگ و شكست دنيا براى من از مرگ و سقوط در سراى آخرت آسانتر بود 11 )

تفسير عمومى خطبه پنجاه و چهارم

2 ، 6 فتداكّوا علىّ تداكّ الإبل الهيم يوم وردها و قد أرسلها راعيها و خلعت مثانيها ، حتّى ظننت أنهم قاتلى او بعضهم قاتل بعض لدىّ ( مردم براى بيعت با من چنان ازدحام كردند كه گوئى شتران تشنه در روز ورود به آب همديگر را ميكوبند ، شترانى تشنه كه ساربانشان آنانرا بحال خود گذاشته و افسارهاى آنانرا رها ساخته باشد ، تا آنجا كه گمان كردم آنان مرا خواهند كشت ، يا بعضى از آنان بعضى ديگر را خواهد كشت ) .

با چنين بيعتى كه مردم با من كرده‏ اند ، چگونه ميتوانم در چنين مسئله حياتى اجتماعى سستى بورزم ؟

امير المؤمنين عليه السّلام بطوريكه در نهج البلاغه در موارد متعدد منعكس شده است ، كيفيت بيعت را كه با وى صورت گرفته است ، بسيار جدى و با اهميت تلقى نموده و براى اثبات مدعاهاى خود به بيعت با آن كيفيت تكيه فرموده است . بهمين جهت است كه ما در اين مبحث مقدارى از كيفيت و نتايج بيعت با امير المؤمنين را متذكر مي شويم :

1 چون بيعت واجد شرايط واقعى انتخاب زمامدار بوده است ، نقض كردن بهر شكلى كه صورت بگيرد ، مساوى نقض شخصيت بيعت كننده بوده جز سقوط نتيجه ديگرى در دنبال نخواهد داشت .

2 جامعه ‏اى كه از چنين بيعتى تخلف كند ، آن جامعه هرگز روى خوشى نخواهد ديد ، زيرا وقتى كه هواى پاك سياسى و اجتماعى به مزاج يك جامعه سازگار نباشد ، آن جامعه بدون ترديد در جو آلوده به ناپاكى‏ ها به تنفس حيات اجتماعى و سياسى تن خواهد داد .

يعنى جامعه ‏ايكه بوسيله على بن ابيطالب نتواند به آرمانها و اهداف زندگى مادى و معنوى خود نائل گردد ، بطور قطع در لجن تمايلات حجاج بن يوسف‏ها و يزيد بن معاويه‏ها فرو رفته ، گردن‏هاى خود را همواره در معرض شمشير اين نابكاران قرار خواهند داد و ديديم كه همين نابكاران پليد تاريخ با آن جوامع چه كردند . قتل عام‏هاى دسته جمعى ، به مسخره گرفتن مقدسات ، نابود كردن اصول انسانى ، سوار كردن خودخواهان طغيانگر بر گردن مردم ، حق كشى‏ ها در همه اشكال گوناگونش ، سيرت و سنت تبهكارانه آنان بوده است .

3 اصرار شديد امير المؤمنين بر دفاع از زمامدارى خود . البته همه ما با نظر به سخنان و رفتار امير المؤمنين ( ع ) اين حقيقت را ميدانيم كه اين سالك راه خدا بهيچ وجه علاقه و اشتياقى به مقام و قدرت نداشته است .

اين اصرار مستند بر سه عامل مهم است :

عامل يكم دفاع از حق مسلم خود يك تكليف ضرورى اسلامى است كه گناه سكوت درباره آن ، كمتر از فرياد و فعاليت براى تعدى به حق ديگران نيست .

عامل دوم ضرورت دفاع از مظلومين و تنظيم امور جامعه و هموار ساختن زمينه حيات اجتماعى جامعه براى شخصيتى مانند امير المؤمنين بديهى‏تر از آن است كه نيازى به گفتگو داشته باشد .

عامل سوم ترس از تسلط ارباب زور و زر و تزوير و قدرت پرستان كامجو بر جامعه مسلمين كه جلوگيرى از چنين تسلط مانند دفاع از مظلومين و اجراى حق در حيات اجتماعى از مهمترين وظائف يك انسان رشد يافته است . بنابر اين مسائل كه متذكر شديم ، سستى و عدم دفاع از چنين زمامدارى ، قطعا گناهى است نابخشودنى ، نه اينكه امير المؤمنين عليه السّلام فقط ميتوانست از زمامدارى خود دفاع كند بلكه به اصطلاح فقاهى اين امر زمامدارى براى فرزند ابيطالب حقى نبود كه قابل اسقاط و انتقال دادن بديگرى بوده باشد ، اين حكم الهى است مانند حكم به وجوب نماز و دفاع از جان .

اين حقيقت از جملات زير كاملا روشن ميشود : 7 ، 11 و قد قلّبت هذا الأمر بطنه و ظهره حتّى منعنى النّوم فما وجدتنى يسعنى إلاّ قتالهم أو الجحود بما جاء به محمّد صلى اللّه عليه و آله و سلّم فكانت معالجة القتال اهون علىّ من معالجة العقاب و موتات الّدنيا اهون علىّ من موتات الآخرة ( من اين امر زمامدارى را پشت و رو كردم تا آنجا كه تفكر در اين موضوع خواب را از چشمانم منع كرد ، هيچ چاره‏اى كه براى من امكان داشت نيافتم ، مگر اينكه يا با آن تبهكاران به نبرد برخيزم ، يا آنچه را كه محمد ( ص ) آورده است ، منكر شوم . براى من گلاويزى جنگ و كارزار آسانتر از گلاويزى با كيفر الهى بود و مرگ و شكست دنيا براى من از مرگ و سقوط در سراى آخرت سهل‏تر بود ) .

ملاحظه ميشود كه جنگ در راه دفاع از زمامدارى خود را به حكم الهى كه بوسيله پيامبر آمده است ، مستند ميدارد . باين دلايل واضح و روشن است كه امير المؤمنين عليه السّلام دفاع از زمامدارى خود كه همراه رنج و زجر و شكنجه بوده است را كاملا جدى و آن را غير قابل چشم پوشى تلقى فرموده است .

شرح وترجمه نهج البلاغه علامه محمدتقی جعفری  جلد ۱۰

Show More

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.

Back to top button
-+=