39 و من خطبة له عليه السلام
متن خطبه سى و نهم
خطبها عند علمه بغزوة النعمان بن بشير صاحب معاوية لعين التمر ، 1 و فيها يبدي عذره 2 ، و يستنهض الناس لنصرته 3 منيت بمن لا يطيع إذا امرت 4 و لا يجيب إذا دعوت 5 ، لا أبا لكم 6 ما تنتظرون بنصركم ربّكم 7 ؟ أما دين يجمعكم 8 ، و لا حميّة تحمشكم 9 أقوم فيكم مستصرخا 10 ، و أناديكم متغوّثا 11 ، فلا تسمعون لى قولا 12 ، و لا تطيعون لي أمرا 13 ، حتّى تكشّف الأمور عن عواقب المساءة 14 ، فما يدرك بكم ثار 15 ، و لا يبلغ بكم مرام 16 ، دعوتكم إلى نصر إخوانكم فجرجرتم جرجرة الجمل الأسرّ 17 ، و تثاقلتم تثاقل النّضو الأدبر 18 ، ثمّ خرج إلىّ منكم جنيد متذائب ضعيف 19 « كَأَنَّما يُساقُوْنَ إِلىَ الْمَوْتِ وَ هُمْ يَنْظُرُونَ » 20 .
قال السيد الشريف : أقول : قوله عليه السلام : « متذائب » أى مضطرب 21 ، من قولهم : تذاءبت الريح ، أي اضطرب هبوبها 22 . و منه سمي الذئب ذئبا ، لاضطراب مشيته 23 .
ترجمه خطبه سى و نهم
خطبه ايست از آنحضرت ، اين خطبه را موقعيكه از جنگ نعمان بن بشير ياور معاويه در عين التمر اطلاع يافت ايراد فرمود 1 در اين خطبه عذر خود را آشكار نموده 2 و مردم را به يارى خود تحريك مي فرمايد 3 من به مردمى مبتلا شده ام كه اگر امر كنم اطاعت نمي كند 4 و اگر دعوت كنم اجابت نمي كند 5 اى مردمى كه اصالت نداريد 6 . براى يارى پروردگارتان در انتظار چه كسى و كدام روزى و چه حادثه اى نشسته ايد 7 آيا هيچ دينى وجود ندارد كه شما را جمع كند 8 و هيچ غيرتى نداريد كه شما را بر هجوم به دشمنانتان تحريك كند و به هيجان در آورد 9 در ميان شما فرياد زنان مي ايستم 10 و شما را بعنوان پناه ندا ميكنم 11 نه گفتارى را از من مي شنويد 12 و نه امرى را از من اطاعت مي كنيد 13 تا آنگاه كه حوادث عواقب وخيم خود را نشان مي دهد 14 نه بوسيله شما انتقام خونى گرفته مي شود 15 و نه بكمك شما ميتوان به مقصودى نائل شد 16 شما را به كمك برادرانتان خواندم مانند شتر خسته و بيمار صدا در آورديد 17 و مانند شتر لاغر و مجروح از حركت باز ايستاديد 18 سپس سپاهى از شما كه كوچك و مضطرب و ناتوان بود بحركت در آمد 19 گوئى بطرف مرگ در حاليكه مى نگرند ، رانده مي شوند 20 شريف رضى گفته است : سخن آن حضرت كه مي فرمايد : « متذائب » بمعناى مضطرب است 21 و ماخوذ از اين جمله است كه مي گويند : تذائبت الريح يعنى باد در وزيدن مضطرب شد . 22 و گرگ را ذئب ميگويند ، از همين جهت است كه در راه رفتن با اضطراب مي رود 23 .
تفسير عمومى خطبه سى و نهم
4 ، 5 منيت بمن لا يطيع إذا امرت و لا يجيب إذا دعوت ( من به مردمى مبتلا شده ام كه اگر امر كنم اطاعت نمي كند و اگر دعوت كنم اجابت نمي كند ) .
رهبرى مبتلا به پيروانى نا آگاه از عظمت تكليف
چه دلخراش است وضع روحى يك رهبر عظيم الشأنى كه از رهبرى كمترين سود مادى و مقامى براى خود منظور ننمايد و از همه عوامل سعادت و فضيلت همه ابعاد مردم جامعه اش مطلع باشد و شب و روز در راه بوجود آوردن همه عوامل سعادت و فضيلت براى مردم جامعه خود لحظهاى آرامش نداشته باشد ،با اينحال مردم آن جامعه او را درك نكنند و طعم تكاليف و وظائفى را كه براى سعادت و فضيلت همان مردم متوجه مي سازد نچشند آرى ، بسيار دلخراش و شكنجه زا است وضع روحى رهبرى كه بمردم جامعه خود از افق بالاترى مى نگرد و خباثت و پليدى دشمنان آن جامعه را از همه جهات درك مي كند ،ولى مردم آن جامعه با يك سستى و بيخيالى به زندگى احمقانه خود ادامه مي دهند بايد گفت كه آن مردم يا آگاهى از عظمت تكليف نداشتند و يا شايستگى رهبرخود را به رهبرى قبول نكرده بودند و يا مبتلا به ضعف اراده بودند و يا خود محورى افراد آن جامعه ، آنانرا از شناخت « حيات معقول » بى بهره ساخته بود . حقيقت اينست كه با نظر به وضع عمومى جامعه آن دوران ، همه اين عوامل مزبور وجود داشته است ، نه باين معنى كه هر يك از افراد آن جامعه بوسيله همه اين عوامل پوچ و تباه شده بودند ، بلكه بعضى از آنان بيكى از عوامل مزبوره ،بعضى ديگر به چند عامل از آنها مبتلا بودند ، مگر اقليتى اسف انگيز كه هم شايستگى رهبر را برهبرى در حد اعلا و هم عظمت تكليف و هم قدرت اراده و انسان محورى را درك نموده و اين امور را در « حيات معقول » خود عينيت بخشيده بودند ، مانند مالك اشتر ، عمار بن ياسر ، اويس قرنى و امثال اينان . 6 ، 7 لا أبا لكم ، ما تنتظرون بنصر ربّكم ( اى مردمى كه اصالت نداريد ، براى يارى پروردگارتان در انتظار چه كسى و كدام روزى و چه حادثهاى نشسته ايد )
آخر در انتظار چه نشسته ايد ؟
آيا در انتظار حادثه اى بالاتر از هجوم دشمن بى باك و خدانشناس و ضد انسان نشسته ايد ؟ چه حادثه اى دردناكتر از كشته شدن انسانها و ويران شدن دودمانها و ذلت و خوارى شكستى كه از دشمن خونخوار نصيب شما مي گردد ؟ در انتظار كدامين روزى نشسته ايد ؟ در انتظار روزى كه رزمندگانتان در خاك و خون بغلطند و كودكانتان پايمال و زنهايتان اسير شوند و به بدترين وضعى مبتلا شوند ؟ در انتظار كدامين رهبر نشسته ايد ؟ آيا من كمترين تفاوت و ترجيحى براى خود در ميان شما قائلم ؟ آيا شما را بميدان جنگ فرستاده ، خودم به رفاه و آسايش مىپردازم ؟ آيا سعادت و فضيلتى را كه موجب زندگانى اصيل شما ميباشد درك نمى كنم ؟ پس در انتظار چيستيد و چشم براه كيستيد ؟ 8 ، 9 أما دين يجمعكم و لا حميّة تحمشكم ( آيا هيچ دينى نداريد كه شما را اتحاد جمع كند و هيچ غيرتى نداريد كه شما را بر هجوم به دشمنانتان تحريك كند و به هيجان در آورد ) .
يا بمقتضاى دينى كه معتقديد از خود دفاع كنيد يا بتحريك غيرت انسانى
با مضمون همين جمله بود كه سرور شهيدان راه حق و حقيقت
امام حسين عليه السلام در روز عاشورا در كربلاى خونين ، دشمن تبهكار را مخاطب قرار داده و فرمود :
إن لم يكن لكم دين و كنتم لا تخافون المعاد فكونوا أحرارا فى دنياكم ( اگر براى شما دينى نيست و از روز معاد نمى ترسيد ، اقلا در اين دنيا آزاد مرد باشيد ) .
اگر شما واقعا به دين اسلام [ يا هر دينى كه بر مبناى انسانيت استوار است ] معتقد هستيد ، بايد از خود دفاع كنيد . و بايد به اصول انسانى كه حيات فردى و اجتماعى شما را تأمين ميكند پاى بند بوده و از تباهى حيات خود جلوگيرى نمائيد . همه مبانى دين اسلام با تأكيد و اصرار صريح به حفظ حيات و ارزشهاى آن در اين دنيا دستور داده است ، و جائى براى هيچگونه عذر و بهانه اى در اسلام وجود ندارد . دستورات اسلام به جهاد و دفاع از مستضعفين و مبارزه با مستكبرين و طغيانگران بحدى قاطع و روشن است كه قابل هيچگونه تأويل و چشم پوشى نيست . واگذار كردن حيات و رها كردن آن در عرصه طبيعت و محيط كه هر لحظه در معرض تباه شدن بوسيله عوامل مزاحم طبيعت و انسان نماهاى قدرت پرست است ، كفران نعمت الهى و رفتار مخالف مشيت الهى است . و اگر معتقد بيك دين نيستيد ، حد اقل از نوع جاندارانيد كه انسان ناميده مى شود . آيا فرار از ذلت و مبارزه با خوارى و تحقير از مختصات طبيعت روانى انسانها نيست ؟ آيا دفاع از حيات اساسى ترين مختص ذاتى حيات نيست ؟ آيا دفاع از وطن كه جايگاه بروز و گسترش ابعاد حيات است لازم نيست ، با اينكه اين روحيه در همه جانداران ديده مى شود ، چگونه شما انسانها متوجه اين اصل نيستيد ؟ بهمين جهت است كه امير المؤمنين عليه السلام در يك جمله از خطبه هاى گذشته فرموده اند :
و أىّ دار بعد داركم تمنعون ؟ ( و از كدامين جايگاه غير از جايگاه خود دفاع خواهيد كرد ؟ ) 10 ، 14 أقوم فيكم مستصرخا و أناديكم متغوّثا ، فلا تسمعون لى قولا و لا تطيعون لي أمرا حتّى تكشف الأمور عن عواقب المسائة ( در ميان شما فرياد زنان ميايستم و شما را بعنوان پناهجوئى ندا مىكنم ،نه گفتارى را از من مي شنويد و نه امرى را از من اطاعت مي كنيد ، تا آنگاه كه حوادث عواقب وخيم خود را نشان بدهد ) .
پيش از آنكه عواقب وخيم حوادث گريبان شما را بگيرد ،
بفريادهاى من گوش بدهيد فريادهاى امير المؤمنين از روى احساسات زودگذر نيست . فريادهائى كه او سر مي دهد ، از اعماق جان الهى او بر ميخيزد كه امواجى از حقايق و و واقعيات روح او است . اين حقايق و واقعيات مستند به درك مبانى عالى « حيات معقول » است كه از معانى قرآن و اصول عقل سليم و وجدان پاك و تصفيه شده بوجود آمده است . اين همان فرياديست كه نوح و ابراهيم و موسى و عيسى و محمد صلوات اللّه عليهم اجمعين براى پيشبرد بشريت راه انداخته بودند . آنها چه ميگفتند و فريادشان براى چه بود ؟ فرياد و گفتار همه آنان اين بود كه خدا از آن خبر مي دهد :
لَقَدْ اَرْسَلْنا رُسُلَنا بِالْبَيِّناتِ وَ اَنْزَلْنا مَعَهُمُ الْكِتابَ وَ الْميزانَ لِيَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ [ الحديد آيه 25] ( ما پيامبران خود را با دلايل روشن فرستاديم و كتاب و ميزان صلاح و فساد و خير و شر را بوسيله آنان نازل كرديم تا مردم به عدالت قيام كنند ) .
پس فرياد پيامبران براى جلب و تحريك مردم به عمل به كتاب آسمانى و قوانين « حيات معقول » و عدالت ورزيدن بوده است . اگر همه اوراق تاريخ را ورق بزنيم و در عوامل ناگواريها و تلخى هاى زندگى جوامع و سقوط تمدنها با دقت بنگريم ، چيزى جز بى اعتنايى و تخلف از راهنمائىها و فريادهاى پيامبران نخواهم ديد . 15 ، 20 فما يدرك بكم ثار و لا يبلغ بكم مرام ، دعوتكم إلى نصر إخوانكم فجرجرتم جرجرة الجمل الأسرّ و تثاقلتم تثاقل النّضو الأدبر . ثمّ خرج إلىّ منكم جنيد متذائب ضعيف كَأَنَّما يُساقُوْنَ إِلىَ الْمَوْتِ وَ هُمْ يَنْظُرُونَ » ( نه بوسيله شما خونى كه ريخته شده است جبران مي گردد و نه بيارى شما بمقصودى مي توان رسيد . هنگامى كه شما را براى كمك به برادرانتان دعوت نمودم ، مانند شتر زخم خورده ناله كرديد و مانند شتر مجروح از حركت باز ايستاديد و سنگينى كرديد ، سپس مشتى سرباز متزلزل و ناتوان بطرف من حركت كرديد ، مانند كسانيكه بسوى مرگ رانده مى شوند و فقط به نگريستن اكتفا مى كنند .
نه بانتقام خونهائى كه با شمشير تبهكاران ريخته مى شود اهميتى مي دهيد و نه از احساس برادرى با آن انسانها كه در راه شما بخاك و خون در غلطيدهاند برخوردار هستيد آيا هيچ فكر كرده ايد در اينكه خونهائى كه در راه دفاع از دين و آرمانهاى شما روى خاك ميريزد ، پيامى بشما دارند ؟ آيا هيچ در اين مسئله حياتى انديشيده ايد كه احساس برادرى در دين اسلام كه از علامات درخشان اين مكتب است ، بزرگترين عامل وحدت شما است و اگر اين عامل تباه شود و يا با بى اعتنايى در آن بنگريد ، هيچ عامل وحدت و يگانگى براى خود نخواهيد يافت ؟ زندگى مشتى از مردم كه از چنين احساسى بى بهره است اگر چه در محكمترين نظم رياضى باشد ، برتر از زندگى مشتى حيوانات اهلى نخواهد بود كه با هم مي خورند و با هم مياشامند و با هم حركت مى كنند و با هم مى نشينند و مى خوابند و ديگر هيچ . مردم آن جامعهاى كه انسانهائى از آنان مظلوم كشته مىشوند و ديگران به تماشاگرى قناعت ورزيده و به زندگى بى اساس و بى پشتيبان خود دل خوش ميدارند ، همانند چارپايانى هستند كه بعضى از آنها را مى كشند و ديگر جانداران به علف خوارى و جست و خيز مشغولند .
تلختر از همه اينها كه گفتم ، اينست كه اصلا شما هدف و مرامى در زندگى نپذيرفته ايد شما مانند برگهاى ناچيز و خشكيده خود را تسليم هدفها و مرامهاى قدرتمندان ضد انسان نموده ايد ، گويا نميدانيد كه هدف و مرام اقوياى قدرت پرست ، جز وسيله ساختن شما براى اشباع خودخواهى هايشان چيز ديگرى نيست .
شرح وترجمه نهج البلاغه علامه محمدتقی جعفری جلد ۹