143 متن خطبه صد و چهل و سوم
ترجمه خطبه صد و چهل و سوم
در طلب باران 1 ( و در اين خطبه بندگان خدا را به وجوب پناهجويى به رحمت خداوندى ، هنگامى كه رحمت باران از آنان قطع شده باشد آگاه مىسازد 2 آگاه باشيد ، زمينى كه شما را بر روى خود حمل مىكند و آسمانى كه بر شما سايه مىاندازد ، مطيع پروردگار شما هستند 3 و آنها در تلاش مستمر خود كه بركت خود را بشما مىرسانند ، نه براى دلسوزى درباره شما است 4 و نه براى توسل و تقرب به شما 5 و نه براى اميد خير از شما 6 بلكه آسمان و زمين مأمور رساندن منفعت براى شما گشتهاند و اطاعت امر مىنمايند 7 و آن دو براى برآوردن حدود مصالح شما بر پا داشته شدهاند ، و باين مأموريت تن در دادهاند 8 خداوند سبحان بندگان خود را در هنگام ارتكاب اعمال زشت مبتلا مىسازد به كاهش ميوهها 9 و حبس بركات 10 و بستن در خزانههاى خيرات 11 تا كسى كه بخواهد ،
بطرف خدا برگردد 12 و گنهكار دل از گناه بركند 13 و كسى كه مىخواهد ، بياد خدا بيفتد 14 و كسى كه مىخواهد بجهت نهى از لغزشها ، از آنها امتناع بورزد 15 و خداوند سبحان توبه را سبب فراوانى روزى و رحمت بر مخلوقات خود قرار داده 16 فرموده است : [ فقلت ] « إستغفروا ربّكم إنّه كان غفّارا . يرسل السّماء عليكم مدرارا . و يمددكم بأموال و بنين و يجعل لكم جنّات و يجعل لكم أنهارا [ نوح آيه 10 تا 12 ] 17 [ با آنان گفتم ( حضرت نوح عليه السلام ) ] : ( طلب بخشايش كنيد ، از پروردگارتان ، زيرا او بسيار بخشاينده است . آسمان را براى شما پرباران نمايد ( روزى شما را فراوان مىسازد ) و بوسيله اموال و فرزندان شما را يارى كند . و براى شما باغها و چشمه سارها قرار دهد .
پس خدا رحمت كند كسى را كه روى به توبه آورد 18 و طلب عفو از گناهان خود نمايد 19 [ و با احساس و انجام تكاليف و ايفاى حقوق مقرره ] آماده پيشباز از مرگ باشد 20 . خداوندا ، ما از زير پوششها ( مساكن ) و آشيانههاى خود بيرون آمده 21 ، در حاليكه چارپايان و فرزندان ما همگى در اضطراب و ناله و فرياد بودند ، بسوى تو پناه آورديم 22 [ پروردگارا ] در اين تلاش و پناهندگى طمع در رحمت تو داريم و اميد در كرامت نعمت تو بسته ايم .
و از عذاب و نقمت تو ترسانيم 23 خداوندا ، ما را از بارانت سيراب فرما 24 و ما را از نا اميدان از لطف و عنايتت قرار مده 25 و ما را با خشكسالىها هلاك مفرما 26 و ما را به كردار زشت نابخردان مؤاخذه مفرما ، اى خداوند ارحم الراحمين 27 خداوندا ، ما به سوى تو آمدهايم از رويدادى شكوه داريم كه بر مقام شامخ تو پوشيده نيست 28 [ پروردگارا ، ] پناه بتو آوردهايم از تنگناهاى سخت و دشوار 29 و بىبارانىها كه خشكسالى بوجود آورده 30 و از حوادث بسيار سخت و ناگوار كه ما را ناتوان ساخته 31 و فتنهها و آشوبهاى بسيار دشوار كه ما را به ستوه آورده است 32 خداوندا ، از تو مسئلت داريم كه ما را مأيوس بر مگردانى 33 و ما را در حاليكه از شدت اندوه زبان در دهانمايمان از حركت افتاده است ، نوميدمان مفرما 34 بار الها ، ما را به گناهانى كه مرتكب شدهايم مؤاخذه مفرما 35 و ما را با كردارهايمان محاسبه مفرما 36 خداوندا ، باران و بركتت 37 و روزى و رحمت را بر ما بگستران 38 و ما را با آب شيرين و گوارا و سيراب كننده و روياننده سيراب فرما 39 كه آن روييدنىها را كه از دست ما رفته است ، بار ديگر زنده كند 40 و آنچه را كه مرده است احياء نمايد 41 آب گوارايى كه سودمند باشد 42 و داراى محصولى فراوان 43 دشتهاى هموار را با آن سيراب فرمايى 44 و در درّهها و پستىهاى زمين سيل جارى كنى 45 و درختان را پر برگ 46 و قيمتها را ارزان فرمايى 47 قطعا تو بر همه چيز توانايى 48
تفسير عمومى خطبه صد و چهل و سوم
3 ، 8 ألا و إنّ الأرض الّتى تحملكم و السّماء الّتى تظلّكم مطيعتان لربّكم ، و ما أصبحتا تجودان لكم ببركتهما توجّعا لكم و لا زلفة إليكم و لا لخير ترجوانه منكم و لكن أمرتا بمنافعكم فأطاعتا و أقيمتا على حدود مصالحكم فقامتا ( در طلب باران ، امير المؤمنين عليه السلام در اين خطبه مبارك بندگان خدا را به وجوب پناهجويى به رحمت خداوندى ، هنگامى كه باران از آنان قطع شده باشد ، آگاه مىسازد . آگاه باشيد ، زمينى كه شما را بر روى خود حمل مىكند و آسمانى كه بر شما سايه مىاندازد ، مطيع پروردگار شما هستند .
و آنها در تلاش مستمر خود كه بركت خود را به شما مىرسانند ، نه از روى دلسوزى براى شما است ، و نه براى توسل و تقرب به شما و نه براى اميد خير از شما ، بلكه آسمان و زمين مأمور رساندن منفعت براى شما گشتهاند و اطاعت امر مىنمايند و آن دو براى برآوردن حدود مصالح شما بر پا داشته شدهاند و به اين مأموريت تن در دادهاند . )
كيهان بزرگ با دستور خداوندى در مجراى قوانين خود در جريان است و شما از اين جريان برخوردار ميشويد
امير المؤمنين عليه السلام در اين جملات مبارك ، اشاره بيك اصل علمى و فلسفى بسيار با اهميتى مىفرمايند كه توجه بآن ، براى كاروانيان علوم و معارف جهانشناسى بسيار ضرورى است . اين اصل علمى و فلسفى چنين است كه واقعيات ثابت و پديدههاى متغير و جريانات قانونى كه در اين كيهان بزرگ وجود دارند ، نه چنان است كه مستقيما لذائذ و آلام ما را در نظر دارند . و نه چنان است كه حركات قانونمند خود را براى توسل و نزديكى به ما صورت مىدهند . اين معنى با اشكال مختلفى در ادبيات بعد از ظهور اسلام ، در جوامع اسلامى مطرح شده است . از آنجمله :
يكى مرغ بر كوه بنشست و خاست
بر آن كُه چه افزود و زان كُه چه كاست
تو آن مرغى و اين جهان كوه تست
چو رفتى جهان را چه اندوه تست
اگر ناچيزى بعد مادى انسان را در برابر كيهان بزرگ در نظر بگيريم ، [ همانگونه كه خداوند متعال در قرآن مجيد فرموده است : لَخَلْقُ الْسَّماواتِ وَ الْأَرْضِ أَكْبَرُ مِنْ خَلْقِ الْنَّاسِ 1 ( البته آفرينش آسمانها و زمين بزرگتر است از آفرينش مردم ) ] خواهيم دانست كه چنان نيست كه عالم هستى با آنهمه عظمتى كه دارد ، بطور مستقيم و با كمال آگاهى و آزادى براى بر آوردن خواستههاى انسانها حركت مىكنند و در معرض كَوْن و فساد قرار مىگيرند ، اگر چه خود انسان با بلند پروازيهاى بىاساسى كه دارد ، خيال مىكند كه همه عالم هستى هيچ كارى جز براى برآوردن خواسته هاى او ندارد آرى
دريا كه به طبع خويش موجى دارد
خس پندارد كه اين كشاكش با اوست
خداوند سبحان مىفرمايد : كَمْ تَرَكُوا مِنْ جَنَّاتٍ وَ عُيُونٍ . وَ زُروُعٍ وَ مَقامٍ كَرِيمٍ . وَ نِعْمَةٍ كانُوا فِيها فاكِهيِنَ . كَذلِكَ وَ أَوْرَثْناها قَوْماً آخَرِينَ . فَما بَكَتْ عَلَيْهِمُ الْسَّماءُ وَ ما كانُوا مُنْظَرِينَ 2 [ آن تبهكاران ] چه باغها و چشمهسارها و زراعتها و موقعيت گوارا و نعمتى كه در آن ، داراى رفاه و نشاط بودند ، از خود گذاشتند [ و گذشتند ] بدينسان آن امتيازات را به قومى ديگر وا گذاشتيم ، پس نه آسمان براى آنان اشكى ريخت و نه بآنان مهلتى داده شده ) با نظر به اين مطلب ، يك مسئله بسيار با اهميت كه از دورانهاى پيشين مطرح شده است ، به حل و فصل نهايى خود مىرسد . مسئله اين است :
« آيا كيهان بزرگ فعاليت مىكند تا حقائقى بعنوان غايات ( هدفها ) تحقق پيدا كند ، يا كيهان بعنوان علل ماشينى فعاليت مىكند ، و آن حقائق بعنوان معلولات طبيعى از آنها به وجود مىآيند ؟ » با يك مثال ساده ، مسئله چنين است : آيا آفتاب فعاليت مىكند ، تا آنچه كه در منظومه شمسى قرار دارند ، به وضع و موقعيتهاى خود بعنوان غايت و هدف برسند .
يا آفتاب كار خود را انجام مىدهد و معلولات آن بطور جبر به وجود مىآيند ؟ يعنى آيا خورشيد فعاليت مىكند تا در كره زمين نباتات برويند و معادن به وضع خود برسند يا اينكه خورشيد كار خود را بدون آگاهى از آينده و توجه به هدف و غايت و غير ذلك ،انجام مىدهد و آن موجودات ( معادن ، نباتات جانداران ، مخصوصا انسانها ) داراى وضع و موقعيتهاى خود مىگردند ؟ مطلبى را كه امير المؤمنين عليه السلام در اين مورد فرموده است .
پاسخ نهايى است كه فوق آن ، قابل تصور نمىباشد . كلام امير المؤمنين عليه السلام چنين است : آنچه كه موجودات زمينى و آسمانى انجام مىدهند ، ذاتا با اين هدفگيرى نيست كه خواستههاى شما را در دو قلمرو جلب لذت و دفع الم بر آورند اصلا هيچ توجه و ارادهاى باين قضيه ندارند كه شما نيازمند تحصيل خير و منفعت هستيد و آنها آگاهانه و آزادانه در مسير رفع اين نيازمندى شما به فعاليت پرداخته اند .
آن موجودات ( زمينى و آسمانى ) با دستور خداوندى به فعاليت خود مشغولند ، از اين اشتغال حكمتآميز شما برخوردار مىشويد و مصالح خود را به دست مىآوريد و مفاسد را از خود دفع مىنماييد . امّا اينكه همه اجزاء و پديدهها و روابط و حركت و تحول اين كيهان بزرگ كه ما با نظر به بعد طبيعى ، جزئى ناچيز از آن هستيم ، پيرو دستور خداوندى بوده ، و حافظ قوانين جاريه در آنها خداوند سبحان است . با طرق علمى و فلسفى و منابع اسلامى كاملا قابل اثبات مىباشد .
تنها بعنوان نمونه : شما مىتوانيد باين حقيقت علمى محض توجه كنيد كه آنچه كه در جهان عينى مىگذرد و قابل مشاهدات حسّى و علمى است ، جريان پديدههاى بيشمار به ترتيب دو موقعيت ( علّى و معلولى ) است بدون اينكه خود رابطه ضرورى « عليت » قابل مشاهده حسى و علمى مستند به حسّ بوده باشد . حال ، اين سئوال پيش مىآيد كه چرا همه چيز از همه چيز صادر نمىگردد ؟
بلكه همواره واقعيات معينى ( علتها ) هستند كه واقعيات معين ديگرى ( معلولها ) را به وجود مىآورند . بنا به نقل برتراندراسل از ديويد هيوم ، او ( هيوم ) مىگويد : « من نمىدانم » اين پاسخ ناشى از فروتنى نيست ، زيرا هر متفكرى كه نتواند ثابتهاى گرداننده متغيرات عالم هستى را كه مستند به خدا است بپذيرد هيچ چارهاى جز همين كه بگويد :
« من نميدانم » ندارد . ولى با نظر به كلام مبارك امير المؤمنين عليه السلام پاسخ كامل به مسئله مورد بحث داده ميشود و جهل ما به علم مبدل مىگردد . مضمون كلام آن حضرت با قالب ادبى چنين مىشود :
قرنها بگذشت و اين قرن نويست
ماه آن ماه است آب آن آب نيست
عدل آن عدل است و فضل آن فضل هم
گر چه مستبدل شد اين قرن و امم
قرنها بر قرنها رفت اى همام
وين معانى برقرار و بر دوام
شد مبدل آب اين جو چند بار
عكس ماه و عكس اختر برقرار
پس بنايش نيست بر آب روان
بلكه بر اقطار اوج آسمان
مولوى
توضيحى درباره اينكه سببيت سببها ( عليت علتها ) از ذات خود اشياء ناشى نمىگردد ،
در ابيات زير بخوبى منعكس شده است :
سنگ بر آهن زنى آتش جهد
هم به امر حق قدم بيرون نهد
آهن و سنگ ستم بر هم مزن
كاين دو مىزايند همچون مرد و زن
سنگ و آهن خود سبب آمد و ليك
تو به بالاتر نگر اى مرد نيك
كاين سبب را آن سبب آورد پيش
بىسبب هرگز سبب كى شد ز خويش
اين سبب را آن سبب عامل كند
باز گاهى بىپر و عاطل كند
آن سببها كانبيا را رهبر است
آن سببها زين سببها برتر است
اين سبب را محرم آمد عقل ما
و ان سببها راست محرم انبياء
اين سبب چه بود ؟ بتازى گور سن
اندر اين چه اين رسن آمد به فن
گردش چرخ اين رسن را علت است
چرخ گردان را نديدن زلّتست
اين رسنهاى سببها در جهان
هان و هان زين چرخ سرگردان مدان
تا نمانى صفر و سرگردان چو چرخ
تا نسوزى تو ز بىمغزى چو مرخ
باد ، آتش مىشود از امر حق
هر دو سر مست آمدند از خمر حق
گر نبودى واقف از حق جان باد
فرق چون كردى ميان قوم عاد
( 1 ) المؤمن ( غافر ) آيه 57
( 2 ) دخان آيه 25 تا 29
حال كه چنين است ، وقتى كه ميخواهيد به نماز استسقاء برويد ، نخست قلب خود را بررسى كنيد
اگر ديديد سوز و اخلاصى داريد ، حتما چتر را فراموش نكنيد [ 1 ] و نماز استسقاء مرحوم آية اللّه العظمى آقاى آقا سيد محمد تقى خوانسارى رحمة الله عليه هنوز در حوزه علميه قم و در ميان اهالى قم كسانى هستند كه نماز استسقاى مرحوم آية اللّه آقاى سيد محمد تقى خوانسارى را كاملا به ياد دارند . آية اللّه خوانسارى از اعاظم مراجع عالم تشيع و از حيث فضل و علم و تقوى در درجهاى بسيار ممتاز بودند و اينجانب مانند عدهاى فراوان از طلاب حوزه علميه قم در آن زمان محضر مبارك آن شخصيت والا را تا مدتى درك و در نمازهايى كه بامامت آن بزرگوار در مدرسه فيضيه تشكيل مىشد ، شركت مىكرديم .
در سال 1363 هجرى قمرى [ 2 ] خشكسالى ناگوارى ،قم و شهركها و روستاهاى پيرامون قم را تهديد مىكرد ، بطورى كه نگرانى شديد ، همه مردم را ناراحت كرده بود . در اين موقع روحانيت و مردم از آية اللّه خوانسارى استدعا كردند كه مغفور له نماز استسقاء بجا بياورند . و ايشان با جمعى زياد از روحانيون با بجا آوردن شرائط نماز استسقاء به « خاك فرج » قم حركت كردند .
اينجانب كاملا به ياد دارم پس از سجده طولانى آن بزرگوار ابرهايى پراكنده در فضا نمودار گشته و تدريجا بهم پيوستند و ما هنوز به شهر قم وارد نگشته بوديم كه ابرها متراكم گشته و باران شديدى باريدن گرفت و از الطاف الهى خشكسالى برطرف شد .
اين داستان را تا حدودى مشروحتر ، از مجله حكمت شماره 12 سال اول از صفحات 29 و 30 و 31 در اينجا مىآوريم :
[ 1 ] بنا به نوشته مجله حكمت سال اول شماره دوازدهم يكشنبه 13 مهرماه 1331 اين نماز در سال 1362 خوانده شده است .
آيت اللّه خوانسارى و نماز استسقاء
يكى از بزرگترين آثار مرحوم آية اللّه خوانسارى قدس اللّه روحه كه براى عموم مسلمين موجب افتخار و مباحات گرديد نماز استسقائى بود كه آن شخص بزرگ بجاى آورد . و ملل جهان خواهى نخواهى در برابر عظمت اسلام سر تعظيم و تكريم فرود آورده دنيائى متوجه عالم روحانيت و شخصيت آن پيشواى مقدس شيعه گرديد در سال 1362 ه ق كه رحمت الهى از شهرستان قم و حومه آن قطع شده و از آغاز بهار تا اوايل خرداد ماه بهيچ وجه بارانى از آسمان رحمت نازل نشده بود دشت و هامون خشك و مزارع در اثر بى آبى پژمرده و آخرين مراحل حياتى خود را مي پيمود منظره غم انگيز و وحشت آورى در سراسر اين منطقه ايجاد و خرمن اميد مردم را بر باد ميداد ،در يك چنين موقعيت خطرناك و ساعات وحشتناكى كه اميد افراد رفته رفته بنا اميدى مبدل مى گرديد و بيم قحط و غلا اين سامان را تيره مي ساخت نسيم صبح رحمت و اشعه الهيه وزيدن گرفته يگانه مرد ايمان و خداپرستى كه در كانون معرفت اسرار حقيقت آموخته و آن گوهر گران بهائي كه در گنجينه تقوى و فضيلت براى چنين موقعى اندوخته شده بود با عزمى متين و ايمانى راسخ دامان همت بر كمر زده تصميم گرفت بوسيله نماز استسقاء و دعا طلب باران از منبع رحمت الهيه نموده روى عجز و نياز بدرگاه خداوند رحيم آرد ، اراده خود را بعموم طبقات اعلام و در روز جمعه يكساعت از طلوع عازم گرديد كه با رعايت دستور مقدس اسلام مشغول نماز گردد مردميكه بر اثر سستى ايمان بخداوند خوش گمان نبودند بزعم فاسد خود از راه خيرخواهى بحضرتش معروض داشتند ممكن است اين نماز بلا اثر مانده و مقام شامخ شما در نظر جمعيت كاسته شود ولى آن راد مرد كه هيچكس را جز خداى خود نميديد و جز سخن حق نميشنيد بدين سخنان وقعى نگذارده ميفرمود من بدستورى كه از شارع اسلام رسيده عمل نموده وظيفه خود را انجام ميدهم و بيمى از گفته اين و آن ندارم آنچه صلاح باشد واقع خواهد شد اين بود كه طبق مقررات دينيه خود و يكعده از مردان ايمانى با داشتن روزه چنانچه دستور رسيده رداء مبارك را از راست بچپ و بالعكس انداخته با پاى برهنه استغفارگويان و تضرع كنان رهسپار سمت خاكفرج گرديد و باميد فتح و فرج رو به بيابان نهادند اتفاقاً اين حادثه مصادف با موقعى بود كه قسمتى از قواى متفقين متمركز در ايران شده و يكعده از لشكر انگليسى و آمريكائى در حدود خاكفرج ( كه در ضلع شمال شرقى نيم كيلومترى شهر قم قرار گرفته ) جاى داشتند
قبلاً بآنها خبر رسيده بود كه عده زيادى از اهالى در نظر دارند باين حدود آمده و چاه آبى را كه مورد استفاده آنها است پر نموده بعلاوه ممكن است خطر بزرگى متوجه آنان شود آنها كه از جريان قضايا هيچ اطلاعى نداشتند و نيز هياهوى مردم تأييد افكارشان را مينمود كاملا مجهز براى دفاع گرديده حتى رگبارها را بسوى جمعيت قرار دادند ، تا هنگام هجوم مردم دفاع نمايند مرحوم آيت اللّه فقيد كه تنها متوجه بخداى خود بود هدف مخصوص داشت با نهايت رشادت و متانت بوضع خود ادامه داده با حضور متجاوز از بيست هزار نفر تقريبا در حال تضرع و خشوع بسته بذات مقدس ربوبى ، نماز استسقاء را بجاى آورده با خطبه و دعاء پايان يافت دلها مي طپيد و رنگها در پريدن بود هر كس با خود زمزمه و نوائى داشت كه آيا اين دعا بهدف اجابت خواهد رسيد يا نه متخصصين اروپائى كه در لشكر متفقين بودند اوضاع جوى را بدقت مورد بررسى قرار داده ابداً امارات نزول بارانرا مشاهده ننمودند فرداى آن روز آثار رحمت الهى ظاهر و ابرهاى متراكم آسمان قم را پوشيده بارانى بى نظير در شهر و حومه باريد بطوريكه سيل در رودخانه قم بجريان افتاده روحى تازه در سراسر باغات و مزارع و بيابان طف ديده دميده ، و زمين كه بر اثر بى آبى خشك و آتشين شده بود خلدبرين گرديد و مصداق اين آيه مباركه هويدا گرديد . . . ( و استغفروا ربكم انه كان غفارا يرسل السماء عليكم مدرارا ) . . .
ظهور اين كرامت بزرگ و دعاء سريع الاجابه در جهان اثر عجيبى بخشيده بطوريكه ژنرالها و فرماندهان لشكر متفقين نيز تسليم مقام دينى شده از آن بزرگوار خواستار شدند براى رفع غائله جنگ جهانى دعا فرمايند و از مقامات رسمى لندن و آمريكا وقوع اين حادثه شگفت انگيز بوسيله راديو در تمام دنيا پخش گرديد حقانيت دين مبين اسلام عملا بر جهانيان آشكار گشت و بر آن مردم مادى و عناصر ناپاكى كه بديانت و اسلاميت بنظر حقارت مينگريستند ثابت شد كه مردان پاك و با فضيلتى در عالم هستند كه بلاواسطه با عالم غيب پيوسته و ميتوانند با نيروى ايمان جهانى را تكان دهند و طبيعت باذن خداوند جهان در زير فرمان آرند درود فراوان بروان پاكت باد اى رادمرد باحقيقت و ايمانيكه اسلام را زنده ساخته قوت اسلام را بمردم جهان نمايش دادى .
كافى است براى قبول اين گونه گرفتاريها ، به داستان بسيار مختصرى از مشهورترين فيزيكدان قرن معاصر توجه شود . « در سال 1949 اينشتين درباره ملاقات خود با يكى از سران آمريكايى چنين نوشت :
« اخيراً با يكى از شخصيتهاى باهوش آمريكايى كه به صورت ظاهر مردى صاحب حسن نيت بود ، مذاكره مىكردم و به او تذكر دادم كه خطر جنگ جديدى بشريت را تهديد مىكند و اگر چنين جنگى درگيرد ، احتمالا نوع بشر منهدم خواهد گشت . و فقط تشكيلاتى كه ما فوق ملتها باشد ، ميتواند از چنين خطرى جلوگيرى كند . اما با نهايت تعجب مشاهده كردم كه مخاطب من چنين جواب داد :
« به چه دليل شما تا اين اندازه مخالف با انهدام نوع بشر مىباشيد ؟ » [ اگر عبارات بعدى متفكر مزبور را در تفسير پاسخ مخاطبش مورد دقت قرار بدهيم ، خواهيم ديد كه حتى ممكن است حتى يكى از بزرگترين عللى كه مخاطب را وادار به چنين پاسخ حيرتانگيزى كرده است ، همان فرسودگى حيات بشرى است كه نتيجه و يا عكس العمل قطعى جرمها و جنايات و بطور عام نتيجه يا عكس العمل گناهانى است كه بشر با كمال بىاعتنايى و به انگيزگى لذت پرستى و خودكامگى مرتكب آنها گشته است . متفكر مزبور ( اينشتين ) مىگويد :
« چنين جواب تند و صريحى از رنج درونى و بدبختى آشكارى حكايت مىكند كه مولود جهان امروز است . اين جواب بنظر من جواب كسى است كه كوشش بسيار كرده است تا تعادلى در وجود خويش ايجاد كند ، ولى توفيق نيافته است ، و حتى اميد توفيق را هم از دست داده است . اين جواب بيان انزوايى دردناك است كه همه افراد بشر امروزه از آن رنج مىبرند . » ] 1 آيا ابتلاء و ناگوارى و بسته شدن راه خيرات و نابود شدن اميدها و آرزوها بالاتر از اين قابل تصور است كه بشر امروزى خود را در يك بنبست غير قابل گشايش ببيند ؟ آيا سختتر از اين نتائج نابود كننده براى گناهان مىتوان تصور نمود كه هستى و نيستى و زندگى و مرگ براى انسان يكسان باشند ؟ چه بايد كرد كه تخدير و هستى هاى متنوع نمى گذارد كه انسان بفهمد نيستى غير از هستى است )
آتشش پنهان و ذوقش آشكار
دود او ظاهر شود پايان كار
9 ، 15 إنّ اللّه يبتلى عباده عند الأعمال السّيّئة بنقص الثّمرات ، و حبس البركات ، و أغلاق خزائن الخيرات . ليتوب تائب ، و يقلع مقلع ، و يتذكّر متذكّر ، و يزدجر مزدجر ( خداوند سبحان بندگان خود را در هنگام ارتكاب اعمال زشت مبتلا مىسازد و به كاهش ميوهها و بستن در خزانههاى خيرات ، تا كسى بخواهد بطرف خدا باز گردد و گنهكار دل از گناه بر كند و كسى كه بخواهد بياد خدا بيفتد و كسى كه مىخواهد بجهت نهى از لغزشها ، از آنها امتناع بورزد . )
( 1 ) زندگى اينشتين فيليپ فرانك ترجمه آقاى حسن صفارى ص 541 و 542
نتائج وخيم گناهان روزى گريبان گنهكاران را مىگيرد
آنچه كه تجارب و مشاهدات مستمر نشان مىدهد ، اينست كه هيچ عملى بدون عكس العمل ، يا باصطلاح ديگر : هيچ علتى بدون معلول و هيچ مقدّمه لازم و كافى بدون صدور يك نتيجه نبوده است . نهايت امر اين است كه حكمت بالغه خداوندى براى هشدار و اخطار مردم ، مقدارى قابل توجه از عكس العملها را در همين دنيا بوجود مىآورد ، باشد كه مردم از آن عبرت بگيرند و بدانند كه فَمَنْ يَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّةٍ خَيْراً يَرَهُ .وَ مَنْ يَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّةٍ شَرّاً يَرَهُ 1 ( پس هر كس بر وزن ذرهاى خير انجام بدهد آن را خواهد ديد و هر كس به وزن ذرهاى شر انجام بدهد آن را خواهد ديد )
اين جهان كوه است و فعل ما ندا
سوى ما آيد نداها را صدا
و بقيه عكسالعملها و يا معلولها و نتائج كردارها در ابديت سراغ آدمى را مىگيرد .
امروزه بروز بيماريها و ناگواريارد كه انسان بفهمد نيستى غير از هستى است ) 16 ، 20 و قد جعل اللّه سبحانه الأستغفار سببا لها سخت در شرق و غرب دنيا براى هيچ كس پوشيده نيست . چه بايد كرد كه تخدير و هستىهاى متنوع نمىگذدرور الرّزق و رحمة الخلق ، فقال سبحانه :
« أستغفروا ربّكم إنّه كان غفّارا . يرسل السّماء عليكم مدرارا . و يمددكم بأموال و بنين و يجعل لكم جنّات و يجعل لكم أنهارا . فرحم اللّه امرأ إستقبل توبته و استقال خطيئة و بادر منيّته ( و خداوند سبحان توبه را سبب فراوانى روزى و رحمت بر مخلوقاتش قرار داده و فرموده است : « از پروردگارتان طلب مغفرت كنيد ، قطعاً او بخشاينده است .
از آسمان براى شما خير كثير مىفرستد . و شما را با اموال و فرزندان يارى مىكند و براى شما باغها و چشمهسارها قرار مىدهد . » پس خدا رحمت كند كسى را كه روى به توبه آورد و طلب عفو از گناهان خود نمايد و [ با احساس و انجام تكاليف و ايفاى حقوق مقرره ] آماده پيشباز مرگ گردد . )
( 1 ) الزلزال آيه 7 و 8
توبه و استغفار از گناهان ، موجب فراوانى روزى و رحمت خداوندى بر مخلوقات مىگردد
همانگونه كه « گناهانى كه موجب بروز بيماريها و ناگوارىها مىشود ، معلول خشم و پرخاش شخصى خداوندى به بشر نيست همچنان فراوانى روزى و رحمت بر خلق در صورت توبه ناشى از آن نيست كه توبه و استغفار براى خدا نفعى مى رساند .
يعنى چنان نيست كه خداوند از گناهان مردم دچار نقص و ضرر و مشقت مىگردد و براى انتقامجويى شخصى عوارض ناگوار گناهان را براى مردم مىچشاند ، و در صورت توبه و استغفار ، براى خداوند منفعت شخصى مىرسد و خوشش مىآيد و روزى مردم را فراوان و آنان را مورد رحمت خود قرار مىدهد .
اگر در نيايش امام حسين عليه السلام در عرفات اين جمله را كه عرض مىكند :« خداوندا ، تو بىنيازتر از آن هستى كه به خودت نفعى برسانى ، چه رسد باينكه من بتوانم سودى براى تو برسانم » با دقت مورد درك قرار بدهيم ، خواهيم ديد هيچ يك از پاداشها و مجازاتها مربوط به ذات پاك خداوندى نيست ، يعنى نه پاداشهايى كه خداوند به بندگانش عنايت مىفرمايد ناشى از نفعى است كه خداوند بوسيله عبادات و اطاعات مردم برده است ، و نه مجازاتها و كيفرهايى كه خداوند به گنهكاران مقرر فرموده است ، ناشى از نقص و ضررى است كه به آن ذات اقدس وارد شده است ، بلكه همانگونه از حكم بديهى يا ضرورى عقل و منابع اوليه اسلامى بر مىآيد ، همه پاداشها و كيفرها نتيجه كردارهاى خود آدميان است يكى از شگفتىهاى كارهاى بشرى در اينست كه در همه واقعيات و حوادث دنيا ، قانون ضرورى « عليت » را مىپذيرد ، ولى وقتى كه به كارهاى زشت و كثيف مرتكب مىشود ، فراموش مىكند كه همان قانون عليت در اين موارد نيز جريان دارد .
گويى نميداند كه نابخردترين انسان كسى است كه جو بكارد و توقع گندم داشته باشد همچنين همين قانون ضرورى مىگويد : توبه و استغفار و تصفيه درون عللى است كه معلول خود را كه رحمت حق است بوجود خواهد آورد .در مبحث قبلى ديديم كه : سببيت سببها ، عليت علتها همه و همه مربوط به مشيت و فيض مستمر خداوندى است كه
اين سبب را آن سبب آورد پيش
بىسبب هرگز سبب كى شد ز خويش
از سبب سازيش من سودائىام
و ز سبب سوزيش سوفسطائىام
[ 1 ] 21 ، 27 أللّهمّ إنّا خرجنا إليك من تحت الأستار و الأكنان و بعد عجيج البهائم و الولدان ، راغبين فى رحمتك و راجين فضل نعمتك و خائفين من عذابك و نقمتك . أللّهمّ فاسقنا غيثك و لا تجعلنا من القانطين ، و لا تهلكنا بالسّنين . و لا تؤاخذنا بما فعل السّفهاء منّا يا أرحم الرّاحمين ( خداوندا ، از زير پوششها ( مساكن ) و آشيانههاى خود بيرون آمده و در حاليكه چارپايان و فرزندان ما همگى در اضطراب و ناله و فرياد بودند ، بسوى تو پناه آورديم .
پروردگارا ، در اين تلاش و پناهندگى ، طمع در رحمت تو داريم و اميد در كرامت نعمت تو بستهايم و از نقمت و عذاب تو ترسانيم . خداوندا ، ما را از بارانت سيراب فرما و ما را از نا اميدان از لطف و عنايتت قرار مده و ما را با خشكسالى هلاك مفرما . و ما را به كردار زشت نابخردان مؤاخذه مفرما ، اى خداوند ارحم الراحمين ) [ 2 ]
[ 1 ] مسلم است كه منظور مولوى از « سوفسطائىام » معناى حقيقى آن نيست ، بلكه مىخواهد بگويد : خداوند سبحان با شكستن رابطه عليت ميان علل و معلولات كه ضرورىترين روابط در عالم هستى است ، ما انسانهاى سطحنگر را وادار مىكند باينكه خيال كنيم هيچ قانونى در عالم هستى حاكم نيست . و الاّ بديهى است كه شكستن رابطه عليت با مشيت خداوندى خود قانون زير بنائى عالم هستى است .
[ 2 ] آيه 155 از سوره الاعراف كه درباره هلاك شدن آن عده از بنىاسرائيل است كه خواست رويت خدا را از حضرت موسى عليه السلام نموده بودند . حضرت موسى عليه السلام در مقام نيايش با خدا چنين عرض مىكند كه أتهلكنا بما فعل السّفهاء منّا ( آيا ما را بسبب كردار نابخردان ما ، هلاك مىنمايى ) در اينمورد نبايد توهم كرد كه خداوند متعال بيگناهان را به كردار گنهكاران مؤاخذه مينمايد ، زيرا اين نوعى ظلم است كه خداوند هرگز و بهيچ وجه و با هيچ مقدار آن را انجام نمىدهد . و مىتوان گفت كه آثار وضعى بعضى از گناهان كبيره بقدرى فراگير است كه حتى ممكن است دامن بىگناهان را هم بگيرد ، نهايت امر مانند قوانين حاكم در طبيعت است كه موجب سقط جنين و زلزله و آتشفشانى مىگردد و بدون تفاوت ميان گنهكار و بىگناه طومار زندگى همه آنان را در مىنوردد و چون خداوند سبحان عادل و ارحم الراحمين است ، بيگناهان را پس از مرگ مورد لطف و عنايت خود قرار مىدهد .
خداوندا ، پروردگارا ، از جايگاههاى معمولى زندگى بدر آمده رو ببارگاه تو آمده ايم . ما را مأيوس و نوميد برمگردان
امير المؤمنين عليه السلام در خطبه 115 نيايش خود را در موقع استسقاء چنين بيان مىكند :
« خداوندا ، نباتات كوههاى ما از خشكسالى افسرده و خشكيدهاند ، و خاك تيره بنابر اين ، بايد با نظر به آيه 25 از سوره الانفال وَ اتَّقُوا فِتْنَةً لا يُصِيبَنَّ الَّذِينَ ظَلَمُوا مِنْكُمْ خاصَّةً ( به ترسيد از آن فتنهاى كه تنها دامن ستمكاران شما را نمىگيرد ) بگوييم : كسانى كه مشمول فتنه يا عذاب الهى گشتهاند بدون اينكه در ظلم و معصيت بطور مستقيم شركت داشته باشند ، مردمانى بودهاند كه در مقدمات آن فتنه و بروز آثار ستمكارى مىتوانستند خود را كنار بكشند .
روى زمين ما را از بىآبى پوشانده است . حيوانات ما سخت تشنهاند و در جايگاههاى استراحت خود حيرتزده همانند مادران بچه مرده مىنالند و از رفت و برگشت با لب تشنه در چراگاهها و آبشخورها در ملالند . پروردگارا ، به نالههاى نالهكنندگان و سوزش دلسوختگان عنايتى فرما و بر اين جانداران در مسير حركتها و مدخل آسايشگاههايشان ترحمى فرما .
بار خدايا ، ما در حالى رو به سوى تو آورديم كه شتران لاغر ، از قحطى آب و علف بهمراه در حركتند [ و هنگامى به رحمت واسعه تو روى آورديم ] كه ابرها با علامت بارش باران ، نهال اميد در درون ما كاشتند ، ولى اين نهال را به ثمر نرسانده از فضاى ما ناپديد شدند . » اين خطبه را تا آخر بخوانيد و معناى رابطه نيايش با خداوند مهربان را درك كنيد .
در همان لحظات كه آه و نالههاى نيايشگران از اعماق دلهايشان سر مىكشد ، درياها نيز در حال همدردى ابرها را به فضا مىفرستند تا با همديگر تجلىگاه قوانين هستى و رحمت الهى را به وجود بياورند . در اين هنگام ، همزمان با ريزش قطرات اشك بر رخسار نيايشگران ، قطرات باران نيز بر روى زمين باريدن مىگيرد . 28 ، 32 أللّهمّ إنّا خرجنا إليك نشكو إليك ما لا يخفى عليك حين ألجأتنا المضايق الوعرة ، و أجاءتنا المقاحط المجدبة ، و أعيتنا المطالب المتعسّرة ، و تلاحمت علينا الفتن المستصعبة ( خداوندا ، ما به سوى تو آمدهايم ،از رويدادهايى شكوه داريم كه به مقام شامخ تو پوشيده نيست . پروردگارا بتو پناه آوردهايم از تنگناهاى سخت و دشوار و از بىبارانىهايى كه خشكسالى بوجود آورده است و از حوادث بسيار سخت و ناگوار كه ما را ناتوان ساخته است ، و از فتنهها و آشوبهاى بسيار دشوار كه ما را به ستوه آورده است )
خداوندا ، ما چه گوييم چون تو مىدانى نهان
بار الها ،
باد ما و بود ما از داد تست
هستى ما جمله از ايجاد تست
لذت هستى نمودى نيست را
عاشق خود كرده بودى نيست را
لذت انعام خود را وامگير
نقل و باده جام خود را وا مگير
ور بگيرى كيت جست و جو كند
نقش با نقّاش كى نيرو كند
منگر اندر ما و مكن در ما نظر
اندر اكرام و سخاى خود نگر
ما نبوديم و تقاضامان نبود
لطف تو ناگفته ما مىشنود
مولوى پروردگارا ، هيچ حادثه و ذرهاى در دستگاه هستى از علم تو پوشيده نيست ، توئى عالم السّر و الخفيات . اگر دستور تو به دعا و نيايش نبود ، ما تنها به اضطراب و تشويش در ناگواريها بسنده مىكرديم . تويى كه در دعا را بروى ما باز نموده فرمودهاى أُدْعُونِى أَسْتَجِبْ لَكُمْ 1 ( مرا بخوانيد تا دعاى شما را مستجاب كنم ) تويى كه فرمودهاى وَ إِذا سَأَلَكَ عِبادِى عَنىَّ فَأِنىَّ قَرِيبٌ أُجِيبُ دَعْوَةَ الْدَّاعِ إِذا دَعانِى ( و اگر بندگان من از تو بپرسند [ بآنان بگو : ] من بآنان نزديكم اجابت مىكنم دعاى كسى را زمانيكه مرا بخواند ) إلهى علمك بحالى يغنيك عن مقالى ( خداوندا ، علم تو به حال من ، ترا از سخن من بىنياز مىكند . ) با اينحال ، گرايش و نيايش ما هنگامى بحال جدى مىرسد و موقعى جان ما را رهسپار كوى ربوبى مىكند كه همه دستگاه مغز و روان و دل و اعصاب ما به شدت هماهنگ گشته و با توليد يك اراده جدى ، حاجت خود را بخواهيم . خداوندا ، اگر نميدانيم چه گونه به بارگاه تو دعا كنيم . خود با كرم عام و لطف خاص خود دعا را براى ما تعليم فرما .
اى خداى پاك و بىانباز و يار
دستگير و جرم ما را در گذار
ياد ده ما را سخنهاى رقيق
كه ترا رحم آورد آن اى رفيق
اى دعا از تو اجابت هم ز تو
ايمنى از تو مهابت هم ز تو
گر خطا گفتيم اصلاحش تو كن
مصلحى تو اى تو سلطان سخن
كيميا دارى كه تبديلش كنى
گرچه جوى خون بود نيلش كنى
اين چنين ميناگريها كار تست
اين چنين اكسيرها ز اسرار تست
33 ، 36 أللّهمّ إنّا نسئلك ألاّ تردّنا خائبين ، و لا تقلبنا واجمين ، و لا تخاطبنا بذنوبنا و لا تقايسنا بأعمالنا ( خداوندا ، از تو مسئلت داريم كه ما را مأيوس برمگردان ، و ما را در حاليكه از شدت اندوه زبان در دهانمان از حركت افتاده است نوميدمان مفرما ، بارالها ، ما را به گناهانى كه مرتكب شدهايم مؤاخذه مفرما ، و ما را با كردارهايمان محاسبه منما )
( 1 ) غافر آيه 60
خداوندا ، ما را از بارگاهت نوميد برمگردان
پروردگارا ، تو ميدانى كه با چه اميد و آرزويى رو به درگاه ربوبىات آمدهايم ، تو خود با الطاف و عنايات ربانىات اين اميد را در درون ما آفريدهاى تا يأس و نوميدى ما را از پاى در نياورد . بحق آن حكمت و فيض الهىات كه بوسيله آنها ما را از نعمت عظماى اميد بهرهمند فرمودهاى ، ما را از بارگاه خود نوميد برمگردان .
خداوندا ، همانگونه كه بمقتضاى رحمانيتت ، روزى را براى همه مردم بدون اختصاص به انسانهاى مؤمن ارزانى فرمودهاى و خطاى خطاكاران و لغزش لغزندگان مانع جريان فيض تو بر همه آنها نيست ،ما بندگان ناتوانت را كه از نعمت دين برخوردار نمودهاى بوسيله گناهان و اعمال زشت ،از رحمت و لطف خود نا اميد بر مگردان . 37 ، 48 أللّهمّ انشر علينا غيثك و بركتك و رزقك و رحمتك ، و اسقنا سقيانا قعة مروية معشبة تنبت بها ما قد فات و تحيى بها ما قد مات ، نافعة الحيا كثيرة المجتنى ، تروى بها القيعان و تسيل البطنان و تستورق الأشجار ، و ترخص الأسعار إنّك على ما تشاء قدير ( خداوندا ، باران و بركت و روزى و رحمتت را بر ما بگستران و ما را با آب شيرين و گوارا و سيراب كننده و روياننده سيراب فرما تا آن روييدنىها را كه از دست ما رفته است بار ديگر احياء كند و آنچه را كه مرده است زنده نمايد آب گوارايى كه سودمند باشد و داراى محصولى فراوان ، دشتهاى هموار را با آن سيراب فرمايى و در درّهها و پستىهاى زمين سيل جارى كنى ، و درختان را پر برگ و قيمتها را ارزان فرمايى . قطعا تو بر همه چيز توانايى . )
پروردگارا ، مشيت و قدرت مطلقه تست كه جهان هستى را بجريان انداخته است و هدفى جز رحمت و لطف بر عالم و عالميان ندارى با همين رحمت و لطف ، بار ديگر وجود ما را با طراوت فرما
سادهلوحانى پيدا مىشوند و مىگويند : قوانين طبيعت كه در قلمرو كيهان بزرگ حكمفرما است ، چنان مستحكم و پا برجااست كه هيچ عاملى نميتواند آنها را متزلزل بسازد ، زيرا تزلزل قانون در عرصه هستى بيك معنى ، مساوى است با نيست شدن هست ،يا هست شدن نيست و اين خود تناقضى است آشكار .
اين مطلب گاهى با اين تعبير ادا شده است كه عالم هستى با نظمى كامل در جريان است . و اين نظم با هيچ عاملى قابل مختل شدن نيست . پاسخ اين اعتراض چنين است : نظم و قانون و سيستم و تشكل و مانند اين روابط ، تنها با نظر به متن خود دستگاه هستى است و بعبارت ديگر جهان هستى براى ما كه در متن آن زندگى مىكنيم نمايش نظام ( سيستم ) بسته دارد ، نه در عالم واقع و نفس الأمر ، همانگونه كه يك توپ براى مورچهاى كه در ميان آن در حركت است داراى سيستم بسته مىباشد .
ولى با نظر به انسانهايى كه مىتوانند با دست يا پا يا ديگر وسائل آن توپ را به اوضاع و حركات و موقعيتهاى گوناگون در آوردند ، داراى نظام ( سيستم ) باز است . معجزات بوسيله انبياء عليهم السلام و همچنين كرامات و استجابت دعاها ، از خارج از متن خود طبيعت [ كه نمايش سيستم بسته دارد ] وارد اين عرصه مىشوند .
اگر بخواهيم با يك تشبيه كاملا ساده مىتوانيم اين قضيه را تصور كنيم : اگر يك مورچه يا هر حيوانى كه از فعاليتهاى مغزى و روانى ما آگاهى ندارد ، از همه سطوح و اجزاء بدن ما عبور كند و آنها را در حالات معينى مشاهده كند ، محال است به ذهنش خطور كند كه ممكن است يكايك اين سطوح و اجزاء ، بلكه همه آنها بوسيله نيروى اراده ، وضع خاص خود را تغيير بدهد . مثلا انسانى كه نشسته است ، اراده كند و برخيزد ،كسى كه دستش پايين افتاده است ، اراده كند و آن را بالا ببرد .
شرح وترجمه نهج البلاغه علامه محمدتقی جعفری جلد ۲۴