(خطبه ۷۱ صبحی صالح)
و من خطبه له ( علیهالسلام ) فی ذم أهل العراق
أَمَّا بَعْدُ یَا أَهْلَ الْعِرَاقِ فَإِنَّمَا أَنْتُمْ کَالْمَرْأَهِ الْحَامِلِ- حَمَلَتْ فَلَمَّا أَتَمَّتْ أَمْلَصَتْ وَ مَاتَ قَیِّمُهَا- وَ طَالَ تَأَیُّمُهَا وَ وَرِثَهَا أَبْعَدُهَا.
أَمَا وَ اللَّهِ مَا أَتَیْتُکُمُ اخْتِیَاراً- وَ لَکِنْ جِئْتُ إِلَیْکُمْ سَوْقاً- وَ لَقَدْ بَلَغَنِی أَنَّکُمْ تَقُولُونَ عَلِیٌّ یَکْذِبُ قَاتَلَکُمُ اللَّهُ تَعَالَى- فَعَلَى
مَنْ أَکْذِبُ أَ عَلَى اللَّهِ فَأَنَا أَوَّلُ مَنْ آمَنَ بِهِ- أَمْ عَلَى نَبِیِّهِ فَأَنَا أَوَّلُ مَنْ صَدَّقَهُ.
کَلَّا وَ اللَّهِ لَکِنَّهَا لَهْجَهٌ غِبْتُمْ عَنْهَا- وَ لَمْ تَکُونُوا مِنْ أَهْلِهَا- وَیْلُ أُمِّهِ کَیْلًا بِغَیْرِ ثَمَنٍ لَوْ کَانَ لَهُ وِعَاءٌ- وَ لَتَعْلَمُنَّ نَبَأَهُ بَعْدَ
حِینٍ
لغات
املصت: بچه سقط کرد.
ایّم: زنى که شوهر ندارد.
لهجه: گفتار- سخن فصیح و روشن.
ترجمه
سخنى از آن حضرت (ع) در نکوهش مردم عراق
اما بعد، اى مردم عراق، شما همانند زنى آبستن هستید که چون مدت حملش به سر آید، بچه خود مرده بیفکند و
سرپرستش بمیرد و بیوگیش مدت گیرد و، آنکه به او از همه دورتر است، میراثش بخورد.
به خدا سوگند، که من به اختیار خود به نزد شما نیامدم، بلکه دست حوادث بود که مرا بدین سوى سوق داد. به من
خبر رسیده که گفته اید: على دروغ مى بندد. خدایتان بکشد به چه کسى دروغ مى بندم آیا به خدا دروغ مى بندم،
در حالى که، من نخستین کسى هستم که به او ایمان آورده ام یا بر پیامبر او دروغ مى بندم، در حالى که، من
نخستین کسى هستم که او را تصدیق کرده ام
به خدا سوگند، که نه چنین است بلکه آنچه مى گفتم معنى آن درنمى یافتید زیرا شایسته دریافت آن نبودید. اى
شگفتا، شگفتا،دانش و حکمت را برایگان پیمانه مى کنم، اگر آن را ظرفى باشد.«شما پس از اندک زمانى از خبر آن
آگاه خواهید شد.»
شرح
این خطبه پس از جنگ صفّین و بدو منظور از حضرت صدور یافته است:
۱- توبیخ کوفیان بدلیل ترک جنگ و تن دادن به ذلّت حکمیّت با وجودى که پیروزى، نزدیک بود. امام (ع) با تشبیه کردن آنها به زن آبستن، این مقصود را به بهترین وجهى بیان داشته اند. و با ذکر پنج ویژگى توبیخ و سرزنش آنها را کامل کرده اند.
الف: آمادگى ابتدایى کوفیان را براى جنگ با دشمن، به استعداد و آمادگى آن زن براى زاد و ولد کردن تشبیه کرده اند جهت تشبیه در هر دو مورد آمادگى است.
ب: نزدیک بودن پیروزى را، به نزدیکى وضع حمل، و به پایان رساندن مشقت باردارى مانند کرده است.
ج: خوددارى اصحابش را از جنگ با دشمن، با توجّه به نزدیکى پیروزى،به سقط جنین که خلاف انتظار است تشبیه کرده است. خوددارى از جنگ، با روشن شدن علایم پیروزى، امرى بر خلاف عادت و عرف عقلاست، چنان که پس از نه ماه انتظار تولّد، سقط جنین بر خلاف عادت و عرف زنان است.
د: عدم اطاعت از رهبر و نافرمانى و بدین سبب دچار ذلّت و خوارى شدن و به رنج، تفرقه و سرکوب گرفتار آمدن آنان را به زنى که سرپرستش را از دست بدهد و دچار غربت و تنهایى شود تشبیه کرده است زیرا جمعیّت بى پیشوا گرفتار ضعف و زبونى مى شود، چنان که زن بى قیّم و سرپرست گرفتار همه نوع رنج و زحمت مى شود.
ه: تسلّط دشمن بر کوفیان و ربودن مال و منالشان را به دلیل کوتاهى در امر مقاومت و دفاع از حق، به زنى که فرزند و شوهرش قبل از او مرده اند، و میراث بر، نزدیکى ندارد تشبیه کرده است. بدین شرح که ارث چنان زنى را میراث بران دور مى برند. و با عدم مقاومت صحیح کوفیان، حیثیّت، مال و منالشان به دست دشمنان خواهد افتاد.
امام (ع) یاران بیوفایش را در ویژگیهاى یاد شده، به چنان زنى تشبیه کرده و توبیخ آن را با این صفات به کمال رسانده است و سپس آنان را به ناراحتیى که از دست آنها مى کشد آگاه مى سازد، بدین شرح که براى رسیدن به مقام یا جاه و جلالى به سوى کوفیان نیامده است، بلکه ضرورت اجتماعى و پیشامدهاى ناگوار او را به عراق کشانده است. حقیقت نیز همین بود که آن بزرگوار شهر مدینه که محلّ هجرت و منزلگاه رسول و خوابگاه ابدیش بود، جز بضرورت پیکار با مردم بصره رها نکرد. و در این رابطه به همراهى مردم کوفه نیازمند بود. چه سپاهیان حجاز در برابر شورشیان بصره اندک بودند آشوب طلبى مردم شام «قاسطین» به فتنه و آشوب بصره پیوسته شد، و حضرت را ناگزیر بماندن در کوفه کرد.
بعضى از راویان «سوقا» در کلام حضرت را «شوقا» با شین قرائت کرده اند. در این صورت معناى جمله چنین خواهد شد: «از روى شوق و علاقه به سوى شما نیامده ام.»
۲- سرزنش مردم کوفه، به لحاظ این که شنیده بود، آنها توهّمات فاسدى داشته، از روى جهل و نادانى و کوتاه اندیشى و صدور حکمتهاى مفید از جانب آن بزرگوار وى را به دروغگوئى متّهم کرده اند. با این عبارت کوفیان را مورد توبیخ شدید قرار داده است: «به من خبر رسیده است که شما میگویید على دروغ مى گوید»
شرح ما وقع از این قرار بود که عدّه اى منافق صحابه نما در کوفه وجود داشتند که در کارهاى حضرت اخلال مى کردند. آنها هنگامى که شنیدند امام (ع) از یک سرى وقایع و اتفاقات آینده مانند جنگ با ناکثین، قاسطین و مارقین خبر مى دهد، و سرنوشت خوارج نهروان بخصوص از ذو الثدیه، یعنى شخصى از خوارج که یک دستش بمانند پستان زنى بود، اطّلاع داده و این اخبار غیبى را به رسول خدا (ص) نسبت مى دهد، در بین مردم شایع کردند که على (ع) در بیان این امور و نسبت آنها به رسول خدا (ص) دروغ مى گوید زیرا اخبار غیبى، چیزى است که عوام مردم آن را درک نمى کنند و جز علماء و دانشمندان این اسرار را نمى فهمند.
منافقین نه تنها پشت سر امام (ع) اهانت و وى را به دروغگویى متّهم مى کردند، بلکه گاهى رویاروى آن بزرگوار نشسته، نسبت به آن حضرت جسارت روا مى داشتند.
روایت شده است آن روزى که حضرت فرمود: «اگر جایگاه قضاوتى براى من ترتیب دهند، میان اهل تورات به توراتشان و میان پیروان انجیل به انجیلشان و میان مسلمین به قرآنشان داورى مى کنم، به خدا سوگند هیچ آیه اى نیست که: در صحراء، دریا، کوه و دشت و زمین و آسمان، نزول یافته باشد، جز این که من مى دانم در باره چه کسى و یا چه چیزى نزول یافته است» مرد منافقى از پاى منبر گفت: سر و کار على با خدا چه ادّعاى دروغى نقل شده است هنگامى که فرمود: «قبل از فقدان من از حوادث آینده سؤال کنید.
آگاه باشید به خدا سوگند، فتنه فراگیر، پیاده نظام خود را بر منطقه زندگى شما بسیج، و همه سرکشان را در زیر گامهاى خود مهار خواهد کرد. چه فتنه عظیمى که آتشش با هیزم خشک و فراوانى شعله ور مى شود و از سمت شرق هجوم خود را آغاز و تا اطراف دجله و فرات کشیده خواهد شد، و در آن بلاى سخت زمین بر شما تنگ مى شود، و راهى براى فرار به آسمان ندارید. سرگشته و حیران، ورد زبانتان در باره گمشده ها این خواهد بود: آیا مرد کشته شد و یا آواره گردید.» سخن حضرت که بدینجا رسید گروهى از پاى منبر گفتند: شگفتا سر و کار پدرش با خدا. این دروغگو چه فصیح و روشن صحبت مى کند.
ممکن است این خبر غیبى حضرت اشاره به هجوم مغول و قتل و غارت آنها داشته باشد.
امام (ع) با اتّهام منافقین بدو طریق مقابله مىکند به شرح زیر:
۱- آنها را نفرین مى کند، که خداوند به کیفر قتل سزایشان دهد، بخوبى روشن است، هر کس را خدا بکشد، از رحمت حق به دور و دچار عذابى سخت خواهد شد.
۲- ادّعاى منافقین و تهمت زنان را با تجزیه و تحلیل، منطقى و برهان پاسخ داده مى فرمایند. «در آنچه به شما خبر مى دهم، از جانب خدا و رسول است. اگر گفته من دروغ باشد، لزوما یا باید به خدا دروغ بسته باشم و یا به رسول خدا به خدا دروغ نمى بندم. چون اول مؤمن به او بوده ام پس نمى توانم اوّل دروغ زن بر او باشم. به رسول خدا هم دروغ نمى بندم، چون اوّل تصدیق کننده و پیرو او بوده ام.» با این توضیح روشن مى شود که منافقین دروغ مى گویند.
قوله علیه السلام: کلّا و اللّه.
این جمله حضرت نتیجه همان برهان فوق است که توضیح داده شد. یعنى پس از ردّ ادّعاى منافقین ثابت مى شود که اتّهام آنها وارد نبوده و ادّعایشان باطل محض است.
قوله علیه السلام: و لکنّها لهجه رغبتم عنها و لم تکونوا من اهلها
در عبارت فوق حضرت علّت ادّعاى باطل و فاسدشان را توضیح مى دهند و آن این که، آنچه امام (ع) راجع به حوادث آینده گفته و به آنها خبر مى دادند. بالاتر از ادراک ضعیف و ناتوان آنها بود چه درک منافقین جاهل، به مثابه درک حیوانات بود، و براى فهم اسرار و رموز جهان آمادگى نداشتند.
منظور از «لهجه» در عبارت امام (ع) همین اقوال و اسرار و رموز و مقصود از غیبت آنها ناتوانى درک و اندیشه آنان از دریافت مطلب و یا حضور نداشتن منافقین در نزد رسول خدا (ص)، به هنگام بیان حقایق مى باشد.
با توضیح مطلب به خوبى روشن گردید که خرد منافقین و امثال آنها، تحت سلطه پندارهاى واهى قرار داشت و خیالات واهى و نادرست آنان را، به تکذیب حق و انکار آن وا مى داشت بدیهى است که در چنین صورتى امام را تصدیق نکرده، و از توهّمات و پندارهاى غلط و نارساى خود تبعیت کنند و امام (ع) را بدروغگوئى متّهم کنند.
درگیرى امیر مؤمنان (ع) با منافقین کوفه، شبیه و نمودى از رفتار منافقین مدینه با پیامبر (ص) بود. منافقین مدینه رسول خدا (ص) را بسختى آزرده خاطر داشتند، چنان که کوفیان با على (ع) چنین رفتارى مى کردند.
قوله علیه السلام: ویل امّه
کلمه «ویل» در لغت عرب به معناى دعاى به شرّ و یا خبر دادن از امر شرّ است و چون «ویل» به کلمه «امّ» اضافه گردد، نفرین مادر براى از دست دادن فرزندانش مى باشد.
برخى گفته اند کلمه «ویل» براى خواست آمرزش به کار مى رود، بعضى دیگر آن را در تعجّب و بزرگ شمردن امور، استعمال کرده اند. مناسب مقام معناى اول است.
و قوله علیه السلام: کیلا بغیر ثمن
این فرموده حضرت اشاره دارد به اخلاق پسندیده و دستور العملهاى مفیدى که بدون چشمه است و تقاضاى اجر و مزدى، امام (ع) در اختیار آنها قرار مى داد. ولى آن مردم حقایق را نمى فهمیدند و جانهاى خود را به دلیل نداشتن آمادگى لازم براى پذیرفتن، پاک و منزّه نمى ساختند. بنا بر این نفسشان قابلیّت فراگیرى آن حقایق را نداشت.
امام (ع) لفظ «کیل» را به عنوان استعاره به کار برده، کنایه از فراوانى و کثرت پند و اندرز و ارشاد است بدین معنى که پیمانه تبلیغ و ارشاد را پر و لبریز کردم، امّا مفید نیفتاد. لفظ «کیلا» به عنوان مفعول مطلق تاکیدى که فعلش حذف مى شود به کار رفته است.
با تشریح و در نظر گرفتن این معنى براى این قسمت از کلام امام (ع) محتمل است که معناى ویل امّه براى کسانى که حرف آن بزرگوار را نمى شنیدند، و از دستور العملهایش بهره مند نمى شدند نفرین باشد.
ضمیر در «امّه» به تمام افرادى که همزمان با حضرت بوده و از دستورات امام تبعیّت نداشته اند بر مى گردد. گویا چنین فرموده است: ویل لأمهم، «مادر مباد آنان را»، اى کاش چنین فرزندانى را آن مادران نمى داشتند.
احتمال دیگر آن که به عنوان ترحّم فرموده باشد، چه شخص جاهل و نادان قابل ترحّم است. احتمال دوّم این که معناى تعجّب داشته باشد. بدین توضیح که امام (ع) از کثرت جهل و نادانى تعجب کرده باشد، با وجودى که آن بزرگوار هرگز در نصیحت و اندرز کوتاهى نداشته است امّا آنها نتوانسته اند
استفاده لازم را از بیانات امام داشته باشند. بلکه همواره از آن حضرت دورى جسته و اعتراض کرده اند.
قوله علیه السلام: و لتعلمنّ نبأه بعد حین
حضرت به منظور اداى مقصودش جمله فوق را از قرآن کریم اقتباس کرده است. یعنى بزودى خبر نادانى و کنارهگیرى خود را از آنچه شما را بدان امر کردم، و دستورات حکیمانهاى که به شما دادم، و تخلّف ورزیدید خواهید دانست. و نتیجه آن همه کجروى و کج اندیشى برایتان آشکار خواهد شد.
مقصود امام (ع) از کلمه «حین» یا زندگى اخروى است. که در این صورت نتیجه کردار زشتشان پشیمانى و اندوه خواهد بود، زیرا در انجام کارها افراط و تفریط ورزیدند، مى دانیم که در پیشگاه حق تعالى جز کارهاى شایسته چیزى مفید نیست، بنا بر این، منظور از «حین» هنگامى است که پرده هاى ضخیم بدن به کنارى رود، و جانها لباس جسمانى را به وسیله مرگ به سویى نهند.
یا مقصود از «حین» همین زندگى دنیایى است. یعنى بزودى پس از من در همین دنیا نتیجه کارهاى بدتان را خواهید دانست: عاقبت کارهاى بدشان موجب گرفتارى آنها به دست بنى امیّه و خلفاى جور پس از بنى امیّه بود که به انواع آزارها دست زدند و متخلّفین از فرمان اطاعت را کشتند، همگان را مورد اهانت قرار داده خوار و ذلیل کوچک و حقیرشان شمردند.
ترجمه شرح نهج البلاغه(ابن میثم بحرانی)، ج ۲ ، صفحه ى ۴۲۳-۴۱۷