(خطبه۵۱صبحی صالح)
قَدِ اسْتَطْعَمُوکُمُ الْقِتَالَ- فَأَقِرُّوا عَلَى مَذَلَّهٍ وَ تَأْخِیرِ مَحَلَّهٍ- أَوْ رَوُّوا السُّیُوفَ مِنَ الدِّمَاءِ تَرْوَوْا مِنَ الْمَاءِ- فَالْمَوْتُ فِی حَیَاتِکُمْ مَقْهُورِینَ- وَ الْحَیَاهُ فِی مَوْتِکُمْ قَاهِرِینَ- أَلَا وَ إِنَّ مُعَاوِیَهَ قَادَ لُمَهً مِنَ الْغُوَاهِ- وَ عَمَّسَ عَلَیْهِمُ الْخَبَرَ- حَتَّى جَعَلُوا نُحُورَهُمْ أَغْرَاضَ الْمَنِیَّهِ
لغات
لمه با تخفیف حرف «میم»: جماعتى اندک.
عمس: مبهم، غیر روشن، کور، از همین معناست عمس اللیل: شب تاریک شد.
محلّه: جایگاه، منزلت.
ترجمه
سخنى از آن حضرت (ع) هنگامى که یاران معاویه در صفین بر آب فرات غلبه یافتند و آب را به روى اصحاب او بستند.
از شما مى خواهند که بر سفره جنگ مهمانشان کنید و شما را دو راه در پیش است، یا تن به مذلّت دادن و فرو افتادن از منزلتى که در آن هستید، یا سیراب کردن شمشیرها از خون و سیرابکردن خود از آب.
اگر مقهور شوید، زندگیتان مرگ است و اگر پیروز شوید، مرگتان زندگى است. بدانید، که معاویه جماعتى از گمراهان را به میدان جنگ کشید و حقیقت حال از آنان پوشیده داشت، تا گلوهاى خود هدف تیر بلا ساختند.
شرح
۱- حضرت در این عبارت: «قد استطعموکم القتال»، لفظ «استطعام» را به منظور آماده ساختن اصحاب براى جنگ، در زمینه جلوگیرى از آب، استعاره آورده اند. بدین معنا که لفظ «استطعام» براى غذا خوردن به کار مى رود، در این جا حضرت براى قتال و پیکار آورده اند و فرموده اند جنگ را به خود شما داده اند، با تسلط یافتن اطرافیان معاویه بر آب فرات جنگ را بخواهید یا نخواهید بر شما تحمیل کرده اند.
جهت استعاره این است که جنگ را آسان جلوه دهد و از یارانش بخواهد که به دلیل جلوگیرى از آب راه خود را انتخاب کنند یا خوارى و ذلت و یا قتالى را که به آنان تحمیل کرده اند پذیرا شوند. البته آب که مانند زندگى است و از غذا و طعام، در جنگ جاذبه بیشترى دارد.
به عبارت دیگر آب براى آنان از نان اهمیت بیشترى دارد و چون پیروان معاویه آب را در اختیار دارند حضرت از آنها مى خواهند که جنگ را برگزینند، با این وصف طعام از آب شباهت بیشترى با قتال دارد بنا بر این لفظ طعام را براى جنگ به کار برده اند.
۲- در فراز بعد امام (ع) مى فرمایند: «یا تن به ذلّت و خوارى داده عقب نشینى کنید، و یا شمشیر را از خون خصم و خود را از آب سیراب نمایید.» حضرت پیروان خود را در زمینه منع آب و تحمیل جنگ بر آنها میان دو امر آزاد مى گذارند، که یا جنگ را برگزینند و یا، تن به خفّت و خوارى داده جنگ را ترک کنند.
امام (ع) هر چند سخن را به صورت ملازمه بین دو کار و انتخاب یکى از دو راه ایراد کردهاند، ولى مقصود حضرت جز کارزار چیزى نیست، چه این که مىداند اصحابش اقرار به عجز و خوارى نکرده قتال را برمى گزینند زیرا تسلیم دشمن شدن، و از رتبه شرافت و شجاعت عقبنشینى کردن را شأن یارانش نمى دانست.
حضرت ترک قتال را مستلزم دو صفت خوارى و عقبنشینى از جایگاه شرف دانسته، تا تنفّر یارانش را برانگیخته و چهره زشت خفّت را ترسیم کند، و بهره مندى از آب را که نهایت خواست اصحابش بود با سیرابى شمشیرها از خون دشمن که لازمه اش، پیکار با آنهاست قرین ساخته تا جنگ را به گونهاى دوست داشتنى و مورد رغبت و میل آنها قرار دهد. نسبت دادن سیرابى به شمشیرها نسبتى مجازى است چه فى الحقیقه شمشیر آب نمى خورد.
فراز سوّم از لطائف کلام حضرت این است که مرگ در زندگى شماست اگر شکست بخورید، زندگى در مرگ شماست، اگر پیروز شوید. زیبایى کلام امام (ع) در این است که پارساترین عبارت و بلیغترین سخن یارانش را براى پیکار آماده مى سازد و دورنماى جنگ را برایشان تصویر مى کند. بدینسان که: نهایت هدفى که شاید بدان قصد از جنگ فرار نمایند، زندگى دنیوى است که مى ترسند بر اثر جنگ از میان رفته و مرگ به سراغشان بیاید، در حالى که زندگى با ذلّت شکست، خود نوعى مرگ حاضر است که هماکنون با فرار برایشان مسلّم مى گردد. امام (ع) لفظ مرگ را، براى سختیها و هوسهایى که از ناحیه دشمن صورت گیرد مجاز آورده است. چنین مرگى، در نظر خردمندان چندین مرتبه از مرگ بدن سختتر و ناگوارتر است، زیرا بىاعتبارى، از بین رفتن عزّت شکست و خفّتپذیرى، در نزد عقلا نه یک مرتبه مردن، بلکه مرگهاى پیاپى مى باشد.
احتمال دیگرى که براى لفظ مرگ داده شده است این است که مرگ مجاز باشد، از ترک فرمان خدا در جهاد. ترک عبادت و فرمان حق براى نفس انسانى مرگ محسوب مى شود، و در برابر خوشنودى خدا عدم و نیستى است. با این توضیح هدف زنده ماندنى که براى تحقق آن از جنگ فرار کنید، در پیکار وجود دارد، هر چند در راه خدا کشته شوید، این در صورتى است که بر دشمن پیروزشوید. با تحقّق شهادت در دنیا بدو معنا زنده خواهید بود:
الف: نام نیکو و جاویدانى که از شما باقى بماند از بین رفتنى نیست.
ب: زندگى لذّت بخش دنیوى در صورتى است، که نظام حال و زندگى جامعه با وجود پیشواى عدالتخواه و حفظ شریعت چنان که بایسته است برقرار بماند و این میسّر نخواهد بود مگر آن که براى بقاى دیانت خود را در گرداب حرب افکنده و برخى به شهادت رسند، در این صورت چون دیانت باقى است آرمان جهادگران نیز باقى است.
واژه «مرگ» در عبارت حضرت به صورت قضیّه مهمله به کار رفته، هر چند بعضى از جهادگران به شهادت مى رسند قابل صدق بر تمام افراد نیز هست.
محتمل است که منظور زندگى آخرت باشد، بدین معنا که بقاى همیشگى در مراقبت به وظیفه خداوندى است و زندگى تام و تمام در بهشت میسّر است، چنان که خداوند تبارک و تعالى فرموده است: وَ لا تَحْسَبَنَّ الَّذِینَ قُتِلُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ أَمْواتاً بَلْ أَحْیاءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ یُرْزَقُونَ«» میان دو واژه «مذلّه و محلّه» «دماء و ماء» مقهورین و قاهرین در عبارت حضرت از نظر فنّ سخنورى، اوّل سجع متوازى، دوّم سجع مطرّف، و سوّم مقابله است.
چهارمین فراز سخن حضرت که مى فرمایند: «که آگاه باشید، معاویه تعداد اندکى فریب خورده را پیشوایى مى کند، و چنان حق را بر آنها پوشیده داشته که در جهل مرکب گرفتار شده اند، و آمدهاند تا گلوهایشان را هدف تیرهاى مرگ قرار دهند» داراى ظرافتهاى خاصى به ترتیب زیر است:
– با بیان این مطلب براى معاویه دو صفت زشت آورده است: اوّل آن که پیشواى گمراهان است دوم آن که حق و باطل را درهم آمیخته و باطل را بصورت حق جلوه داده است.
۲- براى پیروان معاویه نیز دو رذیلت ذکر کرده: اوّل آن که آنها نسبت به دین، یاغى شده اند دوّم آن که به دلیل شبه هناک بودن موضوع، آن قدر به دنبال باطل رفتهاند که جهلشان به صورت مرکّب در آمده است. منظور حضرت از بیان رذائل ایجاد تنفّر نسبت به آنهاست. جان کلام این است که به علت پوشیده ماندن حق بر آنان، نادانى اصحاب معاویه تا بدان حد رسیده است که گلوهایشان را هدف تیرهاى مرگ قرار مى دهند. این عبارت کنایه از آمادگى فراوان براى مرگ است.
حضرت مرگ را به شخصى که سلاح جنگى بکار مىبرد تشبیه کرده، آن گاه لفظ هدف را براى گلوى آنها به عاریه آورده است، گویا قصد این بوده که براى مرگ لفظ تیرانداز را عاریه بیاورد. بر اثر تبلیغات معاویه و پوشیده ماندن حق بر آنان آماده شده اند که گلویشان را هدف مرگ یعنى هدف تیرها و شمشیرها قرار دهند.
ترجمه شرح نهج البلاغه(ابن میثم بحرانی)، ج ۲ ، صفحه ى ۲۹۴-۲۹۰