google-site-verification: googledc28cebad391242f.html
40-60 ترجمه خطبه ها شرح ابن میثمترجمه خطبه ها شرح ابن میثم

خطبه۴۸ترجمه شرح ابن میثم بحرانی(یگانگی وشناخت صفات خدا)

(خطبه  ۴۹صبحی صالح)

و من خطبه له ع

الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی بَطَنَ خَفِیَّاتِ الْاءَمُوُرِ وَ دَلَّتْ عَلَیْهِ اءَعْلاَمُ الظُّهُورِ وَ امْتَنَعَ عَلَى عَیْنِ الْبَصِیرِ فَلاَ عَیْنُ مَنْ لَمْ یَرَهُ تُنْکِرُهُ وَ لاَ قَلْبُ مَنْ اءَثْبَتَهُ یُبْصِرُهُ سَبَقَ فِی الْعُلُوِّ فَلاَ شَىْءَ اءَعْلَى مِنْهُ وَ قَرُبَ فِى الدُّنُوِّ فَلاَ شَیْءَ اءَقْرَبُ مِنْهُ، فَلاَ اسْتِعْلاَؤُهُ بَاعَدَهُ عَنْ شَیْءٍ مِنْ خَلْقِهِ وَ لاَ قُرْبُهُ سَاوَاهُمْ فِى الْمَکَانِ بِهِ.

لَمْ یُطْلِعِ الْعُقُولَ عَلَى تَحْدِیدِ صِفَتِهِ وَ لَمْ یَحْجُبْهَا عَنْ وَاجِبِ مَعْرِفَتِهِ فَهُوَ الَّذِى تَشْهَدُ لَهُ اءَعْلاَمُ الْوُجُودِ عَلَى إِقْرَارِ قَلْبِ ذِی الْجُحُودِ تَعَالَى اللَّهُ عَمَّا یَقُولُهُ الْمُشَبِّهُونَ بِهِ وَ الْجَاحِدُونَ لَهُ عُلُوّا کَبِیرا.

لغات

بطنت الوادى: در آن سرزمین داخل شدم.
بطنت الامر: باطن آن را دانسته ‏اى.

ترجمه :

سخنى از آن حضرت (ع )

سپاس خدایى را که هر نهانى را مى داند و هر موجودى بر وجود او راه نماینده است و چشم بینا دیدنش نتواند و کسى که او را نبیند منکر وجودش نشود و کسى که به وجود او اعتراف کرده به کنه ذات او نرسد. از همه برتر است و هیچکس ، برتر از او نیست . به همه نزدیک است و هیچ چیز نزدیکتر از او نیست . بلندى و برتریش او را از آفریدگانش دور نساخته و نزدیکیش سبب آن نگردیده ، که در مکان با آنها برابر باشد.

خردها را به چگونگى صفات خویش آگاه نساخته و نیز از شناخت خود محروم نگردانیده است . اوست که تمام نمودهاى عالم هستى ، حتى دل منکر، نیز بر او گواهى مى دهد. فراتر است از آنچه اهل تشبیه و انکار درباره او مى گویند.بسیار فراتر.

ترجمه عبدالمحمد آیتی

شرح

در این خطبه بحثهاى پر ارزشى از علم الهى و پاره‏ اى از صفات پروردگار آمده است که ذیلا به شرح آنها مى‏ پردازیم.
۱- خداوند امور مخفى را نهفته داشته است. از این عبارت دو معنا فهمیده مى‏ شود:

الف: خداوند خود از جمله امور پوشیده است، و چون درون امور مخفى از ظاهرشان پنهان‏تر است از جمله فوق این معنا فهمیده مى‏ شود که خداوند از باطن امور خفیه به حساب مى ‏آید، بدین توضیح که از تمام امور نهان در نزد عقل، خداوند نهان‏تر است.
ب: علم خداوند در نهان امور پوشیده نافذ بوده، و به باطن امور نیز سرایت دارد.
شرح بند الف یا معناى اول این است، که درک امور براى انسان یا از طریق حواس و یا از طریق عقل است و چون خداوند منزه از جسمیت و وضع و جهت مى‏ باشد، محال است که به حواس ظاهرى و باطنى در آید. و با توجّه به این که‏ ذات مقدس حق تعالى از انواع ترکیب «اجزاء، ذات و صفات» مبرّا و پاک است، محال است که عقل به کنه ذاتش آگاهى یابد. بنا بر این ذات خداوند متعال بر تمام ادراکات ظاهرى و باطنى پوشیده است.
در این که چگونه خداوند از تمام امور مخفى پوشیده ‏تر است معنائى است روشن و نیازى به توضیح ندارد.

امّا شرح معناى دوّم را قبلا ذیل جمله: «خداوند، به آشکار و نهان داناست» توضیح دادیم.

۲- بر وجود حق تعالى نشانه‏ هاى آشکار دلالت دارند. آن حضرت «اعلام الظهور» را کنایه از آیات و آثار خداوند در جهان آورده است، که تمام صور و اشکال بر وجود خداوند تبارک و تعالى دلالت دارند چنان که شاعر مى ‏گوید:
و فى کلّ شی‏ء له آیه تدلّ على انّه واحد«»

امام (ع) «اعلام الظهور» را به صورت استعاره با الکنایه آورده به سبب مشابهت بین اعلام ظهور و آیات آثار خداوند در جهان و به سبب شرکت آن دو در هدایت یعنى همچنان که اعلام و نشانه‏ ها موجب ارشاد هدایت مى ‏شوند، آثار و آیات خداوند در جهان سبب هدایت انسانها به وحدانیّت خدا مى‏ گردند.

این جمله حضرت اشاره بگفته حق تعالى دارد: سَنُرِیهِمْ آیاتِنا فِی الْآفاقِ وَ فِی أَنْفُسِهِمْ حَتَّى یَتَبَیَّنَ لَهُمْ أَنَّهُ الْحَقُّ.«» این نوع استدلال که از آیات و نشانه‏ هاى جهان به وجود خداوند پى بریم روش استدلال همه ادیان و جمعى از متکلمان است. آنها در آغاز، بحدوث اجسام و صفات و اعراض‏شان استدلال مى‏ نمایند. بعد از آن که وجود خالق را اثبات کردند، از توجّه به حالات آفریده‏ ها و یکایک صفاتشان که در نهایت اتقان و استوارى و دقّت ساخته شده‏ اند،استدلال مى‏ کنند که آفریدگار آنها دانا و آگاه بوده و هست. و از این جهت که بعضى مخلوقات داراى ویژگیهایى هستند که برخى دیگر ندارند، دلیل مى‏ آورند که آفریدگار آنها داراى اراده بوده و آنها را با ویژگیهاى مختلفى براى هدفهاى گوناگون آفریده است.

دانشمندان علوم طبیعى، از وجود حرکت، بر محرّک استدلال کرده و از این که محال است اشیا داراى حرکت به محرّک اولى متکى نباشند، بر محرّک اوّلى که خود داراى حرکت نیست استدلال کرده‏ اند. و از همین طریق بر وجود آغازگر اول دلیل آورده، مبدأ جهان هستى را ثابت کرده‏ اند.

ولى فلاسفه و متکلمین الهى بگونه ‏اى دیگر استدلال کرده‏ اند، آنها بدوا به مطلق وجود نگریسته ‏اند که آیا واجب، یا ممکن است و از این راه که ممکن بدون واجب، وجود نمى‏ یابد واجب را اثبات کرده‏ ند و سپس با توجّه به لوازم وجوب که داراى وحدت حقیقى است کثرت را نفى کرده‏ اند و بدین طریق جسم بودن، عرض بودن، جهت داشتن و جز اینها را از ذات واجب الوجود منتفى دانسته ‏اند. از صفات حق متعال بر چگونگى صدور یافتن افعالش یکى پس از دیگرى از ناحیه ذات مقدس حق استدلال کرده ‏اند.

به خوبى روشن است که روش دوّم در اثبات وجود حق تعالى و اوصاف و افعالش، از راه اوّل پر ارزش‏تر است. دلیل اهمیّت نوع دوّم استدلال آن است که از وجود علّت، بر وجود معلول استدلال شده، و این نوع استدلال برترین باور و یقین را ایجاب مى‏ کند زیرا آگاهى به علّت معیّن موجب علم به معلول معیّن مى ‏شود ولى علم به معلول معیّن علم به علّت معیّن را به دنبال ندارد.

با توضیح روشهاى خدا شناسى فوق حال باید دید که آیه کریمه بر کدام طریق دلالت دارد. آغاز آیه فوق هر چند بر نوع اوّل برهان «از مخلوق پى به خالق‏ بردن» اشاره دارد، ولى اگر تمام آیه بخصوص بخش آخر آن را: سَنُرِیهِمْ آیاتِنا فِی الْآفاقِ وَ فِی أَنْفُسِهِمْ حَتَّى یَتَبَیَّنَ لَهُمْ«»، در نظر بگیریم، نوع دوّم استدلال یعنى «از علّت به معلول پى بردن» را اثبات مى‏ کند.

برخى از اندیشمندان راه دوّم را، همان روش صدیقین که به وجود خدا بر وجود اشیا استدلال مى‏ کنند، دانسته‏ اند یعنى وجود خدا را دلیل بر وجود تمام اشیا گرفته‏ اند زیرا وجود از ناحیه اوست، وجود چیزى را دلیل وجود و هستى خدا ندانسته‏ اند، چه این که وجود حق تعالى از وجود همه چیز آشکارتر است. اگر از نظرها پنهان است با این که ظاهرترین است به دلیل ظهور شدیدى است که دارد، عیب ندیدن در دیده ماست. ظهور حق تعالى موجب اختفاء و پنهانى وى گردیده، روشنایى ذات مقدسش حجاب نورانیّتش گشته، هر ذرّه‏ اى از ذرّات مخلوقاتش، داراى زبانهایى بوده، به وجودش گواهى مى ‏دهند، و خود را نیازمند قدرت و تدبیرش مى ‏بینند. هیچ یک از موجودات با این شهادت دهى مخالفت ندارند و اعلام بى ‏نیازى از خداوند نمى‏ کنند.

دانشمندان نور خورشید را در شدّت ظهور و اختفا، براى خداوند مثل آورده و چنین گفته‏ اند: آشکارترین درک کننده ‏ها که قوّه واهمه را در شناخت و درک مدد مى ‏رسانند، حواس ظاهره‏ اند، و آشکارترین آنها قوّه بینایى است و روشن‏ترین چیزى که چشم مى ‏تواند ببیند، نور خورشید است، که بر اجسام مى ‏تابد. با این وصف براى جماعتى از دانشمندان اشکال پیش آمده، چنین نظر داده‏ اند، که اشیاى رنگى جز رنگ مخصوص خود، رنگى ندارند، بدین توضیح که غیر از رنگ و روشنى پدیده که با رنگ آفتاب تطبیق نماید، وجود ندارد. یعنى در حقیقت رنگ آفتاب از شدّت ظهور براى اینان مخفى مانده است.

امّا این تشبیه درستى نیست و ما اگر بخواهیم این دانشمندان را به اشتباهشان متوجّه سازیم، راهش فرقى است که میان نبودن خورشید در شب، و تابیدن آن بر اشیاى رنگى، با تابش آن در روز، و روشن ساختن اشیاى رنگى گذارده مى‏ شود.
در هر دو حالت تابش خورشید و عدم آن أشیا رنگ مخصوص خود را دارند. فرق میان اشیاى نور گیرنده و تاریک بخوبى آشکار است و وجود نور را از نبودش مى‏ شناسیم. حال اگر فرض کنیم همواره خورشید بر جسم رنگى بتابد و غروب نکند، بر این دانشمندان دشوار است که بتوانند، نور را چیزى موجود و زاید بر رنگ پدیده بدانند، با این که نور آشکارترین شی‏ء بلکه ظهور اشیا بوسیله نور است. حال اگر براى خداوند متعال عدم یا غیبتى تصور کنیم، آسمان و زمین ویران خواهد شد هرگاه نور وجود خداوند را از اشیا قطع شده بدانیم، فرق میان دو حالت بودن و نبودن اشیا روشن شده و بطور قطع وجود و عدم آنها دانسته مى ‏شود. ولى چون تمام موجودات در گواهى بر وجود خداوند متّفق‏اند، و چگونگى حال آنها و روش واحدى را بطور گسترده نشان مى‏ دهد، موجب اختفاى نور مقدّس حق تعالى گردیده‏ اند. پس منزّه است خداوندى که با نور خود از خلق در حجاب قرار دارد، و از شدّت ظهور بر آنها پوشیده شده است.

۳- در ویژگى سوّم، حضرت اشاره به برخى از صفات سلبیّه‏ اى کرده که روا نیست بر ذات مقدّس حق اطلاق شوند، زیرا اگر ترکیب آن صفات با ذات ملاحظه شود، موجب نقص مى‏ گردد، و ذات مقدس حق تعالى بلند مرتبه ‏تر است از:

الف: محال است که با چشم دیده شود، یعنى صحیح نیست که با حسّ باصره درک شود، سالبه بودن این صفت با ترتیب دادن یک برهان شکل اوّل ثابت مى‏ گردد.

مقدّمه اوّل: خداوند جسم و وضع معیّنى ندارد.
مقدّمه دوم: هر چیزى که جسم نداشته و داراى وضع معیّنى نباشد محال است که با حسّ باصره درک شود.
نتیجه: رؤیت حق تعالى با حسّ باصره محال است. هر چند مقدّمه اول جنبه استدلالى دارد امّا مقدمه دوّم امرى ضرورى است، چنان که این موضوع را در علم کلام به طور کامل بحث کرده‏اند، آیه کریمه: لا تُدْرِکُهُ الْأَبْصارُ وَ هُوَ یُدْرِکُ الْأَبْصارَ«» بر همین معنا دلالت دارد.

ب: دیده کسى که خداوند را نبیند، نمى ‏تواند منکر وجودش شود، با این توضیح که خداوند سبحان را با این که به حسّ باصره دیده نمى‏ شود، نمى ‏توانند به دلیل ندیدن منکر هستى ‏اش شوند، زیرا فطرت افراد به ظهور وجودش گواهى مى‏ دهد، که در تمام آثارش متجلّى است. پس از جهت ندیدن با چشم راهى براى انکار وجود خداوند نیست. زیرا دید با چشم در باره امورى صحیح است، که بتوان با چشم درک کرد، امّا چیزى که به ادراک چشم در نیاید نمى‏ توان از راه درک نشدن با چشم، وجودش را منکر شد.

ج: سومین صفت سلبى را حضرت با بیان این جمله: «خدا به رؤیت کسى که در دل هم قبولش دارد در نمى‏ آید» آورده‏ اند یعنى با وجودى که شخص قلبا خدا را قبول داشته و اثبات مى‏ کند، نمى تواند ادّعا کند که با چشم او را مى‏ بیند.
دو نوع سلب آخر را حضرت براى تأکید و رفع توهّم آورده ‏اند، زیرا در آغاز که انسان این دو جمله را بشنود به گمانش مى ‏رسد که بین فرازهاى این دو عبارت: «فلا عین من لم یره تنکره» و «لا قلب من اثبته یبصره» منافات است ولى با کمى دقّت عقلى مى ‏تواند این توهم را از میان ببرد. توضیح مطلب این که به هنگام شنیدن این جملات: «چشم آن که خدا را ندیده منکرش نمى ‏شود» و«کسى که خدا را ندیده در قلب او را اثبات مى ‏کند» توهم این سؤال پیش مى‏ آید که چگونه چشم آنچه را که ندیده منکر نمى‏ شود و چگونه آنچه را که انسان ندیده با قلب اثبات مى‏ کند چون در تصدیق و باور این جملات براى شنوندگان احساس دشوارى مى ‏شده است. حضرت با بیان دو عبارت فوق توجّه به جلال و تنزیه و بزرگى خداوند داده و ذات مقدس حق را از آنچه شایسته او نیست با زیباترین جملات بر کنار دانسته‏ اند.
احتمال معناى دیگرى نیز براى جمله «و لا قلب من...» داده شده است.
یعنى اقرار دارنده وجود حق تعالى هر چند وجودش را منکر نبوده و اثبات مى‏ کند، امّا محال است که ادّعا کند بر خداوند احاطه علمى پیدا کرده است.

۴- چهارمین ویژگى حق تعالى را حضرت چنین بیان کرده ‏اند: «در بلندى مقام، بر همگان سبقت گرفته، چیزى از او بلند مقام‏تر نیست»، در شرح کلام امام (ع) گفته مى ‏شود که «علوّ» لفظ مشترک است و بر سه معنى قابل صدق است.

الف: برترى حسّى مکانى: مانند بلندى بعضى از اجسام نسبت به بعضى.
ب: برترى تخیّلى: مانند برترى مقام پادشاه نسبت به مردم، در عرف مى‏ گویند او بلند رتبه است و بلندى رتبه پادشاه را بطور خیالى کمال مى‏ دانند.
ج: برترى عقلى: چنان که بعضى از کمالات را، عقلا بر بعضى برترى مى‏ نهند. مثلا مى‏ گویند: سبب از مسبّب بلند رتبه‏ تر است.

حال با روشن شدن معناى «علوّ» مى‏ گوییم: که محال است، بلندى رتبه خداوند متعال از نوع اوّل باشد چه این که بودن حضرت حق در مکان جایز نیست، و به معنى دوّم نیز محال است در نظر گرفته شود، زیرا خداوند سبحان، از داشتن کمالات خیالى منزّه و پاک است. کمالات خیالى کمالات اضافى هستند و به حسب اشخاص و زمانها تغییر و تبدّل مى ‏یابند، چه بسا چیزى در نزد گروهى کمال و در نزد گروهى دیگر همان چیز نقص باشد، مثلا سلطنت‏
و حکومت در نزد دانشمند پارسا کمال به حساب نمى‏ آید. با این که در نزد اکثریت کمال و درجه و مقام است.

زیادى و نقصان بر کمالات خیال عارض مى‏ گردد، در صورتى که هیچ یک از کمالات خداوند سبحان چنین نیستند، و هیچ تغییر و نقصانى به خداوند راه ندارد. پس باید «علوّ» خداوند از نوع «علوّ» عقلى باشد، بدین تفسیر که هیچ مرتبه‏ اى، بمرتبه حق تعالى نمى ‏رسد، و تمام مراتب عقلى در نزد «علو» مقام خداوندى پست و ناچیزاند شرح بیشتر مطلب این است: بالاترین مراتب کمال عقل مرتبه «علّت» است و چون ذات مقدس حق تعالى، آغاز هر موجود حسّى و عقلى بوده، علّت تامّه مطلقه است، و به هیچ وجه نمى‏ توان تصوّر نقصان در کمالات وى نمود، پس ناگزیر بالاترین مرتبه عقل از آن اوست. او بدون اضافه به چیزى وجود مطلق است و امکان ندارد از او برتر چیزى باشد.

معناى سخن حضرت که: سبق فى العلوّ... همین است که توضیح داده شد. و معناى سبقت گرفتن خداوند در بلندى رتبه این است، که: خداوند در بلندى مرتبه یگانه است و محال است که غیر به رتبه او برسد.

۵- پنجمین ویژگى حق متعال، قریب بودن او در نزدیکى به اشیاست، تا بدان حد که هیچ چیز از او نزدیک‏تر نیست. حضرت در این عبارت لفظ «قرب» را در مقابل «بعد» که لازمه‏ اش سبقت گرفتن در بلندى مرتبه بود آورده است. و چون بلندى مرتبه و علوّ درجه ایجاب مى‏ کرده که خداوند از غیرش دور باشد، این جمله را که بیان کننده نزدیکى است ذکر فرموده‏ اند.
چنان که قبلا توضیح دادیم، لفظ «علوّ» در معناى اشتراکى به سه معنا آمده بود که تنها علوّ عقلى شایسته اطلاق بر ذات مقدّس حق بود لفظ «دنّو» به چهار معنا آمده است و بترتیب زیر:

الف: به معنى پست، چنان که بمثل گفته مى‏ شود، مکان فلان شخصى‏ «ادنى» از جایگاه فلان شخص است، هنگامى که شخص دوّم در مکان پستى ایستاده باشد. به معناى قرب و نزدیکى هم آمده است.

ب: کم اهمیّت‏تر. گفته مى ‏شود. رتبه فلان پادشاه (ادنى) از رتبه فلان سلطان است. وقتى که دوّمى از نظر مقام پایین‏تر باشد.
ج: عقب‏تر، آخرتر: مى‏ گویند: رتبه معلول «ادنى» از رتبه علت است، چون معلول در مرتبه بعد از علت قرار دارد.
د: خصوصى‏ تر، آگاه‏تر: گفته مى ‏شود: فلان شخص به فلانى نزدیک‏تر است، وقتى که خصوصیت بیشترى داشته باشد، از احوال او بیشتر از دیگران آگاه باشد.

نزدیکى خداوند متعال به اشیا، به معنى چهارم صحیح است. یعنى از هر چیزى به خود آن چیز نزدیکتر و آگاه‏تر است. منزّه است از این که به معناى سه‏ گانه اول در نظر گرفته شود.

قرب خداوند در نزدیکى به اشیا بر حسب علم اوست که مثقال ذرّه‏ اى در زمین، آسمان، کوچک و بزرگ بر او پوشیده نیست، بدین لحاظ از هر نزدیکى نزدیکتر و از هر آگاهى آگاه‏تر است. این کلام حق تعالى است: ما به هر کس از رگ گردن نزدیکتریم خداوند به بندگانش از خود آنها نزدیکتر است، زیرا هیچ کس بدرستى خود را نمى‏ شناسد، امّا خداوند بخوبى همه را مى‏ شناسد، چون به وجود آورنده آنهاست بنا بر این، در نزدیکى از نزدیکترین است و هیچ چیز به نزدیکى او نیست.

از لفظ «دنوّ» به منظور مقابله با لفظ «علوّ» استفاده شده است، تا اندیشه‏ هاى سالم را به هنگام توهّم این که چگونه هم نسبت به اشیا دور است و هم نزدیک در فهم مقصود بفکر وا دارد و بر عظمت حق تعالى آگاه سازد.
امّا این بیان حضرت: «بلندى رتبه خداوند او را از مخلوقاتش دور نمى ‏کند و نزدیکى با آنها او را همرتبه اشیا در مکان قرار نمى ‏دهد» تاکیدى است، که براى‏ ردّ احکام وهمى بحکم عقل آورده شده است، زیرا قوّه واهمه، مى ‏پندارد که دورى از پدیده‏ ها به نسبت بلندى مرتبه از آنهاست و هر چیزى که به شیئى نزدیک بود از نظر مکانى همردیف اوست. به دلیل این که حکم قوّه واهمه محدود در محسوسات بوده و از آن فراتر نمى ‏رود.

امّا پس از روشن ساختن این حقیقت که بلندى رتبه نسبت به مخلوقات، و نزدیکى به آنها، دورى و نزدیکى مکانى نیست و به معناى دیگرى است، ناگزیر علوّ مرتبه بدین معنا دور کننده خداوند از آنها نبوده و منافاتى، نیز با نزدیکى آنها ندارد، بلکه دورى و نزدیکى در این مورد قابل جمعند، یعنى خداوند به نسبتى دور و به نسبتى نزدیک است. نزدیکى با پدیده، بر خلاف پندار قوه واهمه سبب برابرى آنها در مکان نمى‏شود، حکم عقل این گمان فاسد را در صفات جمال و کمال خداوند برطرف مى ‏نماید.

۶- ششمین ویژگى حق متعال این است که، خردها بر حدّ و اندازه صفاتش آگاه نبوده و نیستند، ولى هرگز از اندازه واجبى هم که براى شناخت خداوند لازم است، انسان را باز نداشته است.
از واژه «صفت» در عبارت حضرت: «على تحدید صفته» دو معنى و بترتیب زیر فهمیده مى ‏شود.
الف: منظور شرح حقیقت ذات خداوند باشد.
ب: منظور بیان حقیقت صفات کمال مطلق خداوند باشد.

روشن است که خرد بر اندازه اوصاف و حدود آنها به معنى اول آگاهى نمى‏یابد، زیرا براى حقیقت ذاتى خداوند حد و اندازه نیست تا عقول بدانها دست یابند. به معنى دوّم نیز قابل درک نیست، چه براى کمال حق تعالى نهایتى نیست که خرد در آن مرحله متوقف شود. ولى با این همه خداوند سبحان عقل‏ها را از شناخت خود، در حجاب قرار نداده است، زیرا براى هر کس بهره ‏اى‏ از معرفت مقرر داشته و بر حسب استعدادش یادگیرى آن را واجب کرده است.
حتّى منکرین ظاهرى خداوند در قلب به وجودش معترفند، به این دلیل که نشانه‏ هاى وجود و علایم آفرینش علیه اظهار نظر منکرین گواهى مى ‏دهند، که از جانب خداوند صدور یافته‏ اند.
عقل منکرین در باره آنچه مى‏ بیند بروشنى و وضوح حکم مى‏ کند که این آفریده‏ ها نیازمند سازنده‏ اى حکیم‏ اند. تمام نشانه‏ هاى هستى، دل هر منکرى را به اقرار واداشته و به او مى ‏گویند که انکارش بر مبناى هواى نفسانى است که از پندار غلطش، پیروى مى ‏کند. با این که قلبش وجود آفریدگار را تصدیق دارد، و نشانه‏ هاى وجودى پروردگار و آثار علایم اقرار قلبیش را تأیید مى‏ کنند.

انکار منکرین بر دو گونه است:

الف: انکارى که مبناى تشبیهى دارد، آنان که خدا را به خلق تشبیه مى ‏کنند، هر چند در نوع تشبیه اختلاف نظر دارند.
ولى در حقیقت تمامشان جزو منکرین شمرده مى‏ شوند، چه آن معنایى را که اینان به عنوان خداوند تصور کرده ‏اند و بطور قطع خدا مى‏ گیرند، با وجودى که غیر پندار خود را از خدا بودن نفى مى‏ کنند، معناى تصور شده آنها خدا نبوده، در حقیقت خدا را نفى مى‏ کنند.
ب: انکارى که بر نفى وجود صانع مترتّب است. هر دو گروه از جهتى خدا را انکار و از جهتى اثبات مى‏ کنند. دسته اوّل: یا همان تشبیه کنندگان بصراحت خدا را اثبات مى‏ کنند امّا لازمه اعتقادشان انکار وجود خداست. دسته دوّم: به صراحت و بر خلاف نظریه خردمندان، وجود خدا را انکار مى‏ کنند، ولى لزوما و از روى اضطرار خدا را فى نفس الأمر قبول دارند. امیر المؤمنین (ع) نظر هر دو گروه را مردود دانسته و مى ‏فرماید: «خداوند بلند مقام‏تر است از آنچه که تشبیه کنندگان و منکران مى‏ گویند.»

روایت شده است که زندیقى بر امام صادق جعفر بن محمد (ع) وارد شد و از دلیل اثبات وجود پروردگار پرسید، امام صادق در آغاز به وى توجّهى نکرد، سپس بسوى آن مرد رو کرده، فرمود: از کجا مى‏ آیى و چه اتفاقى در سفر برایت پیش آمده است. شخص منکر خدا در جواب عرض کرد من از طریق دریا مسافرت کردم و یک روز باد شدیدى بر ما وزید بطورى که اختیار کشتى را از ما گرفت، امواج دریا ما را به هر سو پرت مى‏ کرد. سرانجام کشتى شکست، من به تخته چوبى چنگ زدم، امواج دریا این تخته پاره را بالا و پایین مى‏ برد. خیلى وحشت کرده بودم، عاقبت موج تخته را به ساحل افکند و من نجات یافتم.
امام (ع) فرمود در آن حالت که کشتى شکست و امواج دریا متلاطم بود آیا قلبت متوجه فریادرسى شد که پیش او براى نجات خود تضرع و زارى کنى زندیق عرض کرد آرى چنین حالتى دست داد، و این نیاز را بخوبى احساس مى ‏کردم. حضرت فرمود آن حقیقتى که در حال خطر بدو متوسل شدى آفریدگار تو است. آن مرد که این حالت را در درون خود لمس کرده بود، به وجود خدا اعتراف و عقیده‏ اش را اصلاح کرد.

هر چند توهّمات واهى این حقیقت را مخدوش بداند، اما اتفاق عقول بر گواهى دادن به وجود آفریدگار امرى روشن است و آیات مبارکات ذیل بر محتواى روایت حضرت امام صادق (ع) دلالت مى‏ کند: وَ إِذا مَسَّکُمُ الضُّرُّ فِی الْبَحْرِ ضَلَّ مَنْ تَدْعُونَ إِلَّا إِیَّاهُ فَلَمَّا نَجَّاکُمْ إِلَى الْبَرِّ أَعْرَضْتُمْ وَ کانَ الْإِنْسانُ کَفُوراً«» هُوَ الَّذِی یُسَیِّرُکُمْ فِی الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ حَتَّى إِذا کُنْتُمْ فِی‏ الْفُلْکِ وَ جَرَیْنَ بِهِمْ بِرِیحٍ طَیِّبَهٍ وَ فَرِحُوا بِها جاءَتْها رِیحٌ عاصِفٌ وَ جاءَهُمُ الْمَوْجُ مِنْ کُلِّ مَکانٍ وَ ظَنُّوا أَنَّهُمْ أُحِیطَ بِهِمْ دَعَوُا اللَّهَ مُخْلِصِینَ لَهُ الدِّینَ لَئِنْ أَنْجَیْتَنا مِنْ هذِهِ لَنَکُونَنَّ مِنَ الشَّاکِرِینَ فَلَمَّا أَنْجاهُمْ«».

ترجمه‏ شرح ‏نهج ‏البلاغه(ابن ‏میثم بحرانی)، ج ۲ ، صفحه ‏ى ۲۸۵-۲۷۳

Show More

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.

Back to top button
-+=