google-site-verification: googledc28cebad391242f.html
40-60 ترجمه خطبه ها شرح ابن میثمترجمه خطبه ها شرح ابن میثم

خطبه۴۲ ترجمه شرح ابن میثم بحرانی(آداب مذاکره ،شتاب وعجله, مدارا)

(خطبه۴۳صبحی صالح )

  و من کلام له ع وَ قَدْ اءشارَ عَلَیْهِ اءَصْحابه بالاستعداد لِحَرباءَهْل الشامِ بَعْد إ رساله جَریر بْنِ عَبْدالله البَجَلی إ لى مُعاویه :  

إ نَّ اسْتِعْدادِی لِحَرْبِ اءَهْلِ الشَّامِ وَ جَرِیرٌ عِنْدَهُمْ إِغْلاقٌ لِلشَّامِ، وَ صَرْفٌ لِاءَهْلِهِ عَنْ خَیْرٍ إ نْ اءَرَادُوهُ، وَ لَکِنْ قَدْ وَقَّتُّ لِجَرِیرٍ وَقْتا لا یُقِیمُ بَعْدَهُ إ لا مَخْدُوعا اءَوْ عَاصِیا، وَ الرَّاءْیُ عِنْدِی مَعَ الْاءَنَاهِ فَاءَرْوِدُوا، وَ لا اءَکْرَهُ لَکُمُ الْإِعْدَادَ، وَ لَقَدْ ضَرَبْتُ اءَنْفَ هَذَا الْاءَمْرِ وَ عَیْنَهُ، وَ قَلَّبْتُ ظَهْرَهُ وَ بَطْنَهُ، فَلَمْ اءَرَ لِی فِیهِ إ لا الْقِتَالَ اءَوِ الْکُفْرَ بِما جَاءَ مُحَمَّدٌ ص ، إ نَّهُ قَدْ کانَ عَلَى الْاءُمَّهِ وَ الٍ اءَحْدَثَ اءَحْدَاثا، وَ اءَوْجَدَ لِلنَّاسَ مَقالاً فَقالُوا ثُمَّ نَقَمُوا فَغَیَّرُوا.

لغات:

استعداد: آماده شدن براى کارى.
خداع: کارى را با فریب انجام دادن.
اناه: رفق و مدارا        ارودوا: مهلت دهید.
نقموا: انکار کردند قبول نداشتند.

ترجمه :

سخنى از آن حضرت (ع ) پس از آنکه ، جریر ابن عبد الله البجلى را به سفارت نزد معاویه فرستاد، اصحابش اشارت کردند که براى نبرد با مردم شام مهیا شود، فرمود: 

اگر با مردم شام بسیج نبرد کنم ، در حالى که جریر نزد آنهاست ، راه آشتى را به روى آنان بستن است ، و از راه خیر اگر آهنگ آن داشته باشند باز داشتن . ولى من براى جریر زمانى معین کرده ام که بیش از آن در شام نماند، مگر آنکه ، فریبش دهند یا خود عصیان ورزد. نظر من تاءنى و پرهیز از شتابکارى است ، شما نیز راه مدارا در پیش گیرید. البته ، اگر خود را مهیاى نبرد هم داشته باشید، مخالفتى ندارم . من همه جوانب این کار را بر رسیده ام و برون و درون آن بازجسته ام . بیش از دو راه در پیش نداریم ، یا جنگ با اینان یا کافر شدن به آنچه محمد (ص ) آورده است . آن مرد(مراد، عثمان است )بر امت حکومت کرد و بدعتهاى چندى نهاد که سبب شد تا مردم چیزهایى بگویند و گفتند.و از او به خشم آمدند و تغییرش دادند.

ترجمه عبدالمحمد آیتی

 

شرح :

مى‏ گویم (شارح) پس از رسیدن آن حضرت به خلافت ظاهرى، بسیارى از صحابه امام (ع) به دلیل فراوانى گمانشان این بود که معاویه اطاعت نخواهد کرد و به همین دلیل پس از گسیل داشتن جریر، یاران آن بزرگوار پیشنهاد آمادگى براى جنگ با شامیان را دادند.
روایت شده است. هنگامى که تصمیم رفتن جریر را آن حضرت مطرح کرد، جریر عرض کرد به خدا سوگند، اى امیر مؤمنان نفعى از یارى من به تو نخواهد رسید، و امیدى به فرمانبردارى معاویه هم ندارم. حضرت در پاسخ فرمودند: «قصد من از فرستادن تو اتمام حجّتى است بر معاویه» و سپس نامه ‏اى بدین مضمون نوشت: «پس از حمد و سپاس پروردگار، بدان که بیعت کردن مردم در مدینه با من، براى تو الزام‏آور است، هر چند که تو حضور نداشته، و در شام باشى.
زیرا مردمى که با ابو بکر و عمر و عثمان بیعت کردند، همان افراد و با همان ویژگى با من بیعت کردند. با وجود بیعت اکثریّت مردم، نه اقلیّت حاضر حق دارد که مخالفت کند و نه افراد غائب مى ‏توانند بیعت وارد کنند. چه این که شوراى‏ مهاجر و انصار، وقتى که تحقّق یابد و به وحدت کلمه ‏اى برسند و فردى را پیشوا قرار دهند، نهایت رضامندى آنها را مى ‏رساند. بنا بر این اگر کسى از فرمان آنها با طعن و سرزنش و یا هواى نفس خارج شود، بر مهاجر و انصار است که او را بفرمانبردارى توصیه کنند اگر قبول نکرد، چون راهى غیر از راه مسلمین اختیار کرده، با او پیکار خواهند کرد. و خداوند نیز به دلیل پشت کردن وى به جامعه مسلمان، از او روى گردان شده وارد جهنمش مى‏ کند، و چه بد جایگاهى است جهنّم.

آگاه باش که طلحه و زبیر با من بیعت کرده و سپس آن را نقض کردند، نقض بیعت آنها بمنزله ردّ بیعت بود. من به همین دلیل بر علیه آنها جهاد کردم، تا حق ثابت شده، و فرمان خدا بر خلاف میل آنها آشکار گردید. حال تو اى معاویه به جامعه اسلامى بپیوند، زیرا من از همه بیشتر سلامت جان تو را خواهانم مگر این که خود را با من درگیر سازى که در این صورت با تو مى‏جنگم و خدا را علیه تو به کمک مى‏ گیرم و اکنون که فراوان از کشندگان عثمان سخن مى‏ گویى اول به میان مردم در آى و سپس مردم شام را براى داورى به نزد من بیاور تا من شما را با استدلال از کتاب خدا قانع کنم.

امّا بهانه‏ اى که تو براى عدم بیعت با من آورده‏ اى، مانند بهانه جویی هایى است که کودکان براى شیرخوردن مى‏ گیرند. بجان خود سوگند، اگر بدیده خرد، و نه با هواى نفس به موضوع قتل عثمان بنگرى، خواهى دید، که من پاکترین فرد قریش نسبت به قتل وى مى‏ باشم. بدان و متوجّه باش که تو از آزاد شدگانى«» هستى، که زیور خلافت بر اندام آنها روا نبوده، شایستگى عضویّت در شورا را ندارند.

من جریر بن عبد اللّه را که فردى با ایمان و جزء مهاجران است به سوى تو فرستادم، تصمیم خود را بگیر و بیعت کن. بدیهى است که هیچ قدرت و نیروئى‏ جز نیروى حق تعالى نیست.

بخشهایى از این نامه، در نامه‏ هاى دیگر حضرت به معاویه آمده است. در پاسخ این نامه، معاویه چنین نوشت:

پس از حمد خدا، بجان خودم سوگند، اگر تو در خون عثمان دست نداشته باشى و مردمى که با تو بیعت کردند همان افرادى باشند که با خلفاى پیش از تو بیعت کردند. در این صورت تو از نظر شایستگى و احترام همچون ابو بکر، عمر و عثمان بودى ولى تو مردم را در باره عثمان گمراه کردى و انصار را از اطراف عثمان پراکنده ساختى، و نادانان از تو فرمانبردارى کردند و ضعفا از ناحیه تو قوّت و نیرو گرفتند.

مردم شام، جز جنگ با تو چیزى را قبول نمى‏ کنند، تا ناگزیر شوى کشندگان عثمان را تسلیم آنها کنى اگر قبول کنى، و قاتلین عثمان را دستگیر و تحویل دهى، آن گاه است که شوراى مسلمین تشکیل مى ‏شود.

اى على، به بقاى زندگیم سوگند، دلیلى که بر علیه من اقامه کرده‏ اى نمى ‏تواند همان دلیلى باشد که بر علیه طلحه و زبیر، اقامه شده است زیرا طلحه و زبیر با تو بیعت کرده بودند، ولى من بیعت نکرده ‏ام. استدلال تو بر علیه مردم شام، نیز نمى ‏تواند همان دلیلى باشد که بر علیه مردم بصره آورده ‏اى، چه این که مردم بصره فرمانبردار تو شده‏ اند، و مردم شام از تو اطاعت نمى‏ کنند.

البتّه بزرگوارى تو در اسلام و قوم و خویشى ‏ات با پیامبر اسلام (ص) و مقام و جایگاهت در میان قریش قابل انکار نیست. در خاتمه نامه قصیده کعب بن جمیل را نوشت. و این دو مصرع از آن قصیده است.
أرى الشام تکره اهل العراق و اهل العراق لها کارهونا«»

ما (شارح) بخشى از این قصیده را قبلا ذکر کردیم.

بنا به روایتى نامه‏ اى که امام (ع) همراه جریر کرده براى معاویه به شام فرستاد مضمونش چنین بود:

«اى معاویه، من تو را از ولایت امرى شام بر کنار کردم سرپرستى مردم شام را به جریر بسپار، و السّلام.»

و سپس به جریر فرمود: «مواظب فریب‏کارى آنها باش. اگر ولایت امرى شام را به تو سپرد و به سوى من آمد، شما در شام مى‏ مانید، و اگر تعلّل ورزید و قبول نکرد، باز مى‏ گردى.» هنگامى که جریر نامه حضرت را به معاویه داد، شروع به بهانه‏ جویى کرد.
از جمله این که باید با مردم شام در این باره مشورت کند. جریر بدون نتیجه بازگشت.

پس از بازگشت جریر، معاویه بر پشت نامه امام (ع) نوشته بود که: چه کسى شما را بخلافت قبول کرده است تا شما بخواهید، مرا از مقامم برکنار کنید و السّلام، و سپس نامه را براى حضرت به کوفه فرستاد.

فرموده حضرت: انّ استعدادى...

مقصود این است تا زمانى که جریر در شام و نزد مردم آن جاست، آنها در باره قبول بیعت و یا ردّ آن تامّل داشته و مى‏ اندیشند، اگر چه همه مردم شام چنین نباشند، گروهى یقینا در این مایه فکرى هستند. با این وصف اگر ما، آماده پیکار شویم، این خبر به مردم شام مى‏ رسد، و آنها را براى جنگ و ستیز و برخورد با ما وادار خواهد کرد. این موضوع، کار مردم شام را بکلّى مشکل کرده، موجب انصراف «آنها که زمینه فکرى داشته و یا در دلشان قصد پیوستن به ما را داشته باشند» مى‏ گردد. و دور داشتن مردم شام از تفکّر در این باره خلاف حزم و احتیاط است.

و سپس مى ‏فرمایند قد وقّتّ الى قوله: عاصیا «براى جریر تعیین وقت کرده ‏ام…» یعنى زمانى را مقرّر کرده ‏ام، که جریر بتواند از شام باز گردد، و اگر در تاریخى که تعیین کرده‏ام خلاف کند، به یکى از دو طریق خواهد بود. یا به دلیل‏ فریب خوردگى جریر و وعده ‏هاى دروغینى است که شامیان در پاسخ به جریر، بمنظور آمادگى لازم از جهت کارزار به وى مى‏ دهند و یا به دلیل سرپیچى و تخلّف از فرمان من خواهد بود.

اگر کسى اشکال کند، که چگونه حضرت تخلّف جریر را به یکى از دو امر منحصر کرده ‏اند با این که ممکن بود تخلّف وى و بموقع نیامدنش، دلیل دیگرى مثل بیمارى یا مردن و یا هدف دیگرى مى‏ داشت در پاسخ گوییم: حضرت قصد حصر حقیقى را نداشته‏ اند، منحصر کردن تخلّف جریر از بموقع نیامدن به دلیل گمان بیشترى بوده، که از قراین و علایم امور به دست مى ‏آمده است. بعلاوه سخن امام (ع) در باره آن پیشامدهاى اضطرارى که از جانب خداوند فرا مى ‏رسد نیست زیرا فرا رسیدن قضاى الهى مورد بحث نیست و تذکر آن هم مفید نیست. امّا موانع اختیارى در نیامدن جریر به گمان غالب یا از ناحیه مردم شام به دلیل فریب و خدعه بوده، و یا تأخیر در خبر رسانى از ناحیه خود جریر به دلیل تخلّف و عصیان فرمان حضرت بوده است. چه این که تصوّر نمى‏ رفت، شخصیّتى مانند جریر شخصیّتى در چنین موضوع مهمّى، وظیفه را ترک کند و به کارهاى شخصى خود بپردازد با توجّه به زمینه‏ هایى که یاد شد، اندیشه صحیح صبر و تأمّل در کار بود،

 لذا امام (ع) مى‏فرماید: الّرأى مع الأناه نظر درست، تأمّل در کار است. یعنى نظر حقّى که، تمام اندیشمندان بر درستى آن اتّفاق نظر دارند، دستیابى به مقصود و به پیروزى قطعى رسیدن، جز با پایدارى و تفکّر در موضوع کار حاصل نمى ‏شود.
منظور از «اناه» در کلام حضرت آن برآورد فکرى است که در به دست آوردن صورت بهتر کار و مصلحت فراگیر، انسان را در رسیدن بمقصود ارشاد مى‏ کند. بدین دلیل است که بعضى از حکما براى تاکید بیشتر، امر به تأمّل و تفکّر کرده گفته‏ اند: آن کس که در کارها اندیشه نداشته باشد، هر چند به مطلوب‏ دست یابد، به مقصد نرسیده است. معناى کلام حکما این است که هرچند بدون فکر، انسان به مقصود برسد، چون از روى تأمل و تفکّر نبوده در کار تقصیر مى‏کند، و نتیجه همواره پشیمانى و نرسیدن به مقصود است.کسى که بدون فکر به مقصود مورد نظرش دست یابد آن مقصود بسیار اندک و ارزش قابل توجّهى ندارد.

حضرت فرمود: فارودوا و لا اکره لکم الاعداد
در کار شکیبا باشید و از آمادگى شما براى جنگ کراهتى ندارم پس از آن که حضرت اصحاب خود را به ارزشمندى تفکّر در کارها توجه مى‏ دهد آمادگى آنها را براى پیکار به سه دلیل رد نمى‏ کنند. بشرح زیر: ۱- شایسته بود اصحاب، در باره این موضوع چنان هوشیار باشند. که بمجرّد فرمان حضرت، براى جهاد آماده باشند.
۲- کسى خیال نکند که امام (ع) به دلیل ضعف و ناتوانى آماده کارزار با مردم شام نمى‏شود و این سبب شود تا اصحاب در اراده و تصمیم‏شان سستى ورزند.
۳- نظر ابن ابى الحدید این است که آن حضرت آمادگى ظاهرى را منع کرده، و با گفتن این که «از آمادگى شما کراهت ندارم»، منظور این بوده است که اصحاب در خفا براى جنگ آماده شوند.

به نظر ابن میثم، توجیهى که ابن ابى الحدید براى کلام امام (ع) آورده است براى فرار از تناقض خیالى است که در ظاهر کلام حضرت دیده مى ‏شود، و آن تناقض عبارت است از ترک آمادگى و تفکّر در بخشى از کلام، و ناپسند نداشتن آمادگى در بخش دیگر سخن حضرت. ولى با شرحى که ما براى کلام امام (ع) آوردیم روشن شد که تناقضى در کار نیست، زیرا ترک آمادگى براى جنگ، در وقتى معیّن، و ناپسند ندانستن آمادگى و هوشیار بودن در زمانى بعد از آن چنان که‏ اشاره شد- تناقضى ندارد.

در عبارت «و لقد ضربت… او الکفر...» امام (ع) لفظ: «عین»، «أنف»، «ظهر»، و «بطن» را که حقایقى در وجود حیوانند به عنوان استعاره، براى خصلتهاى معاویه در مورد خلافت، و مخالفت مردم شام با خلافت خود، به عنوان استعاره بالکنایه آورده ‏اند. «عین» و «انف» کنایه از این امر مهم و چکیده آن بکار رفته، زیرا چشم و دماغ با ارزشترین عضو صورت انسانند. و منظور از «ضرب» به عنوان استعاره، کنایه‏اى از قصد با اهمیّتى است که حضرت به موضوع مى‏ داده است. و لفظ ظاهر و باطن را کنایه از بررسى همه جانبه، و اندیشه عمیق آورده ‏اند. و عبارت «تقلّب» را براى رسیدگى کامل به همه جوانب مصلحت و عرضه داشتن یک امور بر خرد ذکر نموده‏ اند. نتیجه آن که:
کلام حضرت دیده مى‏ شود، و آن تناقض عبارت است از ترک آمادگى و تفکّر در بخشى از کلام، و ناپسند نداشتن آمادگى در بخش دیگر سخن حضرت. ولى با شرحى که ما براى کلام امام (ع) آوردیم روشن شد که تناقضى در کار نیست، زیرا ترک آمادگى براى جنگ، در وقتى معیّن، و ناپسند ندانستن آمادگى و هوشیار بودن در زمانى بعد از آن چنان که‏ اشاره شد- تناقضى ندارد.

حضرت فرمود: فلم ار لى الّا القتال أو الکفر…
راهى براى من جز پیکار با معاویه و شامیان، و یا پشت پا زدن به دینى که پیامبر (ص) آورده است. نیست.
این سخن حضرت پس از تفکر عمیق و در نظرگیرى تمام جهات دوراندیشى، در باره مخالفت آنان روشن مى‏ کند که وظیفه‏ اى جز جنگ با قاسطین ندارد. و تذکّر مى‏دهد که اگر این راه را اختیار نکند لزوما باید به آنچه که بر رسول خدا (ص) نزول یافته کافر گردد. بدین بیان که انتخاب یکى از دو امر «جنگ با شامیان و یا کفر ورزیدن بدین» الزامى است. یعنى اگر جنگ را اختیار نکند، لزوما جهاد ترک شده و ترک جهاد، موجب کفر ورزیدن است. امّا کفر ورزیدن آن بزرگوار امر عالى است. بنا بر این قتال با شامیان حتى خواهد بود.
منظور حضرت از کفر، هم کفر حقیقى است، زیرا سخن گذشته امام (ع) که این موضوع را کاملا بررسى کرده، ظاهر و باطنش را، با وجودى که اطرافیان صلاح نمى‏ دانسته ‏اند سنجیده، و راهى جز جنگ و یا انکار شریعت محمدى (ص) نیافته، دلیل روشن این حقیقت است.

اگر معترض بگوید: دلیل منحصر بودن وظیفه آن بزرگوار در جنگ و یا کفرورزیدن بدیانت چیست با این که حضرت مى ‏توانست جنگ را ترک کند و به دین رسول خدا (ص) نیز کافر نشود پاسخ این اعتراض بدو صورت داده شده است: ۱- شارحان نهج البلاغه پاسخ داده ‏اند که رسول خدا (ص) فرمان پیکار با مخالفان را به آن حضرت داده بود. به دلیل گفته خود امام (ع) که فرموده ‏اند: «به من دستور داده شده است که با ناکثین، قاسطین و مارقین بجنگم.» بنا بر این اگر جنگ با آنها را ترک مى‏ کرد، با این که اسلام در خطر بود با فرمان رسول خدا مخالفت کرده بود. روشن است که مخالفت با رسول خدا از شخصیّتى مثل امام قابل تصور نیست، مگر از باب اعتقاد نداشتن بدرستى آن، و این همان انکار و کفر است.

۲- احتمال دوّم در پاسخ این است که لفظ «جحد و انکار» را حضرت مجازا براى سهل‏انگارى بکار برده باشند، تا بزرگى موضوع را براى شنوندگان اثبات کنند. این گونه مجاز فراوان به کار مى‏رود.
حضرت در این قسمت به دفع تهمتى که از ناحیه معاویه به وى وارد شده و آن ادّعاى دروغین قتل عثمان که دست‏آویز مخالفت مردم شام قرار گرفته، مى‏پردازد و به مختصرى از اعمال نارواى عثمان که سبب قتلش شد اشاره مى‏ فرماید.
منظور از «والى» در عبارت آن حضرت، عثمان و مقصود از «احداث» امور ناروایى بود که به او نسبت داده شده، موجب بدگوییهاى مردم شده بود. با این توضیح که عثمان با انجام کارهاى جدید و ناپسند خود، باعث شد تا مردم بر علیهش حرفهایى بزنند، کارهایش را نپسندند، سرزنشش کنند و سپس از قدرت برکنارش سازند. کارهاى نارواى بدعت گونه عثمان را سیره‏نگاران ده چیز و به شرح ذیل نقل کرده‏ اند.

۱- سپردن سرپرستى مسلمین به تبهکارانى که شایستگى اخلاقى واسلامى نداشتند، و صرفا به دلیل خویشاوندى با عثمان بدون در نظرگیرى حرمت اسلامى‏شان منصوب شده بودند مانند ولید بن عقبه فاسق، که در نهایت به شرابخوارى و مى‏ گسارى شهرت یافت، و سعید بن عاص که، کارهاى زشتش موجب شد مردم کوفه بر او بشورند، اخراجش کنند.

و عبد اللّه بن ابى سرح، ستمکار که مردم مصر از ستمگرى وى بدادخواهى آمدند. این همان عنصر پلیدى است که مسلمانها وى را متّهم به قتل محمد بن ابی بکر نماینده امیر المؤمنین (ع) کرده، معتقد بودند که در باره شهادت محمد بن ابى بکر نامه‏نگارى کرده است و از مکاتبات سرّى او نارواى بدست آوردند، و به سبب جاسوسى و خیانت، مردم از او شکایت داشتند و سرانجام بر وى شوریده و محاصره‏ اش کردند.

۲- بازگرداندن حکم بن ابى العاص از تبعیدگاه به مدینه. پیامبر (ص) وى را به دلیل افسادش تبعید کرده بود. ابو بکر و عمر نیز او را از تبعید برنگردانده بودند. عثمان با سنت پیامبر (ص) و رفتار شیخین مخالفت و بى‏هیچ دلیلى اقدام ببازگشت ابى العاص از تبعید کرد.

۳- اموال فراوانى از بیت المال مسلمانها را، به اقوام و خویشانش بخشید، بدون آنکه استحقاقى داشته باشند از جمله به چهار نفر از قریش که با دختران عثمان ازدواج کرده بودند، چهارصد هزار دینار داد، و به مروان حکم نیز چهارصد هزار دینار بخشید. و بروایتى یک پنجم بیت المال آفریقا را به مروان داد.
و این خلاف سنّت رسول خدا (ص) و روش خلفاى قبل از وى بود.

۴- قانون قرقگاه یا «حمى»«» را که رسم جاهلیت بود زنده کرد. با وجودى‏ که پیامبر (ص) میان مسلمین در آب و علف چراگاهها برابرى و مساوات برقرار کرده بود.

۵- تعهّدات جنگى را از صدقات بیت المال پرداخت کرد. با این که خلافت دیانت بود.

۶- با وجودى که عبد اللّه مسعود از بزرگان و دانشمندان صحابه امّت بود، بدستور عثمان چنان او را زدند که بعضى از استخوانهاى پهلویش شکست و این ستمى آشکار بود.

۷- تمام مسلمین را در جمع‏آورى قرآن بر قرائت زید بن ثابت متقاعد و قرآنهاى دیگر را باطل کرد و آنها را سوخت با این که نوشته‏ هاى دیگر قرآن نیز نازل شده بودند، و این عملى بر خلاف رسول خدا (ص) و خلفاى بعد از پیامبر بود.

۸- عثمان به کتک زدن عمار بن یاسر اقدام کرد به طورى که وى بر اثر کتک فراوان دچار فتق شد، با وجودى که عمّار از شرافتمندترین اصحاب بود.
عثمان این حدیث که: «عمّار بمنزله پوست میان دو چشم من است و او را سپاه ستمگر مى‏ کشند، و هرگز شفاعت من بدانها نخواهد رسید» را از پیامبر شنیده بود. براى همین بود که عمّار با شورشیان و دادخواهان در کشتن عثمان همکارى مى‏ کرد. و روایت، شده است که پس از کشته شدن عثمان، عمّار گفت: کافرى را کشتیم.

۹- اقدامى که بر علیه ابو ذر کرده، و سرانجام به ربذه تبعیدش کرد. با این که ابو ذر از اصحاب بزرگوار پیامبر بود و رسول خدا (ص) او را چنین ستوده بود«».

۱۰- عبید اللّه عمر بن خطّاب را از حدّ واجب معاف داشت، با وجودى که‏ عبید اللّه، هرمزان مسلمان را بصرف یک تهمت که او ابو لؤلوء را به قتل عمر وادار کرده، کشته بود. عثمان عبید اللّه را حتّى بر انجام آن قتل مؤاخذه نکرد.

امیر المؤمنین (ع) در دوران خلافت خود از عبید اللّه مطالبه خون هرمزان را کرد.

اینها که برشمردیم ملامتهاى مشهورى است که براى عثمان نقل کرده‏ اند.
طرفداران عثمان از این بدعتها جوابهاى استحسانى داده ‏اند که در کتابهاى مطول باید جستجو کرد، این مطاعن را به دلیل این که خطبه ایجاب مى‏ کرد به اختصار آوردیم.

ترجمه‏ شرح‏ نهج ‏البلاغه(ابن‏ میثم بحرانی)، ج ۲ ، صفحه ‏ى  ۲۴۷-۲۳۷

نمایش بیشتر

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.

دکمه بازگشت به بالا
-+=